اخبار داغ

امنیت روانی مردم دستخوش بازی‌های رسانه‌ای؛

هم‌نوایی رسانه نماینده سمنان با رسانه‌های بیگانه؛ بی‌اطلاعی یا غرض‌ورزی؟

هم‌نوایی رسانه نماینده سمنان با رسانه‌های بیگانه؛ بی‌اطلاعی یا غرض‌ورزی؟
روزنامه بیان مردم در سرمقاله امروز خود ادعای رسانه‌های بیگانه مبنی بر صدور حکم قضایی برای سحر خدایاری را تکرار کرد!
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، ماجرای مرگ تلخ سحر خدایاری، این روزها به تیتر یک بسیاری از رسانه‌های داخلی و خارجی تبدیل شده است. رسانه‌ها و سیاسیون کوشیده‌اند تا از قافله اظهارنظرکنندگان در این‌باره عقب نمانند و موضع خود را درباره سایه‌روشن این واقعه ابراز کنند. در این میان روشنگری خانواده سحر خدایاری بر خوی فرصت‌طلبانه برخی داخلی‌ها و خارجی‌ها، خطای استراتژیک در همداستان شدن پاره‌ای از جریان‌ها و شبه‌جریان‌های سیاسی با رسانه‌های بیگانه و دروغ‌پردازی‌های آشکار درباره این ماجرا مهر تأیید زد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,

نگارنده البته درک می‌کند که مرگ ناگوار سحر، یک فرصتِ در دسترس برای عقده‌گشایی‌های جناحی و سیاسی است و طبعا نمی‌توان انتظار داشت که ذینفعان از این فرصت بهره‌برداری نکنند! اما این موضوع نیز قابل درک است که واقعه مذکور عیار برخی از اهالی رسانه و سیاسیون را در دامن زدن به دروغ‌ها و ماهی‌گیری از آب گل‌آلود آشکار کرد!

اکنون که بازار سخن گفتن از این ماجرا داغ است، خواندن این چند نکته خالی از لطف نیست:

1.نگارنده همچون بسیاری دیگر بر این باور است که مسأله ورود زنان به ورزشگاه باید یک‌بار و برای همیشه به طور قانونی حل و فصل شود. گمان می‌رود که این خاکریز، خاکریز قابل اعتنایی نیست که بر سر آن بجنگیم! چند ماه قبل در همان ایامی که اظهارات دادستان محترم کشور درباره ورود زنان به ورزشگاه رسانه‌ای شد، برخی از فعالان رسانه‌ای مرتبط با جبهه انقلاب به ایشان پیشنهاد کردند که خود به ورزشگاه بروند و آن‌گاه ببینند که ماجرا به این وحشتناکی که گمان می‌رود نیست! می‌توان با حذف این بهانه‌های هزینه‌آفرینِ سطحی، فرصت‌طلبان سیاسی را لااقل به مبارزه‌ای در ابعاد عمیق‌تر دعوت کرد!

2.مرگ یک انسان، فی‌نفسه اندوه‌بار است اما کوته‌بینی برخی از سیاسیون و شبه‌تحلیلگران در مشابه‌سازی این مرگ با رنجی که بر خاندان سیدالشهداء(ع) رفته است، اندوه‌بارتر است. چه کسی را با چه کسی قیاس می‌کنید؟ قرآن چه زیبا اشاره کرده است:«کینه‌توزی یکی از دوطرفِ دعوا شما را در دام بی‌عدالتی نیندازد!» مبادا کینه‌ها سبب لگدمال شدن آزادگی شود!

3.چند نفر از کسانی که رگ غیرتشان از مرگ دختر آبی به جوش آمده، مطالعات کیفی و توصیفی پدیده خودسوزی زنان در ایلام را از نظر گذرانده‌اند؟ پاسخ به این سوال روشن می‌کند که چرا باید به برخی از جریان‌های رسانه‌ای بدبین باشیم! زنان ایلامی دقیقا چه رنگی هستند که دیده نشده‌اند؟

4.ابدا جای تعجب نیست که برخی از سیاسیون، به ویژه نمایندگان مجلس در این ایام که به انتخابات نزدیک می‌شویم، به جای پاسخگویی نسبت به عملکرد خود در ضعیف‌ترین مجلس تاریخ ایران، پروژه دروغ‌پردازی رسانه‌های بیگانه را تکمیل کنند! آیا نماینده محترم سمنان سرمقاله روزنامه خود را مطالعه کرده‌اند؟ در حالی که خانواده سحر خدایاری بارها اعلام کرده‌اند که اساسا حکمی برای سحر صادر نشده، در سرمقاله روزنامه «بیان مردم» به صاحب‌امتیازی احمد همتی آمده است:«دختر جوان فوتبال‌دوست با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره خودسوزی نمود!» در ادامه آمده است:«آیا واقعا نمی‌شد به جای حکم قضایی آن‌چنانی به یک تذکر ارشادی بسنده نمود!» تذکر ارشادی ما به مسئولان روزنامه بیان مردم این است که مستندات خود مبنی بر صدور حکم قضایی برای سحرخدایاری را منتشر کنند و اگر مستندی نیافتند و دریافتند که آن‌ها نیز در پازل رسانه‌های بیگانه بازی کرده‌اند، از مخاطبان خود عذر بخواهند! نه یک‌بار بلکه سه‌بار؛ به تعداد دفعاتی که این دروغ در متن تکرار شده است. بند آخر متن مذکور با این عبارات پایان می‌پذیرد:«یک علاقه، یک ورود ممنوع، یک حکم و آتش از سر فشارهای روانی، پایان خودسوزی یک عشق فوتبال شد»

5.آیا نمی‌توان و نباید انتظار داشت که رسانه وابسته به یک نماینده با مطالعه بیشتری نسبت به انتشار مطالب، آن هم در ستون سرمقاله اقدام کند؟ ما مایلیم که خوش‌بین باشیم و این خطا را بخشی از پروژه رسانه‌های زنجیره‌ای ندانیم اما پرسش مهم این است که بهتر نیست رسانه یک نماینده به جای دروغ‌پردازی، به مسائل مبتلابه موکلان خود بپردازد؟

شبکه اطلاع‌رسانی مرآت بر این باور است که دروغ‌پردازی، اصلی‌ترین راهزن آزادی رسانه‌ای است. فارغ از دیانت، آزادگی حکم می‌کند که در دام رسانه‌های بیگانه نیفتیم؛ به ویژه اگر بر جایگاه مسئولیت تکیه کرده باشیم!

در پایان متن کامل سرمقاله روز پنج‌شنبه روزنامه بیان مردم را از نظر می‌گذرانید:

غروب آبی یک سحر

مدت‌هاست که موضوع ورود زنان به ورزشگاه‌ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته اما تاکنون هیچ تصمیم قاطع و قانونی در این زمینه گرفته نشده است زنان و دختران علاقه‌مند به فوتبال همچون مردان خود را در تماشای بازی‌های داخلی و ملی محق می‌دانند اما قوانین کشور این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد تا عطش این ورزش هیجان انگیز در وجودشان فروکش نماید بنابراین این موضوع کماکان به یکی از مهمترین دغدغه های فعالان و حقوق زنان تبدیل شده است و مرتب هم در شبکه‌های خصوصی، پیج های شخصی اینستاگرامی، مطبوعات و... به آن می‌پردازند اما واقعیت ماجرا این است که در مورد برخی از اتفاقات که به هر دلیلی جامه قانونی به  تنشان می‌کنند.آن‌قدردیر عمل می‌کنیم و یا واکنش نشان می‌دهیم که زخم هایی کاری و دردناک بر پیکر جامعه و روان اجتماع وارد می‌سازد. طی دو سه روز گذشته خبری منتشر شد که دل میلیون‌ها ایرانی و به ویژه زنان این سرزمین را به درد آورد و در میان این افراد بودند کسانی که بر خلاف عده‌ای دیگر فوتبال ورزش مورد علاقه شان بوده و تلاش‌های بسیاری برای حضور در استادیوم ها نمودند اما بی حاصل؛ مرگ دختر جوان فوتبال‌دوست که با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره، اقدام به خودسوزی نمود و پس از سوختگی های شدید درگذشت قطعاً نه برای جامعه ما نه برای جامعه ورزشی و بین المللی و حتی برای تاریخ فردای کشور سند سربلندی نخواهد بود.پس از انتشار خبر، بسیاری از چهره‌های سرشناس سیاسی، هنری، ورزشی و... واکنش نشان دادند از نماینده مجلس گرفته تا یک کاربر ساده فضای مجازی. البته رسانه‌های غربی مغرض هم در این زمینه سکوت اختیار نکردند و تا توانستند کاسه‌ی داغ‌تر از آش شدند و بر داغ دل خانواده آن دختر جوان و مردم احساساتی‌مان افزودند.

 همواره گفته‌ایم و شنیده‌ایم که «جوان است و پر از شور و هیجان» اما عجیب اینکه این بار هیجان یک سحر با آتش سرد می شود. به یاد دارم چند سال پیش یکی از کارگردان‌های کشورمان فیلمی با همین مضمون ساخت که البته هرگز اجازه اکران نگرفت درست مثل قصه این دختر و دختران علاقه مند و به اصطلاح «عشقِ فوتبال»

 در فیلم هم دخترانی با لباس و هیئت مردانه قصد ورود به استادیوم را داشتند اما شناسایی شدند و از ورودشان جلوگیری شد یعنی همان اتفاقی که برای سحر ۲۹ ساله افتاد؛ هر چند در مقام قضا و قضاوت نیستیم و بنا هم نداریم که چنین جسارتی کنیم اما آیا واقعاً نمی‌شد به جای حکم قضایی آن چنانی به یک تذکر ارشادی  بسنده نمود؟آن وقت شاید حالا یک جوان، شور و هیجان جوانی اش را با آتش بنزین بر پیکرش خالی نمی کرد و خانواده‌ای داغدار نمی شد و احساسات یک جامعه این گونه جریحه‌دار نمی گشت. مرگ سحر که به خاطر علاقه به تیم استقلال به «دختر آبی» معروف شده بود قطعاً باید یک هشدار باشد برای مسئولین و قانون گذاران ما.

 اگر به واقع نگران برخی از الفاظ و حرکات زشت درون استادیوم ها هستیم بهتر است نگران حرف ها و به اصطلاح متلک‌های کریه و قبیحی هم باشیم که همان دختران و زنان در خیابان ها از قضا از همان مردان و پسران ورزشگاه ها می‌شنوند آدم ها که همان آدم ها هستند محتویات دهان و کله شان هم که بیرون و درون استادیوم ها یکیست پس چطور برای درونش وا اسفا داریم و بیرونش را رها کرده‌ایم! دختر ما آنجا بد بشنود بد نیست اینجا بشنود بد است؟ البته که نه قانون گریز بوده ایم و نه بی اعتنا به قانون و قانونگذاران، اما کمی زنانه تر و خودمانی تر بگوییم وقتی قانون زنان را هم مردان می نویسند و از قضا از عده ای از جنس خودمان با آن‌ها همراهی می کنند نباید هم انتظار نور علی نور را داشته باشیم. این را هم بیفزاییم که برای آرمان و عقیده و علاقه جنگیدن و تلاش کردن خوب است اما مرگ معنای مبارزه نیست .

یک علاقه ،یک ورود ممنوع ،یک حکم و یک آتش از سرِ فشارهای روانی ،پایان خودسوزی یک "عشق فوتبال" شد. حالا همه حرف‌هایی می‌زنند و هشتگ هایی راه می‌اندازند و خواسته‌هایی دارند؛ از مردم عادی گرفته تا جامعه ورزشی به ویژه فوتبالی، اما آیا پاسخی وجود خواهد داشت یا نه نمی‌دانیم! و آیا هنوز هم زنان طرفدار فوتبال درست مثل همان فیلم مذکور و درست هم نام با آن، در آفساید خواهند بود یا نه باز هم نمی‌دانیم!

انتهای پیام/

,

نگارنده البته درک می‌کند که مرگ ناگوار سحر، یک فرصتِ در دسترس برای عقده‌گشایی‌های جناحی و سیاسی است و طبعا نمی‌توان انتظار داشت که ذینفعان از این فرصت بهره‌برداری نکنند! اما این موضوع نیز قابل درک است که واقعه مذکور عیار برخی از اهالی رسانه و سیاسیون را در دامن زدن به دروغ‌ها و ماهی‌گیری از آب گل‌آلود آشکار کرد!

اکنون که بازار سخن گفتن از این ماجرا داغ است، خواندن این چند نکته خالی از لطف نیست:

1.نگارنده همچون بسیاری دیگر بر این باور است که مسأله ورود زنان به ورزشگاه باید یک‌بار و برای همیشه به طور قانونی حل و فصل شود. گمان می‌رود که این خاکریز، خاکریز قابل اعتنایی نیست که بر سر آن بجنگیم! چند ماه قبل در همان ایامی که اظهارات دادستان محترم کشور درباره ورود زنان به ورزشگاه رسانه‌ای شد، برخی از فعالان رسانه‌ای مرتبط با جبهه انقلاب به ایشان پیشنهاد کردند که خود به ورزشگاه بروند و آن‌گاه ببینند که ماجرا به این وحشتناکی که گمان می‌رود نیست! می‌توان با حذف این بهانه‌های هزینه‌آفرینِ سطحی، فرصت‌طلبان سیاسی را لااقل به مبارزه‌ای در ابعاد عمیق‌تر دعوت کرد!

2.مرگ یک انسان، فی‌نفسه اندوه‌بار است اما کوته‌بینی برخی از سیاسیون و شبه‌تحلیلگران در مشابه‌سازی این مرگ با رنجی که بر خاندان سیدالشهداء(ع) رفته است، اندوه‌بارتر است. چه کسی را با چه کسی قیاس می‌کنید؟ قرآن چه زیبا اشاره کرده است:«کینه‌توزی یکی از دوطرفِ دعوا شما را در دام بی‌عدالتی نیندازد!» مبادا کینه‌ها سبب لگدمال شدن آزادگی شود!

3.چند نفر از کسانی که رگ غیرتشان از مرگ دختر آبی به جوش آمده، مطالعات کیفی و توصیفی پدیده خودسوزی زنان در ایلام را از نظر گذرانده‌اند؟ پاسخ به این سوال روشن می‌کند که چرا باید به برخی از جریان‌های رسانه‌ای بدبین باشیم! زنان ایلامی دقیقا چه رنگی هستند که دیده نشده‌اند؟

4.ابدا جای تعجب نیست که برخی از سیاسیون، به ویژه نمایندگان مجلس در این ایام که به انتخابات نزدیک می‌شویم، به جای پاسخگویی نسبت به عملکرد خود در ضعیف‌ترین مجلس تاریخ ایران، پروژه دروغ‌پردازی رسانه‌های بیگانه را تکمیل کنند! آیا نماینده محترم سمنان سرمقاله روزنامه خود را مطالعه کرده‌اند؟ در حالی که خانواده سحر خدایاری بارها اعلام کرده‌اند که اساسا حکمی برای سحر صادر نشده، در سرمقاله روزنامه «بیان مردم» به صاحب‌امتیازی احمد همتی آمده است:«دختر جوان فوتبال‌دوست با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره خودسوزی نمود!» در ادامه آمده است:«آیا واقعا نمی‌شد به جای حکم قضایی آن‌چنانی به یک تذکر ارشادی بسنده نمود!» تذکر ارشادی ما به مسئولان روزنامه بیان مردم این است که مستندات خود مبنی بر صدور حکم قضایی برای سحرخدایاری را منتشر کنند و اگر مستندی نیافتند و دریافتند که آن‌ها نیز در پازل رسانه‌های بیگانه بازی کرده‌اند، از مخاطبان خود عذر بخواهند! نه یک‌بار بلکه سه‌بار؛ به تعداد دفعاتی که این دروغ در متن تکرار شده است. بند آخر متن مذکور با این عبارات پایان می‌پذیرد:«یک علاقه، یک ورود ممنوع، یک حکم و آتش از سر فشارهای روانی، پایان خودسوزی یک عشق فوتبال شد»

5.آیا نمی‌توان و نباید انتظار داشت که رسانه وابسته به یک نماینده با مطالعه بیشتری نسبت به انتشار مطالب، آن هم در ستون سرمقاله اقدام کند؟ ما مایلیم که خوش‌بین باشیم و این خطا را بخشی از پروژه رسانه‌های زنجیره‌ای ندانیم اما پرسش مهم این است که بهتر نیست رسانه یک نماینده به جای دروغ‌پردازی، به مسائل مبتلابه موکلان خود بپردازد؟

شبکه اطلاع‌رسانی مرآت بر این باور است که دروغ‌پردازی، اصلی‌ترین راهزن آزادی رسانه‌ای است. فارغ از دیانت، آزادگی حکم می‌کند که در دام رسانه‌های بیگانه نیفتیم؛ به ویژه اگر بر جایگاه مسئولیت تکیه کرده باشیم!

در پایان متن کامل سرمقاله روز پنج‌شنبه روزنامه بیان مردم را از نظر می‌گذرانید:

غروب آبی یک سحر

مدت‌هاست که موضوع ورود زنان به ورزشگاه‌ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته اما تاکنون هیچ تصمیم قاطع و قانونی در این زمینه گرفته نشده است زنان و دختران علاقه‌مند به فوتبال همچون مردان خود را در تماشای بازی‌های داخلی و ملی محق می‌دانند اما قوانین کشور این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد تا عطش این ورزش هیجان انگیز در وجودشان فروکش نماید بنابراین این موضوع کماکان به یکی از مهمترین دغدغه های فعالان و حقوق زنان تبدیل شده است و مرتب هم در شبکه‌های خصوصی، پیج های شخصی اینستاگرامی، مطبوعات و... به آن می‌پردازند اما واقعیت ماجرا این است که در مورد برخی از اتفاقات که به هر دلیلی جامه قانونی به  تنشان می‌کنند.آن‌قدردیر عمل می‌کنیم و یا واکنش نشان می‌دهیم که زخم هایی کاری و دردناک بر پیکر جامعه و روان اجتماع وارد می‌سازد. طی دو سه روز گذشته خبری منتشر شد که دل میلیون‌ها ایرانی و به ویژه زنان این سرزمین را به درد آورد و در میان این افراد بودند کسانی که بر خلاف عده‌ای دیگر فوتبال ورزش مورد علاقه شان بوده و تلاش‌های بسیاری برای حضور در استادیوم ها نمودند اما بی حاصل؛ مرگ دختر جوان فوتبال‌دوست که با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره، اقدام به خودسوزی نمود و پس از سوختگی های شدید درگذشت قطعاً نه برای جامعه ما نه برای جامعه ورزشی و بین المللی و حتی برای تاریخ فردای کشور سند سربلندی نخواهد بود.پس از انتشار خبر، بسیاری از چهره‌های سرشناس سیاسی، هنری، ورزشی و... واکنش نشان دادند از نماینده مجلس گرفته تا یک کاربر ساده فضای مجازی. البته رسانه‌های غربی مغرض هم در این زمینه سکوت اختیار نکردند و تا توانستند کاسه‌ی داغ‌تر از آش شدند و بر داغ دل خانواده آن دختر جوان و مردم احساساتی‌مان افزودند.

 همواره گفته‌ایم و شنیده‌ایم که «جوان است و پر از شور و هیجان» اما عجیب اینکه این بار هیجان یک سحر با آتش سرد می شود. به یاد دارم چند سال پیش یکی از کارگردان‌های کشورمان فیلمی با همین مضمون ساخت که البته هرگز اجازه اکران نگرفت درست مثل قصه این دختر و دختران علاقه مند و به اصطلاح «عشقِ فوتبال»

 در فیلم هم دخترانی با لباس و هیئت مردانه قصد ورود به استادیوم را داشتند اما شناسایی شدند و از ورودشان جلوگیری شد یعنی همان اتفاقی که برای سحر ۲۹ ساله افتاد؛ هر چند در مقام قضا و قضاوت نیستیم و بنا هم نداریم که چنین جسارتی کنیم اما آیا واقعاً نمی‌شد به جای حکم قضایی آن چنانی به یک تذکر ارشادی  بسنده نمود؟آن وقت شاید حالا یک جوان، شور و هیجان جوانی اش را با آتش بنزین بر پیکرش خالی نمی کرد و خانواده‌ای داغدار نمی شد و احساسات یک جامعه این گونه جریحه‌دار نمی گشت. مرگ سحر که به خاطر علاقه به تیم استقلال به «دختر آبی» معروف شده بود قطعاً باید یک هشدار باشد برای مسئولین و قانون گذاران ما.

 اگر به واقع نگران برخی از الفاظ و حرکات زشت درون استادیوم ها هستیم بهتر است نگران حرف ها و به اصطلاح متلک‌های کریه و قبیحی هم باشیم که همان دختران و زنان در خیابان ها از قضا از همان مردان و پسران ورزشگاه ها می‌شنوند آدم ها که همان آدم ها هستند محتویات دهان و کله شان هم که بیرون و درون استادیوم ها یکیست پس چطور برای درونش وا اسفا داریم و بیرونش را رها کرده‌ایم! دختر ما آنجا بد بشنود بد نیست اینجا بشنود بد است؟ البته که نه قانون گریز بوده ایم و نه بی اعتنا به قانون و قانونگذاران، اما کمی زنانه تر و خودمانی تر بگوییم وقتی قانون زنان را هم مردان می نویسند و از قضا از عده ای از جنس خودمان با آن‌ها همراهی می کنند نباید هم انتظار نور علی نور را داشته باشیم. این را هم بیفزاییم که برای آرمان و عقیده و علاقه جنگیدن و تلاش کردن خوب است اما مرگ معنای مبارزه نیست .

یک علاقه ،یک ورود ممنوع ،یک حکم و یک آتش از سرِ فشارهای روانی ،پایان خودسوزی یک "عشق فوتبال" شد. حالا همه حرف‌هایی می‌زنند و هشتگ هایی راه می‌اندازند و خواسته‌هایی دارند؛ از مردم عادی گرفته تا جامعه ورزشی به ویژه فوتبالی، اما آیا پاسخی وجود خواهد داشت یا نه نمی‌دانیم! و آیا هنوز هم زنان طرفدار فوتبال درست مثل همان فیلم مذکور و درست هم نام با آن، در آفساید خواهند بود یا نه باز هم نمی‌دانیم!

انتهای پیام/

,

نگارنده البته درک می‌کند که مرگ ناگوار سحر، یک فرصتِ در دسترس برای عقده‌گشایی‌های جناحی و سیاسی است و طبعا نمی‌توان انتظار داشت که ذینفعان از این فرصت بهره‌برداری نکنند! اما این موضوع نیز قابل درک است که واقعه مذکور عیار برخی از اهالی رسانه و سیاسیون را در دامن زدن به دروغ‌ها و ماهی‌گیری از آب گل‌آلود آشکار کرد!

اکنون که بازار سخن گفتن از این ماجرا داغ است، خواندن این چند نکته خالی از لطف نیست:

1.نگارنده همچون بسیاری دیگر بر این باور است که مسأله ورود زنان به ورزشگاه باید یک‌بار و برای همیشه به طور قانونی حل و فصل شود. گمان می‌رود که این خاکریز، خاکریز قابل اعتنایی نیست که بر سر آن بجنگیم! چند ماه قبل در همان ایامی که اظهارات دادستان محترم کشور درباره ورود زنان به ورزشگاه رسانه‌ای شد، برخی از فعالان رسانه‌ای مرتبط با جبهه انقلاب به ایشان پیشنهاد کردند که خود به ورزشگاه بروند و آن‌گاه ببینند که ماجرا به این وحشتناکی که گمان می‌رود نیست! می‌توان با حذف این بهانه‌های هزینه‌آفرینِ سطحی، فرصت‌طلبان سیاسی را لااقل به مبارزه‌ای در ابعاد عمیق‌تر دعوت کرد!

2.مرگ یک انسان، فی‌نفسه اندوه‌بار است اما کوته‌بینی برخی از سیاسیون و شبه‌تحلیلگران در مشابه‌سازی این مرگ با رنجی که بر خاندان سیدالشهداء(ع) رفته است، اندوه‌بارتر است. چه کسی را با چه کسی قیاس می‌کنید؟ قرآن چه زیبا اشاره کرده است:«کینه‌توزی یکی از دوطرفِ دعوا شما را در دام بی‌عدالتی نیندازد!» مبادا کینه‌ها سبب لگدمال شدن آزادگی شود!

3.چند نفر از کسانی که رگ غیرتشان از مرگ دختر آبی به جوش آمده، مطالعات کیفی و توصیفی پدیده خودسوزی زنان در ایلام را از نظر گذرانده‌اند؟ پاسخ به این سوال روشن می‌کند که چرا باید به برخی از جریان‌های رسانه‌ای بدبین باشیم! زنان ایلامی دقیقا چه رنگی هستند که دیده نشده‌اند؟

4.ابدا جای تعجب نیست که برخی از سیاسیون، به ویژه نمایندگان مجلس در این ایام که به انتخابات نزدیک می‌شویم، به جای پاسخگویی نسبت به عملکرد خود در ضعیف‌ترین مجلس تاریخ ایران، پروژه دروغ‌پردازی رسانه‌های بیگانه را تکمیل کنند! آیا نماینده محترم سمنان سرمقاله روزنامه خود را مطالعه کرده‌اند؟ در حالی که خانواده سحر خدایاری بارها اعلام کرده‌اند که اساسا حکمی برای سحر صادر نشده، در سرمقاله روزنامه «بیان مردم» به صاحب‌امتیازی احمد همتی آمده است:«دختر جوان فوتبال‌دوست با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره خودسوزی نمود!» در ادامه آمده است:«آیا واقعا نمی‌شد به جای حکم قضایی آن‌چنانی به یک تذکر ارشادی بسنده نمود!» تذکر ارشادی ما به مسئولان روزنامه بیان مردم این است که مستندات خود مبنی بر صدور حکم قضایی برای سحرخدایاری را منتشر کنند و اگر مستندی نیافتند و دریافتند که آن‌ها نیز در پازل رسانه‌های بیگانه بازی کرده‌اند، از مخاطبان خود عذر بخواهند! نه یک‌بار بلکه سه‌بار؛ به تعداد دفعاتی که این دروغ در متن تکرار شده است. بند آخر متن مذکور با این عبارات پایان می‌پذیرد:«یک علاقه، یک ورود ممنوع، یک حکم و آتش از سر فشارهای روانی، پایان خودسوزی یک عشق فوتبال شد»

5.آیا نمی‌توان و نباید انتظار داشت که رسانه وابسته به یک نماینده با مطالعه بیشتری نسبت به انتشار مطالب، آن هم در ستون سرمقاله اقدام کند؟ ما مایلیم که خوش‌بین باشیم و این خطا را بخشی از پروژه رسانه‌های زنجیره‌ای ندانیم اما پرسش مهم این است که بهتر نیست رسانه یک نماینده به جای دروغ‌پردازی، به مسائل مبتلابه موکلان خود بپردازد؟

شبکه اطلاع‌رسانی مرآت بر این باور است که دروغ‌پردازی، اصلی‌ترین راهزن آزادی رسانه‌ای است. فارغ از دیانت، آزادگی حکم می‌کند که در دام رسانه‌های بیگانه نیفتیم؛ به ویژه اگر بر جایگاه مسئولیت تکیه کرده باشیم!

در پایان متن کامل سرمقاله روز پنج‌شنبه روزنامه بیان مردم را از نظر می‌گذرانید:

غروب آبی یک سحر

مدت‌هاست که موضوع ورود زنان به ورزشگاه‌ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته اما تاکنون هیچ تصمیم قاطع و قانونی در این زمینه گرفته نشده است زنان و دختران علاقه‌مند به فوتبال همچون مردان خود را در تماشای بازی‌های داخلی و ملی محق می‌دانند اما قوانین کشور این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد تا عطش این ورزش هیجان انگیز در وجودشان فروکش نماید بنابراین این موضوع کماکان به یکی از مهمترین دغدغه های فعالان و حقوق زنان تبدیل شده است و مرتب هم در شبکه‌های خصوصی، پیج های شخصی اینستاگرامی، مطبوعات و... به آن می‌پردازند اما واقعیت ماجرا این است که در مورد برخی از اتفاقات که به هر دلیلی جامه قانونی به  تنشان می‌کنند.آن‌قدردیر عمل می‌کنیم و یا واکنش نشان می‌دهیم که زخم هایی کاری و دردناک بر پیکر جامعه و روان اجتماع وارد می‌سازد. طی دو سه روز گذشته خبری منتشر شد که دل میلیون‌ها ایرانی و به ویژه زنان این سرزمین را به درد آورد و در میان این افراد بودند کسانی که بر خلاف عده‌ای دیگر فوتبال ورزش مورد علاقه شان بوده و تلاش‌های بسیاری برای حضور در استادیوم ها نمودند اما بی حاصل؛ مرگ دختر جوان فوتبال‌دوست که با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره، اقدام به خودسوزی نمود و پس از سوختگی های شدید درگذشت قطعاً نه برای جامعه ما نه برای جامعه ورزشی و بین المللی و حتی برای تاریخ فردای کشور سند سربلندی نخواهد بود.پس از انتشار خبر، بسیاری از چهره‌های سرشناس سیاسی، هنری، ورزشی و... واکنش نشان دادند از نماینده مجلس گرفته تا یک کاربر ساده فضای مجازی. البته رسانه‌های غربی مغرض هم در این زمینه سکوت اختیار نکردند و تا توانستند کاسه‌ی داغ‌تر از آش شدند و بر داغ دل خانواده آن دختر جوان و مردم احساساتی‌مان افزودند.

 همواره گفته‌ایم و شنیده‌ایم که «جوان است و پر از شور و هیجان» اما عجیب اینکه این بار هیجان یک سحر با آتش سرد می شود. به یاد دارم چند سال پیش یکی از کارگردان‌های کشورمان فیلمی با همین مضمون ساخت که البته هرگز اجازه اکران نگرفت درست مثل قصه این دختر و دختران علاقه مند و به اصطلاح «عشقِ فوتبال»

 در فیلم هم دخترانی با لباس و هیئت مردانه قصد ورود به استادیوم را داشتند اما شناسایی شدند و از ورودشان جلوگیری شد یعنی همان اتفاقی که برای سحر ۲۹ ساله افتاد؛ هر چند در مقام قضا و قضاوت نیستیم و بنا هم نداریم که چنین جسارتی کنیم اما آیا واقعاً نمی‌شد به جای حکم قضایی آن چنانی به یک تذکر ارشادی  بسنده نمود؟آن وقت شاید حالا یک جوان، شور و هیجان جوانی اش را با آتش بنزین بر پیکرش خالی نمی کرد و خانواده‌ای داغدار نمی شد و احساسات یک جامعه این گونه جریحه‌دار نمی گشت. مرگ سحر که به خاطر علاقه به تیم استقلال به «دختر آبی» معروف شده بود قطعاً باید یک هشدار باشد برای مسئولین و قانون گذاران ما.

 اگر به واقع نگران برخی از الفاظ و حرکات زشت درون استادیوم ها هستیم بهتر است نگران حرف ها و به اصطلاح متلک‌های کریه و قبیحی هم باشیم که همان دختران و زنان در خیابان ها از قضا از همان مردان و پسران ورزشگاه ها می‌شنوند آدم ها که همان آدم ها هستند محتویات دهان و کله شان هم که بیرون و درون استادیوم ها یکیست پس چطور برای درونش وا اسفا داریم و بیرونش را رها کرده‌ایم! دختر ما آنجا بد بشنود بد نیست اینجا بشنود بد است؟ البته که نه قانون گریز بوده ایم و نه بی اعتنا به قانون و قانونگذاران، اما کمی زنانه تر و خودمانی تر بگوییم وقتی قانون زنان را هم مردان می نویسند و از قضا از عده ای از جنس خودمان با آن‌ها همراهی می کنند نباید هم انتظار نور علی نور را داشته باشیم. این را هم بیفزاییم که برای آرمان و عقیده و علاقه جنگیدن و تلاش کردن خوب است اما مرگ معنای مبارزه نیست .

یک علاقه ،یک ورود ممنوع ،یک حکم و یک آتش از سرِ فشارهای روانی ،پایان خودسوزی یک "عشق فوتبال" شد. حالا همه حرف‌هایی می‌زنند و هشتگ هایی راه می‌اندازند و خواسته‌هایی دارند؛ از مردم عادی گرفته تا جامعه ورزشی به ویژه فوتبالی، اما آیا پاسخی وجود خواهد داشت یا نه نمی‌دانیم! و آیا هنوز هم زنان طرفدار فوتبال درست مثل همان فیلم مذکور و درست هم نام با آن، در آفساید خواهند بود یا نه باز هم نمی‌دانیم!

انتهای پیام/

,

نگارنده البته درک می‌کند که مرگ ناگوار سحر، یک فرصتِ در دسترس برای عقده‌گشایی‌های جناحی و سیاسی است و طبعا نمی‌توان انتظار داشت که ذینفعان از این فرصت بهره‌برداری نکنند! اما این موضوع نیز قابل درک است که واقعه مذکور عیار برخی از اهالی رسانه و سیاسیون را در دامن زدن به دروغ‌ها و ماهی‌گیری از آب گل‌آلود آشکار کرد!

,

اکنون که بازار سخن گفتن از این ماجرا داغ است، خواندن این چند نکته خالی از لطف نیست:

,

1.نگارنده همچون بسیاری دیگر بر این باور است که مسأله ورود زنان به ورزشگاه باید یک‌بار و برای همیشه به طور قانونی حل و فصل شود. گمان می‌رود که این خاکریز، خاکریز قابل اعتنایی نیست که بر سر آن بجنگیم! چند ماه قبل در همان ایامی که اظهارات دادستان محترم کشور درباره ورود زنان به ورزشگاه رسانه‌ای شد، برخی از فعالان رسانه‌ای مرتبط با جبهه انقلاب به ایشان پیشنهاد کردند که خود به ورزشگاه بروند و آن‌گاه ببینند که ماجرا به این وحشتناکی که گمان می‌رود نیست! می‌توان با حذف این بهانه‌های هزینه‌آفرینِ سطحی، فرصت‌طلبان سیاسی را لااقل به مبارزه‌ای در ابعاد عمیق‌تر دعوت کرد!

,

2.مرگ یک انسان، فی‌نفسه اندوه‌بار است اما کوته‌بینی برخی از سیاسیون و شبه‌تحلیلگران در مشابه‌سازی این مرگ با رنجی که بر خاندان سیدالشهداء(ع) رفته است، اندوه‌بارتر است. چه کسی را با چه کسی قیاس می‌کنید؟ قرآن چه زیبا اشاره کرده است:«کینه‌توزی یکی از دوطرفِ دعوا شما را در دام بی‌عدالتی نیندازد!» مبادا کینه‌ها سبب لگدمال شدن آزادگی شود!

,

3.چند نفر از کسانی که رگ غیرتشان از مرگ دختر آبی به جوش آمده، مطالعات کیفی و توصیفی پدیده خودسوزی زنان در ایلام را از نظر گذرانده‌اند؟ پاسخ به این سوال روشن می‌کند که چرا باید به برخی از جریان‌های رسانه‌ای بدبین باشیم! زنان ایلامی دقیقا چه رنگی هستند که دیده نشده‌اند؟

,

4.ابدا جای تعجب نیست که برخی از سیاسیون، به ویژه نمایندگان مجلس در این ایام که به انتخابات نزدیک می‌شویم، به جای پاسخگویی نسبت به عملکرد خود در ضعیف‌ترین مجلس تاریخ ایران، پروژه دروغ‌پردازی رسانه‌های بیگانه را تکمیل کنند! آیا نماینده محترم سمنان سرمقاله روزنامه خود را مطالعه کرده‌اند؟ در حالی که خانواده سحر خدایاری بارها اعلام کرده‌اند که اساسا حکمی برای سحر صادر نشده، در سرمقاله روزنامه «بیان مردم» به صاحب‌امتیازی احمد همتی آمده است:«دختر جوان فوتبال‌دوست با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره خودسوزی نمود!» در ادامه آمده است:«آیا واقعا نمی‌شد به جای حکم قضایی آن‌چنانی به یک تذکر ارشادی بسنده نمود!» تذکر ارشادی ما به مسئولان روزنامه بیان مردم این است که مستندات خود مبنی بر صدور حکم قضایی برای سحرخدایاری را منتشر کنند و اگر مستندی نیافتند و دریافتند که آن‌ها نیز در پازل رسانه‌های بیگانه بازی کرده‌اند، از مخاطبان خود عذر بخواهند! نه یک‌بار بلکه سه‌بار؛ به تعداد دفعاتی که این دروغ در متن تکرار شده است. بند آخر متن مذکور با این عبارات پایان می‌پذیرد:«یک علاقه، یک ورود ممنوع، یک حکم و آتش از سر فشارهای روانی، پایان خودسوزی یک عشق فوتبال شد»

,

5.آیا نمی‌توان و نباید انتظار داشت که رسانه وابسته به یک نماینده با مطالعه بیشتری نسبت به انتشار مطالب، آن هم در ستون سرمقاله اقدام کند؟ ما مایلیم که خوش‌بین باشیم و این خطا را بخشی از پروژه رسانه‌های زنجیره‌ای ندانیم اما پرسش مهم این است که بهتر نیست رسانه یک نماینده به جای دروغ‌پردازی، به مسائل مبتلابه موکلان خود بپردازد؟

,

شبکه اطلاع‌رسانی مرآت بر این باور است که دروغ‌پردازی، اصلی‌ترین راهزن آزادی رسانه‌ای است. فارغ از دیانت، آزادگی حکم می‌کند که در دام رسانه‌های بیگانه نیفتیم؛ به ویژه اگر بر جایگاه مسئولیت تکیه کرده باشیم!

,

در پایان متن کامل سرمقاله روز پنج‌شنبه روزنامه بیان مردم را از نظر می‌گذرانید:

,

غروب آبی یک سحر

,

مدت‌هاست که موضوع ورود زنان به ورزشگاه‌ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته اما تاکنون هیچ تصمیم قاطع و قانونی در این زمینه گرفته نشده است زنان و دختران علاقه‌مند به فوتبال همچون مردان خود را در تماشای بازی‌های داخلی و ملی محق می‌دانند اما قوانین کشور این اجازه را به آن‌ها نمی‌دهد تا عطش این ورزش هیجان انگیز در وجودشان فروکش نماید بنابراین این موضوع کماکان به یکی از مهمترین دغدغه های فعالان و حقوق زنان تبدیل شده است و مرتب هم در شبکه‌های خصوصی، پیج های شخصی اینستاگرامی، مطبوعات و... به آن می‌پردازند اما واقعیت ماجرا این است که در مورد برخی از اتفاقات که به هر دلیلی جامه قانونی به  تنشان می‌کنند.آن‌قدردیر عمل می‌کنیم و یا واکنش نشان می‌دهیم که زخم هایی کاری و دردناک بر پیکر جامعه و روان اجتماع وارد می‌سازد. طی دو سه روز گذشته خبری منتشر شد که دل میلیون‌ها ایرانی و به ویژه زنان این سرزمین را به درد آورد و در میان این افراد بودند کسانی که بر خلاف عده‌ای دیگر فوتبال ورزش مورد علاقه شان بوده و تلاش‌های بسیاری برای حضور در استادیوم ها نمودند اما بی حاصل؛ مرگ دختر جوان فوتبال‌دوست که با واکنش اعتراضی خود نسبت به حکم قضایی صادره، اقدام به خودسوزی نمود و پس از سوختگی های شدید درگذشت قطعاً نه برای جامعه ما نه برای جامعه ورزشی و بین المللی و حتی برای تاریخ فردای کشور سند سربلندی نخواهد بود.پس از انتشار خبر، بسیاری از چهره‌های سرشناس سیاسی، هنری، ورزشی و... واکنش نشان دادند از نماینده مجلس گرفته تا یک کاربر ساده فضای مجازی. البته رسانه‌های غربی مغرض هم در این زمینه سکوت اختیار نکردند و تا توانستند کاسه‌ی داغ‌تر از آش شدند و بر داغ دل خانواده آن دختر جوان و مردم احساساتی‌مان افزودند.

,

 همواره گفته‌ایم و شنیده‌ایم که «جوان است و پر از شور و هیجان» اما عجیب اینکه این بار هیجان یک سحر با آتش سرد می شود. به یاد دارم چند سال پیش یکی از کارگردان‌های کشورمان فیلمی با همین مضمون ساخت که البته هرگز اجازه اکران نگرفت درست مثل قصه این دختر و دختران علاقه مند و به اصطلاح «عشقِ فوتبال»

,

 در فیلم هم دخترانی با لباس و هیئت مردانه قصد ورود به استادیوم را داشتند اما شناسایی شدند و از ورودشان جلوگیری شد یعنی همان اتفاقی که برای سحر ۲۹ ساله افتاد؛ هر چند در مقام قضا و قضاوت نیستیم و بنا هم نداریم که چنین جسارتی کنیم اما آیا واقعاً نمی‌شد به جای حکم قضایی آن چنانی به یک تذکر ارشادی  بسنده نمود؟آن وقت شاید حالا یک جوان، شور و هیجان جوانی اش را با آتش بنزین بر پیکرش خالی نمی کرد و خانواده‌ای داغدار نمی شد و احساسات یک جامعه این گونه جریحه‌دار نمی گشت. مرگ سحر که به خاطر علاقه به تیم استقلال به «دختر آبی» معروف شده بود قطعاً باید یک هشدار باشد برای مسئولین و قانون گذاران ما.

,

 اگر به واقع نگران برخی از الفاظ و حرکات زشت درون استادیوم ها هستیم بهتر است نگران حرف ها و به اصطلاح متلک‌های کریه و قبیحی هم باشیم که همان دختران و زنان در خیابان ها از قضا از همان مردان و پسران ورزشگاه ها می‌شنوند آدم ها که همان آدم ها هستند محتویات دهان و کله شان هم که بیرون و درون استادیوم ها یکیست پس چطور برای درونش وا اسفا داریم و بیرونش را رها کرده‌ایم! دختر ما آنجا بد بشنود بد نیست اینجا بشنود بد است؟ البته که نه قانون گریز بوده ایم و نه بی اعتنا به قانون و قانونگذاران، اما کمی زنانه تر و خودمانی تر بگوییم وقتی قانون زنان را هم مردان می نویسند و از قضا از عده ای از جنس خودمان با آن‌ها همراهی می کنند نباید هم انتظار نور علی نور را داشته باشیم. این را هم بیفزاییم که برای آرمان و عقیده و علاقه جنگیدن و تلاش کردن خوب است اما مرگ معنای مبارزه نیست .

,

یک علاقه ،یک ورود ممنوع ،یک حکم و یک آتش از سرِ فشارهای روانی ،پایان خودسوزی یک "عشق فوتبال" شد. حالا همه حرف‌هایی می‌زنند و هشتگ هایی راه می‌اندازند و خواسته‌هایی دارند؛ از مردم عادی گرفته تا جامعه ورزشی به ویژه فوتبالی، اما آیا پاسخی وجود خواهد داشت یا نه نمی‌دانیم! و آیا هنوز هم زنان طرفدار فوتبال درست مثل همان فیلم مذکور و درست هم نام با آن، در آفساید خواهند بود یا نه باز هم نمی‌دانیم!

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه