اخبار داغ

سطرهای نانوشته پشت یک کارنامه خاص!

سطرهای نانوشته پشت یک کارنامه خاص!
دیشب در میان مستندات و خاطرات و اوراق مربوط به شهید عباس دانشگر، نیمچه برگه‌ای یافتم که تا ساعت‌ها مشغولم کرد و حیف بود اگر آن را با شما به اشتراک نمی‌گذاشتم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، دیشب در میان مستندات و خاطرات و اوراق مربوط به شهید عباس دانشگر، نیمچه برگه‌ای یافتم که تا ساعت‌ها مشغولم کرد و حیف بود اگر آن را با شما به اشتراک نمی‌گذاشتم. مادر شهید آن را صبح جمعه‌ای در گلدانی بر سر مزار شهید دیده و خوش‌سلیقگی کرده و نگهش ‌داشته بود. از محتویات روی برگه می‌شود حدس زد که دخترکی آن را نوشته! چرا باید «حدس» بزنیم که او دختر است یا پسر؟ چون قسمتِ «نام» را با دست و کج و معوج، پاره کرده است و مُهر مدرسه را هم! کوشیده که هیچ نام و نشانی از او بر این برگه باقی نماند. ترکیب درس‌ها نشان می‌دهد که در میانه سوم راهنمایی، سر از آسمان درآورده!

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,

دخترک 15-14 ساله، کارنامه بیست‌اندودِ بی‌نام‌ونشانش را برای عباسِ شهید آورده است!

پشت کارنامه ساده نوشته:«شهید عباس جان... خیلی برام دعا کن تا اخلاقم هم 20 بشه... این کارنامه منه! معدل 20! ولی من این معدل رو وقتی می‌خوام که هم مامانم و هم بابایِ گلم از دخترشون راضی باشن... برام دعا کن از تهِ دلت که عاقبت بخیر بشم. من هم خیلی تلاش می‌کنم. 15 اسفند میرم مشهد. به یادتم شهید. دعا کن منم شهید بشم. کارنامه‌مو آوردم تو ببینی. 26/11/1397- 16:10»

اشتباه نکنید! نمی‌خواهم بنویسم که آی جماعت! در کنار همه کژی‌ها، ببینید که سطح آرزوی دخترِ 14 ساله ما چقدر بالا رفته! آن‌قدر بالا که آرزوی شهادت می‌کند! آن‌قدر بالا که آرزوی عاقبت‌بخیری می‌کند! نه! نمی‌خواهم بنویسم که کاش این دخترهای 14 ساله، در هیاهوی دعواهای صدمن‌یک‌غازِ رسانه‌های رسمی با ملیجکِ مواجب‌بگیرِ اینستاگرامی گم نمی‌شدند و کاش رنگ این دخترانِ سپیدقلب در میان سروصدای دختران آبی و قرمز دیده می‌شد! حرفم چیزِ دیگری است.

در میان 66 واژه‌ای که دخترک برای گفتگو با عباسِ شهید انتخاب کرده، انگار این 4 واژه رنگ دیگری دارد:«کارنامه‌مو آوردم تو ببینی!» داشتم فکر می‌کردم چند نفر از ما حاضریم کارنامه‌هایمان را سرِ مزار عباس‌ها بگذاریم؟ این سوال در جمجمه‌ام تکرار می‌شود! آقایان و خانم‌های مسئول! چند نفرتان حاضرید کارنامه‌هایتان را سر مزار عباس بگذارید؟

این چه درکی است که دخترک 14 ساله، ما را با آن به حقارت می‌کشد؟ ببین! می‌گوید 20 هم که بگیری، کافی نیست! باز چیزی هست که باید «تحصیل» کنی! چیزی که در اعداد و ارقام و «آمار» نمی‌گنجد؛ چیزی که سقفش 20 نیست! نانوشته‌های بین سطرها را می‌بینی؟ دخترک می‌گوید حتی بیستِ تو وقتی با اخلاق نسبتی نداری، خواستنی نیست! و من یاد می‌کنم انبوهِ به اصطلاح «خدمت‌هایی» را که با پول من و تو، آمیخته با باد غبغب و لوث منت، در چشم و گوشِ من و تو فرو شد که بله! ما بودیم که چنین کردیم و چنان نکردیم!

تصور می‌کنم دخترک 14 ساله را وقتی که نامش را از کارنامه بیست‌اندودش حذف می‌کند! یعنی نامه را فقط خودت بخوان عباس! ایران با وجود این خلوص در نیت دخترهایش، خلوص بالای اورانیوم می‌خواهد چه کار؟ اما بگذار بپرسم که کدام‌یک از ما حاضریم ناممان را از کارنامه‌ی حتی نسبتا بیست‌اندودمان حذف کنیم؟ آتش این همه دعوا بر سر «نام» و «من» و «دیده شدن» فرونمی‌نشست اگر مدرسه‌هایمان یک معلم 14 ساله می‌داشتند؟

دخترک نامش را از کارنامه‌اش حذف می‌کند و من به یاد می‌آورم مسئولی را در همین شهر، که دو روز مانده به پایان مسئولیتش، چندین و چند پروژه را نیمه‌کاره افتتاح کرد و کلنگ زد که بگوید نام «من» بالای کارنامه هست! مبادا مسئول بعدی کلنگش را بزند و جایزه نوبلِ فضاحت از دست من برود!

کوتاه کنم سخن را! شما را با نامه 10 سطری یک دختر 14 ساله تنها می‌گذارم!

محسن حسن زاده

انتهای پیام/

,

دخترک 15-14 ساله، کارنامه بیست‌اندودِ بی‌نام‌ونشانش را برای عباسِ شهید آورده است!

پشت کارنامه ساده نوشته:«شهید عباس جان... خیلی برام دعا کن تا اخلاقم هم 20 بشه... این کارنامه منه! معدل 20! ولی من این معدل رو وقتی می‌خوام که هم مامانم و هم بابایِ گلم از دخترشون راضی باشن... برام دعا کن از تهِ دلت که عاقبت بخیر بشم. من هم خیلی تلاش می‌کنم. 15 اسفند میرم مشهد. به یادتم شهید. دعا کن منم شهید بشم. کارنامه‌مو آوردم تو ببینی. 26/11/1397- 16:10»

اشتباه نکنید! نمی‌خواهم بنویسم که آی جماعت! در کنار همه کژی‌ها، ببینید که سطح آرزوی دخترِ 14 ساله ما چقدر بالا رفته! آن‌قدر بالا که آرزوی شهادت می‌کند! آن‌قدر بالا که آرزوی عاقبت‌بخیری می‌کند! نه! نمی‌خواهم بنویسم که کاش این دخترهای 14 ساله، در هیاهوی دعواهای صدمن‌یک‌غازِ رسانه‌های رسمی با ملیجکِ مواجب‌بگیرِ اینستاگرامی گم نمی‌شدند و کاش رنگ این دخترانِ سپیدقلب در میان سروصدای دختران آبی و قرمز دیده می‌شد! حرفم چیزِ دیگری است.

در میان 66 واژه‌ای که دخترک برای گفتگو با عباسِ شهید انتخاب کرده، انگار این 4 واژه رنگ دیگری دارد:«کارنامه‌مو آوردم تو ببینی!» داشتم فکر می‌کردم چند نفر از ما حاضریم کارنامه‌هایمان را سرِ مزار عباس‌ها بگذاریم؟ این سوال در جمجمه‌ام تکرار می‌شود! آقایان و خانم‌های مسئول! چند نفرتان حاضرید کارنامه‌هایتان را سر مزار عباس بگذارید؟

این چه درکی است که دخترک 14 ساله، ما را با آن به حقارت می‌کشد؟ ببین! می‌گوید 20 هم که بگیری، کافی نیست! باز چیزی هست که باید «تحصیل» کنی! چیزی که در اعداد و ارقام و «آمار» نمی‌گنجد؛ چیزی که سقفش 20 نیست! نانوشته‌های بین سطرها را می‌بینی؟ دخترک می‌گوید حتی بیستِ تو وقتی با اخلاق نسبتی نداری، خواستنی نیست! و من یاد می‌کنم انبوهِ به اصطلاح «خدمت‌هایی» را که با پول من و تو، آمیخته با باد غبغب و لوث منت، در چشم و گوشِ من و تو فرو شد که بله! ما بودیم که چنین کردیم و چنان نکردیم!

تصور می‌کنم دخترک 14 ساله را وقتی که نامش را از کارنامه بیست‌اندودش حذف می‌کند! یعنی نامه را فقط خودت بخوان عباس! ایران با وجود این خلوص در نیت دخترهایش، خلوص بالای اورانیوم می‌خواهد چه کار؟ اما بگذار بپرسم که کدام‌یک از ما حاضریم ناممان را از کارنامه‌ی حتی نسبتا بیست‌اندودمان حذف کنیم؟ آتش این همه دعوا بر سر «نام» و «من» و «دیده شدن» فرونمی‌نشست اگر مدرسه‌هایمان یک معلم 14 ساله می‌داشتند؟

دخترک نامش را از کارنامه‌اش حذف می‌کند و من به یاد می‌آورم مسئولی را در همین شهر، که دو روز مانده به پایان مسئولیتش، چندین و چند پروژه را نیمه‌کاره افتتاح کرد و کلنگ زد که بگوید نام «من» بالای کارنامه هست! مبادا مسئول بعدی کلنگش را بزند و جایزه نوبلِ فضاحت از دست من برود!

کوتاه کنم سخن را! شما را با نامه 10 سطری یک دختر 14 ساله تنها می‌گذارم!

محسن حسن زاده

انتهای پیام/

,

دخترک 15-14 ساله، کارنامه بیست‌اندودِ بی‌نام‌ونشانش را برای عباسِ شهید آورده است!

پشت کارنامه ساده نوشته:«شهید عباس جان... خیلی برام دعا کن تا اخلاقم هم 20 بشه... این کارنامه منه! معدل 20! ولی من این معدل رو وقتی می‌خوام که هم مامانم و هم بابایِ گلم از دخترشون راضی باشن... برام دعا کن از تهِ دلت که عاقبت بخیر بشم. من هم خیلی تلاش می‌کنم. 15 اسفند میرم مشهد. به یادتم شهید. دعا کن منم شهید بشم. کارنامه‌مو آوردم تو ببینی. 26/11/1397- 16:10»

اشتباه نکنید! نمی‌خواهم بنویسم که آی جماعت! در کنار همه کژی‌ها، ببینید که سطح آرزوی دخترِ 14 ساله ما چقدر بالا رفته! آن‌قدر بالا که آرزوی شهادت می‌کند! آن‌قدر بالا که آرزوی عاقبت‌بخیری می‌کند! نه! نمی‌خواهم بنویسم که کاش این دخترهای 14 ساله، در هیاهوی دعواهای صدمن‌یک‌غازِ رسانه‌های رسمی با ملیجکِ مواجب‌بگیرِ اینستاگرامی گم نمی‌شدند و کاش رنگ این دخترانِ سپیدقلب در میان سروصدای دختران آبی و قرمز دیده می‌شد! حرفم چیزِ دیگری است.

در میان 66 واژه‌ای که دخترک برای گفتگو با عباسِ شهید انتخاب کرده، انگار این 4 واژه رنگ دیگری دارد:«کارنامه‌مو آوردم تو ببینی!» داشتم فکر می‌کردم چند نفر از ما حاضریم کارنامه‌هایمان را سرِ مزار عباس‌ها بگذاریم؟ این سوال در جمجمه‌ام تکرار می‌شود! آقایان و خانم‌های مسئول! چند نفرتان حاضرید کارنامه‌هایتان را سر مزار عباس بگذارید؟

این چه درکی است که دخترک 14 ساله، ما را با آن به حقارت می‌کشد؟ ببین! می‌گوید 20 هم که بگیری، کافی نیست! باز چیزی هست که باید «تحصیل» کنی! چیزی که در اعداد و ارقام و «آمار» نمی‌گنجد؛ چیزی که سقفش 20 نیست! نانوشته‌های بین سطرها را می‌بینی؟ دخترک می‌گوید حتی بیستِ تو وقتی با اخلاق نسبتی نداری، خواستنی نیست! و من یاد می‌کنم انبوهِ به اصطلاح «خدمت‌هایی» را که با پول من و تو، آمیخته با باد غبغب و لوث منت، در چشم و گوشِ من و تو فرو شد که بله! ما بودیم که چنین کردیم و چنان نکردیم!

تصور می‌کنم دخترک 14 ساله را وقتی که نامش را از کارنامه بیست‌اندودش حذف می‌کند! یعنی نامه را فقط خودت بخوان عباس! ایران با وجود این خلوص در نیت دخترهایش، خلوص بالای اورانیوم می‌خواهد چه کار؟ اما بگذار بپرسم که کدام‌یک از ما حاضریم ناممان را از کارنامه‌ی حتی نسبتا بیست‌اندودمان حذف کنیم؟ آتش این همه دعوا بر سر «نام» و «من» و «دیده شدن» فرونمی‌نشست اگر مدرسه‌هایمان یک معلم 14 ساله می‌داشتند؟

دخترک نامش را از کارنامه‌اش حذف می‌کند و من به یاد می‌آورم مسئولی را در همین شهر، که دو روز مانده به پایان مسئولیتش، چندین و چند پروژه را نیمه‌کاره افتتاح کرد و کلنگ زد که بگوید نام «من» بالای کارنامه هست! مبادا مسئول بعدی کلنگش را بزند و جایزه نوبلِ فضاحت از دست من برود!

کوتاه کنم سخن را! شما را با نامه 10 سطری یک دختر 14 ساله تنها می‌گذارم!

محسن حسن زاده

انتهای پیام/

,

دخترک 15-14 ساله، کارنامه بیست‌اندودِ بی‌نام‌ونشانش را برای عباسِ شهید آورده است!

,

پشت کارنامه ساده نوشته:«شهید عباس جان... خیلی برام دعا کن تا اخلاقم هم 20 بشه... این کارنامه منه! معدل 20! ولی من این معدل رو وقتی می‌خوام که هم مامانم و هم بابایِ گلم از دخترشون راضی باشن... برام دعا کن از تهِ دلت که عاقبت بخیر بشم. من هم خیلی تلاش می‌کنم. 15 اسفند میرم مشهد. به یادتم شهید. دعا کن منم شهید بشم. کارنامه‌مو آوردم تو ببینی. 26/11/1397- 16:10»

,

اشتباه نکنید! نمی‌خواهم بنویسم که آی جماعت! در کنار همه کژی‌ها، ببینید که سطح آرزوی دخترِ 14 ساله ما چقدر بالا رفته! آن‌قدر بالا که آرزوی شهادت می‌کند! آن‌قدر بالا که آرزوی عاقبت‌بخیری می‌کند! نه! نمی‌خواهم بنویسم که کاش این دخترهای 14 ساله، در هیاهوی دعواهای صدمن‌یک‌غازِ رسانه‌های رسمی با ملیجکِ مواجب‌بگیرِ اینستاگرامی گم نمی‌شدند و کاش رنگ این دخترانِ سپیدقلب در میان سروصدای دختران آبی و قرمز دیده می‌شد! حرفم چیزِ دیگری است.

,

در میان 66 واژه‌ای که دخترک برای گفتگو با عباسِ شهید انتخاب کرده، انگار این 4 واژه رنگ دیگری دارد:«کارنامه‌مو آوردم تو ببینی!» داشتم فکر می‌کردم چند نفر از ما حاضریم کارنامه‌هایمان را سرِ مزار عباس‌ها بگذاریم؟ این سوال در جمجمه‌ام تکرار می‌شود! آقایان و خانم‌های مسئول! چند نفرتان حاضرید کارنامه‌هایتان را سر مزار عباس بگذارید؟

,

این چه درکی است که دخترک 14 ساله، ما را با آن به حقارت می‌کشد؟ ببین! می‌گوید 20 هم که بگیری، کافی نیست! باز چیزی هست که باید «تحصیل» کنی! چیزی که در اعداد و ارقام و «آمار» نمی‌گنجد؛ چیزی که سقفش 20 نیست! نانوشته‌های بین سطرها را می‌بینی؟ دخترک می‌گوید حتی بیستِ تو وقتی با اخلاق نسبتی نداری، خواستنی نیست! و من یاد می‌کنم انبوهِ به اصطلاح «خدمت‌هایی» را که با پول من و تو، آمیخته با باد غبغب و لوث منت، در چشم و گوشِ من و تو فرو شد که بله! ما بودیم که چنین کردیم و چنان نکردیم!

,

تصور می‌کنم دخترک 14 ساله را وقتی که نامش را از کارنامه بیست‌اندودش حذف می‌کند! یعنی نامه را فقط خودت بخوان عباس! ایران با وجود این خلوص در نیت دخترهایش، خلوص بالای اورانیوم می‌خواهد چه کار؟ اما بگذار بپرسم که کدام‌یک از ما حاضریم ناممان را از کارنامه‌ی حتی نسبتا بیست‌اندودمان حذف کنیم؟ آتش این همه دعوا بر سر «نام» و «من» و «دیده شدن» فرونمی‌نشست اگر مدرسه‌هایمان یک معلم 14 ساله می‌داشتند؟

,

دخترک نامش را از کارنامه‌اش حذف می‌کند و من به یاد می‌آورم مسئولی را در همین شهر، که دو روز مانده به پایان مسئولیتش، چندین و چند پروژه را نیمه‌کاره افتتاح کرد و کلنگ زد که بگوید نام «من» بالای کارنامه هست! مبادا مسئول بعدی کلنگش را بزند و جایزه نوبلِ فضاحت از دست من برود!

,

کوتاه کنم سخن را! شما را با نامه 10 سطری یک دختر 14 ساله تنها می‌گذارم!

,

محسن حسن زاده

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه