اخبار داغ

ملازم و غفّارِ شهید آیت‌الله مدنی؛

انتحاریِ آیت الله مدنی سه روز قبل به دستور سیدحسین‌ موسوی آزاد شده بود!

انتحاریِ  آیت الله مدنی سه روز قبل به دستور سیدحسین‌ موسوی آزاد شده بود!
حاج حمید منبع جود یکی از ملازمانی است که مدنی را واقع بینانه روایت میکند. در حدود یک ساعت با خبرنگار آناج سخن گفت اما زمان فرصت نداد و ابعاد مختلف آن شهید محراب در سینه ی وی باقی ماند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانابه نقل از آناج، شهید آیت الله مدنی را باید از ملازمانش شناخت. در وصف آن شهید محراب همین بس که به عنوان اولین و آخرین امام جمعه از امام خمینی(ره) حکم تام الاختیار دریافت کرد. بدخواهانِ قاضی و مدنی، شخصیت واقعی آنان را پوشیده نگاه داشته‌‌‌اند. تک خاطره‌‌ای هم که از آن بزرگواران به گوش آدمی می‌‌رسد، انسان را به انقلاب درونی وا می‌دارد. لذا همچنان باید از مدنی و مدنی ها شنید و درس آموخت. 

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, آناج,

حاج حمید منبع جود یکی از ملازمانی است که مدنی را واقع بینانه روایت می‌کند. در حدود یک ساعت با خبرنگار آناج سخن گفت اما زمان فرصت نداد و ابعاد مختلف آن شهید محراب در سینه‌‌‌ی وی باقی ماند. حاج حمید در روزهای ابتدایی انقلاب از شهید مدنی لقب «غفار» گرفته بود و به غفارِ مدنی معروف شد. لذا آن روزها منبع جود را غفاری خطاب می‌کردند.

,

گفت‌‌وگوی تفصیلی آناج با ملازم و محافظِ ارشد شهید آیت الله مدنی در روزهای آتی منتشر خواهد شد. بخشی از آن گفت‌‌وگو به شرح ذیل می‌‌‌باشد:

,

شهید آیت الله مدنی(ره) مدت کوتاهی قبل از پیروزی انقلاب به آذرشهر تشریف آورد. بنده، اخوی بنده (احد منبع‌جود) و حاج حسن حسین‌نژاد به دیدار وی رفتیم و برای ایشان چندین قطعه عکس از تصویر امام خمینی به عنوان سوغاتی از تبریز تحویل دادم. ایشان آن تصاویر را به‌شرط نصب در مغازه‌ها به حاضرین در جلسه اعطا کرد. تبلیغِ تصاویرِ امام خمینی (ره) از آذرشهر شروع شد و بعد از آن نیز تعدادی از روزنامه‌ها تصویر امام خمینی (ره) را منتشر کردند. بعد از آذرشهر نیز مردم تبریز تصاویر روزنامه‌ها را در مغازه‌های خود نصب کردند.

,

وقتی تیمسار بیدآبادی در مقابل مدنی تسلیم شد 

, وقتی تیمسار بیدآبادی در مقابل مدنی تسلیم شد , وقتی تیمسار بیدآبادی در مقابل مدنی تسلیم شد ,

با دعوت آیت‌الله قاضی(ره)، آیت الله مدنی به تبریز آمدند و در خانه‌ای اسکان یافتند. شب‌ها بنده و اخوی بنده به مراقبت از ایشان میپرداختیم. شبی از شب‌ها درب خانه زده شد. از گوشه ی پنجره متوجه شدم که تیمسار بیدآبادی و سربازانش برای دیدار با آقا آمده اند. بنده با کسب اجازه از آقای مدنی درب را بازکردم. تیمسار ابتدا به دلیل تعللم، گوشم را گرفت و از گفت: چرا زودتر در را باز نکردی؟ در پاسخ گفتم: سربازان شما بدون اجازه از شما کاری می‌کنند؟ گفت: نه. گفتم: رئیس بنده در داخل منزل بود، من نیز رفتم تا از ایشان اجازه بگیرم. این پاسخ تیمسار را تکان داد و بنده را مورد تحسین قرار داد. بعد از داخل شدن آنها به منزل، آیت‌الله مدنی از آنها استقبال کرد و در همان جلسه یکی از نامه‌های امام را به آنها قرائت کرد. تا به آنها بفهماند که امام و انقلاب می‌خواهد شما از بردگیِ حکومت طاغوت نجات یابید.

,

, ,

فعالیت‌های آیت‌الله مدنی روزبه‌روز افزایش می یافت. ساواک و افسران حکومت طاغوت ایشان را به شهر همدان تبعید کردند. چند روز از اسکان ایشان در همدان نگذشته بود که خبرِ عبور ارتش از چند کیلومتری همدان فرا رسید. در خبرها آمده بود که یگان هایی از ارتش با قصد قلع و قمع مردم به سوی تهران عازم هستند. 

