فیلم پر از نکتههای دقیق و حتی نمادین است که اگر بخواهم بگویم ممکن است صحنههایی از فیلم لو برود اما فیلم ترکیبی از همه چیز بود، از فرهنگهای متفاوت، عشق، خانواده و از تکفیر...[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از بلاغ، از شب قبل، کمی تحمل و کمی هم تامل کردم تا واکنش اولیهام فروکش کند، تا با نگاه دقیقتری نظرم را بنگارم اما هرچقدر که زمان میگذرد و بیشتر فکر میکنم هیجانم برای نوشتن از آن بیشتر میشود.
نمیخواهم تخصصی و منتقدانه نظر بدهم، اینکار را به کسانی واگذار میکنم که علم و سوادشان از من بیشتر است و کاملتر، البته که نقدها و نظرات منفی هم دارم اما اینبار میخواهم از دریچه مخاطبی که از قضا فیلمهای زیادی را دیده و اندکی هم علم و تجربه دارد نگاه کنم.
دو ساعت و بیست دقیقه فیلم مجابم میکند که برای چند دقیقه چشم ببندم روی ایرادات جزئیاش، اگرچه که نیم ساعت اول بهخاطر پَرِشهای پلانها (تدوینش جای تقدیر دارد بهخاطر پلانهای بسیار که کار را سخت میکرد)، حرکت زیاد دوربین و طولانی بودنش، کمی اذیتم کرد اما خیلی زود غرق داستان شدم.
دوساعت و بیست دقیقهای که شاید طولانی باشد و برای مخاطب کمحوصله خستهکننده، اما فیلم به شما اجازه خسته شدن نمیدهد! (حتی اگر یک جاهایی به تناسب داستان و روایت کُند پیش رفت) حتی برای منی که کل داستان فیلم را میدانستم و برایم یک مرور بود.
حقیقتاً اگر قرار بود جایی از آن حذف شود به سیر تحول شخصیتها و سیر احساسی مخاطب خدشه وارد میشد حتی نیم ساعت اول فیلم که شاید در نگاه اول به نظر پِرتی بهحساب بیاید.
اما باید بود!
فیلم پر از نکتههای دقیق و حتی نمادین است که اگر بخواهم بگویم ممکن است صحنههایی از فیلم لو برود اما فیلم ترکیبی از همه چیز بود، از فرهنگهای متفاوت، عشق، خانواده و از تکفیر...
تقابلی که میگوید تکفیر به عشق هم رحم نمیکند و جز نفرت چیزی نمیگذارد!
و چقدر شاعرانگی، لطافت و عشق ابتدای فیلم با پایان پر از خشم و جنایتش تضاد داشت و چقدر این سیر و این تضاد را دوست داشتم.
و چقدر خوب تفکیک ایجاد کرد بین مردم عزیز و نجیب سیستان و بلوچستانیمان، با مردانی که هیچ بویی از انسانیت نبردهاند!
شاید این همان فیلمی بود که بعد از مدتها دلم میخواست از سینمای ایران ببینم ...
و چقدر خوشحالم که نرگس آبیار کارگردان این فیلم است، کارگردانی که برخلاف دیگر کارگردانان زن ایرانی و تمایلشان برای ساخت فیلمهای آپارتمانی، برای چندمینبار دست به ساخت فیلمی دور از فضای خانه زده است.
نمیخواهم فمینیستی نگاه کنم اما حقیقت است و باید بگویم در زمانی که حتی کارگردانهای مرد باسابقهمان هم هنوز در فضای شهری و در آپارتمانها فیلم میسازند، اینکه یک زن چنین قدرت و جسارتی داشته باشد و این فضاهای سخت را تجربه کند عجیب است، عجیب و قابل تقدیر!
نمیگویم آبیار مردانه فیلم ساخت، میگویم زنانه یک فیلم مردانه را ساخت! خوب هم ساخت!
زنانگی که در داستان پر از خشم به چشم میآید و رنگ متفاوتی به آن میدهد.
به عدهای هم که همیشه سر ناسازگاری دارند و میگویند خشونت نباید ترویج داده شود بگویم که اگر نام کارگردان دیگری پای کار بود، از آن کارگردانهایی که ادعای روشنفکری دارند، مطمئنم که این حرف زده نمیشد، نمونههایش را بارها دیدهایم که تعریفهای پر طمطراق را نثارش کردهاید و خودتان هم میدانید! اما چه کنیم اگر کسی که فکرش اندکی با فکرتان متفاوت باشد اینگونه کارها را بسازد، میشود سفارشی یا حکومتی! که حتی اگر اینطور که میگویید هم باشد به نظرم فیلم سفارشیِ خوبی است! (نگاهی به فیلمهای سفارشی! دورههای گذشته بیاندازید)
و اما بازیگران:
هوتن شکیبا که توانمندیاش را با این نقش به رخ همه کشید،..طوری که هنوز هم احساس انزجار و تنفر به آن دارم، به نگاههایش و به حرفهایش!
الناز شاکردوست که خوشحالم از فیلمهایی که من به آن میگویم " خَز " فاصله گرفت و مسیری جدید در پیش گرفته، امیدوارم از این سکوی پرتاب به درستی استفاده کند.
سخن کوتاه کنم و با همه نقدهایی که دارم، این فیلم را دوست داشتم و تمایل زیادی دارم که برای دومینبار، دوساعت و بیست دقیقه روی صندلی سینما بنشینم و ببینمش.
این فیلم همان فیلمی است که شهابِ داستان در آن میگوید: نصف فیلم میخندی ولی تهش اشکِتو در میاره!
و یک توصیه:
این فیلم را حتما در سالن سینما ببینید (ترجیحاً آنهایی که مشکل قلبی یا تنفسی دارند نبینند)، البته این فیلم با اصل واقعیت آن تغییرات جزئی دارد که بهخاطر روایت داستانی ایجاد شده است.
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه