گویا سوگند نامهی برخی نمایندگان با همکارانشان تفاوت دارد، هم قسم شدهاند فقط دردهای آشنایان را بشنوند و کار آنان را راه بیاندازند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج چندی قبل برای پیگیری موضوعی سراغِ یکی از نمایندگان آذربایجانشرقی را گرفتم، شماره گیریهای مکررم راه به جایی نبرد و در نهایت نیز با ردِ تماس آقای نماینده مواجه شدم، پیامک زدم فلانیام و چند دقیقه بعد نامِ او را در صفحهی گوشیام دیدم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,بعدِ سلام و احوال بیدرنگ عذرخواهی کرد و درحالی که میخندید گفت: "آقا جان شرمندهام، شمارهمان را ملت پیدا کردهاند و هر روز به رگبارِ زنگ میبندنمان! کلافه شدهایم و به ناشناس پاسخ نمیدهیم!"
او میخندید و فخر میورزید و منِ خبرنگار حرص میخوردم، نتوانستم زبان گاز گیرم و گفتم: "روزانه به چند شمارهی ناشناس پاسخ میدهید؟ سقفِ کلافگیتان را مشخص کنید، شاید لااَقل کارِ چند بنده خدا راه افتاد!"
این را که گفتم بهقولِ خودمان "آقانین بورنی شیشدی!" و این را بهوضوح میشد و از تغییر لحن گفتارش فهمید. بههرحال ما سوالمان را پرسیدیم اما آقای نماینده نه به پرسشمان جوابِ درست و حسابی داد و نه سقف کلافگیاش را برایمان معلوم ساخت.
در پایان مکالمه و بههنگام خداحافظی بهشوخی گفتم "اگر شمارهتان ذخیره نبود، پاسختان را نمیدادم، ما نیز از بس سرمان در جلسه است، مثل شما حالِ کار نداریم!" نمیدانم دو قِرانیاش بعداً افتاد یا نه، اما اگر نیفتاده باشد هم با مشاهدهی این نوشتار حتماً میافتد.
گروهی از نمایندگان حوصله کار دارند و وقتشان کفاف نمیدهد و عدهای دیگر وقت دارند، اما حال نه! شاید باید منتظر انتخاباتی دیگر بود تا ناشناسها عزیز شوند.
مجید قنبرزاده
انتهای پیام/
بعدِ سلام و احوال بیدرنگ عذرخواهی کرد و درحالی که میخندید گفت: "آقا جان شرمندهام، شمارهمان را ملت پیدا کردهاند و هر روز به رگبارِ زنگ میبندنمان! کلافه شدهایم و به ناشناس پاسخ نمیدهیم!"
,او میخندید و فخر میورزید و منِ خبرنگار حرص میخوردم، نتوانستم زبان گاز گیرم و گفتم: "روزانه به چند شمارهی ناشناس پاسخ میدهید؟ سقفِ کلافگیتان را مشخص کنید، شاید لااَقل کارِ چند بنده خدا راه افتاد!"
,این را که گفتم بهقولِ خودمان "آقانین بورنی شیشدی!" و این را بهوضوح میشد و از تغییر لحن گفتارش فهمید. بههرحال ما سوالمان را پرسیدیم اما آقای نماینده نه به پرسشمان جوابِ درست و حسابی داد و نه سقف کلافگیاش را برایمان معلوم ساخت.
,در پایان مکالمه و بههنگام خداحافظی بهشوخی گفتم "اگر شمارهتان ذخیره نبود، پاسختان را نمیدادم، ما نیز از بس سرمان در جلسه است، مثل شما حالِ کار نداریم!" نمیدانم دو قِرانیاش بعداً افتاد یا نه، اما اگر نیفتاده باشد هم با مشاهدهی این نوشتار حتماً میافتد.
,گروهی از نمایندگان حوصله کار دارند و وقتشان کفاف نمیدهد و عدهای دیگر وقت دارند، اما حال نه! شاید باید منتظر انتخاباتی دیگر بود تا ناشناسها عزیز شوند.
,مجید قنبرزاده
,انتهای پیام/
,]
ارسال دیدگاه