,

ارتش کرمانشاه با تدبیر شهید مدنی از اعزام به تهران منصرف شد

, ارتش کرمانشاه با تدبیر شهید مدنی از اعزام به تهران منصرف شد, ارتش کرمانشاه با تدبیر شهید مدنی از اعزام به تهران منصرف شد,

ایشان با هماهنگی مردم از شهر خارج شدند و به استقبال ارتشیان رفتند. به مردم حاضر تذکر داده بودند که ابتدا من با فرماندهانشان سخن خواهم گفت؛ اگر توانستم آنها را مجاب کنم، بدون هیچ کاری به شهر بازمی‌گردیم و اگر نشد، با تکان دادن عبا، به تانگ‌های آنها حمله کنید و شعار "ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست" را فریاد زنید. آقای مدنی ابتدا با صحبت‌های خود توانستند 5 نفر از 9 افسر درجه دار را قانع کنند اما 4 نفر از آنها که فقط از شاهنشاهی اطاعت می‌کردند قبول نکردند و آقا با تکان دادن عبای خود مردم به ارتشیان حمله‌ور شدند و تانک‌ها و تمامی وسایل نقلیه را در اختیار گرفتند و بعد از این حادثه، 4 افسر نیز توسط مأموران ارتش دستگیر شدند. بعد از این اتفاق، هیاهو در تمامی پادگان‌های ارتش پیچیده شد و کم کم ارتش با مردم همراه گشت.

,

روایتی از اهتمام مدنی به بیت المال

, روایتی از اهتمام مدنی به بیت المال, روایتی از اهتمام مدنی به بیت المال,

آقای مدنی قول داده بودند که یک روز بنده را به دیدار امام خمینی (ره) ببرند، یک روز بنده را صدا کرد و گفت: حمید مقداری نان و پنیر و سبزی آماده کن و در داخل ماشین بنشین، من بعد از مهیاکردن دستورات آقا، در داخل ماشین نشستم و آیت‌الله مدنی نیز در کنار بنده نشستند و دو پاسدار در جلو نشستند و راهی شدیم. در بین راه، ایشان برای نماز و ناهار دستور دادند که توقف کنیم. آن دو پاسدار برای وضو کنار رودخانه رفتند. آیت‌الله مدنی به من گفت شاید آنها پنیر و سبزی را دوست نداشته باشند و از من خواست تا در نزدیک‌ترین راه برای آنها کباب بخرم. در کنار بنده دو نوع پول جداگانه بود که یکی مخصوص روحانیون بود و یکی مخصوص احسان و فقرا. کمی که حرکت کرده بودم، ایشان بنده را با صدای بلند صدا کرد و با این لفظ به من گفت: احمق! از کدام پول می‌خواهی برای آنها کباب بخری؟ بنده که متعجب شده بودم، گفتم از پول احسان. ایشان گفت برگرد. از زیر عبای خود کیسه سیاهی درآورد و گفت: این پولی است که ماهیانه از مغازه پدرم از آذرشهر به بنده می رسد. خرجی من از این راه است و من تا به امروز دست به بیت‌المال نزدم! ایشان توجه زیادی به مسئله بیت‌المال داشتند.

,

, ,

آخرین جمله مدنی: مومن حیدر تکیه سینده نینیر؟!

, آخرین جمله مدنی: مومن حیدر تکیه سینده نینیر؟!, آخرین جمله مدنی: مومن حیدر تکیه سینده نینیر؟!,

عده‌ی زیادی بر این باورند که آیت‌الله مدنی در هنگام اقامه نماز جمعه به شهادت رسیده است، اما این‌گونه نیست. ایشان همیشه بعد از اقامه نماز جمعه و نماز عصر، نماز خود را اعاده می‌کرد و به ما اجازه نمی‌داد تا مانع از هم‌صحبت شدن ایشان با مردم عادی شویم. در آخرین نماز جمعه ایشان بعد از انجام غسل در منزل، به‌طرف نماز جمعه حرکت کرد. در میانه راه که از مقابل امامزاده سید حمزه(س) و حیدر تکیه سی رد میشدیم از من پرسید: حمید، اسم منطقه چیست؟ شهید بزرگوار میدانست اما عمدا از من می پرسید. من اسم دوم آن منطقه را گفتم. آقا گفت اسم معروفش را بگو. گفتم: حیدر تکیه سی. ایشان با شوخ طبعی گفت: «مومن حیدر تکیه سینده نینیر؟!»  مقداری که به محل اقامه نماز مانده بودیم، فرمود تا ماشین را نگهدارند، ایشان پیاده شد و با احوال‌پرسی مردم به‌سوی نماز جمعه حرکت کرد.

,

انتحاریِ آقا سه روز قبل به دستور سیدحسین‌ موسوی آزاد شده بود!

, انتحاریِ آقا سه روز قبل به دستور سیدحسین‌ موسوی آزاد شده بود!, انتحاریِ آقا سه روز قبل به دستور سیدحسین‌ موسوی آزاد شده بود!,

ایشان نماز جمعه را به‌جای آورده بودند و در قنوت نمازی بودند که اعاده میکردند. فردی از پشت ایشان را گرفت، آیت‌الله مدنی با چشم خود به من اشاره کرد و بنده جلو رفتم تا نامه را از او بگیرم و آیت‌الله مدنی را از دست ایشان راحت کنم که در زمان نزدیک شدن بنده به او، نارنجک‌های به کمر بسته شده منافق منفجر شد و آیت‌الله مدنی به شهادت رسید، که در این انفجار 3 نفر شهید و بنده از ناحیه فک و پاها زخمی شدم.

,

بعد از پیگیری‌های صورت گرفته، متوجه شدیم که فردی که نارنجک را به کمر خود بست و آیت‌الله مدنی را به شهادت رساند، جزو منافقین بود و سه روز قبل به دستور سید حسین موسوی تبریزی دادستان وقت تبریز از زندان آزاد شده بود! تا به امروز معلوم نیست چگونه اجازه حضور عادی برای این فرد در نماز جمعه صادر شده بود.

,

انتهای پیام /

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه