اخبار داغ

در گفت‌وگویی‌هایی عنوان شد؛

روایت مبارزان انقلاب 57 از روزهایی که با مشت گره کرده آزادی را فریاد می‌زدند/ مساجد؛ کانون وحدت شیعه و سنی برای تحقق انقلاب اسلامی

روایت مبارزان انقلاب 57 از روزهایی که با مشت گره کرده آزادی را فریاد می‌زدند/ مساجد؛ کانون وحدت شیعه و سنی برای تحقق انقلاب اسلامی
خاطرات مردان و زنان مبارز انقلابی، بازخوانی گوشه‌ای از مقاومی است که با هدایت و رهبری امام خمینی (ره)، برگ زرین پیروزی بر استکبار و استبداد را بر سینه تاریخ مبارزات بشری هک کرد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ یکی از جذاب‌ترین بخش‌های تاریخ انقلاب اسلامی، خاطرات و روایت مبارزان دوران انقلاب از فراز و نشیب‌‌های دوران مبارزات ستم‌شاهی است. روایت‌هایی که در ادامه می‌آید گوشه‌ای از خاطرات مردان و زنان مقاومی است که با رشادت‌های خود تحت رهبری امام خمینی (ره)، برگ زرین پیروزی بر استکبار و استبداد را بر سینه تاریخ مبارزات بشری هک کردند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

 

,

اصفهان

, اصفهان,

روایتی از نخستین مدارسی که علیه رژیم طاغوت اعتصاب کردند

, روایتی از نخستین مدارسی که علیه رژیم طاغوت اعتصاب کردند, روایتی از نخستین مدارسی که علیه رژیم طاغوت اعتصاب کردند,

مرتضی مؤمنیان در گفتگو با خبرنگار صاحب نیوز اظهار کرد: دانش‌آموزان و کارکنان مدارس مشکنان از بخش کوهپایه اولین مدارسی بودند که در سال 1357 در بخش کوهپایه علیه رژیم طاغوت اعتصاب کردند.

, صاحب نیوز,

پیشکسوت عرصه انقلاب تصریح کرد: آن‌ها عکس‌های شاه خائن را نابود و فریاد مرگ بر شاه سر دادند، تعدادی از دانش آموزان مشکنان توسط پاسگاه ژاندارمری تودشک دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند ولی آنان به مبارزات خود ادامه دادند.

,

وی افزود: در همین سال بزرگترین تجمع مردمی بخش کوهپایه با حضور دانش‌آموزان و فرهنگیان در روستای امامزاده قاسم تشکیل شد که حجت‌الاسلام احمدی‌نسب از روحانیون برجسته بخش کوهپایه ضمن سخنرانی خواسته های مردم را در سه بند اعلام کردند که مورد تأیید حاضران قرار گرفت.

,

این مبارز انقلابی در ادامه گفت: این بندها این بود که رژیم پهلوی باید سرنگون شود و حکومت جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) ایجاد شود و همچنین پاسگاه‌های بخش اگر برای تظاهرات مردمی مزاحمت ایجاد کنند پاسگاه را بر سرشان خراب خواهیم کرد.

,

مومنیان در ادامه بیان کرد: همچنین چهار نفر از دبیران مدرسه مشکنان برای زیارت حضرت امام به تهران عزیمت کردند که در راه تصادف کرده و کشته شدند؛ این دبیران برادران احمد باقری دبیر ریاضیات، جمشید کیوانپور دبیر علوم تجربی، حسین رنجبر دبیر زبان انگلیسی و امیری دبیر علوم اجتماعی که روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

,

 

,

البرز

, البرز,

انقلاب 57 در کرج؛ روایت مرادعلی آهویی از متوقف کردن گروهان شاه در حصارک کرج

, انقلاب 57 در کرج؛ روایت مرادعلی آهویی از متوقف کردن گروهان شاه در حصارک کرج, انقلاب 57 در کرج؛ روایت مرادعلی آهویی از متوقف کردن گروهان شاه در حصارک کرج,

به نقل از تیتریک، مرادعلی آهویی فرزند غلامحسین، سال 1320 در نیشابور به دنیا آمد. پدرش کارگر راه آهن بود. سال 1339 برای خدمت سربازی به کرج آمد و با آنکه از سربازی معاف شد، نزد عمویش در ولدآباد اقامت گزید. بعد از مدتی ازدواج کرد و پدر و مادر را نیز نزد خود آورد. چند سالی به پرورش ماهی پرداخت. بعد به خواربار فروشی روی آورد و با رونق کار به خرید و فروش لوازم خانگی اشتغال یافت.

, تیتریک,
وی از سال های پیش از انقلاب، معتمد و عضو شورای محل بوده و در اغلب راهپیمایی‌ها و نیز جلسات انقلابیون حضور داشته است. هم صحبتی با آقای آهویی کار دشواری است، پاسخ سوال‌ها را کوتاه و پر ابهام می دهد. می کوشم خاطرات سال 75 را در ذهنش به جوشش وادارم. ساده و بی پیرایه چنین می‌گوید:
,
 
,
صبح روز 12 بهمن بود. عابری دوچرخه سوار به ما اطلاع داد که لشکری از سمت کرمانشاه و همدان به طرف جادة مردآباد می آید. آن زمان عضو انجمن ولدآباد بودم. سریع رفتم پشت بلندگوی مسجد و موضوع را به مردم اعلام کردم. جمعیت زیادی جمع شد. گفتم: «باید برویم و سرخط ها را ببندیم!» 
,
 
,
یک وانت مزدا 1600 داشتم. تعدادی جوان را سوار کردم و رفتیم سمت باغ اربابی، باغی که تعداد زیادی لاستیک کهنه در آن ریخته بودند. ماشین را پر از لاستیک کردیم و از خیابان 22 بهمن راه افتادیم به سمت سر جاده. سرجعفرآباد که صد متری تا جاده فاصله داشت، ماشین را نگه داشتم. مردم لاستیک ها را از وانت پایین آوردند و بردند که توی جاده بچینند.  از عباس آباد هم عده ای آمده بودند. 
,
 
,
تعداد زیادی درخت چنار را که قطع کرده بودند، توی جاده می کشاندند. جاده را شب از قسمت های جلوتر بسته بودند. همة مردم می خواستند کمک کنند.  ای گفتند: «چون این جا را وقتی جادة سمت محمدشهر را بستیم، عده بسته ایم، آنها از سمت جعفرآباد می آیند و از ولدآباد خواهند گذشت.» زن های ولدآباد که خبردار شدند به همراه بچه ها شروع کردند به جمع کردن سنگ و آجر. 
,
 
,
همسر خودم هم یکی از آنها بود. سنگ ها و آجرها را روی بام خانه های دوطبقه می بردند تا اگر نیروهای ارتش خواستند از آنجا عبور کنند، آنها را بزنند. سرعباس آباد خیلی شلوغ بود. جمعیت هر لحظه بیش تر می شد. از بالا و پایین می آمدند، از مردآباد، عباس آباد، محمدشهر و... نیرو های ارتشی متوقف شده بودند. سربازها ژسه به دست بودند و فرماندهانشان سلاح کمری داشتند.
,
 
,
مردم دو قسمت شده بود. یک عده در ابتدای گروهان جمع شده بود و  بقیه در انتهای آن. در سمت بالای این ستون، یکی از فرماندهان رفت پشت بلندگو و با زبان فارسی گفت: «ما با شما کاری نداریم. بروید و یک روحانی بیاورید تا سلاح ها و تجهیزاتمان را تحویل او بدهیم، چون فردا برای ما مسئولیت دارد...»  عده ای را فرستادیم دنبال شیخ علی مرکزی که در این محل زندگی می کرد. 
,
 
,
چه شد که نیامد، نمی دانم. من که در سمت بالای ستون بودم، نفهمیدم چه مسئله ای پیش آمد که صدای تیراندازی از سمت پایین بلند شد. گویا مردم به سربازها حمله کرده بودند تا سلاح هایشان را بگیرند. از اول که مردم سلاحی نداشتند و چیزهایی از قبیل بیل و چوب و سنگ در دست داشتند. هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند که چه پیش می آید، چه کسی چه می گوید و چه برنامه ای دارد. می گفتند: «گروهان دیگری از سمت  قزوین به طرف حصارک می آمده که به تهران برود و مردم جلویشان راگرفته اند.» افسر که دید مردم تفنگ یکی از سربازها را گرفته اند، سرباز را با تیر زد. 
,
 
,
درگیری شروع شد و با کشته شدن سرباز، مردم بیشتر حمله ور شدند. دو پسر کوچکم هم آمده بودند و پای درختی پناه گرفته بودند. آنقدر سرشان داد زدم تا بالاخره به خانه برگشتند. بعد از کشته شدن سرباز، شوهرخواهرحسن تاتاری هم شهید شد. اسمش طهماسبی بود که درویش صدایش می زدند. بعد از کشته شدن سرباز، همراه مردم به ارتشی ها حمله کرده بود و سلاح یکی از سربازها را گرفته بود. 
,
 
,
داشت فرار می کرد که او را از پشت با تیر زدند. درویش اولین نفر از مردم بود که آن جا شهید شد. بعد از او خود حسن هم تیر خورد. ندیدم چطور، اما شنیدم که داد می زدند: «بیایید تاتاری تیر خورده!» تیر به زانویش خورده بود. آقای حکیمی و پنج - شش نفر دیگر او را آوردند طرف ماشین. از پایش خون می ریخت. ماشین را جلوتر بردم. کمک کردم او را داخل وانت گذاشتند. 
,
 
,
چون جادة محمد شهر-کرج بسته بود، از طرف حلقه دره رفتیم سمت جادة مهرشهر. بعد رفتیم سمت خیابان قزوین کرج و از آنجا راهی بیمارستان کسرا شدیم. حسن را همان جا خواباندند و ما برگشتیم. ، کنار چشمه ایستادیم. یکی- دو ساعت به غروب مانده بود،  عده ای مشغول غسل دادن شهید طهماسبی بودند. ما هم با مراسم تدفینش در قبرستان امام زاده همراه شدیم. بعد از خاک سپاری هم مردم به خانه هاشان رفتند؛ چون قضیة درگیری تمام شده بود.
,
 
,
بعدها شنیدم که درگیری تا ساعت یک یا دوی بعد از ظهر طول کشیده ش باشد. نه اینکه همه اش تیر اندازی و بکش بکش باشد،  چند نفری در همان حملة اولیه کشته و زخمی شده بودند، اما بعد، درگیری مسلحانه تمام شده بود. نیروهای ارتشی همه فرار کرده بودند و مردم تعدادی از ماشین های نظامی را آتش زده بودند. آن شب مردم ساعت ها در خیابان بودند. بیم آن داشتند که لشکری دیگر در راه باشد. اواخر شب که قدری خاطرشان جمع شد، کم کم به خانه هایشان بازگشتند.
,
 
,
 
,

روایت "حسین بقایی" از زمینگیر شدن تیپ زرهیِ قزوین در قزلحصار و مردآباد

وقتی فتوای امام (ره) ارتش 1000 نفره شاه را با مردم کرج همراه کرد

,

روایت "حسین بقایی" از زمینگیر شدن تیپ زرهیِ قزوین در قزلحصار و مردآباد

, روایت "حسین بقایی" از زمینگیر شدن تیپ زرهیِ قزوین در قزلحصار و مردآباد, روایت "حسین بقایی" از زمینگیر شدن تیپ زرهیِ قزوین در قزلحصار و مردآباد,

وقتی فتوای امام (ره) ارتش 1000 نفره شاه را با مردم کرج همراه کرد

, وقتی فتوای امام (ره) ارتش 1000 نفره شاه را با مردم کرج همراه کرد, وقتی فتوای امام (ره) ارتش 1000 نفره شاه را با مردم کرج همراه کرد,
به نقل از تیتریک، حسن بقایی (معروف به داوود) متولد 1341 در کرج و اصالتا یزدی است. تحصیلات ابتدایی را از مدرسة فاتح چهارصد دستگاه شروع کرد. دوران راهنمایی را در مدرسة فاتح و مقطع دبیرستان را در مدرسة بابک و دهخدا  پشت سر گذاشت. برخورداری از خانواده ای مذهبی و زندگی در یکی ازمبارزترین محلات کرج، زمینه را برای حضور فعال او در صحنه ها و جریانات انقلابی فراهم کرد.
پس از انقلاب وارد دانشگاه تهران شد، اما با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه ها شد. مدتی در کامیاران، سرپل ذهاب و قصرشیرین حضور یافت و پس از آن دو دوره به جبهه جنوب رفت و در عملیات هایی چون کربلای 4 و 5 شرکت کرد. بقایی ضمن ارائة تفسیر جامعی از موقعیت جغرافیایی و استراتژیک کرج و استعداد آن برای اختفای انقلابیون، در مورد نوزدهم بهمن سال 75 چنین در گفتگو با "تیتر1" می گوید:  
 
حکومت نظامی اعلام شده بود. رژیم از ارگان های نظامی کمک خواسته بود و قرار بود یک تیپ زرهی از قزوین به سمت تهران حرکت کند. مسیر اولیة این تیپ از خیابان قزوین می گذشت. به محض شنیدن این خبر، مردم همه به سمت حصارک هجوم بردند تا با موانعی همچون آجر، شن، لاستیک و آتش، از عبور ارتشی ها جلوگیری کنند. 
 
آنها هم تغییر مسیر داده و از جادة قزل حصار به طرف پایین روانه شدند. بعد دوباره از جادة مردآباد به سمت اتوبان حرکت کردند. وقتی مردم رسیدند، تعدادی از تانک هایشان زیر پل گیر کرده بود و در حال تلاش برای عبور از پل بودند.با این  تغییر مسیر ستون نظامی در دو نقطه با مردم انقلابی درگیر شده است، یکی در سه راه عباس آباد و یکی زیر پل اتوبان کرج.
 
من که رسیدم، همة قسمت های جاده را بسته بودند. مردم حتی عکس  امام هم با خود برده بودند. زمانی که نیروها تسلیم شدند، عکس امام را به آنها داده بودند که  به سینه ها و یا شیشه های ماشین هایشان بزنند. مردم  آن شب تا صبح آن جا آتش روشن کرده بودند. فرمانده نظامی کرج  هم خیلی مایل نبود این نیرو به تهران برسد، چرا که در حمایت  از آن ها دست به اقدامی نزد.
 
خود ارتشی ها هم چندان رغبتی برای تهران رفتن نداشتند، شاید چون امام (ره) فتوا داده بودند که: «خدمت کردن به رژیم طاغوتی حرام است.» سربازها یکی یکی در مسیر فرار کرده بودند. از یک تیپ زرهی که شاید هزار نفر نیرو داشت، دویست نفر بیشتر باقی نمانده بود. مردم که خبردار شدند، جلوی همین عده را هم گرفتند.   
 
نیروهای تسلیم شده به دانشکدة پلیس فرستاده شدند و بعد از همان جا آن ها را مرخص کردند و رفتند. ادوات و نفربرهایشان روز بیستم توسط آقای جنتی رضوی که رهبری بخشی از مردم را بر عهده داشت، به دانشکده های کشاورزی و پلیس منتقل شد. آن جا هم با تشکیل کمیته ای، افرادی را تعیین کرده بودند تا از این ادوات نگهداری نمایند. یکی از این افراد من بودم. اگرچه شانزده سال بیشتر نداشتم، یک رودلور به من داده بودند که تا چهار-پنج سال دستم بود. البته اسلحه را دست کسانی می دادند که به آن ها اطمینان داشتند. 
 
کرج به خاطر همین محله محله بودنش، پاتوق نیروهای چریک قبل از انقلاب بود. یعنی چریک ها و فداییان خلق در تهران عملیات می کردند و در کرج و اطرافش مخفی می شدند. هم قبل از انقلاب هم بعد از آن، بیش ترین کشفیات خانه های تیمی را ما در کرج داشتیم. در گروهی که آقای جنتی رضوی مشخص کرده بود تا از ادوات به دست آمده محافظت کنند، تعدادی از بچه های طرفدار مجاهدین خلق هم حضور داشتند.
 
روز بیست و یکم وقتی برادرم به خانه آمد، خیلی ناراحت بود. می گفت: «یکی از ماشین هایی که گرفته ایم، از اسلحه خالی شده و من می دانم کار کیست!»  کار یکی از نیروهای مبارز بود که در زندان به مجاهدین خلق پیوسته بود. وقتی فهمیدند، او را از کمیتة انقلابیون اخراج کردند. دو-سه سال بعد سلاح های مفقود شده را، در خانه های کشف شدة مجاهدین خلق پیدا کردیم.
, تیتریک,
پس از انقلاب وارد دانشگاه تهران شد، اما با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه ها شد. مدتی در کامیاران، سرپل ذهاب و قصرشیرین حضور یافت و پس از آن دو دوره به جبهه جنوب رفت و در عملیات هایی چون کربلای 4 و 5 شرکت کرد. بقایی ضمن ارائة تفسیر جامعی از موقعیت جغرافیایی و استراتژیک کرج و استعداد آن برای اختفای انقلابیون، در مورد نوزدهم بهمن سال 75 چنین در گفتگو با "تیتر1" می گوید:  
,
 
,
حکومت نظامی اعلام شده بود. رژیم از ارگان های نظامی کمک خواسته بود و قرار بود یک تیپ زرهی از قزوین به سمت تهران حرکت کند. مسیر اولیة این تیپ از خیابان قزوین می گذشت. به محض شنیدن این خبر، مردم همه به سمت حصارک هجوم بردند تا با موانعی همچون آجر، شن، لاستیک و آتش، از عبور ارتشی ها جلوگیری کنند. 
,
 
,
آنها هم تغییر مسیر داده و از جادة قزل حصار به طرف پایین روانه شدند. بعد دوباره از جادة مردآباد به سمت اتوبان حرکت کردند. وقتی مردم رسیدند، تعدادی از تانک هایشان زیر پل گیر کرده بود و در حال تلاش برای عبور از پل بودند.با این  تغییر مسیر ستون نظامی در دو نقطه با مردم انقلابی درگیر شده است، یکی در سه راه عباس آباد و یکی زیر پل اتوبان کرج.
,
 
,
من که رسیدم، همة قسمت های جاده را بسته بودند. مردم حتی عکس  امام هم با خود برده بودند. زمانی که نیروها تسلیم شدند، عکس امام را به آنها داده بودند که  به سینه ها و یا شیشه های ماشین هایشان بزنند. مردم  آن شب تا صبح آن جا آتش روشن کرده بودند. فرمانده نظامی کرج  هم خیلی مایل نبود این نیرو به تهران برسد، چرا که در حمایت  از آن ها دست به اقدامی نزد.
,
 
,
خود ارتشی ها هم چندان رغبتی برای تهران رفتن نداشتند، شاید چون امام (ره) فتوا داده بودند که: «خدمت کردن به رژیم طاغوتی حرام است.» سربازها یکی یکی در مسیر فرار کرده بودند. از یک تیپ زرهی که شاید هزار نفر نیرو داشت، دویست نفر بیشتر باقی نمانده بود. مردم که خبردار شدند، جلوی همین عده را هم گرفتند.   
,
 
,
نیروهای تسلیم شده به دانشکدة پلیس فرستاده شدند و بعد از همان جا آن ها را مرخص کردند و رفتند. ادوات و نفربرهایشان روز بیستم توسط آقای جنتی رضوی که رهبری بخشی از مردم را بر عهده داشت، به دانشکده های کشاورزی و پلیس منتقل شد. آن جا هم با تشکیل کمیته ای، افرادی را تعیین کرده بودند تا از این ادوات نگهداری نمایند. یکی از این افراد من بودم. اگرچه شانزده سال بیشتر نداشتم، یک رودلور به من داده بودند که تا چهار-پنج سال دستم بود. البته اسلحه را دست کسانی می دادند که به آن ها اطمینان داشتند. 
,
 
,
کرج به خاطر همین محله محله بودنش، پاتوق نیروهای چریک قبل از انقلاب بود. یعنی چریک ها و فداییان خلق در تهران عملیات می کردند و در کرج و اطرافش مخفی می شدند. هم قبل از انقلاب هم بعد از آن، بیش ترین کشفیات خانه های تیمی را ما در کرج داشتیم. در گروهی که آقای جنتی رضوی مشخص کرده بود تا از ادوات به دست آمده محافظت کنند، تعدادی از بچه های طرفدار مجاهدین خلق هم حضور داشتند.
,
 
,

 

,

روایت "سیده منیژه حسینی" از ایستادگی زنان عباس‌آباد مقابل گارد بختیار؛

, روایت "سیده منیژه حسینی" از ایستادگی زنان عباس‌آباد مقابل گارد بختیار؛, روایت "سیده منیژه حسینی" از ایستادگی زنان عباس‌آباد مقابل گارد بختیار؛,

وقتی سربازهای رژیم از ترس انقلابیون به اراضی جعفرآباد فرار کردند

,

وقتی سربازهای رژیم از ترس انقلابیون به اراضی جعفرآباد فرار کردند

, وقتی سربازهای رژیم از ترس انقلابیون به اراضی جعفرآباد فرار کردند, وقتی سربازهای رژیم از ترس انقلابیون به اراضی جعفرآباد فرار کردند,

به نقل از تیتریک، سیده منیژه حسینی خردادماه سال 1345 در روستای چنگوره خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پیش از آن که به مدرسه برود، قرآن را از پدر آموخت و خواندن و نوشتن را فراگرفت. یازده ساله بود که همراه  خانواده اش به محله نطنزی ها در محمدشهر کرج  مهاجرت کرد. تحصیلات راهنمایی را  در همان شهر و دوران دبیرستان را در کرج، پشت سر گذاشت. 

, تیتریک,
در سال سوم راهنمایی به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و کمک های اولیه، عازم جبهه های جنوب شد. او هم اکنون در هنرستان دخترانة محمدشهر، آموزگار دین و زندگی است. هرچند در حوادث بهمن 1357 نوجوانی 12 ساله بوده است، اما آن روزها را به خوبی به یاد دارد و خاطراتش را این چنین در گفتگو با "تیتر1" بازگو می کند:
, تیتر1,
 
,
برادرهایم برای تظاهرات به تهران رفته بودند. خبردار شدیم که مردم در فلکة اول مردآباد، جلوی نظامی هایی که عازم تهران بوده اند را گرفته اند. ساعت حدود 9 صبح بود که معتمد محل از بلندگوی مسجدصاحب الزمان (عج) اعلام کرد: «برای دفاع احتیاج به کوکتول مولوتف داریم.» به همراه تعدادی از بچه ها خانه به خانه در می زدیم تا صابون و بطری جمع کنیم؛ بطری های خالی نوشابه و آبلیمو. بعد آن ها را می بردیم عباس آباد، خانة خواهرم خدیجه سادات که در باغی بزرگ بود. زن ها همه آن جا جمع شده بودند.
,
 
,
به ردیف در حیاط نشسته بودند، صابون رنده می کردند و داخل شیشه ها می ریختند. بعد آن ها را پر از بنزین می کردند و بعد از کار گذاشتن فتیله، درهایشان را محکم می بستند. کوکتول مولوتف ها را برای مردها آماده می کردند تا بتوانند در برابر ارتشی ها از خود دفاع کنند. وقتی شنیدیم  اند سر عباس آباد، کنجکاو شدیم از آن ها بیش تر نیروهای ارتشی رسیده بدانیم. شوهرخواهرم آقای حسینی که از آن جا آمده بود، گفت: «می گویند گارد جاویدان شاه هستند و از کرمانشاه آمده اند.»
,
 
,
مردم چون شنیده بودند که با رسیدن این نیروها به تهران، پیروزی انقلاب غیرممکن خواهد شد، سعی می کردند به هر وسیله ای جلوی آن ها را بگیرند. امام هم فرموده بودند: «باید نظامی ها راخلع سلاح کنید و اجازه ندهید که قوای کمکی به تهران برسند.» ًرژیم بختیار از تهران ناامید شده بود،  مخصوصا زمانی که نیروی هوایی به دست مردم افتاده بود. 
,
 
,
 نیروی زمینی هم که اکثرا فرار کرده بودند. تنها پشت گرمی بختیار به نیروهای گارد بود، نیروهایی که مدت مدیدی روی آنها سرمایه گذاری شده بود. مردم می دانستند که اگر پای آنها به تهران برسد به مردم رحم نخواهند کرد. این طور نبود که مردم بگویند جان پدران، فرزندان و برادرهایمان در تظاهرات تهران در خطر است. آن ها در واقع دینشان را در خطر می دیدند. 
,
 
,
دیگر خسته شده بودند و جانشان را کف دست گرفته بودند.  آن روز در حیاط، خانم ها دو دسته شده بودند. یک دسته فقط صابون رنده می کردند. دسته دیگر صابون های رنده شده را همراه بنزین داخل شیشه ها می ریختند و کوکتول مولوتف ها را آماده می کردند. ما هم که کوچک تر بودیم، زیر دست آن ها کار می کردیم. شیشه های آماده را از زن ها می گرفتیم و در جعبه  نوشابه یا تشت می چیدیم. بعد آن ها را به مردها می دادیم که برسانند سر عباس آباد.
,
 
,
واضح به گوشمان می رسید. به زن ها و بچه ها اجازه ًصدای تیرها کاملا نمی دادند به آن جا بروند و ما خبرها را لحظه به لحظه از کسانی که می رفتند و می آمدند، زبان به زبان می شنیدیم.
,
 
,
هر از گاهی خبر می آوردند که فلان کس زخمی و یا فلانی شهید شد. مردم دست خالی نبودند اما سلاح گرم هم نداشتند. صبح مردها را دیدم  که با بیل، تیشه، چنگک و چیزهای دیگر، می دوند سمت سر عباس آباد. آن طور که می گفتند، جاده را با خاک و آهن و سنگ و هرچه که دم دستشان بوده، بسته بودند.
,
 
,
نیروهای ارتشی که رسیدند سر عباس آباد، برای پراکنده کردن مردم، شروع به تیراندازی کردند. تیرها هوایی بود، چون خود آنها هم از مردم می ترسیدند؛ شاید هم به خاطر آن که آن محل نزدیک شعبة نفت بود، می ترسیدند آتش سوزی شود و دامن خودشان را بگیرد. بعد که مردم حمله کردند، ارتشی ها تعدادی از آنها را زخمی و یا شهید کردند. 
,
 
,
عاقبت همه از سرباز و درجه دار، مجبور شده بودند به طرف زمین های کشاورزی سمت جعفرآباد فرار کنند. بعد مردم با همان کوکتول مولوتف هایی که ما درست کرده بودیم، ماشین های آن ها را آتش زده بودند. فردای روز درگیری، ما هم رفتیم و ماشین های نیم سوخته را نگاه کردیم. بیش تر آن ها نفربر و جیپ بودند. آن روز 22 بهمن بود.
,
 
,
 
,

وقتی مقاومت مردم عباس‌آباد کرج، ارتش شاه را به تپه جعفرآباد ِکاخ شمس فراری داد

,

وقتی مقاومت مردم عباس‌آباد کرج، ارتش شاه را به تپه جعفرآباد ِکاخ شمس فراری داد

, وقتی مقاومت مردم عباس‌آباد کرج، ارتش شاه را به تپه جعفرآباد ِکاخ شمس فراری داد, وقتی مقاومت مردم عباس‌آباد کرج، ارتش شاه را به تپه جعفرآباد ِکاخ شمس فراری داد,
به نقل از تیتریک، سال 1346 در یکی از روستاهای توابع قزوین به دنیا آمد. ناصر حاج قلی در سال 1348 همراه خانوادة 9 نفری خود به ولدآباد محمدشهر مهاجرت کرد. پدرش کارگر کارخانة کفش ملی بود و مادرش خانه دار. قبل از انقلاب هر چند سن و سالی نداشت، اما در راهپیمایی ها، شعار نویسی روی دیوارها و...  شرکت می کرد. او در حال حاضر فوق دیپلم حقوق دارد و کارمند شهرداری است.
برای یادآوری خاطرات  12 بهمن سال 75 و اتفاقات تلخ و شیرین آن، کتاب روزهای نوجوانی اش را در ذهن ورق می زند و در گفتگو با "تیتریک" می‌گوید: 
 
امام بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت معرفی کرده بود. بختیار هم که نخست وزیر منتخب شاه بود، دستور حکومت نظامی و حتی شلیک به سوی مردم را داده بود. چون کلاس اول راهنمایی بودم، خیلی از مسایل سیاسی سر در نمی آوردم، اما یادم هست که به طریقی  مطلع شده بودیم که عده ای از نیروهای ارتش از همدان و کرمانشاه راه افتاده اند تا مردم را در تهران سرکوب کنند.
 
این خبر را روز بیست و یکم، با بلندگوی مسجد در محل اعلام کردند و مردم  به سرعت جمع شدند. برای آنکه در برابر نیروهای ارتشی سدی ایجاد کنیم، یک راست رفتیم سراغ آهنگری «ایفل» که در جادة مردآباد-کرج قرار داشت. همه از پیر و جوان با تمام توان تلاش می کردیم آهن ها و تانکرهای غول پیکری که در مغازه بود را، جابه جا کنیم. 
 
بالاخره موفق شدیم هر چه آهن آن جا بود را بکشانیم وسط جاده. بعد از آن هر کی هرچه دم دستش بود و می توانست بردارد را به آن ها اضافه کرد، چیزهایی مثل چوب، سنگ و... بعد رفتیم و سر عباس آباد مستقر شدیم. آن جا چیزی حدود دو-سه هزار نفر جمع شده بودند. غیر از مردم عباس آباد، عدة زیادی از اهالی محله های دیگر هم آمده بودند، از جعفرآباد، ولد آباد ، محمدآباد، مردآباد و... سر انجام ارتشی ها با حدود سی- چهل جیپ میول، کامیون های سنگین و تعدادی نفربر از راه رسیدند. 
 
وقتی با جمعیت فراوان مردم و راه بسته مواجه شدند، به ناچار متوقف  شدند. مردم هم جلوی کامیون ها و سربازها به صف ایستاده بودند و با صدای بلند شعار می دادند، شعارهایی مثل: «ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست.»  
 
کسانی مثل آقای چرخ گرد با صدای بلند، شعارها را از روی کاغذ می خواندند و بقیه تکرار می کردند. این شعارها دو-سه ساعت طول کشید. انگار طاقت ارتشی ها طاق شده بود. برخی سربازها هم گویا تحت تاثیر شعارهای مردم قرار گرفته بودند. یکی از سرگردها یک بلندگوی دستی برداشت و شروع کرد به حرف زدن: «ما برادر ملت هستیم، اگر اجازه عبور نمی دهید، بگذارید از همین جا دور بزنیم و برگردیم...» سربازی داشت لباس فرمش را در می آورد تا به مردم بپیوندد که تیر خورد.
 
متوجه نشدم که چطور و از طرف چه کسی تیراندازی شد، چون درجه دارهای شاخص آنها حدود ده-پانزده نفر بودند. آن سرباز اولین نفری بود که آنجاکشته شد وجرقة درگیری میان مردم و ارتشی ها را به وجود آورد. با شروع درگیری، عمویم را دیدم که قمه به دست، به جان لاستیک  ای هم کوکتل مولوتف هایی جیپ ها افتاده بود و آن ها را پاره می کرد. عده را که به همراه داشتند، پرت می کردند طرف ماشین ها. 
 
آن زمان رهبری و سازماندهی مردم عباس آباد و ولدآباد را کسانی چون آقای چرخ گرد به عهده داشتند. هر چه آن ها می گفتند مردم انجام می دادند. عدة زیادی از مردم خودشان را به جوی بزرگ کنار جاده رساندند تا پناه بگیرند. من هم همین کار را کردم. مدتی همان جا درازکش ماندم تا این که  گوشم به سرو صدای تیرها عادت کرد و کمی ترسم ریخت. بلند شدم و آرام سرک کشیدم ببینم چه خبر است. 
 
دیدم یکی از درجه دارها به مردم می گوید: «فرار کنید تا کشته نشوید!» بسیاری سربازها گویا به اجبار شلیک می کردند. تیرها را طوری می زدند که به مردم نخورد. اگر هدفشان مردم بود، با آن همه اسلحه و مهمات، قتل عامی به راه می افتادکه تعداد شهدا غیر قابل شمارش می شد. گذشته از آن ها که در طول درگیری سلاح سربازها را گرفته بودند، بیش تر مردم دست خالی بودند.  یخ کرده بود.
 
 هنوز ظهر نشده بود و هوا خیلی سرد بود. پاهایم کاملا چکمه های صورتی رنگم را موقع فرار جا گذاشته بودم. دنبال برادرم منصور می گشتم. از اول هم رفته بودم پی او. از یافتنش که ناامید شدم، به زحمت محل درگیری را ترک کردم. نزدیک ظهر درگیری تمام شد. همة ارتشی ها  فرار کرده بودند سمت تپة پشت جعفرآباد که به کاخ شمس منتهی می شد. 
 
بعد از فرار آنها دو برادر به نام های کربلایی احمد و کربلایی عزیز قربان لو، سلاح هایی را که دست مردم افتاده بود، از آن ها گرفتند و بردند تحویل ژاندارمری دادند. مدتی قبل از این درگیری، مردم ژاندارمری را گرفته بودند و سلاح هایی مثل ژسه، یوزی و برنو هم به دستشان افتاده بود. نیروهای ژاندارمری هم مقاومتی نشان نداده بودند. کمیته های مردمی شب بیست و دوم بهمن را در محله های مختلف تا صبح نگهبانی دادند.
 
آن وقت هنوز سلاح ها جمع آوری نشده بودند و بیم خطر می رفت. آن شب همة مردم به رادیوهایشان گوش می کردند وخیلی ها تا صبح نخوابیدند. صبح زود، مردم برای شرکت در تظاهرات عظیمی که در کرج برگزار می شد، حرکت کردند. من هم به اتفاق خانواده با آن ها همراه شدم.

 

وقتی ایرانِ کوچک میزبان معمارِ ظلم‌ستیزترین انقلاب جهان شد

, تیتریک,
برای یادآوری خاطرات  12 بهمن سال 75 و اتفاقات تلخ و شیرین آن، کتاب روزهای نوجوانی اش را در ذهن ورق می زند و در گفتگو با "تیتریک" می‌گوید: 
, تیتریک,
 
,
امام بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت معرفی کرده بود. بختیار هم که نخست وزیر منتخب شاه بود، دستور حکومت نظامی و حتی شلیک به سوی مردم را داده بود. چون کلاس اول راهنمایی بودم، خیلی از مسایل سیاسی سر در نمی آوردم، اما یادم هست که به طریقی  مطلع شده بودیم که عده ای از نیروهای ارتش از همدان و کرمانشاه راه افتاده اند تا مردم را در تهران سرکوب کنند.
,
 
,
این خبر را روز بیست و یکم، با بلندگوی مسجد در محل اعلام کردند و مردم  به سرعت جمع شدند. برای آنکه در برابر نیروهای ارتشی سدی ایجاد کنیم، یک راست رفتیم سراغ آهنگری «ایفل» که در جادة مردآباد-کرج قرار داشت. همه از پیر و جوان با تمام توان تلاش می کردیم آهن ها و تانکرهای غول پیکری که در مغازه بود را، جابه جا کنیم. 
,
 
,
بالاخره موفق شدیم هر چه آهن آن جا بود را بکشانیم وسط جاده. بعد از آن هر کی هرچه دم دستش بود و می توانست بردارد را به آن ها اضافه کرد، چیزهایی مثل چوب، سنگ و... بعد رفتیم و سر عباس آباد مستقر شدیم. آن جا چیزی حدود دو-سه هزار نفر جمع شده بودند. غیر از مردم عباس آباد، عدة زیادی از اهالی محله های دیگر هم آمده بودند، از جعفرآباد، ولد آباد ، محمدآباد، مردآباد و... سر انجام ارتشی ها با حدود سی- چهل جیپ میول، کامیون های سنگین و تعدادی نفربر از راه رسیدند. 
,
 
,
وقتی با جمعیت فراوان مردم و راه بسته مواجه شدند، به ناچار متوقف  شدند. مردم هم جلوی کامیون ها و سربازها به صف ایستاده بودند و با صدای بلند شعار می دادند، شعارهایی مثل: «ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست.»  
,
 
,
کسانی مثل آقای چرخ گرد با صدای بلند، شعارها را از روی کاغذ می خواندند و بقیه تکرار می کردند. این شعارها دو-سه ساعت طول کشید. انگار طاقت ارتشی ها طاق شده بود. برخی سربازها هم گویا تحت تاثیر شعارهای مردم قرار گرفته بودند. یکی از سرگردها یک بلندگوی دستی برداشت و شروع کرد به حرف زدن: «ما برادر ملت هستیم، اگر اجازه عبور نمی دهید، بگذارید از همین جا دور بزنیم و برگردیم...» سربازی داشت لباس فرمش را در می آورد تا به مردم بپیوندد که تیر خورد.
,
 
,
متوجه نشدم که چطور و از طرف چه کسی تیراندازی شد، چون درجه دارهای شاخص آنها حدود ده-پانزده نفر بودند. آن سرباز اولین نفری بود که آنجاکشته شد وجرقة درگیری میان مردم و ارتشی ها را به وجود آورد. با شروع درگیری، عمویم را دیدم که قمه به دست، به جان لاستیک  ای هم کوکتل مولوتف هایی جیپ ها افتاده بود و آن ها را پاره می کرد. عده را که به همراه داشتند، پرت می کردند طرف ماشین ها. 
,
 
,
آن زمان رهبری و سازماندهی مردم عباس آباد و ولدآباد را کسانی چون آقای چرخ گرد به عهده داشتند. هر چه آن ها می گفتند مردم انجام می دادند. عدة زیادی از مردم خودشان را به جوی بزرگ کنار جاده رساندند تا پناه بگیرند. من هم همین کار را کردم. مدتی همان جا درازکش ماندم تا این که  گوشم به سرو صدای تیرها عادت کرد و کمی ترسم ریخت. بلند شدم و آرام سرک کشیدم ببینم چه خبر است. 
,
 
,
دیدم یکی از درجه دارها به مردم می گوید: «فرار کنید تا کشته نشوید!» بسیاری سربازها گویا به اجبار شلیک می کردند. تیرها را طوری می زدند که به مردم نخورد. اگر هدفشان مردم بود، با آن همه اسلحه و مهمات، قتل عامی به راه می افتادکه تعداد شهدا غیر قابل شمارش می شد. گذشته از آن ها که در طول درگیری سلاح سربازها را گرفته بودند، بیش تر مردم دست خالی بودند.  یخ کرده بود.
,
 
,
 هنوز ظهر نشده بود و هوا خیلی سرد بود. پاهایم کاملا چکمه های صورتی رنگم را موقع فرار جا گذاشته بودم. دنبال برادرم منصور می گشتم. از اول هم رفته بودم پی او. از یافتنش که ناامید شدم، به زحمت محل درگیری را ترک کردم. نزدیک ظهر درگیری تمام شد. همة ارتشی ها  فرار کرده بودند سمت تپة پشت جعفرآباد که به کاخ شمس منتهی می شد. 
,
 
,
بعد از فرار آنها دو برادر به نام های کربلایی احمد و کربلایی عزیز قربان لو، سلاح هایی را که دست مردم افتاده بود، از آن ها گرفتند و بردند تحویل ژاندارمری دادند. مدتی قبل از این درگیری، مردم ژاندارمری را گرفته بودند و سلاح هایی مثل ژسه، یوزی و برنو هم به دستشان افتاده بود. نیروهای ژاندارمری هم مقاومتی نشان نداده بودند. کمیته های مردمی شب بیست و دوم بهمن را در محله های مختلف تا صبح نگهبانی دادند.
,
 
,
آن وقت هنوز سلاح ها جمع آوری نشده بودند و بیم خطر می رفت. آن شب همة مردم به رادیوهایشان گوش می کردند وخیلی ها تا صبح نخوابیدند. صبح زود، مردم برای شرکت در تظاهرات عظیمی که در کرج برگزار می شد، حرکت کردند. من هم به اتفاق خانواده با آن ها همراه شدم.
,

 

,

وقتی ایرانِ کوچک میزبان معمارِ ظلم‌ستیزترین انقلاب جهان شد

, وقتی ایرانِ کوچک میزبان معمارِ ظلم‌ستیزترین انقلاب جهان شد, وقتی ایرانِ کوچک میزبان معمارِ ظلم‌ستیزترین انقلاب جهان شد,

به نقل از تیتریک، سال 1338 بود که البرز؛ کوچکترین استان کشور، میزبان معمار بزرگترین انقلاب جهان شد، شخصی که امروز 41 سال از نهال مقاومتش علیه ظلم و استکبار جهانی می‌گذرد و امروز در قالب جبهه مقاومت این تحول را به جهان صادر کرده است.

, تیتریک,
اینجا کرج است زمان به وقت 1338، سالی که امام خمینی به علت بیماری در قم به پزشک مراجعه کردند اما پزشکان کسالت ایشان را تشخیص ندادند، از این رو به امام پیشنهاد دادند در منطقه ای خوش آب و هوا استراحت کنند تا اگر بر اثر فشار درس و بحث، عارضه ای پیش آمده باشد رفع شود.
,
 
,
حضرت امام خمینی در آن زمان هم صبح و هم عصر تدریس داشتند، در این زمان، ایشان دو درس را تدریس می کردند که مطالعه آنها حداقل 5 الی 8 ساعت زمان می برد، زیرا حضرت امام صدها شاگرد داشتند که آنها را بایستی از نظر درسی و مطلب بی نیاز می کردند تا وقت این شاگردان تلف نشود و ایشان مسئول اتلاف وقت آنان نباشد.
,
 
,
عده ای از شاگردان امام خمینی پیشنهاد کردند ایشان به کرج مسافرت کنند و تابستان را آنجا بگذرانند تا از امکانات پزشکی تهران هم برخوردار شوند. سرانجام امام سکونت در کرج را پذیرفتند و حجت الاسلام شیخ محمد فاضلی اشتهاردی که از شاگردان و راوی این ماجرا در گفتگو با "تیتریک" است مامور شدند تا منزلی برای ایشان تهیه کنند.
, تیتریک,
 
,
این شاگرد امام در ادامه می گوید؛ "در کرج یکی از دوستان قدیمم به نام محمد علی ملکخانی که از اهالی حصار و ساکن آن منطقه بود مراجعه کردم و ماموریتم را برای آنها شرح دادم، وی گفت: منزل جدیدی ساخته ام، اگر آقا تشریف بیاورند و در منزل جدید سکونت کنند،  باعث افتخار دنیا و آخرت من است، اگر هم منزل جدید را نپسندیدند خانه مسکونی خودم را تخلیه می کنم تا در آنجا سکونت کنند.
,
 
,
حاج آقا ملکخانی امام را به خوبی می شناخت، هر زمانی که من به جلسات درس امام می رفتم، حاج آقا هم می آمد، اعتقاد خاصی به ایشان داشت. از کرج که برگشتم، آماده بودن منزل امام را اطلاع دادم، پس از آن با مرحوم شهید آیت الله حاج آقا مصطفی و حجت الاسلام حاج احمد آقا که در آن زمان پانزده ساله بودند دوباره به کرج رفتم، در آنجا خانه تحویل فرزند امام شد.
,
 
,
دو روز بعد امام با شهید بزرگوار حاج آقا مصطفی وارد کرج شدند، پس از انتشار خبر ورود امام به کرج، عده ای به این جانب اعتراض کردند که چرا امام بدون اطلاع قبلی وارد کرج شده اند و از ایشان استقبالی به عمل نیامده است. در این ارتباط حجت الاسلام شیخ حسن لنکرانی گفتند: شما به روحانیت تهران اهانت کرده اید که اطلاع نداده اید تا آمدن ایشان را به تهران و کرج در روزنامه ها اعلام کنیم زیرا مرجعی به کرج آورده اید که بی نظیر یا کم نظیر است.
,
 
,
در همان روزهای اول، عده ای رجال کرج و تهران با علمای تهران به زیارت امام آمدند، آنها اصرار زیادی می کردند که امام به میهمانی آنها برود، اما امام فقط شرکت در یک میهمانی را پذیرفتند. ویژگی این میهمانی ها مردمی بودن آن بود. منزل امام در طبقه فوقانی بود و پله های زیادی داشت، در یکی از دیدارهایی که مرحوم حجت الاسلام چهل ستونی با حضرت امام خمینی در منزلشان داشت، عرض کرد؛ خوب بود این منزل یک آسانسور داشت، شما چطور از این پله ها بالا و پائین می روید.
,
 
,
امام خمینی فرمود: با پاها، یعنی همین نعمتی که خدا عنایت کرده است، بالا و پائین می روم. در همان روز اول ورود امام به کرج حجت الاسلام شیخ حسن لنکرانی به دیدارشان آمد. در هنگام شرفیابی گفت: من لایق نیستم دست شما را ببوسم، بگذارید پای شما را ببوسم و باز گلایه خود را عنوان کرد که بی خبر آمده اید و بدون استقبال، به این روش اعتراض داریم. حضرت امام فرمودند: من یک طلبه بیش نیستم و شایسته مطلب شما نمی باشم.
,
 
,
به هر جهت، چند روز پس از استراحت، امام به به پزشک مراجعه کردند، پس از انجام آزمایش های لازم، پزشکان تشخیص دادند که ایشان به تب مالت دچار شده اند، در تمام مراجعه به پزشکان، حضرت امام فاصله کرج تا تهران را با ماشین های عمومی تردد می کردند، حتی افرادی که وسیله نقلیه داشتند هم به امام اصرار می کردند اما ایشان نمی پذیرفتند.
,
 
,
چندین مرتبه، عده ای از دوستان به دلیل رفت و آمد، به امام پیشنهاد کردند به واسطه رفع خستگی از سد کرج دیدن کنند، اما امام فرمودند هر دیدنی، دیدن ندارد. ایشان نسبت به طلابی که درسخوان بودند تواضع عجیبی داشتند. هر زمان طلبه، روضه خوان یا مداخل اهل بیت(ع) را می‌دیدند بلند می شدند. هر گاه هم یکی از افراد می خواست نزد ایشان برود، او را بدرقه می کردند و با اصرار میهمان بازمی گشتند. امام اهل تشریفات هم نبود، صرفا یک چایی ساده".
,

ای کاش ساده زیستی که معمار بزرگترین انقلاب جهان آن روزها داشتند امروز سرلوحه امور بسیاری از مسئولین قرار می گرفت تا شاهد مدیریت های لیبرالی، اختلاس، رانت، مذاکره با غرب و هر آنچه با آرمان و خواست مردم در تضاد است نبودیم.

,

 

,

روایت "برزو کلانتری" از روزی که افسران ارتش اسلحه‌هایشان را زمین گذاشتند

, روایت "برزو کلانتری" از روزی که افسران ارتش اسلحه‌هایشان را زمین گذاشتند, روایت "برزو کلانتری" از روزی که افسران ارتش اسلحه‌هایشان را زمین گذاشتند,

به نقل از تیتریک، برزو کلانتری متولد سال 1342 در روستای بیلقان و اصالتا کرجی است، وی تحصیلات ابتدایی را از دبستان شهیدی- واقع درخیابان پدیدار آن غاز کرد. دوران راهنمایی را در مدرسة دکتر حدادیان و دبیرستان را در مدرسة دهخدا گذراند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آن که 16 سال بیش تر نداشت، به نیروهای بسیج پیوست و به جبهة کردستان رفت و پس از برگشتن از کردستان در واحد عملیات سپاه مشغول به خدمت شد.

, تیتریک, تیتریک,
73 ماه در جبهه حضور یافت و در عملیات بدر به درجة جانبازی نائل گشت. با  پایان جنگ تحمیلی در سپاه قدس مشغول به خدمت شد. در سال 1382 به استخدام وزارت کشور درآمد و بعد از آن در پست مشاور شهردار، مدیریت امور ایثارگران شهرداری کرج را به عهده گرفت. وی درباره روزهای انقلاب کرج در گفتگو با "تیتر1" می گوید؛ آن زمان نوجوانی دبیرستانی بودم و همراه دوستانم در فعالیت های انقلابی مشارکت می کردم. 
, تیتر1,
منزل خواهر و عمه ام در آسیاب برجی بود و منزل پدرم در عظیمیه، آن روز رفته بودم به پسرعمه هایم سر بزنم، گفتند: «ستونی زرهی از منطقة غرب کشور دارد به کرج وارد می شود.» دیدم شهر شلوغ است. مردم با هر چه دم دستشان بود، خیابان را مسدود کرده و منتظر بودند که این ستون از راه برسد تا با آن درگیر شوند. با یک لودر آسفالت جاده را هم کنده بودند تا راهی برای عبور باقی نماند.
,
 
,
اهالی محله آسیاب برجی هم آمده بودند، شهید فهمیده هم با دوستان و هم سن و سال هایش در جریان مسدود کردن مسیر مشارکت داشت، ارتشی ها که از راه رسیدند مردم شروع کردند به شعار دادن و ستون را نگه داشتند. می دانستند که اگر آن ها به تهران برسند، کار برای انقلابی ها دشوار می شود. ستونی بود آموزش دیده و تازه نفس، در روزهایی که رژیم نفس های آخرش را می کشید. آن روز، روز عجیبی بود. 
,
 
,
با آن که مردم بی دفاع بودند، روحیة خیلی خوبی داشتند. چند نفر سینه هایشان را باز کردند که: «سینه هایمان را بشکافید!... با گلوله ما را بزنید!»  لودری که جاده را کنده بود، رفت جلوی ماشین حامل تانک ها ایستاد. ارتشی ها او را تهدید کردند، ولی راننده با کمال شجاعت رفت و دوباره مشغول کندن جاده شد. چند وانت میوه فروش هم آمده بودند و خاک می آوردند تا در نقاط مختلف جاده بریزند.  
,
 
,
این وضعیت سبب شد که ارتشی ها خودشان را ببازند. شهر هم تقریبا سقوط کرده بود. مردم لباس های تنشان را به ارتشی های تسلیم شده می دادند و آن ها را میان ازدحام خویش مخفی می کردند. سربازها هم که استقبال مردم را می دیدند، رغبت بیش تری برای پیوستن به آن ها  پیدا می کردند. 
,
 
,
یکی از سربازها که پشت تیرباری نشسته بود، پایین آمد که فرار کند. وحشت زده به طرف من آمد و گفت: «لباسی، چیزی به من بدهید!» سریع کتم را در آوردم و به او دادم، کتی که تازه خریده بودم و خیلی دوستش داشتم. کت را گرفت و به سرعت دور شد. انقلابی های شهر مصمم شدند قائله را ختم کنند. چند روحانی را آوردند تا با فرماندهان گفت و گو کنند. 
,
 
,
فرماندهان نگران سلاح هایشان بودند و می گفتند: «اگر ما این سلاح ها را رها کنیم، دچار مشکل خواهیم شد...» فکر نمی کردند فردای آن روز انقلاب به پیروزی برسد. بالاخره متقاعد شدند و چند نفرشان آمدند تا از روحانیون نامة تضمین بگیرند. بعد سلاح ها و تجهیزاتشان را تحویل دادند و در قبالش رسید گرفتند. مردم سربازها را که غریب بودند، به خانه های خودشان بردند که بعد از پیروزی انقلاب به شهرهایشان بازگردند.
,
 
,
19 بهمن زیر پل مردآباد اصلا درگیری نشد، تا از محمد آباد و عباس آّباد برسند زیر پل مردآباد تقریبا قوایشان تحلیل رفته بود، روستا به روستا لنگ شده بودند و تمام تتمه شان به زیر پل مردآباد رسیده بود. 
,
 
,
پادگان عظیمیه تا ظهر بیست و دوم همچنان مقاومت می کرد. نفربرهایی از ابتدا تا انتهای پادگان به ردیف ایستاده بودند. با آن که مرکز شهر کرج به دست انقلابیون افتاده بود، مناطق اطراف پادگان و راه های منتهی به آن در اختیار ارتش قرار داشت.گشتی هایشان هم در شهر حضور داشتند.  بعد از تسلیم نیروها به کرج برگشتیم. گفتند: «شهربانی محاصره شده!»   
,
 
,
نیروهای شهربانی داشتند از بالای دیوار شهربانی می خواستند مردم را قتل عام کنند. تعدادی از پاسبان ها تا آخرین نفس به طرف مردم تیراندازی کردند و تسلیم نشدند. سرانجام انقلابیون به صورت چریکی شهربانی را تسخیر کردند و بلافاصله ماشین های آن جا را به آتش کشیدند.  بعد، افسرهایی که فرار کرده بودند و آن هایی را که به طرف مردم تیراندازی می کردند آوردند و به سزای عملشان رساندند.  
,
 
,

همان روز انقلابیون شهربانی را به کمیته تبدیل کردند و اولین کمیتة کرج در شب 21 بهمن ماه سال 57 شکل گرفت. بزرگانی چون آقای امینی، شهیدان مسعود و کریم آخوندی، شهید حسینی نژاد، آزاده اصغر امینی، شهید علی محقق، شهید نادری، شهید ایزدیان و... در این کمیته حضور داشتند.

,

 

,

بوشهر

, بوشهر,

رزمنده انقلاب اسلامی: دوری از عزت انقلابی ذلت و خواری در پی خواهد داشت

, رزمنده انقلاب اسلامی: دوری از عزت انقلابی ذلت و خواری در پی خواهد داشت, رزمنده انقلاب اسلامی: دوری از عزت انقلابی ذلت و خواری در پی خواهد داشت,

به گزارش سپاس؛ حاج آقا ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. ابتدا معرفی اجمالی از خودتان بفرمایید و اینکه چگونه وارد عرصه مداحی شدید؟

,

احمد عالی پور هستم از دلوار. ۶۸ سال دارم و از ده سالگی تا الان نزدیک به ۵۰ سال است که می‌خوانم. از ابتدای مداحی به خواست خدا زیر نظر علما حرکت کرده‌ام. به این شکل نبوده که هر شعری را بخوانم. نگاهم بیشتر به ارائه معارف شیعه بود تا حال خودم، حال با معارف فرق دارد. مداحی برایم جنبه عبادت داشته یعنی ما روضه نمی‌خوانیم که حال کنیم، روضه می‌خوانیم که عبادت کنیم چون گریه بر امام حسین(علیه‌السلام) عبادت هست. گریه بر امام حسین(علیه‌السلام) افضل قربات، احیاکننده نهضت اسلام و دین است.

,

از نحوه آشنایی خودتان با امام خمینی (ره ) و چگونگی ورودتان به مبارزات بگویید؟

,

قبل از سال ۱۳۵۲ از طریق مدرسه و مسجد آیت‌الله مجتهدی امام را می‌شناختم و از طریق طلبه‌هایی که آنجا بودند با ایشان آشنا شده بودم. اما بطور مستقیم اولین آشنایی با امام در سال ۱۳۵۲ و حدود ۱۴ سالگی بود که به دنبال مرجع تقلید بودم.

,

از ۱۶ سالگی در سال ۵۴ فعالیت‌های مبارزاتی خود را شروع کردم. در مسجد آیت‌الله مجتهدی با دوستانی مثل شهید رضا شریفی، شهید عباس پرورده، برادر خودم شهید عباس نورایی و … یک گروه تقریبا ده نفره داشتیم که کار سیاسی می‌کردیم و کتاب‌های حضرت امام و کسانی که آثار انقلابی داشتند را پخش می‌کردیم و یک سری جزواتی هم خودمان آماده و پخش می‌کردیم که شهید رضا شریفی – که از بچه های یاخچی‌آباد بود- را در پارک شهر با کتاب‌ها و جزواتی که داشت در اتوبوس دستگیر کردند. من هم همه کتاب‌ها را به صورت عمده در خانه داشتم،خیلی رضا را شکنجه دادند تا ما را لو بدهد ولی اطلاعاتی نداد.

,

من به محض شنیدن این خبر کتاب‌ها را جابه‌جا کردم. چند ماه بعد با یکی از دوستان به اسم نبی‌الله بیاتی که بعداً در جنگ شهید شد، به جمکران رفتیم که من با اتوبوس رفته بودم و او با موتورش آمده بود، وقتی من به جمکران رفتم دیدم رضا شریفی همراه چند نفر نشسته‌اند و خبر نداشتم که ساواک این را آورده تا ما را دستگیر کند. از دور که خواستم نزدیک بروم شروع کرد به روضه خواندن و گفت کاش موسی‌بن‌جعفر کنار قبر پیغمبر نمی‌رفت تا او را دستگیر کنند. تا این را گفت من فهمیدم که این‌ها آمده‌اند ما را دستگیر کنند. سریع به نبی‎‌الله بیاتی گفتم که من را سریع به تهران ببر. گفت چرا؟ گفتم که این‌ها آمده‌اند تا ما را دستگیر کنند.

,

سوار همان موتور شدیم و با سرعت به سمت تهران آمدیم. ساواک هم به دنبال ما افتاد و سر سه راه ورامین به کوچه پس ‌کوچه‌ها زدیم و فرار کردیم و آن‌ها ما را گم کردند. اگر ما را می‌گرفتند شکنجه می‌دادند. ساواک بسیاری از دوستان ما مثل شهید داود یزدی یا همین رضا شریفی را در زندان بسیار شکنجه داده بود.

,

از محرم ۱۳۵۷ و آن دوران خاطراتی دارید؟

,

در اوایل محرم ۵۷ به تظاهرات می‌رفتیم. آن موقع در اوایل تظاهرات سخت بود و بعد اوج گرفت. سر چهارراه سرچشمه تیراندازی شروع شد که خیلی از بچه‌ها شهید شدند و اطرافیان من یکی یکی به زمین می‌افتادند و تیر می‌خوردند. از معرکه بیرون رفتم. گفتند که مجروحین در بیمارستان سوم شعبان نیاز به خون دارند. من هم تعدادی از بچه‌های محل را جمع کردم و گفتم که بیایید خون بدهیم. وقتی رسیدیم گفتند اینجا تکمیل است شما به بیمارستان شفایحیائیان بروید. با یک سری از بچه‌ها عقب وانت سوار شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم که جلوی ما را گرفتند. من جلوی وانت نشسته بودم، تا فهمدیم که جلوی ما را گرفتند فهمیدم که اگر من را بگیرند بیچاره‌ام. در ماشین را باز کردم و گفتم که بچه‌ها فرار کنید. خودم رفتم و از کنار برج بهنام که نیمه‌کاره بود پریدم و فرار کردم و بقیه را گرفتند. اول به خانه رفتم و تمام وسیله‌ها را از پشت‌بام – که آن زمان به هم وصل بودند- بردم در چند خانه دورتر از خانه خودمان زیر یک کرسی گذاشتم. بعد هم از تهران خارج شدم که دستگیرم نکنند.

,

شما از ده سالگی در کسوت مداحی وارد شدید. نقش هیات‌های مذهبی به طور عام و به خصوص ذاکران اهل بیت  در انقلاب را چگونه می‌بینید؟

,

نهضت اسلامی امام خمینی(ره) تمام شالوده و ساختارش با هئیت شروع شد. یعنی هیئات بودند که کار را شروع می‌کردند.

,

اگر کسی واقعاً انقلاب اسلامی را بفهمد متوجه می‌شود که هیئات بودند که انقلاب اسلامی را به جلو بردند. در اوج گرفتاری مردم این هیئات بودند که مثلا پول جمع می‌کردند و به زندانی‌های سیاسی کمک می‌کردند.

,

یک تعاملی قبل انقلاب و بعد انقلاب به وجود آمده بود. ما در مسجد می‌رفتیم گوشت می‌خریدیم مثلاً کیلویی ۱۰۰ تومان، به مردم می‌فروختیم کیلویی ۲۰ تومان که مردم بگویند با پول خودمان گوشت ارزان می‌خریم. مثلاً لپه می‌خریدیم کیلویی ۱۰۰ تومان بعد می‌فروختیم کیلویی۱۰ تومن به ظاهر ضرر می‌کردیم اما داشتیم انقلاب را حفظ می‌کردیم. این هزینه‎ها را همین هیئاتی‌ها می‌دادند.

,

لذا هیئات مذهبی شالوده انقلاب اسلامی است اگر کسی بخواهد این را رد کند اصلاً انقلاب اسلامی را نفهمیده است. چرا انقلاب‌های گذشته شکست خورد؟ چون با هیئات پیوند نخورده بودند، اعتقاد به امامت، ولایت‌فقیه و مرجعیت دینی پشت آن نبود. الان چهل سال است که این مملکت به واسطه این اعتقادات حفظ شده وگرنه با این حجم از حمله‌هایی که به ایران شده چه از نظر فرهنگی، چه اقتصادی و چه نظامی ایران باید نابود می‌شد. ولی الان ۴۰ سال است پابرجاست. این به واسطه اعتقادات است و هیئت چون پایه‌ آن اعتقادات را تشکیل می‌دهد هیچ وقت زمین‌گیر نمی‌شود، اما جریان روشنفکری چون بر پایه اعتقادات نیست زمین‌گیر می‌شود.

,

هیئت عبادت است و در عبادت خستگی اصلاً معنا ندارد. در عبادت انسان چون اوج می‌گیرد و از بعد زمان و مکان خارج می‌شود خستگی معنا ندارد. در زمان جنگ چون پشتوانه‌اش عبادت بود بچه‌ها خسته نمی‌شدند. از کار برای جنگ خسته نمی‌شدند چون داشتند عبادت می‌کردند و هیئت چون عبادت دارد موتور محرکه بسیار قوی است که انقلاب را پیش برد و الان هم دارد پیش می‌برد.

,

سال ۵۹ یا ۶۰ مسئولین تبلیغات کشور پیش امام رفتند تا گزارش فرهنگی ارائه کنند. بعد گفتند که چکار کنیم جامعه درست شود؟ مثلاً جشنواره برگزار کنیم، کتابخانه‌ها را تقویت کنیم… چه کار کنیم؟ امام گفتند فقط هیئات را تقویت کنید.

,

در رابطه با اشعار و شعارهای انقلابی که در دسته های و هیئات عزاداری قبل از انقلاب خوانده شده بود خاطره‌ای دارید؟

,

سالیان زیادی گذشته و بعضی اشعار را فراموش ‌کرده‌ام. یکی از این اشعار این بود: «سحر میشه،سحر میشه، سیاهی‌ها به در میشه ، ولی آخر مسلمانان، جهان از ظلم رها میشه»

,

این شعر دو بند بود. یکی دیگر این شعر «ای شاه خائن» بود که حاج اکبر ناظم در هیأت قنات‌آباد سبکش را ساخته بود.

,

اولین شعار انقلابی در روضه سیدالشهدا را من از مرحوم  شاه‌حسین بهاری آموختم. – خدا رحمتش کند- شاه‌حسین از مداحان خوب ، باتقوا و انقلابی بود.  انصافا مرد خدا بود. شعری که از او آموختم بند آخرش این عبارت بود: « زنده بادا حسین (ع) ، مرده بادا یزید.»

,

شعر ظلم‌ستیز دیگر هم از حضرت عباس داشتند به این عنوان که: « اهل عالم منم سردار کربلا، در ره دین شده هر دو دستم جدا، صورت پر ز خون افتخار من است ، ناله‌ یاحسین این شعار من است» این شعر با سبک حماسی خوانده می‌شد. شاعر این شعر شاه‌حسین و سبکش از حاج اکبر ناظم بود. شاه حسین و حاج اکبر از شاگردان حاج مرزوق بودند. مرحوم شاه‌حسین عجیب انقلابی بود او را چند بار دستگیر کردند. او نمایشگاه ماشین داشت و اهل پاکت نبود. حاج اکبر هم انقلابی بود. نوحه‌های حاج اکبر ناظم مخلوط حماسه و احساس بود. اشعار حاج ناظم ضمن اینکه حماسی بود اشک انسان را هم جاری می‌کرد و باورهای دینی را زنده می‌کرد. در زمان تشییع ایشان حضور نداشتم چون در منطقه بودم.

,

خاطراتی از روزهای پیروزی انقلاب به خاطر دارید؟

,

من تقریبا از سال ۵۶ رسما در فعالیت‌های مبارزاتی بودم. در آن زمان در یک کمیته‌ای که به عنوان حمایت از زندانیان سیاسی تشکیل شد؛ به خانواده زندانیان سیاسی و انقلابیون مبارزی که فراری بودند کمک و رسیدگی می‌کردیم. این فعالیت‌ها به صورت پنهانی صورت می‌گرفت. به این خانواده‌ها پول و آذوقه و … را می‌رساندیم. در بحث درمان هم کمک‌حالشان بودیم. تمام این فعالیت‌ها را به صورت یک تیم انجام می‌دادیم که حاج ماشاالله عابدی هم در این گروه حضور داشت.

,

قبل از آن و در سال ۵۴ هم اولین بار با آقا [رهبر معظم انقلاب اسلامی] آشنا شدم. در آن زمان مراسم دهه‌ محرم در نمایشگاه سعدی واقع در خیابان ری برگزار می‌شد. در آن مراسم آقا منبر انقلابی می‌رفت و بعد از آقا هم مرحوم شاه‌حسین روضه‌خوانی می‌کرد. من هم با توجه علاقه‌مندی که منابر انقلابی داشتم در این مراسم شرکت می‌کردم .

,

با این وضعیتی که دشمن در حال برناه ریزی هست دهه فجر و ۲۲ بهمن فراموش شود چه صحبتی با مردم دارید؟

,

آرامشی که الآن مردم دارند به خاطر مجاهدت رزمندگان بود، فرقی در بسیجی و سپاهی و ارتشی بودن نبود صحبت من صحبت اتحاد است و هم‌اکنون هم اگر احساس کنم که سرزمینم درخطر است بازهم داوطلبانه به جنگ می‎روم.

,

ما از متن انقلاب رشد کردیم در زمان انقلاب من پانزده‌ساله بودم و در تظاهرات شرکت داشتم و با چشم خودم شاهد وقایع و درگیری‎های خیابانی بودم و وقتی می‎دیدم که مردم با چه سختی و رشادت‎هایی به پیروزی رسیدند و چه قدر شهید در این راه دادیم و بعد از انقلاب هم که بلافاصله جنگ شروع شد و در این شرایط قرار گرفتیم و ضدانقلاب‌ها رشد کردند و… .

,

هر انسانی اگر یک مقدار باور و اعتقاد داشته باشد متوجه خواهد شد که این انقلاب محصول خود ما (انقلابیون) بود و از طرفی در این شرایط حس تعاون و همدلی باور‎ها را قوی‎تر می‎کرد و به نظرم تا در آن شرایط قرار نگیریم نمی‎توانیم آن را بازگو کنیم و هیچ‌وقت این باور‎ها یک‎دفعه به وجود نمی‎آید و به‌مرور در افراد شکل می‎گیرد.

,

هر کسی که بر خلاف جهت این اتقلاب ناب حرکت کند محکوم به ذلت و شکست می باشد و بداند که هر چه با اعتقاد ناب انقلابیون ملت ایران بازی کنند باز مردم ما بصیرت دارند و واقعا این حقیقت را لمس کردند که انقلاب مایه افتخار جهانیان است.

,

تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. اگر نکته خاصی باقی مانده بیان کنید؟

,

فقط یک نکته را به شما جوانان عرض کنم. امروز مشکلات در کشور زیاد است ولی امیدواری خودتان را نسبت به انقلاب از دست ندهید.

,

 

,

خراسان رضوی

, خراسان رضوی,

در گفت‌وگو با امدادگر دفاع مقدس مطرح شد؛ از جانبازی در جزیره مجنون تا فرار از زندان‌های آل‌سعود

, در گفت‌وگو با امدادگر دفاع مقدس مطرح شد؛ از جانبازی در جزیره مجنون تا فرار از زندان‌های آل‌سعود, در گفت‌وگو با امدادگر دفاع مقدس مطرح شد؛, از جانبازی در جزیره مجنون تا فرار از زندان‌های آل‌سعود,

بتول خورشاهیان، جانباز و امدادگر دفاع مقدس در گفت‌وگویی تفصیلی با صبح توس، به مناسبت دهه  فجر و سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران اظهار کرد: به دلیل اینکه در خانواده‌ای کاملاً مذهبی و انقلابی متولد شده بودم از سال 1342 و در سن 12 سالگی همراه با دیگر اعضای خانواده‌ام وارد مبارزات علنی با رژیم ستم‌شاهی شدم.

, صبح توس,

وی افزود: در سال 42 به همراه چند تن از دوستانم، دامن‌هایمان را پر از سنگ کردیم و به سمت استادیومی رفتیم که در آن به خاطر روز تولد شاه در نیشابور جشن و پای‌کوبی بر پا کرده بودند؛ در آن زمان از بالای دیوار استادیوم با پرتاب سنگ به سمت جایگاه، اعتراضمان را به گوش رژیم ستم‌شاهی رساندیم و با بر هم زدن نظم این برنامه برای چند لحظه، سربازان شاه مأمور رسیدگی به این قضیه شدند که در واقع این اتفاق آغاز فعالیت‌های انقلابی من به شمار می‌رود.

,

شکنجه‌های ساواک نتوانست مرا از اعتقاداتم دور کند

, شکنجه‌های ساواک نتوانست مرا از اعتقاداتم دور کند,

خورشاهیان تصریح کرد: پیش از انقلاب در بیمارستان 22 بهمن شهرستان نیشابور مشغول به خدمت پرستاری بودم که در خرداد 57 و هم‌زمان با اعتصابات ادارات در مشهد، با انتشار قطع‌نامه‌ای و دعوت همکارانم به اعتصاب، حدود یک هفته، تنها بیمارستان نیشابور در اعتصاب ماند و 7 نفر برکنار شدند. من به همراه خانواده‌ام همواره در تمامی اعتراض‌ها و راهپیمایی‌ها حضور داشتیم و در این راه بارها توسط شهربانی و ساواک دستگیر شدم و بارها به دلیل انقلابی بودن و داشتن گرایش‌های مذهبی مجازات و شکنجه شدم اما شکنجه‌های ساواک هیچ‌گاه نتوانست مرا از اعتقادات انقلابی‌ام دور کند.

,

اگر روحانیت و مرجعیت شیعه نبود، انقلاب نبود

, اگر روحانیت و مرجعیت شیعه نبود، انقلاب نبود,

این جانباز دفاع مقدس گفت: مرجعیت و روحانیت نقش بی‌بدیل و کلیدی در پیروزی انقلاب اسلامی داشت زیرا انقلاب ما برخاسته از آگاهی و هشیاری مردم بود و این روحانیت و مرجعیت بودند که ما را آگاه ساختند. اینکه عده‌ای این نقش را نادیده می‌گیرند ظلم بزرگی در حق انقلاب می‌کنند. لازمه هر توفیقی همین روحانیت است زیرا اگر این روحانیت و مرجعیت شیعه نبود انقلاب ما نبود.

,

یکشنبه خونین مشهد کار رژیم ستم‌شاهی را تمام کرد

, یکشنبه خونین مشهد کار رژیم ستم‌شاهی را تمام کرد,

وی یادآور شد: 10 دی 57 در روز یکشنبه خونین مشهد، من به همراه دیگر دانشجویان به خیابان‌ها آمده بودیم تا اعتراض خود را نسبت به خفقان رژیم ستم‌شاهی اعلام کنیم اما به ناگهان دیدیم که مزدوران شاه که با تانک و نفربر به خیابان‌ها آمده بودند، به سمت مردم شلیک کردند و صدها مرد و زن را به خون کشیدند. در این هنگام من چادرم را به دور خودم پیچیدم و به بالای یکی از تانک‌ها رفتم و فریاد می‌زدم «داداش نزن، داداش نزن» که پس از چند دقیقه به لطف خدا دیدم که در تانک باز شد و سربازهای آن بیرون آمدند و به جمعیت معترضین پیوستند. در واقع یکشنبه خونین مشهد کار رژیم ستم‌شاهی را تمام کرد.

,

زندگی‌ام سراسر از معجزه است/ قول مقام معظم رهبری به جانباز دفاع مقدس

, زندگی‌ام سراسر از معجزه است/ قول مقام معظم رهبری به جانباز دفاع مقدس,

خورشاهیان خاطرنشان کرد: زندگی من سراسر از معجزه است؛ چندی پیش کتاب خاطراتم با نام «راهی برای رفتن» منتشر شد که من در این کتاب سعی داشته‌ام از ناگفته‌های انقلاب و دفاع مقدس بگویم. در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتم، اولین نسخه از کتابم را به ایشان هدیه دادم و رهبر معظم انقلاب این قول را به من دادند که کتابم را شخصاً بخوانند که این‌ یکی از افتخارات بزرگ زندگی من است و یکی از معجزات زندگی‌ام همین هم‌صحبتی با مقام معظم رهبری بود.

,

از جانبازی در «مجنون» تا فرار از زندان‌های آل سعود

, از جانبازی در «مجنون» تا فرار از زندان‌های آل سعود,

این امدادگر دفاع مقدس بیان کرد: یکی دیگر از معجزه‌های زندگی‌ام در عملیات خیبر در 4 اسفند سال 62 رخ داد، زمانی که به‌عنوان پرستار به جزیره مجنون در عملیات خیبر اعزام شدم. به دلیل بمب شیمیایی که صدام حسین در جزیره مجنون استفاده کرده بود از ناحیه چشم، ریه و پوست دچار جانبازی شدم و اعتقاد دارم تنها معجزه خداوند بود که من از این عملیات جان سالم به در بردم.

,

وی اظهار کرد: یکی از شیرین‌ترین خاطراتم در جنگ این بود که در حین یکی از عملیات‌ها پسر بچه 9 ساله‌ای را به بیمارستان آوردند، پاهایش از بالای ران قطع‌شده بود و درحالی‌که خون زیادی از او رفته بود، هنوز نفس می‌کشید، بالای سرش رفتم خودم را مادرش معرفی کردم و به او گفتم، پسرم آرام باش و بگو چه می‌خواهی؟ آن پسر که گمان کرد من مادرش هستم با صدایی لرزان و ضعیف گفت، مادر به امام بگو من نمی‌ترسم. بعد درحالی‌که اصلاً حالی خوبی نداشت و رو به احتضار بود در گوشش اشهد را خواندم و او هم تکرار کرد تا به نام حضرت علی رسیدم، شهید شد.

,

خورشاهیان گفت: در سال 66 برای ادای فریضه حج و از طرف بنیاد شهید به مکه مکرمه سفر کردم، در این سفر وظیفه پخش اعلامیه‌های رهبری در بین حجاج را بر عهده داشتم. پیش از زمان اعلام برائت از مشرکین و راهپیمایی در مناسک حج، غسل شهادت کردم زیرا حس عجیبی می‌گفت که از این مراسم سالم بر نخواهم گشت. در آن جمعه خونین من همراه چند همکارم در حال پخش اعلامیه‌های رهبری به سه زبان بودیم که ناگهان مورد حمله مأموران آل سعود قرار گرفتیم که در این حمله از ناحیه سر مجروح شدم و به اسارت آن‌ها در آمدم و طی 4 روزی که در اسارت آل سعود بودم به دلیل شکنجه‌های شدید، یکی از چشمانم را از دست دادم و معجزه خداوند بود که توانستم از زندان‌های آل سعود فرار کنم.

,

مردم علیه تحقیر، وابستگی و خفقان رژیم ستم‌شاهی انقلاب کردند

, مردم علیه تحقیر، وابستگی و خفقان رژیم ستم‌شاهی انقلاب کردند,

امدادگر دفاع مقدس افزود: در سال 57 مردم در واقع علیه تحقیر، وابستگی، ذلت و خفقان رژیم ستم‌شاهی انقلاب کردند. به‌عنوان مثال من یک دختر مذهبی بودم اما به دلیل اینکه حجابم چادر بود از تحصیل در مقاطع بالاتر منع می‌شدم؛ برای قشر مذهبی در آن زمان خفقان کامل بود و عرصه را در بخش‌های مختلف بر ما تنگ می‌کردند تا از عقاید خود دست بکشیم اما ما تا آخر پای عقاید خود ایستادیم و با انقلاب، سایه این رژیم منحوس را از سر ایران کم کردیم.

,

وی ادامه داد: در زمان شاه کشور در تمام عرصه‌ها به بیگانگان وابسته بود؛ به‌عنوان مثال در زمینه پزشکی حتی ما وابسته پزشکان خارجی بودیم و اکثر پزشکان و پرستاران بیمارستان‌هایمان، پاکستانی، هندی، فیلیپینی و بنگلادشی بودند که جای بسی خجالت داشت و این خود وابستگی بود. در واقع در زمان طاغوت برای هر چیزی مجبور بودیم جلوی بیگانگان گردن کج کنیم و از آن‌ها تقاضای چیزی می‌کردیم.

,

حامیان ارتباط با آمریکا یا نادان هستند یا خائن

, حامیان ارتباط با آمریکا یا نادان هستند یا خائن,

خورشاهیان بیان کرد: متأسفانه امروز دوباره شاهد آن هستیم که عده‌ای در داخل کشور می‌گویند باید برای حل مشکلات کشور دستمان را جلوی آمریکا و بیگانگان دراز کنیم، این افراد یا نادان هستند یا خائن که امیدواریم این سخنانشان تنها از روی نادانی باشد. عده‌ای دیگر که در خارج از کشور هستند و این نسخه‌ها را برای ما می‌پیچند که تکلیفشان معین است؛ این افراد اگر دلشان برای ما می‌سوخت پس چرا از کشور فرار کرده‌اند و به دشمنان ما پناه برده‌اند؟! کشورهای بیگانه هیچ‌گاه دلشان برای ما نسوخته است و نخواهد سوخت لذا ما و مخصوصاً نسل جوان نباید فریب حرف‌های به ظاهر زیبای آن‌ها را بخورند زیرا آمریکا و امثال آن تنها به دنبال تأمین منافع خود از ایران هستند و دلشان برای مردم ما نسوخته است.

,

این جانباز دفاع مقدس یادآور شد: از نسل جوان می‌خواهم بصیرتشان را افزایش دهند و بهترین جا برای بالا بردن و تقویت عقاید و بصیرت نسل جوانمان، همین مساجد و پایگاه‌های بسیج است. متأسفانه باید اذعان کنم که نسل جوان ما امروز تحت تأثیر جنگ فرهنگی و نرم دشمن، دارد کم‌کم از عقاید دینی و مذهبی فاصله می‌گیرد که این زنگ خطر جدی است برای کشور زیرا این جوانان هستند که آینده این مملکت را می‌سازند، بنابراین از نسل جوان می‌خواهم با شرکت و حضور در بسیج نسبت به هجمه‌های دشمن خودشان و عقایدشان را تقویت کنند.

,

وی در پایان تاکید کرد: کلام آخرم با نسل جوان این است که شما وارثان این مملکت هستید و برای حفظ این سرزمین خون میلیون‌ها شهید ریخته شده است، پس‌کاری نکنید که مدیون خون شهدا باشیم و بیگانگان بتوانند بر این کشور سلطه پیدا کنند.

,

 

,

جانباز ۷۰ درصد مشهدی:

, جانباز ۷۰ درصد مشهدی:, جانباز ۷۰ درصد مشهدی:,

روایتی از حمله سربازان شاه به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد/ ارتباط با دشمن موجب تضعیف و وابستگی کشور می‌شود

, روایتی از حمله سربازان شاه به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد/ ارتباط با دشمن موجب تضعیف و وابستگی کشور می‌شود, روایتی از حمله سربازان شاه به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد/ ارتباط با دشمن موجب تضعیف و وابستگی کشور می‌شود,

عباس کلانتر، جانباز ۷۰ درصد مشهدی در گفت‌وگو با صبح توس، پیرامون مبارزات مردم علیه ظلم در دوران پهلوی اظهار کرد: در خانواده مذهبی به دنیا آمده‌ام و خانوادگی حضور فعالی در مراسمات مذهبی و هیئت مشهد داشتیم.

, صبح توس,

وی با اشاره به اینکه در ایام عزاداری حسینی نوحه‌ها و متن‌های سخنرانی و مداحی ارائه شده در دسته‌های عزاداری مورد بررسی مأموران شاه قرار می‌گرفت افزود: برخی از نوحه‌ها نیز در هیئت‌های امام حسین(ع) پیرامون آزادی‌خواهی دردسر ساز شد.

,

جانباز دفاع مقدس گفت: در زمان انقلاب اسلامی در سن ۱۵ سالگی، چندین مدرسه اطراف حرم به صورت هماهنگ شده برای تعطیلی مدارس اقدام می‌کردیم و دانش آموزان نیز بر خلاف نظر مدیر مدرسه در مراسمات راهپیمایی و شعار سر دادن حضور پیدا می‌کردند.

,

وی با بیان اینکه اجتماع اکثر تظاهرات‌ها در نزدیکی منزل آیت‌الله شیرازی بود و پس از طی مسیر تا حرم مطهر رضوی سخنرانی‌های انقلابی اجرا می‌شد افزود: دانش آموزان مدارس شعار می‌دادند «شیر بز نمی‌خواهیم، شاه دزد نمی‌خواهیم» و پس از مدرسه نیز حضور فعال خانوادگی در حمایت از پیروزی انقلاب اسلامی داشتیم.

,

کلانتر ادامه داد: پس از راهپیمایی در زمان تیراندازی در اطراف حرم نیز حضور داشتیم و شاهد اصابت گلوله‌ها به دیواره‌های حرم مطهر بودیم و از مسیرهای منتهی به حرم سخنرانی‌ها شکل گرفت و تیراندازی شد؛ حمله به بیمارستان امام رضا(ع) در بخش کودکان نیز صورت گرفت و جای چکمه‌های سربازان شاهنشاهی روی تخت‌های بیمارستان کودکان باقی مانده بود که این ماجرا یکی از قائله‌های مهم زمان انقلاب بود.

,

وی افزود: آیت‌الله خامنه‌ای، طبسی و هاشمی نژاد در اکثر سخنرانی‌ها فعال بودند و شاهد بودیم در یکی از سخنرانی‌های رهبر انقلاب مجسمه شاه در میدان شهدای مشهد واژگون شد.

,

مبارز و جانباز انقلابی تصریح کرد: نزدیک پیروزی انقلاب، از روز قبل ورود امام(ره) و سخنرانی ایشان را رصد می‌کردند و پس از آن نوار کاست‌ها و اعلامیه‌ها بین جوانان مشهدی دست به دست می‌شد که موجب شکل گرفتن اجتماع بزرگی از انقلابیون شد.

,

وی افزود: باتوجه به پایین بودن سن و سال در آن مقطع تاریخی ذهنیت ما نسبت به انقلاب کامل شکل نگرفته بود اما شاهد بودیم مبارزان آن زمان چه میزان به فرمایشات امام خمینی(ره) توجه داشتند.

,

کلانتر با اشاره به این مطلب که نارضایتی‌های مردم پیرامون مباحث دینی و مذهبی بود و سایر موارد همچون کاپیتولاسیون موجب شدت اعتراضات شد خاطرنشان کرد: محل فعلی سینما هویزه مشهد محل تجمع دانشجویان بود و بحث‌های سیاسی در اقشار دانشجویی با سلایق مختلف جریان داشت اما پایه بحث‌های انقلابی بر پایه مذهب و معیارهای دینی بود لذا توجه خاصی به روحانیت و فتاوای مراجع می‌شد.

,

وی افزود: ریشه‌های دین مداری مردم در انقلاب اسلامی بسیار دارای اهمیت است و پس از چهل سال انقلاب با همین پایه‌های دینی کشور توانست استقلال خودش را حفظ کند و رشد داشته باشد.

,

جانباز ۷۰ درصد مشهدی گفت: پیام انقلاب اسلامی دارای محتوایی با مفاهیم استقلال، عدالت و آزادی‌خواهی بود، انقلاب اسلامی پیام نبودن تبعیض در جامعه را داشت که از منظر رفع معضلات بسیار مؤثر بود و فرمایشات امام(ره) در زمان انقلاب نیز در همین راستا بود.

,

وی افزود: امروز نیز باید با مفاهیمی مانند ژن خوب و فسادهای ساختاری در کشور مقابله شود تا به ریشه‌های انقلاب و اعتماد انقلابی جامعه لطمه نزند و انقلاب را دچار کجروی نکند.

,

کلانتر با بیان اینکه هنوز در مسیر ولایت امروز حاضریم جان فشانی کنیم اظهار کرد: پس از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی باید شعارهای انقلابی منجر به عمل و دستاوردها شود اما کارشکنی برخی مسئولان از سرعت رشد انقلاب کاسته است.

,

وی انقلاب را بر مبنای استقلال دانست و افزود: وضعیت معیشتی و فشار اقتصادی روی مردم نباید موجب ارتباط و مذاکره مجدد با دشمن شود.

,

مبارز و جانباز انقلابی تصریح کرد: ارتباط مستکبرانه آمریکا با برخی کشورهای منطقه نشان می‌دهد که این ارتباط و مذاکره با دشمن دستاوردی نخواهد داشت بلکه موجب تضعیف و وابستگی خواهد شد.

,

وی با اشاره به اینکه مردم نیز مقاومت می‌کنند و حامی انقلاب هستند افزود: آنهایی که پرچم ارتباط با دشمن را برپا کردند از موقعیت فشار اقتصادی مردم سوء استفاده می‌کنند.

,

 

,

خراسان شمالی

, خراسان شمالی,
مبارز انقلابی جاجرم عنوان کرد؛
, مبارز انقلابی جاجرم عنوان کرد؛, مبارز انقلابی جاجرم عنوان کرد؛,

معلمان و دانش‌آموزان پیشتازان مبارزات انقلابی جاجرم

,

معلمان و دانش‌آموزان پیشتازان مبارزات انقلابی جاجرم

, معلمان و دانش‌آموزان پیشتازان مبارزات انقلابی جاجرم, معلمان و دانش‌آموزان پیشتازان مبارزات انقلابی جاجرم,

به نقل از عصر اترک، مردم جاجرم هم مثل باقی شهر های کشور در دوران قبل انقلاب فعالیت هایی در خصوص مبارزه با رژیم منحوس پهلوی و دوران ستم شاهی داشته است.

, عصر اترک,

برای اطلاع دقیق از اوضاع شهر و کشور در آن دوران با یکی از فعالین انقلابی جاجرم مصاحبه گرفتیم که در ادامه می خوانیم‌.

,

مسلم بشارتی یکی از مبارزین انقلابی شهرستان جاجرم در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری جاجرم با بیان اینکه در دوران قبل انقلاب حال و هوای شهر ما متاثر از کل کشور بود ابراز داشت:  تظاهرات مختلفی که در کشور برگزار میشد در جاجرم هم وجود داشت و با همان شور و شوق و اعتقاد و ایمانی که داشتند مخالف خود را با رژیم منحوس پهلوی اعلام می کردند.

,

وی با اشاره به اینکه بعضی از تظاهرات به صورت مشترک با گرمه اجرا می شد، افزود: با توجه به اینکه برای تدریس به مدارس می رفتیم تقریبا همان یکی دو ماه اولیه با اعتصاب دبیران مدارس راهنمایی و دبیرستان اعتراضات شروع شد و چند تا تظاهرات عمدتا دانش آموزی در جاجرم برگزار شد و کم کم عامه مردم هم به صف تظاهرات اضافه شدند.

,

مسلم بشارتی ابراز داشت: در جاجرم ساواک استقرار اداری نداشت اما پاسگاه ژاندارمری عهده دار امنیت بود و ساواک به صورت نامحسوس اوضاع را رصد می کرد. خوشبختانه در جاجرم دستگیری نداشتیم اما در تظاهرات مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.

,

وی با اشاره به محرومیت جاجرم در قبل از انقلاب گفت:  قبل از انقلاب یک دکتر هندی و پاکستانی داشتیم امکانات درمانی خیلی ضعیف بود و جاده ها به صورت خود ساخته بود و به هیچ وجه به این شکل نداشتیم.

,

فعال سیاسی قبل و بعد انقلاب با اشاره به امکانات ضعیف تحصیلی در جاجرم افزود: پایه تحصیلی تا پایان راهنمایی بود و پایه دبیرستان به صورت مستمر وجود نداشت و اغلب مدارس گلی بود.

,

وی افزود: با توجه به اینکه امکانات تحصیلی برای همه وجود نداشت عده کمی موفق می شدند  برای تحصیل به شهرهای اطراف بروند و خود من برای ادامه تحصیل به مشهد رفتم ولی عمدتا دانش آموزان ترک تحصیل می کردند.

,

رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: اختناق و خفقانی که در آن دوران وجود داشت و در کنار آن رواج بی بند و باری به نوعی دهن کجی به دین و اعتقادات مردم بود که این کارها جزو برنامه های رژیم بود.

,

وی افزود: انقلاب اسلامی واقعا یک انفجار نور بود که مردم هم از درون و هم ازبیرون متحول شدند و استقلال را در پیش گرفتند و مردم و جامعه احیا شدند و حیات جدید با شاخص های انقلابی اسلامی ایجاد شد.

,

وی افزود: انقلاب ما مختوم به ایران ما نبوده و نیست آثار این انقلاب در کل منطقه و کل دنیا دیده می شود.

,

مسلم بشارتی با اشاره به راهپیمایی 22 بهمن گفت: برای قدرشناسی از زحمات فجرآفرینان و ملت شریف ایران در طول 41 سال و هم برای پاسداری از معجزه قرن بیستم و سپاس از درگاه خداوند متعال و عنایات امام زمان(عج) ایجاب می کند که برای تداوم این راه در راهپیمایی حضور پیدا کنیم تا هم نسل های سوم و چهارم انقلاب با این پدیده کم نظیر بیشتر آشنا بشوند.

,

 

,

خاطرات خلبان بجنوردی از همراهی با شهید سلیمانی/ماجرای سازش با خوانین و تانک‌هایی که علیه مردم وارد شهرها شدند

,

خاطرات خلبان بجنوردی از همراهی با شهید سلیمانی/ماجرای سازش با خوانین و تانک‌هایی که علیه مردم وارد شهرها شدند

, خاطرات خلبان بجنوردی از همراهی با شهید سلیمانی/ماجرای سازش با خوانین و تانک‌هایی که علیه مردم وارد شهرها شدند, خاطرات خلبان بجنوردی از همراهی با شهید سلیمانی/ماجرای سازش با خوانین و تانک‌هایی که علیه مردم وارد شهرها شدند,

به نقل از عصراترک، حسین بهزادفر، متولد 1332 اهل بجنورد، در سال 54 به دنبال فراخوانی که برای جذب خلبان در ارتش داده شده بود، در آزمون ورودی شرکت و از بین 400 نفر داوطلب به همراه 24 نفر دیگر پذیرفته شد.

,  عصراترک،,

وی بعد از گذراندن دوماه آموزش نظامی در تهران برای آموختن دوره زبان انگلیسی به اصفهان منتقل شد، با گذشت 6 ماه از این دوره دیپلم زبان انگلیسی را کسب کرد.

,

با کسب نمره لازم در دوره های تئوری پروازی در خرداد ماه سال 56 به عنوان خلبان دوم در هوانیروز ارتش پذیرفته شد و به سفارش یکی از خلبانان بجنوردی شهید صفدر صفدری، گروه کرمان را انتخاب کرد و به مدت 30 سال در این شهر خدمت کرد.

,

 دوران خدمت این خلبان بجنوردی از قبل انقلاب و روزهای پیروزی انقلاب و بلافاصله بعد از آن 8 سال جنگ تحمیلی را در دلش جا داده است.

,

نکته قابل توجه این گفتگو که  آن را ویژه و متمایز ساخته همراهی این خلبان بجنوردی در تعدادی از عملیات ها و بازدیدها با سردار شهید سلیمانی بوده است.

,

از روزهای پیروزی انقلاب 57 در اصفهان بگویید.

,

به موجب شغلمان در ارتش در آن روزها زیر ذره بین قرار داشتیم و از شرکت در هر مراسمی به صورت آشکارا منع شده بودیم، به اتفاق یکی از دوستانم در زمان برگشت به منزل بودیم که با راهپیمایی مردم مواجه شدیم، ما هم در دل راهپیمایی قرار گرفتیم و همراه تظاهرات مردمی شدیم، عصر همان روز یکی از دوستانمان خبر داد که فردا به پادگان نروید شما را در زمان راهپیمایی دیده اند ممکن است مشکلی برایتان پیش آید.

,

بلافاصله همان روز بلیط گرفتم و به بجنورد برگشتم بعد از گذشت 10 روز از پادگان ارتش نامه ای جهت معرفی به پادگان برای من ارسال شد که به درخواست پدرم مجدد به پادگان برگشتم اما چون در روزهای نزدیک به 22 بهمن بود و اکثر کسانی که مسئول واحد یا بخشی در ارتش بودند پادگان را خالی کرده بودند، کاری با ما نداشتند.

,

از حال و هوای آن روزها بیان کنید؟

,

اولین روزهای  حکومت نظامی در اصفهان برای مقابله با مردم تانک های زیادی را وارد شهر کردند تا در صورت بروز هر اقدامی تیراندازی صورت گیرد، در آن روزها اکثر مناطق را به آتش می کشیدند و سینماها و مراکز زیادی در آتش شعله ور بودند.

,

یکی از هم اتاقی هایم عصرها به مسجد می رفت و در جلسات شرکت می کرد، از این طریق پیام هایی منتقل می شد که در صورت اینکه از نظامیان تقاضا شد در مقابل مردم بایستید به هیچ وجه به مردم تیراندازی نکنید و حضور ما در عرصه انقلاب در آن روزها به صورت غیرمستقیم در حال انجام بود.

,

چرا مردم اقدام به براندازی حکومت شاهنشاهی کردند؟

,

فقر و بدبختی در کشور بیداد می کرد، ظلم هایی که خوانین به مردم می کردند غیرقابل تحمل شده بود، مردم تحت فشارهای زیادی بودند بنابراین همگام با روحانیت اقدام به ریشه کنی رژیم ستم شاهی کردند.

,

آن روزها خفقان کامل بود همه زیر نظر بودند و اگر کوچکترین حرکتی دیده می شد که برخلاف خواسته هایشان بود اقدام به دستگیری و تیراندازی می کردند، اما مردم بی مهابا به خیابان ها می ریختند و با مقاومت در برابر مبارزات انقلاب را رقم زدند.

,

بعد از پیروزی انقلاب تمام کشورهای دنیا، هم پیمان شده بودند که به هر طریقی که شده انقلاب را در نطفه خفه کنند و از هر راهی برای کشور ایران سنگ اندازی را آغاز کردند.

,

در این بین دست نشانده های داخلی نیز حضور داشتند که با وعده هایی که از دشمن گرفته بودند در کشور جاسوسی می کردند.

,

تبلیغات غرب در جهت عالی نشان دادن دوران شاهنشاهی است، به عنوان کسی که آن زمان را درک کرده اید تبیینی از وضعیت آن زمان داشته باشید?

,

با گذشت چهل و یک سال از عمر انقلاب ایران بر ملت ثابت شده که هرکشوری به گونه ای به دنبال منافع خود بوده است، در دوران شاهنشاهی خفقان، فقر و فساد بیداد می کرد، امروز دشمنان در فضای مجازی برخی از آسایش کاخ نشینان آن روزها را نشان می دهد اما واقعیت چیز دیگری بود، تمامی این تصاویری که این روزها در فضای مجازی منتشر می شود سراب بود، به جرات می توانم بگویم آسایش امروز ایران در هیچ جای دنیا وجود ندارد و این را مدیون شهدا هستیم.

,

تفاوت استقلال حاکم بر مملکت و مسئولین را در مقایسه با زمان پهلوی بیان کنید؟

,

در زمان پهلوی، سران مملکت استقلال فکری و عملی نداشتند و هر چه به آن ها دیکته می شد پیاده می کردند، از خودشان هیچ اختیاری نداشتند که برای پیشرفت مملکت و رفاه و آرامش مردم به کار بگیرند، اما در حال حاضر 99 درصد تصمیماتی که توسط یک مسئول گرفته می شود در جهت رفاه مردم است که پیشرفت های کشور در عرصه نظامی، ورزشی، پژوهشی، نانوتکنولوژی شاهدی براین گواه است.

,

از روزهای جنگ تحمیلی بگویید؟

,

در آغاز جنگ تحمیلی به ایران، ارتش انسجام پیدا نکرده بود برخی از مردم برای انحلال ارتش شعار می دادند، ولی در همین حین عراق به ایران حمله کرد و از روز اول درگیری جنگ شروع شد. روز نخست جنگ نگهبان گروه رزمی کرمان بودم، ساعت 2 ظهر از استانداری اعلام کردند به ایران حمله شده و از آن روز به مدت چندین ماه برای پیگیری امورات به صورت مامور در استانداری مشغول به کار شدم.

,

با اوج گرفتن جنگ دستور اعزام  خلبانان به مناطق جنگی صادر شد، که به عنوان گروه کمک کننده به نیروهای نظامی در مراغه تبریز مستقر شدیم و از آنجا به سمت سقز، سردشت، بانه که بیشتر عملیات ها و درگیریهای غرب کشور در این قسمت ها بود، اعزام شدیم.

,

از اولین عملیاتی که در آن حضور پیدا کردید توضیح دهید؟

,

در ماهشهر مستقر شده بودیم که شبانه اعلام شد عملیات ثامن الائمه برای شکستن حصر آبادان انجام می شود، هوانیروز نیروی جوان و نوپای کمک کننده به ارتش نیروی زمینی بود،  در زمان جنگ من به عنوان خلبان هلی کوپتر شناسایی فعالیت داشتم، که برای شناسایی نقاط پرواز می کردم و در مناطق شادگان، به سمت آبادان، سردشت تا خط مقدم پیش می رفتم.

,

در اتمام عملیات در حین برگشت به مقر بودم که پیام دادند یکی از هلی کوپترها تماسها را پاسخ نمی دهد که مجدد در جهت یافتن این هلی کوپتر به آبادان برگشتم، جای خطرناکی بود، شرایط هوایی خوبی نبود، حضور توپ و تانکها باعث ایجاد گردوغباری زیادی شده بود و چیزی دیده نمی شد، اینها شمه ای از آن عملیات بود.

,

در این میان کمک خلبان همراهم آتشی در بین نخل ها دید که سریعا در 300 متری آن فرود آمدیم و به سمت آتش رفتیم با صحنه ای که مواجه شدم پاهایم سست شد و بر زمین افتادم ناگاه دستی از پشت سر برروی شانه ام قرار گرفت و مردی از ساکنان منطقه بود که گفت دوستانتان را از هلی کوپتر خارج کردیم و به بیمارستان منتقل کردیم بعد از آن هلی کوپتر آتش گرفت که بلافاصله با مرکز تماس گرفتم و گفتم کبوترها سالم ولی پرنده زمین گیر شده است.

,

آیا در دوران جنگ هلی کوپتر شما مورد حمله دشمن واقع شد؟

,

بله در یکی از عملیات ها که نزدیک سردشت بودیم مورد هجوم هواپیمایی "پی سی سون" دشمن قرار گرفتیم، با آموزشهایی که دیده بودیم، با پنهان شدن در لابلای کوهها از آن حمله  جان سالم به در بردیم.

,

باتوجه به اینکه در آن روزها کم سن و سال بودید، فارغ از در خطر بودن جانتان به عنوان مدافع وطن چه حسی داشتید؟

,

وقتی می دیدم که یک بسیجی، با دست خالی اما با اقتدار برای دفاع از مرز و بومش در مقابل دشمن ایستادگی می کند، تمام دغدغه های شخصی را فراموش می کردم و به عنوان یک نظامی شوق و شعف چندبرابری پیدا می کردم که وظیفه ام را به نحو احسن انجام دهم که شرمنده این گروه نشوم.

,

چه مدت در جنگ تحمیلی حضور داشتید؟

,

در مدت 8 سال جنگ تحمیلی در 25 عملیات از جمله ثامن الائمه، مرصاد، کربلای 5 ،والفجر های مقدماتِی، والفجر 8 و 10، قادر و ... شرکت داشتم و باتوجه به اینکه در قسمت غرب و کرمان هم درگیری های در جریان بود به صورت تجمیعی حدود 4 سال را در جنگ حضور داشتم.

,

نقش نیروی هوایی ارتش را در جنگ تحمیلی بیان کنید?

,

به جرات می توانم بگویم اگر نیروی هوایی نبود به هیچ عنوان در جنگ پیروز نمی شدیم، نیروی هوایی با هواپیماهای محدودی که در اختیار داشت، نه تنها در جبهه می جنگیدند بلکه خلیج فارس، مرزهای غرب و شرق کشور را کنترل می کردند و هواپیماهای عراقی در حال تردد با دیدن گشت زنی هواپیمایی ایرانی نمی توانستند به اهدافشان برسند.

,

از نظر لشکری و کشوری نیروی هوایی کارهای خارق العاده ای را انجام داد، شهدای زیادی تحویل انقلاب داد، شهید بابایی به همراه تیمش در روز نیم ساعت در همدان حضور پیدا می کرد در همان روز به خلیج فارس سر می زد که از کشتی هایی که از تنگه هرمز عبور می کنند پشتیبانی کنند.

,

در رابطه با حضور شما به عنوان یک نیروی ارتشی و سردار سلیمانی به عنوان یک  سپاهی در عملیات مشترک بیان کنید؟

,

آن روزها شرق کشور از خاش تا سراوان به خاطر وجود قاچاقچیان مواد مخدر ناآرام بود، بعد از اینکه از جنگ برمی گشتیم به شرق کشور می رفتیم. در سال 63 در زاهدان مامور بودم که یک روز اعلام شد یک هلی کوپتر برای برادران سپاه مورد نیاز است، من از بین نیروها انتخاب شدم، هلی کوپترهای شناسایی ظرفیت 5 نفر را داشت، در این زمان دو نیروی سپاه آمدند که یکی از آنها سردار سلیمانی بود که آن زمان فرماندهی لشکر 41 ثارالله کرمان را برعهده داشت و می خواستند برای بازدید از مناطق خاش، میرجاوه و سراوان بروند.

,

بعد از بررسی نقشه باتوجه به اینکه منطقه کوهستانی بود ، اعلام کردم وزن هلیکوپتر سنگین و منطقه کوهستانی است باید اجبارا یک نفر را به همراه ببرم.

,

سردار سلیمانی با ما همراه شد، به سمت میرجاوه، خاش و سراوان رفتیم در یک پادگان فرود آمدیم، ایشان برای انجام کارشان رفتند ناگهان یک نیروی سپاهی اهل اصفهان نزدیک هلی کوپتر شد گفت برای من مشکل پیش آمده باید برگردم؛ سردار سلیمانی گفته من با مرخصی مشکلی ندارم، اگر خلبان شما را به همراه برد برویم، چون یکی از نیروهای من را به همراه نیاورد، بعد از محاسبه برآورد از لحاظ وزنی گفتم مشکلی ندارد و با هم برگشتیم.

,

بعد از برگشتن به زاهدان، سردار به اتاق عملیات رفت و حدود ده دقیقه بعد به همراه دوستش آمد، گفت آقای خلبان توضیح بدید صبح که می خواستیم برویم دوست ما را نبردید برگشتنی یکی دیگر را به همراه آوردید، قضیه چه بود؟ گفتم صبح مناطق کوهستانی و ارتفاع زیاد، نشستن سخت و باک هلی کوپتر پر و سنگین بود ، که این نکات برای حفظ جان مسافر باید در نظر گرفته می شد از طرفی چون به مناطق گرم تر می رفتیم به هلی کوپتر فشار وارد می شد ، همچنین در زمان برگشت باک از لحاظ سوخت خالی شدمحاسبه کردم که اگر این فرد با ما همراه شود همچون بار صبح خواهد شد خلاصه خندید و با تشکر گفت فقط خواستم دلیل را برای همکارم بگویید که بعدها نگوید هلی کوپتر سواری را خودت می روی و من را برای ماموریت های با موتور و ماشین به همراه می بری.

,

خاطره ای از سردار سلیمانی دارید بیان کنید؟

,

در سالهای 63 منطقه جنوب کرمان ناامن بود از سمت جیرفت، منوجان، کهنوج، به سمت بندرعباس اکثرا توسط خوانین اداره می شد که هر خانی حدود 20 تا 30  تا تفنگچی داشت که منطقه با حضور این افراد ناامن شده بود.

,

سردار سلیمانی با یک برنامه ریزی دقیق آن ها را زیر سلطه گرفت و برای آنها ایجاد اشتغال کرد و این امر باعث شده بود تا آنها شرارت را کنار بگذارند، این شهید گرانقدر به آنها طرحی داده بود که خوانین در مقابل تحویل اسلحه، زمین کشاورزی دریافت می کردند و برای آن ها چاه احداث می شد که کارشان را آغاز کنند که این برنامه در منطقه کهنوج و منوجان به خوبی انجام شد.

,

در جیرفت  به من گفتند آقای بهزاد فر اگر می خواهیم کاری بکنیم باید این کار را از شهر خودمان اجرایی کنیم ابتدا امنیت را به شهر کرمان بیاورم، آسایش را ایجاد کنم که رزمنده های ما در جنوب غرب بتوانند با آرامش کامل به جنگ عراق بروند.

,

نقش سردار سلیمانی را در دفاع مقدس بگویید؟

,

سردار سلیمانی گروهی همچون شهید چمران داشت که به عنوان شکارچی تانک های عراقی معروف بودند، هر عملیاتی می شد این ها جزو نفراتی بودند که در خط مقدم فقط به دنبال تانک های عراقی بودند.

,

شهید سلیمانی در آن زمان سن و سال کمی داشت اما افکار شهید فرای این برنامه ها بود،خیلی کم صحبت می کرد، ولی دیدگاه خاصی داشت، باتوجه به اینکه فرمانده لشکر 41 ثارلله کرمان بود ، بارها در داخل شهر او را ملاقات کردم به تنهایی برای خرید اقلام مورد نیاز منزل با سادگی کامل و به دور از هر گونه آلایشی حضور پیدا کرده بود.

,

از حس و حالتان در زمان شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی بیان کنید؟

,

با شنیدن شهادت سردار سلیمانی دنیا روی سرم خراب شد، به محض اینکه زیرنویس خبر شهادت سردار سلیمانی را در تلویزیون مشاهده کردم تمامی خاطراتی که با هم داشتیم از جلوی دیدگانم گذشت.

,

اما حضور میلیونی مردم قدرشناس ایران در تشییع جنازه این شهید والامقام جانی دوباره به انقلاب بخشید و این درخت کهنسال را صدبرابر آبیاری و انسجام ملت را بیشتر کرد.

,

شهید سلیمانی یک سرباز مدافع وطن و حرم بود که با تمام خدماتی که برای ایران و سایر کشورهای اسلامی در جهان انجام داده بود، مردم جدا از اندوه از دست دادن سردار سلیمانی، با حضور میلیونی در صحنه نشان دادند که این تجلیل بخش کوچک از زحماتش را جبران کند.

,

در رابطه با شرایط روز کشور و تهدیدات دشمن نظرتان را بیان کنید؟

,

بینش سیاسی مردم بالا رفته و زمانی نیست که بخواهند کورکورانه هر چیزی را بپذیرند در مدت چهل و یک سال از عمر انقلاب به این درک رسیده اند که از کجا این کارشکنی ها برای دولت و ملت ایران انجام شده است، دست امریکا برای ملت ایران رو شده است و انتقام ایران ، سیلی بود که ایران پس از شهادت سردار سلیمانی به آمریکا زد، ابرقدرتی که تمام دنیا روی آن حساب کرده بودند، تمام ابهتش شکسته شد.

,

به افراد داخلی که برای راه اینها قدم برمی دارند باید گفت که این ها غمخوار ما نیستند و تنها به فکر منافع خودشان هستند.

,

یک جمله در رابطه با همزمانی روز 22 بهمن امسال با اربعین شهید سلیمانی بگویید؟

,

در انقلاب اسلامی ایران برنامه هایی رقم می خورد که یوم الله ها فراموش نشود، همزمانی این دو روز بزرگ می تواند نشانه ای باشد برای زنده تر شدن انقلاب و اینکه فراموش نکنیم چه کسایی در راه وطن شهید شدند که وابسته به انقلاب بودند و ما باید این انقلاب را حفظ کنیم.

,

 

,

زنجان

, زنجان,

رزمنده دوران دفاع مقدس: روحیه کاخ‌نشینی رژیم شاه مردم را آزار می‌داد/ مسجد ولیعصر(عج) زنجان کانون فعالیت‌های انقلابی بود

, رزمنده دوران دفاع مقدس: روحیه کاخ‌نشینی رژیم شاه مردم را آزار می‌داد/ مسجد ولیعصر(عج) زنجان کانون فعالیت‌های انقلابی بود, رزمنده دوران دفاع مقدس:, روحیه کاخ‌نشینی رژیم شاه مردم را آزار می‌داد/ مسجد ولیعصر(عج) زنجان کانون فعالیت‌های انقلابی بود,

به نقل از موج رسا؛ جلیل جهانگیری در دوران انقلاب 22 ساله بود که به دلیل شرکت در فعالیت‌های انقلابی و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی کار خود را تعطیل کرد. او و دوستانش هر روز در تظاهرات‌ها حضور یافته و تا حدی شعار مرگ بر شاه را فریاد می‌زدند.

, موج رسا,

این رزمنده دوران دفاع مقدس می‌گوید: در اواخر سال 56 برای اداره راه با کمک برادر بزرگم درب و پنجره می‌ساختم، فعالیت‌های انقلاب که آغاز شد به بردارم گفتم برای خودت همکار پیدا کن و کار را ادامه بده من دیگر نمی‌توانم کار کنم باید به انقلاب کمک کنم.

,

جهانگیری ادامه می‌دهد: فعالیت‌های انقلابی بیشتر در مسجد ولیعصر زنجان انجام و سخنرانی‌های مهم در آنجا انجام می‌شد، هادی غفاری در این مسجد برای انقلابیون سخنرانی می‌کرد و پس از سخنرانی به صورت هماهنگ در تظاهرات شرکت می‌کردیم.

,

وی با بیان اینکه علیرغم حضور نیروهای شهربانی اجازه نمی‌دادیم آسیبی به غفاری برسد، می‌گوید: روزهای نزدیک پیروزی انقلاب بود و نیروهای شهربانی در پشت‌بام و کوچه باشگاه حضور گسترده‌ای داشتند تا بتوانند انقلابیون را دستگیر کنند،با دوستم از مسجد به طرف خیابان امام حرکت کردیم،من به سمت خانه خودمان رفتم و دوستم هم به طرف دیگری رفت.

,

این انقلابی ادامه می‌دهد: درگیری بسیار سختی انجام شد و با تلاش‌هایی که انجام دادم در حالی تنها یک دمپایی پایم بود، خود را نجات داده و فرار کردم.

,

جهانگیری می‌گوید: پس از آن نیز در تظاهرات‌ها شرکت می‌کردم ولی دوستم حضور نداشت، نگرانش شدم و برای پرس‌و‌جو از او به خانه‌اش رفتم و متوجه شدم همان شب دستگیر شده است.

,

وی ادامه می‌دهد: از یکی از ماموران امنیتی که آدم خیرخواهی هم بود در مورد دوستم سئوال کردم و او در جواب گفت این سئوال را از من پرسیدی اما هیچ‌جا مطرح نکن که برایت دردسر می‌شود.

,

این فعال انقلابی با اشاره به اینکه پس از چند روز بعد به خانه دوستم رفتم تا اطلاعی از او کسب کنم،افزود: دوستم آزاد شده بود اما به حدی کتک زده بودند که حتی نمی‌توانست روی پای خود بایستد،به من گفت تحت نظرم به خانه ما نیا تا دردسر برایت نشود.

,

جهانگیری ادامه می‌دهد: هر فعالیتی که در دوران انقلاب انجام دادیم با زحماتی که امام خمینی (ره) برای پیروزی این انقلاب متحمل شدند، همچون قطره در برابر دریاست.

,

وی با اشاره به جنایت‌های رژیم پهلوی علیه مردم، گفت: جشن‌های مختلفی برای خوشگذرانی خاندان پهلوی در تهران برگزار می‌شد، من زمانی که در تهران بودم متوجه شدم که عده‌ای را به اجبار برای تماشای این جشن‌ها می‌برند.

,

این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه می‌دهد: یک روز در کفش فروشی کار می‌کردم ماموران شاه آمدند تا ما را هم به اجبار به جشن ببرند که فرار کردم تا در این جشن شرکت نکنم.

,

جهانگیری می‌گوید: خفقان در دوران پهلوی به حدی بود که اگر رساله امام خمینی (ره) در منزل و یا همراه کسی پیدا می‌شد، اعدام می‌کردند.

,

وی گفت: مردم در حالی که در دوران پهلوی در حلبی‌آبادهای حاشیه شهر زندگی می‌کردند،شاه و اطرافیانش در کاخ‌نشینی بوده و بیت‌المال را هدر می‌دادند.

,

همسر وی نیز با تعریف خاطره‌ای از گم شدن نوزاد 13 روزه خود در تظاهرات علیه رژیم پهلوی، می‌گوید: بانوان هم در کنار آقایان در تظاهرات علیه شاه حضور می‌یافتند،یک روز در یکی از این تظاهرات‌ها در حالی که بچه 13 روزه خود را به دست مادرم داده بود تا با هم در راهپیمایی شرکت کنیم، پس از برگشت از تظاهرات پشت بلندگوی مسجد اعلام کردند که بچه یک ماهه‎ای پیدا شده است که ناگهان مادرم متوجه گم شدن فرزندم شد و با حضور در مسجد او را تحویل گرفتیم.

,

این فعال دوران انقلاب ادامه داد: با خانم‌های محله سخنرانی‌های امام خمینی(ره) را گوش داده و منتظر دستورات ایشان بودیم.

,

 

,

ارتشی دوران قبل از انقلاب:

, ارتشی دوران قبل از انقلاب:, ارتشی دوران قبل از انقلاب:,

ارتش به خاطر ظلم بی‌اندازه رژیم پهلوی به کمک مردم آمد

,

ارتش به خاطر ظلم بی‌اندازه رژیم پهلوی به کمک مردم آمد

, ارتش به خاطر ظلم بی‌اندازه رژیم پهلوی به کمک مردم آمد, ارتش به خاطر ظلم بی‌اندازه رژیم پهلوی به کمک مردم آمد,

به نقل از موج رسا؛ سید ولی‌الله آریس از ارتشی‌‎های مراغه بود و پس از چند سال خدمت در ارتش به زنجان آمده و فعالیت‌های انقلابی خود را در زنجان آغاز کرد، او کسی بود که در زمان انقلاب بیانیه‌ها و سخنرانی‌ها امام را به همراه چند تن از دوستانش در زنجان پخش و همزمان در مراسم‌های سخنرانی سیاسی در مسجد ولیعصر زنجان به عنوان اولین پایگاه فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کرد.

, موج رسا,

آریس در تشریح فعالیت‌های انقلابی خود در زنجان می‌گوید: در سال 46 استخدام ارتش شده و سال 50 در قالب لشکر 30 مراغه به زنجان آمده و در پادگان ارتش مستقر شدم اما به دلیل نبود مکانی مناسب برای لشکر مراغه این ارتش به قزوین رفت و من در زنجان ماندگار شدم.

,

*ظلم و ستم به مردم در دوران پهلوی بیداد می‌کرد

, *ظلم و ستم به مردم در دوران پهلوی بیداد می‌کرد, *ظلم و ستم به مردم در دوران پهلوی بیداد می‌کرد,

وی در پاسخ به این سئوال که چه مسائلی موجب شد تا ارتش وارد فعالیت‌های انقلابی شود، می‌گوید: ظلم و ستم به مردم در دوران پهلوی بیداد می‌کرد اما چندین حرکت از جمله خوشگذرانی‌های خاندان پهلوی در حالی که مردم به نان شب محتاج بودند، هر بیننده‌ای را به فکر وا می‌داشت.

,

ارتشی دوران قبل از انقلاب معتقد است، برگزاری جشن‌های 2 هزار و 500 ساله در سال 1350 و حیف و میل ثروت و پول کشور، موجب شد تا مذهبی‌ها زودتر به این موضوع عکس‌العمل نشان دهند، مردم در حالی که در فقر و بیکاری زندگی می‌کردند، چنین پول‌های هنگفتی صرف برگزاری جشن‌های این رژیم می‌شد.

,

آریس می‌گوید: شاه در حالی که توجهی به مشکلات مردم نداشت اما خود و خانواده‌اش همواره به خوشگذرانی پرداخته و پول‌های ملت را هدر می‌دادند.

,

وی می‌گوید: هنگامی که فرح در جشن هنر شیراز جلوی تلویزیون مشروب مصرف کرد مردم دیگر تحمل چنینی موضوعی را در جامعه اسلامی نداشتند و همه علما به این موضوع عکس‌العمل نشان داده و کم کم برای برگزاری تظاهرات در استان‌های مختلف قیام کردند.

,

ارتشی دوران قبل از انقلاب ادامه می‌دهد: من در زنجان به این دلیل که از سالم‌ترین شهرهای دوران پهلوی بود،انتخاب کردم در این شهر در جلساتی که روزهای جمعه به بهانه برگزاری دعای ندبه برگزار می‌شد فعالیت‌های انقلابی نیز از سوی افرادی همچون شجاعی، حسینی و یگانه پیگیری و به مردم انتقال داده می‌شد.

,

آریس می‌گوید: در فعالیت‌های انقلابی داماد خانواده ما نیز فعالیت چشمگیری داشت و از طریق یکی از دوستانش در قم با آیت‌الله خمینی ارتباط گرفته و برنامه‌ها را در زنجان اجرا می‌کرد.

,

*سخنرانی‌های آتشین آقای غفار زاده و رضوانی در مسجد ولیعصر (عج)

, *سخنرانی‌های آتشین آقای غفار زاده و رضوانی در مسجد ولیعصر (عج), *سخنرانی‌های آتشین آقای غفار زاده و رضوانی در مسجد ولیعصر (عج),

وی با بیان اینکه هنگامی که پیام‌ها و بیانیه‌های امام به دست ما می‌رسید به صورت مخفیانه اقدام به پخش بیانه‌ها می‌کردیم، افزود: مردم با گذشت روزهای بیشتر در تظاهرات حضور چشمگیری داشتند و در سخنرانی‌های آتشین آقای غفار زاده و رضوانی در مسجد ولیعصر (عج) گردهم می‌آمدند.

,

این ارتشی می‌گوید: ما نیز در سخنرانی‌های مسجد ولیعصر شرکت می‌کردیم در حالی که مردم عادی فکر می‌کردند ما مامور ارتش هستیم.

,

وی ادامه داد: اواخر سال 56 بود که یک روز داماد ما یک ساک دستی تحویل من داد که کتاب‌های دکتر شریعتی و رساله امام خمینی (ره) و یک کلت داخل آن بود و من نیز این ساک دستی را در یکی از روستاهای اطراف زنجان دفن کردم تا کسی دسترسی به آن نداشته باشد در همان روزها بود که ساواک ایشان را دستگیر و سپس دادگاهی کرد اما پس از پیروزی انقلاب آزاد شد.

,

 این ارتشی دوران دفاع مقدس با باین اینکه پادگان را پس از درگیری‌های مختلف به دست گرفته و 12 نفری پادگان را اداره می‌کردیم، گفت: در آنزمان برخی منافقین به پادگان هجوم آوردند تا اسلحه‌ها را غارت کنند اما اجازه ندادیم و حتی به اشخاص نیز این اسلحه‌ها تحویل داده نمی‌شد.

,

آریس در خصوص پایین کشیدن مجسمه شاه در زنجان نیز می‌گوید: ما درون پادگان و از دور ناظر این ماجرا بودیم یکی از جوانان از مجسمه بالا رفت و مجسه شاه را پایین کشید،کحالی و نیروهای گارد که به زنجان آمده بودند اما نمی‌توانستند جلوی انقلابیون ایستادگی کنند.

,

وی می‌گوید: روز 22 بهمن در زنجان بودم از طریق یکی از دوستانمان از فعالیت‌های نیروی هوایی در تهران اطلاع کسب و در زنجان اجرایی می‌کردیم، در آن روز هم اجازه ندادیم مهمات ارتش برای منافع شخصی استفاده شود.

,

 

,

سیستان و بلوچستان

, سیستان و بلوچستان,
حال و هوای بهمن57 در شهرستان دلگان؛ جشن هفت شبانه روزی مردم بلوچ پس از شنیدن خبر پیروزی انقلاب
, حال و هوای بهمن57 در شهرستان دلگان؛ جشن هفت شبانه روزی مردم بلوچ پس از شنیدن خبر پیروزی انقلاب, حال و هوای بهمن57 در شهرستان دلگان؛, جشن هفت شبانه روزی مردم بلوچ پس از شنیدن خبر پیروزی انقلاب,

به نقل از عصرهامون،در پیروزی انقلاب اسلامی مردم سراسر کشورمان به طریقی نقش داشته اند، از حضور در تظاهرات ضد حکومت شاه تا چاپ اعلامیه و پخش کردن آن در بین مردم ار جمله اقدامات در آن دوران بوده است.
مردم دلگان که در آن دوران منطقه آنها یک روستای دورافتاده بوده هم به نوبه خود نقش موثری در پیروزی انقلاب داشته اند، یکی از آن انقلابیون "ملا دادی رحیمی" از معتمدان و بزرگان منطقه هودیان شهرستان دلگان که در دوران پهلوی میزبان روحانیون تبعیدی بوده است.

این معتمد دهستان هودیان که اکنون به دلیل کهولت سن و بیماری خانه نشین است در گفتگو با خبرنگار ما گفت: برای اولین بار در اوایل دهه پنجاه تصویر حضرت امام خمینی(ره) را در استان کرمان دیدم.

وی ادامه داد: با توجه به اینکه در مکتب درس خوانده ام، امورات مذهبی مردم را انجام داده و به همین واسطه روحانیون تبعیدی و یا مهاجر از مرکز به خانه من می آمدند.

این معتمد عنوان کرد: روحانیون تبعیدی در دهستان هودیان و روستاهای مجاور از قیام امام خمینی (ره) و هدف ایشان که اعتلای اسلام عزیز بود، برای مردم این مناطق روشنگری می کردند.

رحیمی اضافه کرد: مردم این منطقه استقبال باشکوهی از این سخنان و روحانیون تبعیدی داشتند؛ البته با توجه به اینکه هودیان با مرکز استان و با مرکز کشور صدها کیلومتر فاصله دارد، روحانیون با خیالی آسوده، قیام امام راحل را تبلیغ می کردند.

وی افزود: در سال 57 تنها یک پاسگاه ژاندارمری با چند سرباز وجود داشت و هیچگونه امکانات رفاهی و دولتی در آن نبود،خبر پیروزی انقلاب اسلامی را چند روز بعد افرادی که به شهرستان ایرانشهر رفته بودند، اطلاع رسانی کردند.

وی تصریح کرد: مردم دهستان هودیان زمانی که خبر پیروزی انقلاب اسلامی را شنیدند با هفت شبانه روز دهل و سرنا به جشن و پایکوبی پرداختند.

رحیمی افزود: پس از پیروزی انقلاب اسلامی جوانان بسیار زیادی از این دهستان به جهاد سازندگی، سپاه پاسدارن و بسیج مستضعفین پیوستند و در دوران دفاع مقدس یا به شهادت رسیدند و یا به مقام جانبازی نائل آمدند.

این معتمد خاطرنشان کرد: اکنون به برکت پیروزی انقلاب اسلامی، دهستان هودیان هم پیشرفت کرده و امکانات فراوانی به این منطقه سرازیر شده است.

, عصرهامون,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,

 

,

17 بهمن؛ روزی که زاهدان به آتش و خون کشیده شد

, 17 بهمن؛ روزی که زاهدان به آتش و خون کشیده شد, 17 بهمن؛ روزی که زاهدان به آتش و خون کشیده شد,

به نقل از عصرهامون، 17 بهمن 57 بود که گروهی چماق به دست به جمعیت 30 هزار نفری شیعه و سنی زاهدان که در حال راهپیمایی به حمایت از امام خمینی (ره) و تایید دولت بازرگان بودند حمله کردند و با اقدامی ناجوانمردانه موجب کشته و مجروح شدن 62 نفر از مردم این شهر شدند.

در آن روز مردم زاهدان در مسجد جامع این شهر جمع شدند و راهپیمایی آرام خود را در خیابان ها آغاز کردند. در تقاطع خیابان صنایی و دکتر مصدق آن زمان بود که گروهی با چماق و سنگ به صف راهپیمایان حمله ور شدند؛ درگیری ها بالا گرفت و در نهایت پس از آنکه چماق به دستان توان مقابله با سیل جمعیت را در خود نمی دیدند، یکی از آن ها با وانت به سمت جمعیت حمله ور شد با کشتن یکی از راهپیمایان و مجروح کردن تعدادی دیگر جمعیت را به خاک و خون کشید.

پس از این اتفاق نیز همچنان حرکت جمعیت در مسیر ادامه داشت تا اینکه دسته چماق به دست ها تحت حمایت مأموران، در مقابل مسجد جامع شهر مجددا به مردم حمله کردند و در این حمله نیز یکی از راهپیمایان به نام محمدرضا رزمجو را به ضرب گلوله به شهادت رساندند و تعداد دیگر را مجروح کردند.

محمدحسین زینعلی، خیرمحمد براهویی، محمدعلی محمدی، حمید رضوانی، رضا سلیمانی، غلامرضا نصرآبادی، یونس آهنگری، محمدرضا غلامپور، حسین توکلی، حیدر نظامی، عبداله القانی، شندی شهنوازی، محمود یزدی، برات رضایی، علی نارویی، تقی قزلباش، عبدالعزیز شه منش، ظریف ریگی، محمود محمدی، حمید فریدونی، حسن کبیری، حسین سمیعی، حسن صباغ، جهانگیر نارویی، علی آذرکیش، محمود آرامی، گل محمد یوسف زهی، میر بلوچ زهی، سیدرضا عمرانی، احمد رمضان گمشادهی، محمد ورقانی، احمدعلی مهاجر، اله داد قنبرزهی، حسین لطفی، منور ریگی، غلامرضا رسولی، محمد عظیم مرجانی، هنظه توکلی و تقی نصرآبادی 39 نفر از مجروحان آن حادثه بودند.

چماق به دست های قلدر همچنین در خیابان ها جلوی اتومبیل ها را گرفته و از سرنشینان آن ها می خواستند تا زنده باد شاه بگویند و بیش از یکصد اتومبیل را خرد کردند. علاوه بر این، آن ها به مغازه ها حمله کردند و ضمن آتش زدن و خرد کردن شیشه های بسیاری از مغازه ها، چندین مغازه از جمله یک بقالی و جواهرفروشی، ساعت سازی و صرافی را غارت کردند.

پس از این اتفاق، فردای آن روز اکثر روزنامه های سراسری کشور از جمله کیهان و اطلاعات تظاهرات مردم شیعه و سنی زاهدان را با تیترهای «زاهدان به خاک و خون کشیده شد» در صفحات اصلی خود منعکس کردند و به این موضوع پرداختند.
 

, عصرهامون,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,


تلاش نافرجام حکومت برای ممانعت از راهپیمایی مردم

,
, تلاش نافرجام حکومت برای ممانعت از راهپیمایی مردم, تلاش نافرجام حکومت برای ممانعت از راهپیمایی مردم,

رضا سلیمانی یکی از مجروحان این تظاهرات در گفت وگو با خبرنگار ما، گفت: یکی از اتفاقات بسیار مهم و جالبی که مردم دلاور استان در تاریخ انقلاب رقم زدند و شاید به دلیل اینکه کمتر به آن پرداخته شده بسیاری از مردم هم اطلاعی از آن نداشته باشند، خروش انقلابی مردم در 17 بهمن سال 57 بود.

وی افزود: در این روز مردم زاهدان همزمان با دیگر شهرهای کشور راهپیمایی معترضانه ای را به پیروی از روحانیون و در رأس همه آن ها مرحوم آیت ا... کفعمی خراسانی که امام جمعه و روحانی سرشناس بود، علیه رژیم ستم شاهی آغاز کردند.

وی اظهار کرد: در آن سال هر چه از 12 به 22 بهمن نزدیک تر می شدیم رژیم، فشار خود را بر انقلابیون بیشتر و به هر طریقی سعی و تلاش می کرد تا از انجام راهپیمایی و تظاهرات مردم علیه حکومت ممانعت کند.

سلیمانی از ماجرای مجروح شدن خود نیز اینگونه گفت: آن روز حسینیه رضوی خراسانی ها محل تجمع مردم بود و قرار بود که راهپیمایی از آن جا به مرکز شهر و در نهایت به سمت مسجد جامع انجام شود؛ درست زمانی که مردم برای راهپیمایی آماده شدند، فرماندار نظامی وقت، سرلشکر اسماعیل اسپهرم به مرحوم آیت ا... کفعمی گفت راهپیمایی ممنوع است و حق برگزاری راهپیماییی ندارید.

وی ادامه داد: با همه این تهدیدها مرحوم آیت ا... کفعمی گفت به هر شکل ممکن راهپیمایی انجام می شود و مردم آماده انجام راهپیمایی شدند. از حسینیه بیرون آمدیم که با طرفداران شاه مواجه شدیم؛ آن ها به جمعیت حمله ور شدند و سعی داشتند تا مانع برگزاری راهپیمایی شوند.

سلیمانی خاطرنشان کرد: به هر ترتیب راهپیمایی از تقاطع خیابان شهید بهشتی و خیابان مصطفی خمینی آغاز شد. سیل خروشان مردم در حال حرکت بود که یکباره از انتهای جمعیت که خواهران حضور داشتند، متوجه صداهایی شدیم. بالافاصله به همراه تعدادی دیگر از جوانان برای پی بردن به علت این مساله از صف راهپیمایی جدا شدیم. وقتی آنجا رسیدیم دیدیم که طرفداران رژیم با چوب و سنگ به انتهای جمعیت حمله ور شدند قصد دارند که به این شکل راهپیمایی را به هم بزنند.

وی افزود: پس از این اتفاق در دفاع از خواهران همراه با آن ها با عوامل رژیم درگیر شدیم و در ادامه راهپیمایی حالت طبیعی خود را از دست داد، اما مردم همچنان شعار می دادند و به طرف مسجد جامع حرکت می کردند. درگیری با عوامل رژیم پایان یافته بود که به تقاطع خیابان مصطفی خمینی و خیابان شریعتی رسیدیم؛ زمان بازگشت مأموران رژیم راه ها را بسته بودند و ناگهان یک خودرو با سرعت بالا به جمعیت حمله کرد و جمعیت را به خاک و خون کشید.

وی در مورد سرگذشت خود پس از این اتفاق اظهار کرد: در همان روز ما شهید هم داشتیم و مجروحان حادثه به بیمارستان خاتم الانبیا(ص) فعلی منتقل شدند. زمانی که به هوش آمدم متوجه شدم که قرار است ساواک مجروحان این حادثه را با خود ببرد تا این که مردم از موضوع مطلع شدند و برای کمک مجروحان به بیمارستان آمدند. من هم توسط معلمم به خانه منتقل شدم.

,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,

 

,

گذری بر خاطرات مبارزان انقلابی در سیستان وبلوچستان

, گذری بر خاطرات مبارزان انقلابی در سیستان وبلوچستان, گذری بر خاطرات مبارزان انقلابی در سیستان وبلوچستان,

به نقل از عصرهامون، یکی از جاذبه‌های دهه فجر در طول 41 سالی که از عمر پربرکت انقلاب می گذرد نقل خاطرات و حال و هوای بهمن57 از زبان شخصیت‌های مختلف و حتی شهروندان عادی یا انقلابیون است که با مرور برگ های خاطرات از روزهایی که مردم با پشتوانه رهبری، انقلابی بزرگ رقم زده و ماندگار کردند، نسل امروز را آگاه می کنند.

سیستان وبلوچستان هم مانند بسیاری از شهرهای بزرگ ایران، ریشه در سال‌های قبل از ۵۷ دارد. مردم این استان اعم از شیعه و سنی با وجود فاصله زیاد تا مرکز کشور همگام با سایر هموطنان علیه رژیم حاکم پهلوی قیام کردند.

پیش از انقلاب استان پهناور سیستان و بلوچستان تبعیدگاه برخی روحانیون، علما و افراد مبارز بود. این علما با بهره جستن از فضای انقلابی و ارتباط با برخی روحانیون برجسته و نیروهای مسلمان انقلابی شیعه و سنی سیستان و بلوچستان، زمینه رشد فکری و آگاهسازی جوانان و مردم را از فضای کفرآمیز و جور حکومت جبار شاهنشاهی فراهم می کردند.

بر اساس اسناد موجود، "حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیت الله طالقانی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، حجت الاسلام والمسلمین حجتی کرمانی و فاضل هرندی" از جمله علمای مبارزی بودند که در مدت زمان تبعیدشان در سیستان و بلوچستان با ایراد سخنرانی و دیگر فعالیت های دینی و سیاسی، جوانان و سایر گروه های مردمی این استان را از اوضاع کشور و وضعیت رژیم شاهنشاهی آگاه می کردند.

علمای شیعه و سنی استان نیز بویژه 'آیت الله کفعمی، حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی حسینی طباطبایی و مولوی عبدالعزیز ملازاده و شماری دیگر از روحانیون منطقه' با ارتباط و هماهنگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سایر انقلابیون در آگاهی مردم از وقایع کشور و برپایی تظاهرات نقش مهمی ایفا کردند.

با اوج گیری انقلاب رفته رفته تظاهرات مردمی و مبارزات علنی انقلابیون در این استان نیز شکل گرفت و به لایه های مختلف اجتماع سرایت کرد. مبارزات علنی مردم سیستان و بلوچستان به ویژه در شهرهای زاهدان و زابل از اواخر سال 56 و اوایل 57 با برگزاری تظاهرات و تعطیلی برخی اماکن کسب و اعتصاب کارکنان بعضی از ادارات آغاز شد و با شدت گرفتن راهپیمایی های اعتراض آمیز در سایر نقاط کشور، در این منطقه نیز جوش و خروش انقلابی در حال اوج گیری بود.

آیت الله کفعمی و مولوی عبدالعزیز نقش بزرگی در حمایت مردم داشتند
 
سلیمان جاویدنیا یکی از مبارزین انقلابی شهرستان زاهدان در گفت وگو با خبرنگار عصرهامون به بیان خاطراتی از حال و هوای بهمن 57 در این منطقه اشاره کرد و گفت: به یاد دارم هنگامی که هواپیمای حامل امام راحل در فرودگاه مهرآباد تهران بر زمین نشست تصویر ایشان را از تلویزیون سیاه سفید کوچک در دفتر امام جمعه که کنار مسجد جامع  زاهدان بود مشاهده کردیم در آن روز همه خوشحال بوده و مى‌خندیدند.
 
وی با بیان اینکه مسجد جامع نقطه ثقل مرکزی شهر و نقطه اوج تظاهرات و حضور دسته جمعی مردم برای راهپیمایی بود، افزود: در آن ایام دو عالم اهل سنت و تشیع شهر آیت الله کفعمی و مولوی عبدالعزیز نقش بسیار بزرگی در حمایت مردم و راهنمایی دسته های پیاده روی داشتند و برنامه ها را مدیریت می کردند.
 
این فرد انقلابی که در آن دوران جوانی 18 ساله بود به توزیع عکس حضرت امام(ره) به شکل خیلی محرمانه در مسجد جامع اشاره کرد و ادامه داد: عکس ها و بیانیه های ایشان شبانه در خانه ها و حاشیه های خیابان ها یا مدارس و ادارات توزیع می  شد، بارها پیش آمده بود چندین روز در مسجد می ماندیم زیرا از لحاظ مسائل امنیتی که مسجد محاصره می شد کسی اجازه ورود و خروج نداشت.

وی تصریح کرد: انقلاب اسلامی با امداد غیبی الهی به پیروزی رسید، مردم به صحبت های امام توجه وافری داشتند گفته های ایشان را با دل و جان گوش داده و به آن عمل می کردند کافی بود امام(ره) اشاره ای کنند تا مردم جان خود را نثار کنند هنوز هم با گذشت بیش از 41 سال مردم ولایت مدار ایران اسلامی همچنان در کنار مقام معظم رهبری بوده و گوش به فرمان ولی امر مسلمین هستند.


تاریخ، ظلم و ستم استکباررا در دل خود ثبت کرده است
 
شجاع الدین ابطحی، امام جمعه ایرانشهر در گفت و گو با خبرنگار پهره ضمن تبریک ایام مبارک دهه فجر بیان کرد: ورود حضرت امام خمینی(ره) در۱۲بهمن به ایران نقطه عطفی را در انقلاب اسلامی به وجود آورد، با آمدن امام پیروزی انقلاب به قطعیت رسید در آن روزها حال و هوای خاصی در کشور حکم فرما بود مردم به وضوح منتظر رسیدن امام راحل (ره) بودند.

وی با بیان اینکه در آن زمان مردم به امکانات دسترسی نداشتند و اخبار هم دیر به گوش آنان می رسید، افزود: در سال ۵۷ من نوجوان بودم و سایه شوم آمریکا بر ملت ایران کاملا مشاهده می شد، از طرفی هم افراد انقلابی و روحانیون، علماء با روشنگری مردم را هدایت و به انقلاب دعوت می کردند و مفاسد دوران طاغوت را یادآور می شدند.

ابطحی با اشاره به این که مردم قبل از پیروزی انقلاب دارای مشکلات فراوان و کمبود امکانات از جمله نبود برق در روستاها و مورد ظلم و ستم قرار گرفتن از سوی رژیم شاهنشاهی بودند، گفت: در بسیاری کشورها انقلاب های متعددی به وجود آمده که پس از مدتی منحل شد اما تنها انقلابی که تاکنون توانسته مسیر و هدف اصلی خود را ادامه دهد انقلاب اسلامی ایران می باشد.

وی عنوان کرد: یکی از برکات خون شهداء و شهیدان سرافراز پیشرفت و بالندگی هر روز شجره طیبه انقلاب اسلامی ایران است.
 
روحانیون اهل سنت در کنار برادران تشیع فعالیت های انقلابی داشتند

محمد میهنی یکی دیگر از انقلابیون با بیان اینکه از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب روحانیون اهل سنت در کنار برادران اهل تشیع فعالیت های انقلابی چشمگیری داشتند، افزود: اوایل انقلاب در مقطع پنجم دبستان در بمپور مشغول به تحصیل بودم و از نزدیک شاهد فعالیت های حزبی دانش آموزان در مدرسه بودم.

وی با بیان اینکه مردم علاقه زیادی به انقلاب داشتند، گفت: مولوی عبدالعزیز در فضای انقلابی آن روزها از طریق سخنرانی رادیویی در هماهنگی و همگرایی مردم با انقلاب بسیار تاثیرگذار بود و در اولین دوره انتخابات مجلس یک روحانی نماینده مردم ایرانشهر شد.

وی با بیان اینکه میزان عمران و آبادانی قبل از انقلاب با بعد از آن قابل مقایسه نیست، ادامه داد: محرومیت های زیادی در زمان پهلوی در استان سیستان و بلوچستان وجود داشت، قبل از انقلاب به جز مراکز شهرستان ها که چند ساعتی با موتور برق روشنایی داشتند بقیه بخش ها و مناطق روستایی از نعمت برق محروم بودند، وضعیت راه ها اسفناک بود و این محرومیت ها باعث شد تا مردم قیام کنند و میزان خدمات و عمران و آبادانی پس از انقلاب قابل قیاس با زمان پهلوی نیست و محرومیت آن زمان برای نسل فعلی قابل تصور نیست.

, عصرهامون,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, آیت الله کفعمی و مولوی عبدالعزیز نقش بزرگی در حمایت مردم داشتند,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, تاریخ، ظلم و ستم استکباررا در دل خود ثبت کرده است,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, روحانیون اهل سنت در کنار برادران تشیع فعالیت های انقلابی داشتند,
,
,
,
,
,
,

 

,

قزوین

, قزوین,

مرور خاطرات مبارز انقلابی قزوین؛ اولین فردی بودم که عکس‌های امام را در قزوین توزیع کردم

, مرور خاطرات مبارز انقلابی قزوین؛ اولین فردی بودم که عکس‌های امام را در قزوین توزیع کردم, مرور خاطرات مبارز انقلابی قزوین؛, اولین فردی بودم که عکس‌های امام را در قزوین توزیع کردم,

به نقل از  صبح قزوین؛ امسال جشن چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را به پا خواهیم کرد و هیچگاه روزهای به یادماندنی ۱۲ بهمن‌ماه تا ۲۲ بهمن از حافظه ملت ایران پاک نخواهد شد، درواقع این ایام الله نه تنها در تاریخ و تقویم کشور به ثبت رسیده بلکه با روح و قلب مردم عجین شده است.

, صبح قزوین,

در روز ۲۲ بهمن 1357 نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) به نقطه عطف خود رسید و سرانجام مبارزات مردم به بار نشست و پادشاهی ۲۵۰۰ ساله و ظلم و استبداد بیش از ۵۰ ساله رژیم پهلوی در ایران، ریشه کن و به خواست الهی حکومت جمهوری اسلامی تأسیس شد.

,

این ایام را فرصتی ارزشمند دیدیم تا پای سخنان مبارزان انقلابی قزوین بنشینیم تا اتفاقات آن دوران بار دیگر برایمان بازگو شود؛

,

ابوالفضل خاکساران متولد خرداد ۱۳۳۶ در قزوین و پرورش یافته در یک خانواده مذهبی و انقلابی است که مبارزات و فعالیت‌های انقلابی و فرهنگی را در کارنامه خود دارد که اکنون بازنشسته آموزش و پرورش است.

,

وی با اشاره به اینکه ۳۰ سال کسوت معلمی را به عهده داشته است، اظهار کرد: خانواده‌ام فوق‌العاده مذهبی و پدرم استاد قرآن بود به طوری که جلسات متعدد قرآنی را در سطح شهر برگزار می‌کردند و قاریان بسیار خوبی را تربیت کرده‌اند؛ ما هم در چنین فضایی به دنیا آمدیم و تربیت شدیم.

,

خاکساران در ادامه گفت: جسم و جانم با قرآن عجین شده است به طوری که از همان سنین نوجوانی جلسات قرآنی تشکیل می‌دادم و در سن ۱۴ سالگی وارد جمع دوستان انقلابی شدم و در جلسات مرحوم آیت الله ابوترابی شرکت کردم که در منزل ایشان مراسم تفسیر قرآن برگزار می‌شد و بعد از اقامه نماز در مسجد جامع قزوین، به حسینیه آنجا می‌رفتیم که اکنون کانون قرآنی است.

,

این مبارز انقلابی با بیان اینکه مسجد صالحیه و مسجد جامع از پایگاه‌های فعالیت جوانان انقلابی بود، ابراز کرد: کنفرانس‌ها، مقالات و صحبت‌ها در حسینیه صورت می‌گرفت و یک مرکز برای جوانان انقلابی بود که اولین تظاهرات جدی را در بهمن ماه سال ۵۶ پس از واقعه کشتار مردم تبریز به رهبری علی هنربخش که از انقلابیون بود، برگزار کردیم.

,

به خاطر توزیع اعلامیه در حکومت نظامی به زندان افتادم

, به خاطر توزیع اعلامیه در حکومت نظامی به زندان افتادم,

وی ادامه داد: این تظاهرات از قبرستان بهشت صدر شروع شد که اولین تظاهرات ما رقم خورد و خود را برای برخورد نیروهای مسلح و فرار از دست آن‌ها آماده کرده بودیم به طوری که کفش کتانی پوشیده بودیم تا بتوانیم به راحتی فرار کنیم؛ راهپیمایی را پیش برده بودیم که پاسبان‌ها از حرکت ما مطلع شده بودند و ما هم در کوچه‌ها پراکنده شدیم.

,

این چهره انقلابی قزوین افزود: حرکت عظیم بعدی ما از خیابان مولوی شروع شد و از آنجایی که جمعیت زیادی به ما ملحق شدند، نیروهای شاهنشاهی دستور شلیک دادند تا مردم را پراکنده کنند، تا آن زمان با چنین صحنه‌هایی مواجه نشده بودیم لذا جمعیت به شدت وحشت کرده بودند و هرکدام به گوشه‌ای پناه می‌بردند.

,

خاکساران در رابطه با پیام‌های امام خمینی(ره) یادآور شد: با شدت گرفتن مبارزات؛ پیام‌ها و اعلامیه‌های امام پیوسته از قم و تهران می‌رسید و مردم تکلیف خود را می‌دانستند که چه روزی چه کاری کنند و درواقع دیگر به نوعی حق را از باطل تشخیص داده بودند.

,

 

,

این فعال انقلابی ادامه داد: آن زمان رسانه قوی وجود نداشت لذا بیشتر این اعلامیه‌ها و پیام‌ها در منزل مرحوم آیت الله باریک بین می‌رسید و‌ جزو اولین افرادی بودم که این اعلامیه‌ها را از منزل ایشان تهیه می‌کردم و در مدارس و ادارات توزیع می‌شد.

,

وی در ادامه اظهار کرد: اولین فردی بودم که اولین عکس‌های امام خمینی(ره) را در قزوین توزیع کردم و بیشتر عکس‌ها به صورت سیاه و سفید بود؛ آن‌ها را در کاپشن خود پنهان و با موتور جابه‌جا می‌کردم که یک شب همزمان با حکومت نظامی توسط پاسبا‌ن‌ها دستگیر و در شهربانی زندانی شدم که آیت الله باریک با تلاش‌های که داشتند نیز کمک کردند تا بعد از یک هفته آزاد شدم.

,

خاکساران خاطرنشان کرد: پس از پیروزی انقلاب و در سال ۵۹ وارد جهاد سازندیگی شدم که مسئولیت تبلیغات و فعالیت‌های فرهنگی را با کمترین امکانات برعهده داشتم که با تشکیل گروهی از جوانان بااستعداد آن دوران که امروز هر کدام در یک درجه علمی قرار دارند کارها را پیش بردیم.

,

دو بار توفیق دیدار امام راحل را پیدا کردم

, دو بار توفیق دیدار امام راحل را پیدا کردم,

وی ادامه داد: اولین پرچم‌های جمهوری اسلامی ایران در زمان دفاع مقدس از قزوین به جبهه‌ها ارسال شد که مهر جهادسازندگی قزوین هم روی آن‌ها حک شده بود.

,

این چهره انقلابی قزوین یادآور شد: همچنین اولین مکبر نمازهای وحدت پیش از انقلاب بودم و بعد هم مجری و گرداننده شعارها و بیانیه‌های نمازهای جمعه در قزوین شدم؛ آن زمان مرسوم بود در بین نماز جمعه شعارهای آتشین مانند “مرگ بر امریکا” و “مرگ بر اسرائیل” داده شود و شعارهای به روز را از تهران می‌گرفتیم و در راهپیمایی‌ها و نمازهای جمعه اجرا می‌کردیم.

,

وی با اشاره به حال و هوای اولین دیدارهایش با امام خمینی(ره) عنوان کرد: دو بار به دیدار امام(ره) در جماران مشرف شدم، امام یکپارچه نور بودند به طوری که هر کسی با هر منشی و با دین و آیینی ایشان را می‌دید ناخودآگاه اشک‌ از چشمانش جاری و خود به خود منقلب می‌شد و علت آن هم این بود که امام راحل ولی خداوند بود و عظمت و عزت ایشان همه را به خود مجذوب می‌کرد.

,

خاکساران با اشاره به یکی از خاطرات دوران مبارزاتش ابراز کرد: یک روز درگیری شدید در خیابان عبیدزاکان ایجاد شده بود و جوانان انقلابی شعار سر می‌دادند ” توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد” نیروهای شاهنشاهی هم با تانک به سمت این خیابان حرکت می‌کردند که سربازان تفنگ به دست روی تانک‌ها نشسته بودند و شلیک می‌کردند.

,

مبارز انقلابی قزوین ادامه داد: ما هم با دست‌های خالی و مشت‌های گره کرده شعار می‌دادیم و مراقب بودیم به دام نیفتیم؛ تنها سلاح ما کوکتل مولوتف‌هایی بود که خودمان می‌ساختیم و یکی از این سلاح‌های دست ساز را به داخل تانک پرتاب کردیم که سربازها به وحشت افتادند؛ در این درگیری چند نفر به شهادت رسیدند که شهید حسینی از جمله آن‌ها بود.

,

حضور میلیونی مردم در تشییع پیکر شهید سردار سلیمانی انقلابی دیگر بود

, حضور میلیونی مردم در تشییع پیکر شهید سردار سلیمانی انقلابی دیگر بود,

وی با اشاره به ریشه مبارزات مردم با طاغوت بیان کرد: عامل اصلی خروش مردم و مبارزات بحث خفقان و محرومیتی بود که بر جامعه حاکم بود و هر روز شاهد بی‌توجهی به مردم و حقارت اقشار مختلف بودیم که این وضعیت نامناسب به تدریج نارضایتی‌ها را به دنبال آورد.

,

این مبارز انقلابی قزوین اضافه کرد: هیچگاه نمی‌توان وابستگی و عدم استقلال را تحمل کرد و ملت ایران زیر ظلم و استبداد رژیم ستم شاهی تحقیر می‌شدند؛ هیچ ملت آزاده‌ای این وضعیت را نمی‌پذیرد.

,

خاکساران ابراز کرد: امروز هم شاهد هستیم که متاسفانه برخی مسئولین با بی‌تدبیری که به خرج می‌دهند باعث به وجود آمدن شرایط نامساعدی در جامعه شده‌اند و دم از مذاکره و تعامل با غرب می‌زنند که مغایر با آرمان‌ها انقلاب و مردم است؛ در حالی که مسئولین باید با نگاه به داخل و توجه ویژه به ظرفیت‌های مردم کشور برای حل مشکلات اقدام کنند.

,

این چهره انقلابی قزوین تصریح کرد: متاسفانه یک مجلس قوی نداریم و مشاهده نمی‌کنیم که نمایندگان مردم در این مجلس، مسئولین را به چالش بکشند در حالی که منفعل هستند؛ بنابراین مهمترین وظیفه ما در این برهه از زمان حضور پرشور و موثر در انتخابات است تا بتوانیم یک مجلس مقتدر را ایجاد کنیم چراکه مجلس زمینه ساز تشکیل یک دولت کارآمد هم است.

,

وی تاکید کرد: ما امروز در منطقه حرف اول را می‌زنیم و به برکت انقلاب و خون شهدا به قدرت برتر تبدیل شدیم بنابراین باید قدر حکومت اسلامی خود را بدانیم و زمینه ساز ظهور حضرت حجت(عج) باشیم؛ امروز وظیفه همه ما پشتیبانی از مقام معظم رهبری است و مسئولین باید با تدابیر بهتری نسبت به حل مشکلات مردم و بهبود وضعیت کشور اقدام کنند.

,

خاکساران در پایان گفت: شاید عده‌ای بخواهند با بی‌تدبیری‌ها یا فتنه‌گری‌ها این انقلاب را از بین ببرند اما مردم همیشه در صحنه هستند و انقلاب را زنده نگه می‌دارند به طوری که حضور میلیونی ملت ایران در تشییع پیکر شهید سردار سلیمانی درواقع یک انقلاب دیگر بود.

,

 

,

مبارز انقلابی و فرمانده دوران دفاع مقدس:

, مبارز انقلابی و فرمانده دوران دفاع مقدس: , مبارز انقلابی و فرمانده دوران دفاع مقدس: ,

نابودی طاغوت زمان با تمسک به فرهنگ مقاومت شهید سلیمانی تحقق می‌یابد/ مقایسه مدیران با فرماندهان دفاع‌مقدس اشتباه است

,

نابودی طاغوت زمان با تمسک به فرهنگ مقاومت شهید سلیمانی تحقق می‌یابد/ مقایسه مدیران با فرماندهان دفاع‌مقدس اشتباه است

, نابودی طاغوت زمان با تمسک به فرهنگ مقاومت شهید سلیمانی تحقق می‌یابد/ مقایسه مدیران با فرماندهان دفاع‌مقدس اشتباه است, نابودی طاغوت زمان با تمسک به فرهنگ مقاومت شهید سلیمانی تحقق می‌یابد/ مقایسه مدیران با فرماندهان دفاع‌مقدس اشتباه است,

مهدی طاهرخانی در گفت‌وگو با  صبح قزوین؛ اظهار کرد: امسال چهل و یکمین سالگرد انقلابی را جشن می‌گیریم که تاکنون بزرگترین رویداد قبل از ظهور بوده، از سال 42 آغاز، در سال 57 به پیروزی رسید و بر سه رکن اساسی رهبری، مردم و اسلام شکل گرفت.

, صبح قزوین,

وی ادامه داد: تقویت جایگاه رهبری، حفظ مردم سالاری دینی و جدا نشدن از اسلام جزء رموز ماندگاری آن است به گونه‌ای که هنوز هم پویا است و در پرتو این ویژگی‌ها در مقاومت نیز پیش قدم بوده و در جای جای دنیا صادر شده و آثارش در اقصی نقاط جهان قابل مشاهده است.

,

مدیرکل سابق بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین ابراز کرد: تجربه انقلاب اسلامی، مبارزه با طاغوت، مقابله با کوچک شمرده شدن و تحقیر و حضور در دفاع مقدس امروز به دولت و مردم کمک می‌کند تا بتوانند مقابل زیاده خواهی‌های دشمن و استکبار ایستادگی کنند که درواقع این مقاومت از آثار و برکات نظام اسلامی است و سربلندی انقلاب با تحقق آن قابل مشاهده است.

,

وی افزود: شناخت طاغوت زمان دارای اهمیت است و باید بدانیم استکبار جهانی، صهیونیسم و ایادی آن‌ها در منطقه نمونه‌های استکبار و طاغوت زمان هستند که در کشورهای مختلف از جمله لبنان و عراق آشوب‌هایی را طراحی می‌کنند و لازم است مقابل آن‌ها ایستاد و همچون سردار شهید سلیمانی مقاوم بود چرا که این مقاومت راه انقلاب را هموارتر و آن را ماندگار می‌کند.

,

ضرورت آگاهی نسبت به طاغوت زمان
این پیشکسوت دفاع مقدس عنوان کرد: جوانان باید نسبت به طاغوت زمان آگاهی داشته باشند و راه مقاومت را باتوجه به فرهنگ سردار شهید سلیمانی پیگیری کنند.

, ضرورت آگاهی نسبت به طاغوت زمان,
,

وی درباره تاثیر فرهنگ سردار شهید سلیمانی گفت: اتخاذ فرهنگ مبارزه‌ای که سردار شهید سلیمانی به آن پای بند بود به پیشرفت انقلاب و شکست طاغوت زمان کمک می‌کند و این امر با تکیه بر روحیه جهادی امکان پذیر می‌شود.

,

طاهرخانی با اشاره به اهمیت توجه بر توان داخلی و دوری از تکیه و وابستگی به خارج اذعان کرد: قطعا اگر چشم ما به بیرون باشد به خطا رفته‌ایم و با کوتاه آمدن در زمینه‌های مختلف و وابسته شدن ضربه می‌خوریم.

,

وی ادامه داد: ما امروز در عرصه‌های مختلف نظامی‌، اقتصادی، سیاسی و پزشکی در قله‌های بالا و جزء 10 رتبه نخست جهان قرار داریم و نیازی به خارج و وابسته بودن به آن‌ها نداریم چرا که به برکت انقلاب اسلامی ملت و بویژه جوانان به خودباوری رسیده‌اند.

,

مدیرکل سابق بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین ابراز کرد: امروز ما در بخش نظامی به انواع تسلیحات از جمله موشک‌های دوربرد مجهز هستیم و در انتقامی که در شهادت سردار سلیمانی رخ داد با استفاده از همین موشک‌ها عین الاسد مورد حمله قرار گرفت.

,

وی با اشاره به شرایط خاص دهه فجر امسال و فجر سلیمانی اظهار کرد: فرهنگ دفاع مقدس، مقاومت فعال است و باید همچنان در منطقه حفظ شود تا بتوانیم در برابر توطئه‌های دشمن در منطقه پیروز شویم و درواقع این مقاومت فعال برآمده از تفکر سردار شهید سلیمانی است.

,

وی تاکید کرد: اگر امروز فرهنگ مقاومت برآمده از تفکراتی همچون سردار شهید سلیمانی را در جامعه پیاده کنیم از تمام بحران‌ها و فتنه‌ها گذر می‌کنیم.

,

عبور از بحران‌ها با تکیه بر فرهنگ مقاومت سردار شهید سلیمانی

, عبور از بحران‌ها با تکیه بر فرهنگ مقاومت سردار شهید سلیمانی,

این پیشکسوت انقلابی ابراز کرد: دشمن برای انتخابات پیش رو فتنه‌هایی را درنظر گرفته است و برای مقابله و خنثی کردن آن باید با تفکر سردار شهید سلیمانی نگاه کرد و ضمن ایستادگی آن راه را در منطقه و جهان ادامه داد.

,

طاهرخانی بیان کرد: درواقع حتی دشمن نیز اظهار کرده که در شهادت سردار سلیمانی دچار اشتباه و خطای استراتژیک شده‌اند چرا که با این اقدام نه تنها ایشان حذف نشد بلکه تفکر و شخصیتشان محور قرار گرفته و آگاهی و هوشیاری بیشتری در منطقه بوجود آمد.

,

وی افزود: مردم آگاه کشور با اعتبار خون سردار شهید سلیمانی پرشورتر از هر سال در راهپیمایی 22 بهمن شرکت می‌کنند و پس از آن نیز با حضور پای صندوق‌های رای نمایندگانی مؤمن، متعهد، پاکدست و شجاع انتخاب می‌کنند.

,

مدیرکل سابق بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین با بیان اینکه نباید به طور غیر حساب شده مدیران امروز را با فرماندهان دفاع مقدس مقایسه کرد؛ گفت: فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس همواره برای خدمت به مردم و ایثار و شهادت از هم پیشی می‌گرفتند و خواستار منصب و مقام نبودند و درصورت بروز خطا آن را به عهده گرفته و بیان کرده و جوان گرا بودند.

,

وی ادامه داد: باید دید آیا مدیران امروز نیز از چنین روحیه‌ای برخوردار هستند و یا اینکه به هر قیمتی شده سعی در دست یابی به مقام دارند، درواقع باتوجه به نوع روحیه و رفتار فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس مقایسه آن‌ها با مدیران امروز صحیح نیست.

,

این پیشکسوت دفاع مقدس عنوان کرد: باوجود اینکه اکنون نیز مدیرانی با روحیه جهادی وجود دارند اما قیاس تمام آن‌ها با رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس اشتباه است.

,

وی افزود: لازم است در استان فرهنگ دفاع مقدس و آثار موحود در این زمینه رشد کند و مسئولین با برگزاری نشست و همفکری از این ظرفیت‌ها در زمینه‌های مختلف و در راستای پیشبرد استان بهره ببرند.

,

 

,

مبارز انقلابی و قائم مقام حزب مؤتلفه قزوین:

, مبارز انقلابی و قائم مقام حزب مؤتلفه قزوین:, مبارز انقلابی و قائم مقام حزب مؤتلفه قزوین:,

 

,

امروز هیچ معادله‌ای در جهان بدون درنظرگرفتن ایران قابل طراحی نیست/ تکیه به داخل با نگرش کنونی دولت تحقق نمی‌یابد

,

امروز هیچ معادله‌ای در جهان بدون درنظرگرفتن ایران قابل طراحی نیست/ تکیه به داخل با نگرش کنونی دولت تحقق نمی‌یابد

, امروز هیچ معادله‌ای در جهان بدون درنظرگرفتن ایران قابل طراحی نیست/ تکیه به داخل با نگرش کنونی دولت تحقق نمی‌یابد, امروز هیچ معادله‌ای در جهان بدون درنظرگرفتن ایران قابل طراحی نیست/ تکیه به داخل با نگرش کنونی دولت تحقق نمی‌یابد,

صفت الله صالحی در گفت‌وگو با صبح قزوین درباره حکومت پهلوی و مبارزات دوران شاهنشاهی اظهار کرد: در گذشته شاهد وجود حکومتی تا دندان امریکایی بودیم که در تمام زمینه‌های نظامی، فکری و فرهنگی وابسته بود و دین را نیز تحت الشعاع قرار می‌داد از این رو انقلاب در سال 42 توسط امام خمینی(ره) پایه ریزی و در سال 57 به ثمر رسید.

, صبح قزوین,

وی ادامه داد: در پی بی‌توجهی حکومت طاغوت و رژیم پهلوی به تذکرات مکرر امام خمینی(ره) کم کم مبارزه با آن برای مردم به فرهنگ تبدیل و در سایه رهبری و رهنمودهای نجات بخش اسلام حکومتی که ریشه ۲۵۰۰ ساله داشت بدون درگیری نظامی از بین رفت و برای نخستین بار حکومت جمهوری اسلامی شکل گرفت.

,

قائم مقام حزب مؤتلفه اسلامی استان قزوین ابراز کرد: در ابتدا هیچ کس فکر نمی‌کرد این نظام نوپا مدت زیادی دوام بیاورد، اما علی‌رغم توطئه‌های استکبار جهانی، شوروی سابق و رژیم‌های وابسته به آن‌ها، فعالیت گروهک‌ها و فتنه‌های مختلف، این نظام سال به سال قدرتمندتر شد و اکنون قدرتی بین المللی است که هیچ معادله‌ای در جهان بدون درنظر گرفتن ایران قابل طراحی نیست.

,

وی درباره تفکر وابستگی به خارج گفت: طبق فرموده رهبری و امام خمینی(ره) زمانی که اقتصاد خود را از نفت جدا کنیم، می‌توانیم در تمام زمینه‌ها خودکفا باشیم اما تفکر وابستگی کامل به دولت‌های غربی اشتباه است.

,

این مقام مسئول عنوان کرد: ما می‌توانیم به جای تکیه بر غرب ابتدا با همسایگان که تعداد کمی هم نیستند ارتباط برقرار کرده و نیازها و ضعف‌های 5موجود را از طریق آن‌ها برآورده کنیم و محصولات و تکنولوژی خود را در بازار آن‌ها به فروش برسانیم.

,

نگرش تکیه صرف به غرب، عدم موفقیت را به همراه دارد

, نگرش تکیه صرف به غرب، عدم موفقیت را به همراه دارد,

وی ادامه داد: ما جزو ثروتمندترین کشورهای دنیا از نظر امکانات، صنایع دستی، کشاورزی، مواد خوراکی و سایر موارد هستیم و همچنین می‌توانیم به جای نفت خام از فرآورده‌های نفتی و گازی قابل استفاده در صنایع مختلف و مواد معدنی با نگرش صادراتی بهره ببریم چرا که بسیاری خواستار این موارد هستند.

,

صالحی اذعان کرد: همچنین می‌توان متخصصان در زمینه‌های مختلف را برای برآوردن نیازهای کشورهایی که بیداری اسلامی در آن‌ها رخ داده صادر کنیم و با این عمل حتی با کمبود نیرو نیز مواجه شده و به درآمدزایی می‌رسیم.

,

وی عنوان کرد: با وجود داشتن توانایی و پتانسیل‌های بالا و علی‌رغم تاکیدات رهبر معظم انقلاب مبنی بر تکیه بر داخل و خودکفایی، متاسفانه منتظر گوشه چشم غرب هستیم و بدنه دولت انتظار دارند از طریق خارج مشکلات را حل کنیم.

,

قائم مقام حزب مؤتلفه اسلامی استان قزوین اظهار کرد: بهره برداری بهینه از نیروی انسانی و محصولات موجود در کشور باتوجه به نگرش بدنه دولت تحقق نمی‌یابد و امیدواریم با مجلس جدید برخی قوانین تغییر کرده و با نظارت بر دولت روند سرمایه گذاری و استفاده بهینه از توانایی‌ها افزایش یابد.

,

وی با تاکید بر اشتباه بودن نوع تفکر و نگرش گفت: ما طالب این نیستیم که مجموعه دولت در برنامه‌هایش شکست بخورد، بلکه طالب اصلاح اندیشه‌ای هستیم که برای حل مشکلات داخل به تکیه بر بیرون توجه دارد و این اصلاح نگرش با باور به مردم قابل تحقق است.

,

این مقام مسئول بیان کرد: ما در تشییع و مراسماتی که برای سردار شهید سلیمانی برگزار شد شاهد نمونه عملی حضور گسترده مردم بودیم و دولت باید درخواست‌ها و شعارهای مردم در این مراسمات و راهپیمایی‌ها را بررسی کرده و در راستای تحقق آن‌ها قدم بردارد، چراکه نگرش تکیه صرف به غرب عدم موفقیت و هدر رفتن نیروهای انسانی را به همراه خواهد داشت.

,

لزوم توجه دولت به شعارهای مردم در راهپیمایی‌ها

, لزوم توجه دولت به شعارهای مردم در راهپیمایی‌ها,

وی با اشاره به فجر سلیمانی در سال جاری ابراز کرد: دهه فجر امسال تحت الشعاع شهادت سردار سلیمانی قرار گرفته و در 22 بهمن نیز حرکتی عظیم را رقم می‌زند؛ رهبر معظم انقلاب نیز باوجود اینکه از ته دل ناراحت بودند شهادت ایشان و حرکت بزرگی که مردم شکل دادند را یوم الله اعلام کردند.

,

این پیشکسوت انقلابی ادامه داد: سردار شهید سلیمانی نه رئیس جمهور بود، نه وزیر و نه صاحب مقام، اما با شهادتشان از آنجایی که مردم در داخل و حتی خارج از کشور نسبت به اهمیت و تاثیر فعالیشان آگاه بودند حرکتی تاریخی را در گرامی داشتشان رقم زدند.

,

وی درباره دستاوردهای شهادت سردار سلیمانی برای کشور بیان کرد: متفاوت‌ترین نتیجه شهادت سردار سلیمانی انتخابات پیش رو است و در آن کاندیداهایی که به مکتب سلیمانی اعتقاد دارند انتخاب می‌شوند و در نتیجه مجلسی خواهیم داشت که مؤمن، انقلابی، در رأس و عصاره فضایل ملت خواهد بود.

,

صالحی ابراز کرد: ما طاغوت را به دلیل بی توجهی و مغایرت با ارزش‌های دینی و فرهنگی نفی کردیم و اکنون نیز باید عاداتی که به مرور زمان در کشور بوجود آمده و ما را از ساده زیستی و فرنگ غیرتشریفاتی ایرانی دور کرده فاصله بگیریم؛ به‌ویژه مسئولان باید از این تشریفات غیرضروری دور شده و هزینه‌های صرف شده برای آن را برای اشتغال و حل مشکلات استفاده کنند.

,

وی ادامه داد: ما کشور بی نظیری داریم و می‌توانیم مشکلات را با تکیه بر داخل حل کنیم که بخشی از آن به تفکر مسئولین وابسته است که از نیروهای انقلابی، مؤمن و توانمند که در حاشیه قرار گرفته و در تصمیم‌گیری‌ها نقشی ندارند بهره ببرند و به آن‌ها اعتماد کنند.

,

قائم مقام حزب مؤتلفه اسلامی استان قزوین در پایان گفت: امیدواریم در چهل و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی شاهد تبدیل شدن به قدرت برتر جهان اسلام باشیم و پرچم انقلاب به دستان صاحب اصلی آن امام زمان(عج) برسد.

,

 

,

مبارز دوران انقلاب:

, مبارز دوران انقلاب:, مبارز دوران انقلاب:,

تشکیل مجلس انقلابی تنها راه پایان دادن به دولت لیبرال است/ امروز انقلاب و اسلام از طریق‌ قلب‌ها صادر می‌شود

,

تشکیل مجلس انقلابی تنها راه پایان دادن به دولت لیبرال است/ امروز انقلاب و اسلام از طریق‌ قلب‌ها صادر می‌شود

, تشکیل مجلس انقلابی تنها راه پایان دادن به دولت لیبرال است/ امروز انقلاب و اسلام از طریق‌ قلب‌ها صادر می‌شود, تشکیل مجلس انقلابی تنها راه پایان دادن به دولت لیبرال است/ امروز انقلاب و اسلام از طریق‌ قلب‌ها صادر می‌شود,

به نقل از صبح قزوین، این روزها ایام خاصی برای هر ایرانی به شمار می‌رود که تداعی‌کننده روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی است.

, صبح قزوین, ،,

جوانان آن دوران که امروز پیشکسوتان و یادگاران مبارزات انقلابی هستند نیز خاطرات و تجربیات بسیاری را برای نسل امروز دارند که می‌تواند الگویی برای جوانان امروز باشد.

,

محمدعلی عادلی متولد ۱۳۳۳ در شهرستان قزوین است که در سال ۵۷ دانشجوی سال آخر رشته الکترونیک دانشگاه خواجه نصیر طوسی بوده است که اکنون در کسوت استادی مشغول به فعالیت است.

,

این مبارز دوران انقلاب در گفت‌وگو با خبرنگار صبح قزوین ، اظهار کرد: در یک خانواده مذهبی و متوسط اقتصادی در یک خانه کوچک در خیابان تبریز قزوین متولد شدم که پدرم مغازه ساعت سازی داشت و ما هم در تابستان‌ها و ایام بیکاری به او کمک می‌کردیم و یا به کارهای دیگر مشغول بودیم.

,

وی با بیان اینکه مادرم خانه‌دار بود وسواد قرآنی خوبی داشت، افزود: مشوق اصلی ما پدر و مادرم بودند که در کنار نقش پدر و مادری نیز برای ما معلم خوبی هم بودند به طوری که در سال اول ابتدایی خواندن و نوشتن را به خوبی فراگرفته بودم.

,

عادلی ادامه داد: پدرم به من وخواهرم نوشتن و قرآن خواندن را آموزش می‌داد و ما را به آموزش قرآن تشویق می‌کرد و این سابقه و ریشه اعتقادات مذهبی از همان دوران کودکی در ما نهادینه شد.

,

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: پدرم همیشه عکسی از حضرت امام را در گوشه‌ای از خانه داشت و از رساله امام تقلید می‌کرد و ما هم در سن تکلیف رساله امام را برگزیدیم و مقلد امام بودن هم طبیعتا بار انقلابی دارد.

,

وی با بیان اینکه اعلامیه‌های امام هم در منزل ما پیدا می‌شد، گفت: اولین بار اعلامیه امام را که خواندم با این عنوان آغاز شده بود که فرموده بودند؛ “من خودم را برای سرنیزه‌های مامورین انتظامی حاضر کرده‌ام اما هرگز زیر بار زور و ذلت نمی‌روم” و این برایم که جوانی تازه‌وارد به مسائل اجتماعی بودم نیز بسیار جالب توجه بود.

,

عادلی تصریح کرد: شخصیت‌هایی مانند ما شهید چگینی و مرحوم خاکساران از پیشروان ما بودند به طوری که شهید چگینی روزنه‎‌ای برای ورود ما در این راه شد و ما را با کلاس‌های قرآنی آشنا کرد.

,

این مبارز انقلابی عنوان کرد: مرحوم خاکساران بودند مسئول کتابخانه که علاوه‌بر کتاب درسی نیز بسیاری از کتاب‌های انقلابی که آن زمان خواندنش جرم بود را از طریق ایشان و توسط واسطه تهیه می‌کردیم و مشوقی برای ما بود.

,

وی یادآور شد: در سال ۵۵ در تهران که سال دوم دانشگاهم بود یک تظاهرات به نفع زندانیان سیاسی را برگزار کردیم که تظاهرات موفق و باشکوهی بود و کسی هم در جریان آن دستگیر نشد و حدود نیم ساعت به طول انجامید.

,

عادلی اضافه کرد: پس از وفات حاج آقا مصطفی خمینی، فعالیت‌های ما رنگ و بوی جدی‌تری در قزوین به خود گرفت و با تهران هم در ارتباط بودیم که در این وضعیت دو بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شدم.

,

این استاد دانشگاه ادامه داد: یک بار به مدت ۲۰ روز و یک بار هم به مدت یک هفته توسط ساواک دستگیر شدم و چون نتوانستند چیزی از من پیدا کنند نهایتا آزاد شدم اما تحت شکنجه‌های شدیدی قرار گرفتم.

,

وی با بیان اینکه اگر نماز و دین را خوب برای ما ترسیم کنند، همه‌اش به مفهوم انقلاب است، گفت: آن زمان جلسات بسیاری از بزرگان همچون شهید مفتح را شرکت می‌کردیم و این‌ها باعث می‌شد که ما دین را خوب بفهمیم که انگیزه واقعی برای مبارزه با ظلم بود.

,

مبارز دوران انقلاب بیان کرد: تمامی دلایل مبارزات ما از قبیل خفقان، تبعیض طبقاتی و تحقیرها که اتفاق می‌افتاد همه ریشه در دین داشت چراکه زندگی زیر چتر شاه هیچ معنا و معنویتی نداشت و خسته کننده بود.

,

عادلی با اشاره به خاطراتش از آن دوران یادآور شد: در جریان وقایع شهریور ۵۷ در بهشت زهرای تهران بودیم که پدری به دنبال پیکر پسرش می‌گشت که بعد از پیدا کردن آن نیز تنها خواسته‌اش این بود که با جنازه پسرش عکس بگیرد.

,

وی ادامه داد: این پدر میانسال که زیرلب فقط ذکر می‌گفت ایساتد و با پیکر پسرش که تیر خورده بود عکس گرفت و بعد هم ساواک پیکر او را به نحوی دفن کرد؛ این صحنه برایم بسیار تکان‌دهنده بود که پدری چنین فرزند جوانی را از دست داده بود و بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، او را به خدا واگذار کرد.

,

این استاد دانشگاه تاکید کرد: این صحنه برایم خیلی عجیب بود و متاثرم کرد که چرا ما اینگونه تربیت نشویم و این غرور مذهبی آن پدر بود که با ذکر خود را آرام می‌کرد و درس بزرگی برایمان داشت.

,

مبارز دوران انقلاب ابراز کرد: اینکه شاه مملکت، رئیس جمهور امریکا را می بوسید برای ما خیلی خفت و تحقیر در پی داشت؛ به خاطر دارم که در یکی از بازی‌های تیم ایران با اسرائیل به ورزشگاه آزادی رفتیم که در این مسابقه ایران پیروز شد و شادی وصف‌ ناپذیری را برای تمامی جوانان داشت.

,

عادلی عنوان کرد: درواقع همه به دنبال یک روزنه بودیم که حرف دل ما را بزند که امام کم کم اعلامیه‌هایش صادر کرد و این جرات را پیدا کرد که با مردم حرف بزند.

,

وی افزود: به یاد دارم که در سال ۵۴ و اوج خفقانی که بود نیز یکی از اساتید سر کلاس ما اظهار شاه‌دوستی کرد که یکی از دانشجویان با استدلال‌های منطقی با استاد مخالفت کرد به طوری که وقتی کلام او تمام شد همه کلاس ایستادند و به مدت ۵ دقیقه کف زدند.

,

این استاد دانشگاه اضافه کرد: این اتفاق در اوج خفقان اتفاق افتاد و استاد هم بعدها به خاطر اظهاراتش معذرت خواهی کرد چراکه مجاب شده بود؛ می‌توانست ما را به ساواک معرفی کند اما این کار را نکرد و این منطق دین بود که در همه نفوذ داشت.

,

مبارز دوران انقلاب تصریح کرد: امریکایی که امروز بیش از ۲۰ تریلیون دلار بدهکاری دارد و ۷ تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کرده است، حتی نتوانسته ۲۰ نفر را به مجلس عراق بفرست اما تقریبا بیش از نیمی از مجلس طرفدار آیت الله سیستانی هستند.

,

وی افزود: این یعنی منطق دینی که آدمی را عزت می‌دهد و باهویت و بزرگش می‌کند لذا باید ببینیم که چه چیزی سردار سلیمانی را شهید سلیمانی کرد چراکه این شخصیت بزرگوار نیز عزت را از تربیت دینی گرفت و باید همواره امثال شهید سلیمانی را به یاد بیاوریم.

,

عادلی تاکید کرد: مقام معظم رهبری به خوبی اشاره کردند که ایام الله یعنی اینکه دائم گذشته را به یاد بیاوریم که در آن دوران چه شرایطی داشتیم و امروز در چه جایگاهی هستیم.

,

بارز دوران انقلاب اذعان داشت: ایام الله روزهایی است که دست خدا ظهور می‌کند؛ باید روزهایی که شاه تا کمر برای امریکا خم می‌شد و ما را تحقیر می‌کرد را به یاد بیاوریم اما امروز به جایگاهی رسیدیم که ما امریکا را تحقیر می‌کنیم.

,

وی با بیان اینکه راه امام راه عزت و راه روی پای خود ایستادن بود، ابراز کرد: امروز ابرقدرت‌ها با وجود اینکه پول و اسلحه دارند اما هیچکاره‌اند چراکه دورتا دور ایران پایگاه نظامی دارند اما نمی‌توانند از خودشان دفاع کنند و هر روز عقب‌گرد می‌کنند.

,

این مبارز دوران انقلاب با تصریح براینکه امریکا روز به روز ضعیف‌تر می‌شود، بیان کرد: تشییع باشکوه پیکر شهید سردار سلیمانی درواقع دست و قدرت الهی بود و فقط خدا می‌تواند مردم را اینگونه به صحنه بیاورد و قلب‌ها را متوجه اسلام کند.

,

عادلی اظهار کرد: انقلاب و اسلام در قلب‌ها صادر می‌شود و این فطرت پاک و خداجو و عدالتخواه انسان‌هاست که بیدار می‌شود، متاسفانه اینکه برخی دولت‌مردها به بیرون نگاه می‌کنند، مردم را به خوبی نشناختدند.

,

وی با اشاره به اینکه غربگرایی خسران بزرگی است که عمر را بر باد می‌برد، ادامه داد: فهم و بصیرت مردم از دولتمردان بیشتر است، حقوق‌های نجومی دولتمردها را نگهداشته اما مردم ما علی رغم تحریم‌ها نیز صبورانه مشکلات را تحمل می‌کنند.

,

این مبارز انقلابی یادآور شد: ما جنگ را به جوانان سپردیم که نتیجه گرفتیم و امروز هم صنایع دفاعی به دست جوانان این مملکت رقم می‌خورد که در اوج هستیم اما صنایع دیگر مانند تولید خودرو به دست اشراف و سرمایه‌داران افتاد که امروز بسیار ضعیف است.

,

عادلی تصریح کرد: باید قدر سرمایه جوان‌ها را بدانیم و آن‌ها را درگیر بازی‌های سیاسی نکنیم وجوانان هم دین را سرلوحه زندگی خود قرار دهند و دولت هم باید آن‌ها را باور داشته باشد.

,

وی در پایان گفت: در دولت فعلی متاسفانه شاهد تبیض طبقاتی هستیم که اگر بخواهد ادامه پیدا کند فاجعه است لذا باید نمایندگان ما انقلابی باشند که جوان‌ها را بفهمند و فقط به دنبال کرسی مجلس نباشند.

,

 

,

قم

, قم ,

قم در روزهای مبارزات انقلابی؛ ماجرای حزب‌الله "چهار مردان" قم/قم همچنان پرچم‌دار انقلاب

, قم در روزهای مبارزات انقلابی؛ ماجرای حزب‌الله "چهار مردان" قم/قم همچنان پرچم‌دار انقلاب, قم در روزهای مبارزات انقلابی؛, ماجرای حزب‌الله "چهار مردان" قم/قم همچنان پرچم‌دار انقلاب,

به نقل از قم فردا، بی شک نام قم با انقلاب اسلامی گره خورده است و به اذعان تحلیلگران داخلی و خارجی قم نقطه آغاز حرکت های انقلابی و جهت دهی به دیگر شهرها بوده است قیام 19 دی در استان قم  و چهلم های پی در پی بعد از در دیگر شهرها نقطه عطف آغاز حرکت های انقلابی بود که در نهایت در 22 بهمن 57 به پیروزی رسید.

به گفته قدیمی های قم انقلاب در قم زودتر از 22 بهمن سال 57 به پیروزی رسید و ارگان های حکومتی در قم زودتر از شهرهای دیگر به تصرف نیروهای انقلابی در آمد.

این روحیه انقلابی مردم قم باعث شده بود رژیم پهلوی حساسیت ویژه‌ای نسبت به قم داشته باشد رژیم طاغوت متوجه شده بود که قم پیشگام مبارزات انقلابی است و مطمئناً شهرهای دیگر را تحریک می کند به همین خاطر وحشی ترین افراد ساواک را برای شکنجه مبارزان انقلابی به قم می فرستادند.

 اعزام وحشی ترین ساواکی ها به قم

در این زمینه ابوالفضل عباسی که در مبارزات انقلاب هر جمله ای را با مرگ بر شاه شروع می کرد و به این واسطه به "ابوالفضل مرگ بر شاه" معروف شده است اظهار داشت: شاه با مشاورین خود و با سران آمریکایی مشورت می‌کرد و به این نتیجه می‌رسید که اگر قم ساکت شود کل ایران ساکت می‌شود همیشه از قم ترس ویژه‌ای داشت به همین دلیل محمدرضاشاه و نیروهای خشن و بی‌دینی که توسط اسرائیل آموزش‌دیده بودند در قم مستقر کردند تا اعتراض‌ها را سرکوب کنند، نیروهای گاردی پهلوی وارد که  قم شده بودندو  قمی‌ها به آن‌ها  پرورشگاهی می گفتند و بسیار شکنجه‌گر و بی‌رحم بودن‌اند و به زن و بچه و کوچک و بزرگ رحم نمی‌کردند.

مرکز مبارزات علیه رژیم طاغوت در قم هم خیابان‌های اطراف حرم حضرت معصومه(س) ازجمله خیابان چهار مردان بود که به علت نقش فعال این خیابان در پیروزی انقلاب آن را به خیابان انقلاب نام‌گذاری کردند.

حزب الله چهارمردان جماران

 در این میان محله چهارمردان قم (انقلاب) کانون اصلی مبارزات انقلابی مردم قم بود و هنوز بعد از گذشت 41 سال از پیروزی انقلاب آثار مبارزات انقلابی در کوچه پس کوچه های این خیابان مشهود است به گفته حاج حسین یکی از محافظان حضرت امام حلقه محافظتی امام از بچه‌های قم بودند و از آن جا که خیابان چهارمردان قم کانون مبارزات در شهر قم بود از همین رو بچه‌های انقلابی را با این خیابان می‌شناختند از همین رو حضرت آقا  نامی را برای گروه محافظتی امام در آن زمان انتخاب کردند و ما را "حزب‌الله چهارمردان جماران" می‌نامیدند محله چهارمردان قم این افتخار را دارد که امام خمینی(ره) اولین رأی خود را بعد از پیروزی انقلاب در این محله به صندوق انداختند.

امام خمینی(ره) در خصوص قم فرمودند قم مرکز صدور شهامت و شجاعت است ایشان به قم و مردم قم علاقه ویژه ای داشت تا آنجایی که اکثر محافظان حضرت امام از اهل قم بودند همچنین جوانان قمی ارادت و علاقه ویژه ای به حضرت امام داشتند، تقریباً یک ماه پس از ورود امام به کشور و در روز دهم اسفندماه ۵۷، امام خمینی(ره) وارد شهر قم شده و با استقبال گسترده مردم، علما و فضلای این شهر رو به رو می‌شوند.

به گفته مبارزان انقلابی قم حرم حضرت معصومه (س) در اوج مبارزات انقلاب پناهگاه امنی برای مردم بود و همواره تظاهرات از حرم آغاز و به حرم ختم می شد در زمان مبارزات و تعقیب و گریز ها وقتی مردم بی دفاع در برابر تانک های رژیم طاغوت ایستادگی می کردند برای در امان ماندن به حرم حضرت معصومه(س) پناه می  بردند زیرا مزدوران رژیم طاغوت می ترسیدند وارد حرم حضرت معصومه(س) شوند.

قم همچنان پرچم‌دار انقلاب

مهدی صادقی برادر شهیدان محمد و علی صادقی ازجمله مبارزان انقلابی در گفتگو با خبرنگار ما اظهار داشت: مردم و کسبه قم با روحانیت اصیل رابطه خوبی داشتند البته آن زمان هم روحانیون درباری وجود داشتند اما مردم بصیر قم باراهنمایی‌های امام خمینی، روحانیت اصیل و آن‌هایی که پیرو ولایت بودند را تشخیص داده بودند و از آن‌ها پیروی می‌کردند، همبستگی خاصی بین مردم محله چهار مردان وجود داشت، تا جایی که وقتی بچه‌های مبارز از دیگر محله‌های قم می آمدند وسیله پذیرایی برایشان فراهم بود، شاید این نکته کمتر گفته‌شده باشد اما نباید نقش زنان و مادران قمی در انقلاب فراموش شود، زنان قمی چادر به‌ سر کرده و ساعت‌ها پشت درب خانه‌ها می‌نشستند تا اگر تظاهرات منجر به درگیری شد فوراً درب منازل را باز کنند و مبارزان وارد خانه شوند و درب را می‌بستند تا جوانان  از طریق پشت‌بام منازل فرار کنند.

صادقی افزود: می‌توان گفت مرکز هسته‌ای انقلاب و مبارات انقلابی در آن زمان قم بود ابتدا به خاطر این‌که قبلاً امام خمینی در قم حضور داشتند و شاه هم از نفوذ روحانیت در میان مردم آگاه بود، سطح آگاهی مردم قم بسیار بالاتر جاهای دیگر بود استارت انقلاب اسلامی از قم زده‌شده بود پس طبیعی بود رژیم طاغوت به قم حساس باشد.

همچنان بعد از گذشت 41 سال از پیروزی انقلاب اسلامی قم و مردم قم پیشگام حرکت های حمایتی از نظام و انقلاب و رهبری هستند و هرساله در سالگرد قیام خونین 19 دی مردم قم برای تجدیدعهد با رهبر انقلاب رهسپار دیدار با ولی فقیه می شوند تا جایی که به گفته مسئولان هنگام اعزام برای دیدار 19 دی مردم قم همواره امکانات و خودرو کم می آید و درصد بیشتری از مردم از دیدار محروم می شوند به همین خاطر دشمنان نظام و انقلاب در برنامه ریزه های خود برای ضربه زدن به انقلاب قم را کانون توجه و حملات خود قرار می دهند.

, قم فردا, ،,
,
,
,
,
,
,  اعزام وحشی ترین ساواکی ها به قم,
,
,
,
,
,
, حزب الله چهارمردان جماران,
,
,
,
,
,
,
,
, قم همچنان پرچم‌دار انقلاب,
,
,
,
,
,
,

 

,

کردستان

, کردستان ,

روایتی از دلیرمردی های یک رزمنده کُردستانی؛ مساجد کُردستان به پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب تبدیل شده بود

, روایتی از دلیرمردی های یک رزمنده کُردستانی؛ مساجد کُردستان به پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب تبدیل شده بود, روایتی از دلیرمردی های یک رزمنده کُردستانی؛ مساجد کُردستان به پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب تبدیل شده بود,

به گزارش کُردتودی، چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از راه می رسد و بار دیگر شهر سنندج پر شکوه تر از همیشه برای این روزهای حماسی جشن برپا می کند، در بهبوهه ی این جشن ها و شادی های دهه فجر کافیست نیم نگاهی به رزمندگان دوران دفاع مقدس داشته باشیم، افرادی که با جان و مال خود در این راه قدم گذاشتند و همچنان هم از هیچ ترسی واهمه ای نداردند و در حال بازگو کردن و راوی کردن آن زمان برای نسل های سوم هستند.

, کُردتودی،,

«عبدالله جعفری» بازمانده سازمان پیشمرگان کرُد مسلمان و فرمانده اطلاعات پیشمرگان در سالهای 57، 58، 59 و سالهای دفاع مقدس بود که از سوی شهید «محمد بروجردی» منصوب شده بود.

,

وی به دلیل سابقه انقلابی و مبارزاتی در منطقه کردستان و همرزم بودن با شهید محمدبروجردی و سرلشکر رحیم صفوی اشراف کاملی بر موضوعات و مسائل کردستان در سالهای انقلاب دارد.

,

وی همچنین این روزها علیرغم چندین بار مورد سوء قصد قرار گرفتن از سوی بازماندگان گروهکهای ضد انقلاب همچنان با روحیه انقلابی در شهر سنندج مشغول روایتگری از دلیرمردیهای پیشمرگان مسلمان کرد، پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی شهید «محمد بروجردی» و آشنایی با «شهید علی صیاد شیرازی» و بسیجیان و مدافعان کردستان است. 

,

پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب

, پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب, پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب,

این رزمنده دوران دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار کردتودی با اشاره به اینکه  شهر سنندج به دارالمساجد معروف است, گفت: در اوایل انقلاب تمامی مساجد به روی مسلمانان بسته شده و به پایگاه هایی برای تجمع گروهک های ضد انقلاب تبدیل شده بود.

,

وی در ادامه گفت: به خواست خدا, با 60 نفر از جوانان کردستان برای دفاع از انقلاب کمیته را تشکیل دادیم  و بعد به کرمانشاه مهاجرت کردیم و به فرمان امام خمینی(ره) سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد را تشکیل دادیم و با گروهک های ضد انقلاب به مبارزه پرداختیم و من نیز از بنیانگذاران این سازمان بودم.

,

جعفری گفت: پیشمرگان مسلمان کُرد از سال 63 در سپاه ادغام شد و این سازمان تا به امروز هزار شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.

, .,

وی در ادامه به بهداری های رژیم پهلوی اشاره ای داشت و گفت: در زمان پهلوی به دلیل نبود پزشکان ایرانی، از پزشکان هندی، بنگلادشی و پاکستانی بهره می بردیم. در آن زمان نه تنها از لحاظ بهداشت و درمان وضعیت مناسبی نداشتیم و مردم محروم در مضیقه بودند، بلکه آن چیزی هم که بود متعلق به خودمان نبود و باید از خارج پزشک به ایران وارد می کردیم.

,

وی گفت: در واقع رژیم پهلوی اصلاً به پیشرفت مردم فکر نمی کرد و داشتن پزشک و مهندس ایرانی برای عمال رژیم اهمیتی نداشت.

,

در بیمارستان توحید سنندج که آن زمان قانع نام داشت، دو پزشک هندی که آن ها هم جراح بودند، فعالیت می کردند. حالا حساب کنید زمانی که یکی از این پزشکان می خواست مدتی به شهر و دیار خود سفر کند چه مشکلاتی برای مردم پیش می آمد و حضور تنها یک پزشک در اصلی ترین مرکز بهداشتی شهرستان سنندج چه وضعیتی را بوجود می آورد.

,

البته در برخی از روستاهای پر جمعیت نیز یک درمانگاه احداث کرده بودند و یک پرستار و یا یک بهدار در آن مرکز فعالیت می کرد و گه گاهی هم یکی از همین پزشکان هندی و پاکستانی برای سرکشی به آن روستاها می رفتند.

,

البته فقط مشکل کمبود امکانات بهداشتی نبود، در واقع همین بهداری ها هم در فصل زمستان به حالت نیمه تعطیل در می آمدند و پرستارانی که مسئول بهداری یک روستا بودند به علت بارش سنگین برف و نبود جاده و راه های مواصلاتی مناسب از رفتن به روستا باز می ماندند و یک روستا تا چند ماه پرستار و بهیار نداشت.

,

استفاده از این حداقل امکانات بهداشتی هم به پول احتیاج داشت و چون بیشتر مردم وضع نامناسبی داشتند از این امکانات ناچیز هم بهره ای نمی بردند. بعضی از مردم به بیماری مبتلا بودند، ولی هزینه مراجعه به درمانگاه ها را نداشتند و سعی می کردند که با بیماری خود بسازند.

,

البته سیاست رژیم پهلوی این گونه بود که مردم را طوری عادت دهد که به آنچه دارند قانع باشند و امکانات رفاهی و معیشتی بیشتری از رژیم مطالبه نکنند. نبود پزشک ایرانی برای مردم عادی شده بود و کسی هم به خودش جرأت نمی داد به این مسئاله فکر کند که چرا از همین جوانان ایرانی، کسی به عنوان پزشک در بیمارستان ها خدمت نمی کند.

,

وی با یادآوری یکی از خاطرات خود در زمان حضور در جنگ گفت: قبل از انقلاب تکنیسین اتاق عمل بودم که بعد از پیروزی جمهوری اسلامی به سپاه پاسداران پیوستم.

,

وی افزود: فروردین سال 62 از سوی فرمانده سپاه بوکان برای پاک‌سازی جاده بوکان-مهاباد و همچنین رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگاه این روستاها به منطقه اعزام شدم که در یکی از آن روزها ماشینم به‌وسیله مین‌های کار شده توسط دشمن منفجر و من نیز دچار آسیب‌دیدگی و خونریزی شدیدی و توسط اهالی روستا نجات یافته و به بیمارستان اعزام شدم.

,

پیشمرگ مسلمان کُرد تصریح کرد: مسئولان باید در راستای حفظ ارزش‌های دفاع مقدس فعالیت‌های فرهنگی خود را ارتقاء دهند تا نسل جوان از رشادت‌های این دوران آگاه شود.

,

وی خاطرنشان کرد: ایثار و جانفشانی رزمندگان دوران دفاع مقدس در تاریخ بی‌نظیر بود و صدها هزار نفر نثار ارزش‌ها و آرمان‌های بلند اسلام و انقلاب اسلامی شد، تا امنیت در این کشور برقرار شود.

,

به گفته این رزمنده کردستانی، در زمان حاضر نشر و ترویج ارزش‌های دفاع مقدس از مهم‌ترین ضروریات جامعه در مقابله با جنگ نرم دشمن به شمار می‌رود و باید به گونه‌ای برنامه‌ریزی شود تا فرهنگ ایثار و شهادت بیش از گذشته در بین نسل امروز نهادینه و والدین نیز مراقب فرزندان خود در برابر جنگ نرم و فضای مجازی باشند.

,

 

,

گفتگو با مجاهد انقلابی محبوس در زندان ساواک؛

, گفتگو با مجاهد انقلابی محبوس در زندان ساواک؛ , گفتگو با مجاهد انقلابی محبوس در زندان ساواک؛ ,

وقتی روحیه انقلابی در خدمت سربازی نمایان می شود/ از رساندن مخفیانه نامه زندانیان تا حضور در جبهه جنگ

, وقتی روحیه انقلابی در خدمت سربازی نمایان می شود/ از رساندن مخفیانه نامه زندانیان تا حضور در جبهه جنگ, وقتی روحیه انقلابی در خدمت سربازی نمایان می شود/ از رساندن مخفیانه نامه زندانیان تا حضور در جبهه جنگ,

به نقل از  کُردتودی، حاج علی دهقانی پاسدار بازنشسته ای است که در دوران ستمشاهی با شناخت مسیر حق و حقیقت در طول خدمت سربازی در برابر دشمنان دین و مذهب ایستاد و با پیروی از فرامین امام راحل قدم در راهی نهاد که سعادت و عزت به همراه داشت.

, کُردتودی، ,

امروز گفتگویی داریم با حاج علی دهقانی تا قدری بیشتر از مجاهدت ها و تلاش های وی در راه پیروزی انقلاب اسلامی مطلع شویم.

,

بنده علی دهقانی هستم متولد روستای خریله از توابع شهر قروه که در سال هزار و 348 جهت خدمت سربازی به شهر خرم آباد انتقال داده شدم و در حدود 4 ماه دوره های مقدماتی و آموزشی را سپری کردم .

,

پس از آن به تهران و پادگان جمشیدیه که پادگانی ضد شورش بود انتقال یافتم.

,

آنجا و در داخل پادگان تبلیغات سوء بسیاری علیه امام خمینی (ره) می شد و ما که مقاله ها و اطلاعیه های انقلابیون را مطالعه می کردیم متوجه این موضوع بودیم و می دانستیم که تبلیغات سردمداران رژیم دروغین است.

,

پس از مدتی  بنده را به شهربانی انتقال دادند و در زندان قزل قلعه مشاهده کردم که تمام افرادی که دستگیر می شدند افرادی تحصیل کرده و با دیدگاه های انقلابی بودند که به دنبال پیروی از امام خمینی (ره) بودند و بنده نیز با دیدن این موارد تحت تاثیر قرار گرفتم و با بسیاری از زندانیان آشنا شدم .

,

در جهت همین آشنایی ها زندانیان به بنده اعتماد کردند و قرار بر این شد که نامه های زندانیان را به مشهد انتقال دهم.

,

من که یک سرباز بودم نامه ها را مخفی می کردم تا به دور از چشم مسئولین شهربانی باشد و نامه ها را به مشهد می رساندم.

,

دستگیری در شهر مشهد مقدس:

, دستگیری در شهر مشهد مقدس:,

در مرقد مطهر امام رضا (ع) نامه ها را داخل سقاخانه قرار می دادم و بر اساس توصیه های زندانیان در تهران نامه ها را در میان شلوغی داخل حرم پخش می نمودم.

,

این کار برای چند بار تکرار شد و من در مسیر تهران و مشهد تردد بسیاری داشتم تا اینکه پس از چندین بار در مشهد دستگیر شدم که در لحظه دستگیری انقلابیون مشهد مانع از حرکت ساواک شدند و بنده را نجات دادند و سریعا سوار بر یک کامیون من را از شهر مشهد خارج کردند.

,

مدتی گذشت و یک شب که قصد خارج شدن از مشهد را داشتم یک خودرو شورلت مشکی در مقابل من توقف کرد و مردی از خودرو پیاده شد و شروع به صحبت کردن با من کرد و در میان صحبت ها ناگهان دستبند خود را بر دست من زد و وارد خودرو آنها شدم و 48 ساعت در زندان کوه سنگی مشهد بازداشت بودم و پس از آن بنده را به تهران انتقال دادند .

,

پس از ورود به تهران 6 ماه در زندان پادگان جمشیدیه بودم و پس از آن به امیرآباد و زندان قزل قلعه منتقل شدم و حدود 3 ماه نیز آنجا بازداشت بودم و در انظار سربازان قرار داشتم که به عنوان درس عبرتی برای دیگر سربازان باشم تا کسی دست به کار انقلابی نزند.

,

بعد از مدتی باز هم به زندان جمشیدیه انتقال یافتم و پس از آن به زندان ضد اطلاعات که محل شکنجه اصلی ساواک بود منتقل شدم.

,

در این زندان انواع شکنجه های تلخ و غیرقابل بیان را دیده و تجربه کردم و به مدت 18 روز تحت بازجویی شدیدی بودم.

,

در طول مدتی که در زندان بودم شکنجه با کابل که هنوز هم اثرات آن در شانه های من مشخص است و نشستن بر روی صندلی های داغی که متصل به برق می شد سخت تر از دیگر شکنجه ها بود.

,

خوی ستمگری رژیم شاهنشاهی به گونه ای بود که مارهای شکاری را داخل سلول قرار می دادند و مارها در حالی که نیش نداشتند زندانیان را گاز می گرفتند و ترس و وحشت وجود انسان را فرا می گرفت.

,

در نهایت پس از 11 ماه تحمل زندان ساواک در سال 51 آزاد شدم .

,

پس از پایان خدمت سربازی به قروه آمدم و با وجود فعالیت های انقلابی در تهران اقدامات خود را در قروه نیز تکرار کردم و در سال 54 به مدت 6 ماه توسط ساواک بازداشت شدم و به زندان شهر سنندج انتقال یافتم .

,

با گذشت تمام این دوران در سال 57 در اعتراضات مردمی شهر قروه حضور فعالی داشتم و با شنیدن خبر پیروزی انقلاب اسلامی این اشتیاق که سال ها در وجود من ایجاد شده بود شکفتن گرفت و حس و حال آن روزهای خود را نمی توانم به راحتی توصیف کنم.

,

شما در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد جبهه شدید ، لطفا از ورود به جبهه بر ای ما بگویید:

, شما در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد جبهه شدید ، لطفا از ورود به جبهه بر ای ما بگویید:,

پس از پیروزی انقلاب اسلامی دشمن به سمت مرزهای کشور حمله ور شد و در سال هزار و سیصد و 60 احساس تکلیف کردم که باید در جبهه حضور یابم و پس از وقوع جنگ وارد سپاه شدم و به عنوان بسیجی بیش از 130 ماه در جبهه حضور داشتم و در جبهه های منطقه غرب کشور در برابر رژیم بعث قرار گرفتم.

,

در جریان عملیات نصر یک از ناحیه هر دو پا جانباز شدم اما متاسفانه با وجود اینکه دارای مشکل اعصاب و روان و همچنین دارای جانبازی از ناحیه پا هستم  تنها 15 درصد جانبازی برای من در نظر گرفته شد

,

پس از این نیز هم اکنون بازنشسته سپاه پاسداران هستم و افتخار می کنم که توانسته ام قدم کوچکی در راه انقلاب اسلامی برداشته باشم.

,

وی به بیان دغدغه های خود پرداخت و با اشاره به نارضایتی از وضعیت میزان درصد جانبازی خود خواستار توجه بیشتر به جانبازان شد.

,

حاج علی دهقانی گفت: دغدغه دیگری که برای من وجود دارد وضعیت فرزندانم است که دو فرزند من دانشجوی دکترا در رشته های ژنتیک و مشاوره هستند اما متاسفانه بیکار هستند و شغلی نیز ندارند، یکی دیگر از دختران من نیز دانشجوی روانشناسی است و هنوز با مشکل بیکاری فرزندانم مواجه هستم.

,

وی به حضور خبرنگار کردتودی ، به عنوان اولین خبرنگار در منزل خود اشاره نمود و بیان داشت: هیچ توجهی به ما در این زمینه نمی شود و حضور شما به عنوان خبرنگار نیز برای نخستین بار است که رخ می دهد و تاکنون هیچکس حتی برای گفتگویی اینچنین به ما مراجعه نکرده است.

,

یاد باد آن روزگاران یاد باد...

, یاد باد آن روزگاران یاد باد...,

بدون شک امنیت و آرامش امروز ایران اسلامی مرهون مجاهدت ها و ایثارگری هایی است که امثال حاج علی دهقانی در راه دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) به جان خریده اند و باید با نگاه ویژه مسئولین خواسته ها و دغدغه های آنان مورد توجه قرار گیرد و برای رفع مشکلات این عزیزان اقدام شود.

,

در پایان از همکاری حاج علی دهقانی و خانواده محترم ایشان قدردانی می کنیم و برای آنلان آرزوی سلامتی داریم.

,

 

,

 

,

کرمان

, کرمان,

رزمنده دفاع مقدس: رویکرد رژیم پهلوی وابستگی به استکبار بود/ روشنگری امام، انقلاب را به ثمر رساند

, رزمنده دفاع مقدس: رویکرد رژیم پهلوی وابستگی به استکبار بود/ روشنگری امام، انقلاب را به ثمر رساند, رزمنده دفاع مقدس: رویکرد رژیم پهلوی وابستگی به استکبار بود/ روشنگری امام، انقلاب را به ثمر رساند,

سید ابراهیم یزدی نژاد رزمنده دفاع مقدس در گفتگو با راه آرمان؛ ضمن گرامیداشت دهه فجر انقلاب اسلامی و یاد و خاطره شهیدان به ویژه شهید جبهه مقاومت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی گفت: از جمله شاخص های اصلی استعمار و استکبار این است که ملت ها را زیر بار و مهمیز خود در بیاورد.

, راه آرمان,

تلاش استعمار در راستای تحمیل القائات خود به ایران در دوران پهلوی

, تلاش استعمار در راستای تحمیل القائات خود به ایران در دوران پهلوی,

وی ادامه داد: به این معنا که استعمار در تلاش بود که مردم را اسیر تفکر در تمامی عرصه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … خود کند و در ظاهر شاید اعتباری برای مجامع قائل شود اما در باطن همه را اسیر و ذلیل خود می دانست تا بتواند القائات خود را به جامعه مد نظر تحمیل کند.

,

این رزمنده دفاع مقدس افزود: استعمار در این بین به دنبال افرادی می گشت که مسیر را برای آنان هموار کند و معمولا به افراد خود فروخته در دولت ها(دولت منحوس پهلوی مد نظر است) برای رسیدن به اهدافشان نزدیک می شدند تا آنان را تحت سلطه خود در آوردند.

,

یزدی نژاد اظهار کرد: افرادی که در راستای همکاری با استکبار اجیر می شدند و آنانی که وابسته به استعمار بودند، قدرتشان را در این زمینه می دیدند که اگر با استعمار همراهی نکنند از قدرت خواهند افتاد و دیگران کار را به دست می گیرند؛ این رویکرد در جامعه پیش از انقلاب کاملا مشهود بود.

,

رویکرد رژیم پهلوی وابستگی به استکبار بود/ تحقیر ملت ایران در دوران پهلوی به بدترین شکل رقم خورد

, رویکرد رژیم پهلوی وابستگی به استکبار بود/ تحقیر ملت ایران در دوران پهلوی به بدترین شکل رقم خورد,

وی با بیان اینکه در دوران رژیم منحوس پهلوی هیچ اختیاری از خودمان نداشتیم، تصریح کرد: رژیم حاکم در آن دوران به جای خدمت به مردم تمام هم و غم خود را برای استعمار و استکبار که در رأس انها آمریکا و انگلیس بود، گذاشته بودند.

,

رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: رژیم منحوس پهلوی با روی کارآوردن مستشاران نظامی، اقتصادی، صنایع و استفاده از کارشناسانی که فرهنگ، دین و ادبیات گفتمانی درستی نداشتند؛ تحقیر ملت ایران را به بدترین شکل رقم زدند.

,

یزدی نژاد با تأکید بر اینکه عدم اختیار در کشور و وابستگی و نوکر استعمار بودن از جمله موارد آشکار در سطح کشور در دوران پهلوی بوده است، عنوان کرد: اینکه برخی مقایسه می کنند که در آن زمان وفور نعمت بود به دلیل اینکه نوکر دیگران بودیم بر ما منت می گذاشتند و از همان غارتی که از اموال ما انجام می دادند ته خورده های خود را به ما می دادند.

,

روشنگری امام راحل در دوران خفقان؛ انقلاب را به ثمر رساند

, روشنگری امام راحل در دوران خفقان؛ انقلاب را به ثمر رساند,

وی ادامه داد: بدترین حالت برای یک کشور و ملت این است که تحقیر شوند و درجه انسانیت آنان را دور بدانند؛ زمانی که کاپتولاسیون به مجلس ایران آمد و تصویب شد یعنی اعتبار سگ آمریکایی از شاه ایران بالاتر بود و این مسئله به معنی تحقیر، ذلت و پستی بود.

,

رزمنده دفاع مقدس افزود: امام خمینی(ره) در این شرایط به مبارزه برخواست و مردم را آگاه کرد که انقلاب مشکلات و ریزش ها دارد و بنابراین جان، فداکاری، از خود گذشتگی می خواهد و همه این موارد ادبیاتی بود که امام راحل در سال های خفقان در جامعه برای ما زنده کرد و به آن هویت بخشید.

,

یزدی نژاد با تأکید بر اینکه امام خمینی(ره) سال های متمادی تلاش کردند، گفت: ایشان در جامعه ای که به طور کامل در خفقان استعمار و استکبار بود  روشنگری کردند و جوانان در این راستا روشن و آگاه شدند که نباید زیر بار زور بروند و ما باید ارباب و آدم خودمان باشیم و روی پای خود بیاستیم.

,

مشی امام؛ مشی غیر مسلحانه بود

, مشی امام؛ مشی غیر مسلحانه بود,

وی اظهار کرد: به ثمر نشستن انقلاب با مجاهدت امام راحل و ریخته شدن خون شهیدان والا مقام بود و افرادی که در دوران رژیم منحوس پهلوی غارت می کردند به این سادگی نمی توانستند دل بکنند.

,

رزمنده دفاع مقدس با تأکید بر اینکه مشی امام خمینی(ره)، مشی غیر مسلحانه بود، ابراز کرد: امام راحل مردم را روشن و آگاه می کردند و این کار را با استفاده از اطلاعیه ها،سخنرانی ها و … انجام می دادند؛ در این راستا ما نیز اقداماتی انجام می دادیم؛ اطلاعیه ها و نوار کاست ها را آماده و در بین مردم تکثیر می شد تا اهداف امام خمینی(ره) بر ملاء شود.

,

یزدی نژاد تصریح کرد: برخی مشی مسلحانه داشتند و گمان می کردند که اگر تعدادی با هم باشند و اسلحه بردارند می توانند حکومت را سرنگون کنند.

,

تمام دنیا از فرهنگ و ادبیات ایران در دوران پهلوی درس گرفته اند

, تمام دنیا از فرهنگ و ادبیات ایران در دوران پهلوی درس گرفته اند,

وی افزود: با مشی و راه امام خمینی(ره) همگان از کوچک تا بزرگ، افراد در صنوف مختلف، از کم سوادترین تا باسوادترین به این درک رسیدند که باید روی پای خود بیایستیم تا انقلاب به ثمر برسد؛ با این اقدام توده های مختلف مردم حضور پیدا کردند و استعمار نیز متوجه شد که جایی برای ماندن ندارد.

,

رزمنده دفاع مقدس گفت: استعمار و استکبار ایادی خود را در مناطق مختلف قرار داد به امید روزی که بتواند برگردد و آن روز تا کنون ۴۱ سال طول کشیده است.

,

یزدی نژاد تأکید کرد: امام راحل و شهدا عزیز ما تلاش کردند که ما را از تحقیر، ذلت و نوکر بودن در بیاورند و چنانچه نگاهی به دستاوردهای انقلاب داشته باشیم به این مهم پی خواهیم برد که امروز تمام دنیا از فرهنگ، ادبیات، اقدامات انجام شده توسط جمهوری اسلامی ایران درس می گیرد و این مسئله مهم ثمره انقلاب اسلامی است.

,

با شهادت «شهید سلیمانی» روح مجدد در انقلاب دمیده شد

, با شهادت «شهید سلیمانی» روح مجدد در انقلاب دمیده شد,

وی متذکر شد: با نگاه به تاریخ انقلاب و اسلام متوجه خواهیم شد که باشکوه تر، عظیم تر، وحدت آفرین تر و قدرشناس تر از ملت ایران ملتی نخواهید یافت؛ پس از شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی مشاهده می کنید که چه انقلاب و روح مجددی به نظام جمهوری اسلامی ایران دمیده شده و چه عظمت و وحدتی بین آحاد مردم ایجاد شده است.

,

رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: دشمن از این اقدامات هراس دارد و شاهد هستیم که تمام نقشه های آنان با سخنان و کلام مقام معظم رهبری خنثی می شود و عظمت جمهوری اسلامی ایران به رخ جهانیان کشیده خواهد شد؛ این مسائل دستاوردهای انقلاب است.

,

یزدی نژاد با اشاره به پیشرفت جمهوری اسلامی ایران در عرصه های مختلف سلول های بنیادی، موشکی، اقتصاد مقاومتی و غیره اظهار کرد: قبل از انقلاب تلاش کردیم که این مهم به ثمر بنشیند و این امر از راه ترویج فرهنگ امام راحل نهادینه شد.

,

مسیر رهبری؛ استکبار ستیزی است

, مسیر رهبری؛ استکبار ستیزی است ,

وی در خصوص اقدام انقلابی خود در دوران رژیم منحوس پهلوی عنوان کرد: در آن زمان تکثیر نوار، توزیع اطلاعیه و … را انجام می دادم؛ دو تصویر از امام خمینی(ره) و فرزندشان آقا سید مصطفی در فضای عکاسی آن زمان چاپ کردم و در آن فضای خفقان به مسجد جامع می رساندم.

,

رزمنده دفاع مقدس با تأکید بر اینکه ما فعالیت هایمان را به عشق امام راحل و انقلاب انجام می دادیم، ابراز کرد: امروز نیز فرزند خلف جمهوری اسلامی ایران و اهل بیت علیه السلام مقام معظم رهبری مسیر دشمن و استکبار ستیزی را دارند و امروز ما نیز باید در جبهه مقاومت اسلامی قرار بگیرم و آگاهی خودمان را بالا ببریم و به مردم منطقه نشان دهیم که جمهوری سالامی ایران حرف اول را تا کنون زده و بعد از این نیز خواهد زد.

,

 

,

 

,

کرمانشاه

, کرمانشاه ,

در گفت‌وگو با یکی از مبارزان انقلاب در کرمانشاه مطرح شد؛

, در گفت‌وگو با یکی از مبارزان انقلاب در کرمانشاه مطرح شد؛, در گفت‌وگو با یکی از مبارزان انقلاب در کرمانشاه مطرح شد؛,

تحقیر ملت در دوران پهلوی؛ ماحصل تفکر «ما نمی‌توانیم» / ذلت؛ گفتمان خوارج انقلاب

,

تحقیر ملت در دوران پهلوی؛ ماحصل تفکر «ما نمی‌توانیم» / ذلت؛ گفتمان خوارج انقلاب

, تحقیر ملت در دوران پهلوی؛ ماحصل تفکر «ما نمی‌توانیم» / ذلت؛ گفتمان خوارج انقلاب, تحقیر ملت در دوران پهلوی؛ ماحصل تفکر «ما نمی‌توانیم» / ذلت؛ گفتمان خوارج انقلاب,

به نقل از مرصادنیوز 41 سال پیش که سرانجام مبارزات مردم غیور ایران اسلامی در سرنگونی رژیم منحوس پهلوی که برای قطع دست چپاول بیگانگان از این سرزمین و نفی وابستگی و تحقیر ملت به ثمر نشست، شاید کمتر کسی فکر می‌کرد بعد از این همه سال ایستادگی و عقبه پرافتخار دوباره صحبت از نگاه به دست اجنبی‌ها به میان بیاید.

, مرصادنیوز,

همان ره‌ گم کرده‌گانی که بعضا در مبارزات انقلاب حضور داشتند ولی امروز در صف خوارج انقلاب ایستاده اند و برای منافع دشمنان این آب و خاک یقه چاک می‌کنند و برای گفتمان وابستگی نظریه‌پردازی می‌کنند و «ما نمی‌توانیم» را در راس شعارهای خود به خورد مردم می‌دهند.

,

اغلب اینها همان هایی هستند که فرزندانشان در ینگه دنیا تحصیل می‌کنند و قاعدتا برای رفاه آنها هم شده باید برای این گفتمان تبلیغ و ترویج کنند، اما مردم هنوز هم محکم پای انقلاب ایستاده‌اند و از آرمان‌های آن دست نکشیده‌اند.

,

برای یادآوری جنایات رژیم شوم پهلوی و آرمان‌های انقلاب با یکی از مبارزان انقلابی استان کرمانشاه هم‌سخن شدیم.

,

سیروس قاسمی، یکی از مبارزان انقلابی کرمانشاه در گفتگو با خبرنگار مرصاد اظهار داشت: پدرم در اوایل انقلاب در خیابان های کرمانشاه کاسبی می کرد و بنده در آن زمان دانش آموز بودم و به خوبی تردد تانکهای رژیم شاهنشاهی و پرتاب گاز های اشک آور به سمت مردم توسط نیروهای شاه را به یاد دارم.

,

وی که خانواده ای مبارز و انقلابی داشته از خاطرات اقامه نماز جماعت در مدرسه اش گفت که مورد غضب ناظم مدرسه که فردی ساواک بود، قرار گرفت.

,

این مبارز انقلابی گفت: در آن زمان داشتن حکومت اسلامی و حمایت از مستضعفین و نفی وابستگی مطالبه مردم انقلابی بود و برهمین مبنا با استبداد و خاندان پهلوی مبارزه می کردند.

,

قاسمی با تاکید بر اینکه مردم به طور محض از ولی امر مسلمین تبعیت می کردند، عنوان کرد: مردم برای مبارزه با ظلم و استبداد و مقابله با تحقیر و ذلت انقلاب کردند.

,

وی بیان کرد: اگر ما پشتیبان ولایت فقیه و مطیع امر رهبری باشیم و پشت سر آن بزرگوار حرکت کنیم مشکلی ایجاد نمی شود، در غیر این صورت از مسیر اصلی خارج خواهیم شد.

,

این مبارز انقلابی خطاب به سیاست مردانی که می خواهند عزت ملت را زیر سوال ببرند، افزود: این ها از مسیر انقلاب خارج شده اند و از کرده خود عقب کشیدند و اکنون مسیر را اشتباه می روند، در حالی که باید مطیع رهبری باشند. اینها افکار خطرناکی دارند و به فکر معیشت مردم مستضعف نیستند.

,

قاسمی عنوان کرد: برخی از این افراد در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا دخیل بودند، اما اکنون از مسیر انقلاب منحرف شده اند و فرزندان آنها نیز تحصیل کرده های آمریکا هستند.

,

وی افزود: این افراد پشتیبان انقلاب نیستند شاید ظاهر متفاوتی داشته باشند اما خط فکری آنها حاکی از خروج از مسیر انقلاب است. بخشی از علت خروج این افراد از مسیر انقلاب فاصله گرفتنهای طبقاتی است.

,

برخی‌ها از مسیر انقلاب خارج شدند

, برخی‌ها از مسیر انقلاب خارج شدند,

این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان کرد: امام(ره ) آن زمان بر معیشت کوخ نشینان تاکید داشتند اما اکنون کاخ نشینی بیشتر شده و شاهد خروج برخی مسئولان از مسیر انقلاب هستیم.

,

این مبارز انقلابی خاطرنشان کرد: مسئولان از ساده زیستی خارج شدند و فرزندانشان خارج از کشور تحصیل می کنند در حالی که باید شهید رجایی را الگوی خود قرار دهند.

,

قاسمی گفت: مردم انقلاب کردند تا فشار از دوش قشر مستضعف برداشته شود اما اکنون شاهد رفاه کامل برخی افراد نظیر سلبریتی ها هستیم که با درآمدهای بالا مالیات نمی پردازند اما از اقشار ضعیف مالیات اخذ می شود.

,

وی افزود: همگان باید مطیع امر رهبری انقلاب باشیم و فرامین امام(ره ) را مطالعه کنیم تا انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عج الله) متصل کنیم در غیر این صورت از مسیر حق منحرف خواهیم شد.

,

این مبارز انقلابی خود را فعال فرهنگی معرفی کرد که در کارهایی نظیر برگزاری یادواره شهدا، دیدار با خانواده شهدا و... با محوریت مساجد فعالیت دارد.

,

قاسمی گفت: مردم در چنین روزهایی از سال 57 شور و شعف فراوانی داشتند و امروز هم انقلابی پای رهبری و آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایستاده اند.

,

وی با اشاره به حضور با شکوه مردم در مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی، افزود: مردم با حضور گسترده خود مشت محکمی بر دهان ایادی استکبار زدند و فهماندند مطیع امر رهبری هستند.

,

 

,

کهگیلویه و بویراحمد

, کهگیلویه و بویراحمد ,

لایه های پنهان مبارزات انقلابی مردم گچساران؛

, لایه های پنهان مبارزات انقلابی مردم گچساران؛, لایه های پنهان مبارزات انقلابی مردم گچساران؛,

روایت بانوی مبارز گچسارانی از روزهای انقلابی شهر/نقشه ای برای فریب ساواک/دستانی که به خون شهداء آغشته شد

, روایت بانوی مبارز گچسارانی از روزهای انقلابی شهر/نقشه ای برای فریب ساواک/دستانی که به خون شهداء آغشته شد, روایت بانوی مبارز گچسارانی از روزهای انقلابی شهر/نقشه ای برای فریب ساواک/دستانی که به خون شهداء آغشته شد, روایت بانوی مبارز گچسارانی از روزهای انقلابی شهر/نقشه ای برای فریب ساواک/دستانی که به خون شهداء آغشته شد,

به گزارش پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس،دهه فجر یکی از ماندگارترین مقاطع تاریخ ایران و به نوعی عید پیروزی انقلاب اسلامی است زیرا که با پیروزی انقلاب اسلامی، ملت ایران به رهبری امام (ره) حیاتی دوباره یافت و از زیر یوغ استعمار جهان‌‌ خواران خارج شد،انقلابی که بدون شک معجزه ای الهی بود و به دست بزرگ مردی از سلاله پاک رسول خدا (ص) به انجام رسید و چشم امید مظلومان و مستضعفان جهان را به خود خیره کرد.

, صبح زاگرس,

هم اکنون که در چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار داریم بیش از چهار دهه از وقوع این واقعه تاریخی در ایران می‌‏گذرد. انقلابی که حقیقت ماندگار آن با گذشت زمان نه تنها از یادها نرفت بلکه الگو و سرمشقی برای جهانیان شد زیرا بر گرفته از قیام سرخ حسینی و به رهبری بزرگ مردی بود که با همراهی مردم خون دل های زیادی تحمل کرد تا سرانجام به پیروزی ختم شد.

,

اعتصاب کارکنان صنعت نفت

, اعتصاب کارکنان صنعت نفت,

یکی از اولین شهرهایی که در استان کهگیلویه و بویراحمد به ندای حق طلبانه امام خمینی (ره) علیه حکومت پهلوی پاسخ مثبت داد، مردم مبارز گچساران بودند. نخستین آثار این حرکت در ماه مبارک رمضان و عید سعید فطر سال ۵۷ آشکار شد. تظاهرات، تعطیل شدن بازار و پس از آن اعتصاب کارکنان صنعت نفت و قطع صادرات نفت به یک خیزش عمومی تبدیل شد.

,

 این شهر به خاطر نفت آنچنان مهم شده بود که علاوه بر ساواک؛ نیروهای مسلح نظامی اعزامی از استان های فارس و خوزستان برای سرکوب و جلوگیری از تظاهرات بسیج شدند.پس از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۷همزمان با شهرهای بزرگ و مذهبی کشور چندین طبقه و گروه در شهرستان گچساران فعالیت­های مبارزاتی و انقلابی با حکومت پهلوی داشتند 

,

یکی از این مبارزین انقلابی گچساران "بلقیس بیگدلی" است،بانویی انقلابی که در یک خانواده مذهبی و انقلابی رشدمی کند،وی دوران تحصیلی ابتدایی را در دبستان جمشیدی ، دوره راهنمایی را در مدرسه اندیشه و دوران دبیرستان را در مدرسه پروین اعتصامی این شهرستان با موفقیت پشت سرمی گذاردو بعدها هم کارشناسی ارشد الهیاتش را از دانشگاه تهران اخذ می کند.

,

این بانوی مبارز پس از اخذ کارنامه قبولی پنجم ابتدایی ، توسط مادر مؤمنه اش نزد "شیخ جواد اعتدالی بهبهانی" در مسجد جامع شهر(شهیدان) می رود تا از محضر این استاد بزرگ، علوم قرآنی و اخلاق اسلامی را فرا گیرد.

,

بلقیس بیگدلی، در آن دوران اهتمام زیادی به فراگیری قرآن و اخلاق اسلامی می کند و در جلسات هیئت فاطمیه گچساران که بانوان مؤمنه و انقلابی در آنجا گرد هم می آمدند شرکت می کند و در آنجا هم مقالاتی انقلابی تهیه کرده و برای بانوان در آن مجالس قرائت می کنند.با این تفاسیر درادامه  و در گفت و گویی خواندنی گوشه ای از رشادت های انقلابی مردم گچساران از زبان این بانوی مبارز انقلابی روایت شده است.

,

آشنایی با خیاط انقلابی گچساران

, آشنایی با خیاط انقلابی گچساران,

وی در خصوص مبارزات انقلابی مردم گچساران در آن دوران می گوید:استادم جناب "شیخ اعتدالی" مرا با نویسندگان زیادی در آن دوران آشنا کردند که در عین حال هم مطالعه بسیاری از  کتاب هارا به من سفارش می کردند ؛در دوران راهنمایی استادم مرا به یک دکان خیاطی می برد که در آنجا با یک خیاط انقلابی آشنا می شوم  آن خیاط که "سید نجف بلادیان" نام داشت، نشریات مکتب اسلام (برای جوانان) و (پیام شادی برای کودکان) که از قم می فرستادند به من نشان دادند  و مرا تشویق کردند که این نشریه ها را به دیگران برسانم تا مردمی که دچار فقر فرهنگی هستند با اسلام آشنا شوند.

,

بیگدلی در ادامه می افزاید:ایشان کم کم نوارهای صوت حضرت امام و اطلاعیه‌های قبلی امام را به بنده می دادند که آن ها را بخوانم و گوش دهم.در کلاس اول دبیرستان بودم که مرا با خیاط دیگری که "شریعتی" نام داشت، آشنا کردند؛ او که فردی متدین و انقلابی بود توسط همسرش مرا با چند کتاب انقلابی و مذهبی آشنا کرد.در آن دوران کتاب های شهید مطهری را هم مطالعه می کردم و به سوالاتی که در ذهنم ایجاد می شد با مطالعه این کتاب ها پاسخ هایم را دریافت می کردم.

,

ورو به عرصه مبارزات انقلابی

, ورو به عرصه مبارزات انقلابی,

این بانوی مبارز انقلابی بیان می کند:کم کم با خواهرانی آشنا شدم که باعث شدند هسته های انقلابی شهر را به کمک همدیگر تشکیل دهیم. خواهرانی در جلسات ما بودند که توسط برادر و همسرانشان با جلسات برادران ارتباط برقرار می کردند و اطلاعیه ها، اعلامیه ها و هماهنگی ها از این طریق ایجاد می شدو بعدها غیر از جلسات ما جلسات دیگری هم تشکیل شد که در این جلسات اطلاعیه ها ،اعلامیه ها و نوار ها باهمدیگر رد و بدل می شدند.

,

وی درادامه می گوید:در سال 56 در کلاس دوم دبیرستان درس می‌خواندم، که فهمیدم امام خمینی(ره) و پیروانش هدفی ندارند جز این که احکام اسلامی را احیا، عدالت اجتماعی را مستقرکرده و بگویند که دین از سیاست جدا نیست و جامعه را برای برقراری نظام الله آماده وتقویت کنند، بنابراین ارزش های اسلامی را شناخته و وارد میدان مبارزه شدم.

,

بیگدلی تصریح می کند:تظاهرات مردمی  در سال ۵۶ خیلی گسترده تر شده بود و از پاییز و زمستان به صورت تظاهرات خیابانی نشان داده می شد، ولی جرقه اصلی اعتراضات از اول آبان 56 این گونه شروع می شود که فرزند حضرت امام، "سید مصطفی خمینی" توسط عمال پهلوی به شهادت می رسند که این اتفاق منجر به برگزاری جلسات سوگواری اعتراض آمیز در قم، تهران، یزد، مشهد، شیراز و تبریز می شودو تا اواخر آبان ماه انقلابیون به نوشتن بیانیه، تشکیل گروه های جدید، احیای گروه های قدیمی، صدور نامه و انتشار نشریات اقدام  می کنند.

,

آغاز تظاهرات درگچساران

, آغاز تظاهرات درگچساران,

این مبارز انقلابی گچساران در ادامه می گوید:در شهر گچساران هم همراه با دیگر نقاط کشور، بازاریان و مردم همراه با دیگر قشرهای مذهبی این شهر در کنار "محمد زید بهبهانی" برای تسلیت به امام و اعتراضات به رژیم پهلوی دور هم جمع شدند که  پس از آن زمان مرحله جدیدی در روند پیشروی انقلاب رخ می دهد و تظاهرات خیابانی هم شدید تر می شود.

,

بیگدلی اظهارمی کند:در ۱۷ دی ماه و در آستانه محرم سال 56 به دستور شخص شاه مقاله ای بر ضد روحانیت در روزنامه اطلاعات منتشر می شود و روحانیت را ارتجاع سیاه می نامد، تحت عنوان (ایران و استعمار سرخ و سیاه) و با یادآوری و تمجید از اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه و ملت؛ با به کار بردن تعابیر زشت درمورد امام خمینی ایشان را مورد اهانت قرار می دهندکه منجر به قیام ۱۹ دی در قم می شود.

,

 وی می افزاید:در روز ۲۰ دی حضرت امام (ره) در اطلاعیه‌ای خواستار تظاهرات بیشتر می شوند و به شهر قم و روحانیت مبارز بخاطر ایستادگی در برابر حکومت پهلوی تبریک گفته و شاه را به همکاری با آمریکا برای نابودی ایران معرفی می کنند که در روز ۲۹ بهمن به عنوان چهلم کشتار قم در شهر های بزرگ ایران مجالسی برگزار شد و برای نخستین بار مرگ بر شاه گفته شدو نیز در اربعین هر گروه از شهداء، اعتراضات بعدی به حکومت پهلوی شکل می گرفت.

,

همه با حجاب کامل در شهر ظاهر شدیم

, همه با حجاب کامل در شهر ظاهر شدیم,

این مبارز انقلابی درادامه بیان می کند:در شهر گچساران هم زمان با تهران و شهر های دیگر مجالسی برگزار می شد که در روز ۱۷ دی 56 که سالروز کشف حجاب اجباری توسط رضا شاه بود و همزمان با قیام خونین مردم قم در اعتراض به توهین به حضرت امام در روزنامه اطلاعات؛ ما خواهران و برادران انقلابی -مذهبی شهر در منزل یکی از برادران نشستی داشتیم، که خواهران همه با حجاب کامل در شهر ظاهر شوند تا هم اعتراض به این روز و هم اعتراض به روزنامه اطلاعات باشد.

,

نقشه ای برای فریب ساواک

, نقشه ای برای فریب ساواک,

وی می افزاید: پس از جلسه به صورت انفرادی از خانه خارج شدیم که من وقتی به خیابان امینی نزدیک منزلمان رسیدم، متوجه شدم که ماشین ساواک مرا تعقیب می کند به خانه ای که در آن کوچه باریک واقع در آن خیابان بود وارد شدم که به سرعت چادر مشکی ام را از سرم درآورده و چادر رنگی پوشیدم وبدون اینکه متوجه شوند به منزل رفتم.

,

سخنرانی باشکوه در جمع مردم گچساران

, سخنرانی باشکوه در جمع مردم گچساران,

بیگدلی درادامه تصریح می کند:اربعین های پیاپی و اجتماعات مختلف در شهر های ایران و تهران باعث شده بود که جشن های نیمه شعبان سال ۵۷ بنا به رهنمودهای حضرت امام به علت شهادت هم وطنان در آن ایام به مجالس تسلیت به امام زمان (عج) مبدل شوند و انقلابیون مسلمان از چراغانی و تظاهر به شادی خودداری کردند. در آن روز هم در مسجد صاحب الزمان(عج) گچساران سخنرانی کردم و به شناخت خواهران در زمینه سیاسی مذهبی تاکید کردم  و در آخر سخنرانی ام به این نکته رسیدم که  عید ما روزی خواهد بود که هیچ آثاری از ظلم نباشد.

,

حمله مردم به سینما و اماکن مشروب فروشی

, حمله مردم به سینما و اماکن مشروب فروشی,

وی درادامه تصریح می کند:اولین راهپیمایی در گچساران در شب عید فطر سال ۵۷بود که حضرت  امام خمینی به عنوان وظیفه ای برای همه مسلمانان خواستار عدم سازش با شاه شد و از مردم خواستند تا زمان اخراج شاه از کشور ایستادگی کنند که در این هنگام مردم مسلمان و انقلابی گچساران به خیابان ها ریخته و به سینما و اماکن مشروب فروشی حمله بردند و نیرو های امنیتی با گاز اشک آور و آزار و اذیت سعی در پراکنده کردن مردم داشتند و مردم گچساران مرتبا این شعار را سر می دادند که "نهضت ما حسینی است  رهبر ما خمینی است" و همچنین می گفتند "یا مرگ یا خمینی"!.

,

بیگدلی اظهارمی کند:تظاهرات و جلسات انقلابی مردم گچساران ادامه پیدا می کند و در اواخر مهرماه 57 مدارس و دانشگاه ها و… تعطیل می شود که در این هنگام هم اوقات بیشتری برای فعالیت های انقلابی پیدا کردیم،در روز ۱۹ آبان 57 (روز عرفه) قرار بر این بود که صبح این روز در مراسمی از ساعت ۱۰ صبح مردم جلوی مسجد صاحب الزمان(عج) تجمع کنند.

,

تجمع مردم گچساران درمسجد صاحب الزمان(عج)

, تجمع مردم گچساران درمسجد صاحب الزمان(عج),

وی می افزاید:آقای فرهنگ از شهرستان بهبهان برای سخنرانی آمده بود و موضوع سخنرانی اش بررسی و تحلیل تاریخ مبارزات مردم ایران از مرداد ماه ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۷ بود. نیروهای امنیتی در خیابان ۶ بهمن ( شهید بلادیان کنونی) مستقر شده بودند و قصد داشتند تظاهرات را بر هم زنند و با این قصد به بلند گو شلیک کردند، مردم به مسجد پناه برده و در مسجد صاحب الزمان (عج)جمع شدند. سیدنجف بلادیان مردم را به آرامش دعوت کرد و در ضمن آیه ۱۶۹ آل عمران(و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) را قرائت کردند و مردم پس از نماز ظهر و عصر به خانه‌هایشان رفتند.

,

شهادت جمعی از جوانان انقلابی 

, شهادت جمعی از جوانان انقلابی ,

این مبارز انقلابی گچساران اظهارمی کند:مردم باز هم در بعد از ظهر همان روز مجدد در مسجد جامع گچساران (شهیدان) تجمع می کنند و آقای "محمد زید بهبهانی" سخنرانی می کنند. بعد از سخنرانی مردم منتظر ادامه برنامه بودند، که ناگهان نیرو های ارتش هنگ بهبهان با ریوی ارتشی رسیدند و در فاصله ۱۰۰ متری روبروی جمعیت قرار گرفته و شروع به تیراندازی می کنند؛ که درهمانجا ۵ نفر از جوانان انقلابی شهر به شهادت می رسند. درآن لحظه در حیاط مسجد حضور داشتم که با دیدن این صحنه ها فقط اشک ریخته و الله اکبر می گفتم.

, .,

دستانم را به خون شهداء آغشته کردم

, دستانم را به خون شهداء آغشته کردم,

وی می افزاید: در همین زمان می خواستم مقاومت کنم ولی نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم و فقط می دیدم که مردم با شتاب به بیرون از مسجد می روند و نیروهایی امنیتی رژیم پهلوی آنها را تعقیب می کنند. در این هنگام دستانم را به خون شهدا آغشته کرده و به بیرون از مسجد دویدم و فریاد می زدم الله اکبر یا مرگ یا خمینی! در یک لحظه از دور دیدم که پدرم دست خواهر و برادر کوچکم را گرفته و از صحنه درگیری دور می شوند. در همین هنگام هم شنیدیم که یکی دیگر از جوانان این شهر به نام شهید "حسین امینی" در این حادثه نیز به شهادت رسیده است.

,

قرائت خطبه حضرت زینب در اربعین حسینی

, قرائت خطبه حضرت زینب در اربعین حسینی,

این بانوی مبارز انقلابی گچساران درادامه تصریح می کند:29 دی 57 روزی که اصول جمهوری اسلامی در راهپیمایی میلیونی مردم ایران اعلام شد و تظاهرات این روز همراه با اربعین حسینی بود در این روز متولیان تظاهرات و راهپیمایی در گچساران از من خواستند که سخنرانی کرده یا مقاله ای بخوانم، چون روز اربعین حسینی بود من بهتر دیدم از عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س)، پیام آور عاشورای ۶۱ تبعیت کنم و به این دلیل خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در شام را خواندم و مطالبی پیرامون اهداف ما از این راهپیمایی بیان کردم.

,

وی درادامه تصریح می کند:مبارزات به شکل راهپیمایی ،تظاهرات ،سخنرانی و روشنگری مردم ادامه داشت تا اینکه ۲۳ دی ماه 57به دستور امام خمینی ،شورای انقلاب تشکیل شد، ۲۶ دی ماه شاه رفت، ۲۹ دی امام خمینی فراخوان برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار برگزار کرد که مردم تهران و همه شهر ها به خیابان ها ریختند و روز سوم بهمن فرودگاه برای جلوگیری از ورود امام خمینی بسته شد.در ۷ و ۸ بهمن در همه شهرها اعتراض به بسته شدن فرودگاه کردند و در تهران چندین نفر شهید شدند.

,

سرودن شعر "خمینی ای امام" درگچساران

, سرودن شعر "خمینی ای امام" درگچساران,

بیدگلی درادامه می گوید:در ۱۲ بهمن سه میلیون نفر برای استقبال از امام خمینی به خیابان ها ریختند، و دست ما گچسارانی ها از فرودگاه کوتاه بود،به همین خاطر دسته گل هایی در بغل گرفته و شعری را که با خواهران انقلابی در خانه یکی از خواهران تمرین کرده بودیم با هم می خواندیم و شعر این بود :خمینی ای امام خمینی ای امام ای مجاهد ای مظهر شرف ای گذشته ز جان در ره هدف…، روز های بعد به محض فروپاشی دولت بختیار، قدرت به دست سازمان هایی به نام کمیته افتاد و در شهر ما هم این کمیته ها کارهای مردم را حل وفصل می کردند.

,

وی درادامه می افزاید:سرانجام روز یکشنبه ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ این انقلاب در ساعت ۶ بعد از ظهر به پیروزی رسید و رادیو اعلام کرد اینجا تهران است صدای راستین ملت ایران صدای انقلاب…

,

این بانوی مبارز انقلابی گچساران در پایان گفت:خواهران و برادران بسیاری در لحظه لحظه های انقلاب در گچساران با تمام وجودشان در صحنه بودند، دعا می کنم که خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند و پرچم این انقلاب اسلامی که ثمره خون هزاران شهید است به دست رهبر فرزانه انقلاب به حضرت ولی عصر (عج) تقدیم شود.

,

 

,

روایت مبارز گچسارانی از جنایات رژیم پهلوی/ حمله جوانان به شرکت‌های آمریکایی ـ اسرائیلی/ ثروت‌هایی که به یغما می‌رفت

, روایت مبارز گچسارانی از جنایات رژیم پهلوی/ حمله جوانان به شرکت‌های آمریکایی ـ اسرائیلی/ ثروت‌هایی که به یغما می‌رفت, روایت مبارز گچسارانی از جنایات رژیم پهلوی/ حمله جوانان به شرکت‌های آمریکایی ـ اسرائیلی/ ثروت‌هایی که به یغما می‌رفت, روایت مبارز گچسارانی از جنایات رژیم پهلوی/ حمله جوانان به شرکت‌های آمریکایی ـ اسرائیلی/ ثروت‌هایی که به یغما می‌رفت,

به گزارش پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس،محمد ابراهیم شریعتی از بازاریان قدیمی و از مبارزین انقلابی گچساران در مبارزه با رژیم منحوس پهلوی بود، وی 89 بهار را تجربه کرده است و از جمله بهبهانی هایی هستند که در سال 1339 به گچساران عزیمت کرده که درادامه گوشه ای از رشادتهای انقلابی مردم گچساران به زبان این مبارز انقلابی روایت شده است.

, صبح زاگرس, .,

این مبارز انقلابی در گفت وگوی اختصاصی با این پایگاه خبری تحلیلی با اشاره به جنایات رژیم پهلوی در گچساران و نقش مبارزات مردم این شهرستان در پیروزی نهضت خمینی کبیر،گفت:مردم گچساران در دوران رژیم پهلوی سالها زندگی سخت و دشواری داشتند،در حالی که آب مصرفی و آشامیدنی آنها از چاه های خانگی و غیر بهداشتی بود،هرچند برق ضعیف شهرداری غالبا خاموش و نفت و گاز تولیدی منطقه نیز صادر می ش، اما به مردم نمی دادند.

,

وی افزود: زمین های شهر در انحصار شرکت نفت و ساخت و ساز هم ممنوع بود و اگر کسی آلونکی می ساخت فورا تخریب و طرف جریمه می شد؛ بهداری شهر درمانگاه کوچک و غیرمجهزی بود آنهم با چند پزشک عمومی،محیط شهر آلوده و کثیف بود و مجالس مذهبی ، مراسمات عزاداری و سینه زنی عاشورای حسینی محدود و نیز تحت نظر ساواک گاهی به بهانه های بیجا تعطیل می شد.

,

شریعتی درادامه تصریح کرد:اماکن فساد و فحشا آزاد، مشروب فروشی و شرابخواری فعال و نیز ارازل و اوباش شبها با بدمستی و عربده کشی مزاحم آسایش و خواب مردم بودند و ژاندارمری که مسئولیت نظم و امنیت شهر را برعهده داشت به شکایات مردم توجهی نمی کرد و اگر اعتراضی هم می شدبرای شاکیان مزاحمت ایجاد می کردند ، چون از اوباش باج می گرفتند و حمایت می کردند.

,

 این مبارز انقلابی اظهارکرد:منطقه شرکت نفت از منابع آب دشت امامزاده جعفر تأمین و نیز برق فشار قوی سراسری داشتن، بیمارستان مجهز و امکانات رفاهی و تفریحی کامل داشتند، اما به مردم شهر راه نمی دادند، شبهای جمعه در بازار جلسه قرائت دعای کمیل برپا بود وی بلندگوی قوی اَشراف شرکت نفت ترویج قمار و قمار بازی پخش می کردند مردم شهر از ای  تبعیضات و سیاست دوگانه مسئولین سخت ناراضی و عصبانی بودند.

,

 وی درادامه افزود:در سال ۴۶ گروهی مذهبی ازفرهنگیان،دانشجویان ، بازاریان و غیره به رهبری فاضل ارجمند شادروان استاد "محمد زید بهبهانی" یکی از کارکنان صنعت نفت، جلسات پنهانی داشتیم و از مظالم حکومت و وضع نابسامان مردم و راه چاره صحبت می شد و مردم ناراحت و علاقمند را آگاه و افشاگری می کرد.

,

شریعتی گفت:با این اوصاف پس از مدتی خبرچینان مزدور محلی که در رأس آنها یک روحانی نمای فرهنگی بود، گزارش این گروه را به ساواک دادند که تحت تعقیب قرار گرفتیم ،بعضی را تبعید و بعضی هم به  زندان افتادند و عده ای هم با تعهد تحت نظر بودند.

,

این مبارز انقلابی تصریح کرد:سال های طولانی ثروت و منابع کشور مخصوصأ نفت و گاز تولیدی این منطقه که بقول کارشناسان یک چهارم نفت و یک سوم گاز تولید گچساران بود که در اختیار اربابان آمریکایی و اروپائی شاه که به یغما می بردند و مردم نجیب و بزرگوار ایران این ظلم و ستم فاحش را ناچارا تحمل می کردند ولی بر خشم و کینه آنها نسبت به رژیم سفاک پهلوی بیشتر می شد که به قول شاعر آزادیخواه)تپیدن های دلها ناله شد آهسته آهسته_ رساتر چون شود این ناله ها فریاد می گردد).

, :,

وی افزود:ماه رمضان سال ۵۷ که مصادف با شهریور ماه بود،آن هنگام  جناب حجت الاسلام "غلامرضا مصباحی مقدم" از قم دعوت شده و در مسجد صاحب الزمان (عج) شهر سخنرانی داشتن، عده زیادی شبها جمع شده و از سخنان شیوا و علمی ایشان بهره می بردند نیمه های ماه بعد از سخنرانی جمعیت با صدای بلند اعتراضات و شعارهای خود علیه رژیم را شروع کردند که ساواک برای جلوگیری از این وضع آقای "مصباحی مقدم "را احضار تا تعهد کتبیبدهد که جلو این بحران را بگیرد.

,

شریعتی در ادامه گفت:بنابراین ایشان زیر بار نرفت و گفت که اگر قبول نکنید برمی گردم و ساواک با جمعیت زیاد این مجلس ناچارا سکوت کرد؛ روز عید فطر برای اولین بار جمعیت زیادی از زن و مرد برای انجام نماز عیدحاضر شده و در کنارحوالی مرکز شهر نماز خوانده شد بعد مردم با تظاهرات حرکت کرده و شعارها هم شروع شد نیروهای رژیم پهلوی که ساواک قبلا از فارس و خوزستان برای پیشگیری خواسته بود با تیراندازی هوائی و فشار، جلو حرکت را گرفتند تا متفرق شوند.

, ، ,

وی اظهارکرد:کم کم حرکت ها گسترده تر شد روزهای 17 و18آبانماه طبق دعوت قبلی مردم در مسجد صاحب الزمان (عج) جمع شده که درادامه سخنرانی ها و شعارهاعلیه رژیم پهلوی شروع شد که در این هنگام نیروهای رژیم پهلوی مسجد و نیز بلند گوهای مسجد را به گلوله بستند و گاز اشک آور پخش کردند و رفتند.

,

این مبارز انقلابی گچساران درادامه افزود:بنابراین ستادبرگزاری مراسم برای روز بعد از مردم خواست که بعد از ظهر در مسجد شرکت نفت(مسجد شهیدان) حاضر شوند ، روز ۱۹ آبانماه ۵۷ فصل نوینی در تاریخ مبارزات انقلابی گچساران رقم خورد،شهر در التهاب و هیجان عجیبی بود به دستور امام رضوان الله تعالى علیه ، کارکنان صنعت نفت در اعتصاب، دستگاه عظیم نفت خوابیده، بازار تعطیل، ادارات ، بانکها و مدارس نیز تعطیل شدند و بیشتر مردم شهری و روستائی داخل و بیرون مسجد جمع شده و شعارهای کوبنده می دادند و به سخنرانیها توجه داشتند.

, ،,

شریعتی گفت: به دستور ساواک مسجدنیز محاصره که با تهدید و فشار خواستند مردم متفرق شوند، اما توجهی نشد و کسی هم تصور نمی کرد این به جمعیت اعتراضی بدون خشونت، با گلوله پاسخ داده شود که ناگهان فرمانده دستور آتش داد و درب ورودی خانه خدا را به گلوله بستند که 6 نفر از جوانان مبارز و از قومیت های مختلف به نام های شهید حاج سید نجف بلادیان بهبهانی بازاری، شهید سید مذکور پارسی دانشجو از سادات لرزبان، شهید حسین کیامرثی کارگر ترک زبان، شهید غریب پرویزی کارگر ترک زبان، شهید محمدفراشبندی دانش آموز و شهید حسین امینی دانش آموز اصفهانی بدست جلادان خونخوار و جنایت کار رژیم پهلوی  به شهادت رسیدند که درود و رحمت الهی بر روان پاکشان باد.

, .,

وی درادامه افزود:بنابراین جوانان با دیدن این جنایت دلخراش به خشم و حرکت آمده و منازل ، دفاتر ، ماشین های شرکت های آمریکائی_اسرائیلی را آتش زدن، به مشروب فروشی ها ، اماکن فساد، سینما و بانک صادرات نیزحمله کردند نیروهای رژیم پهلوی نیز در تعقیب مردم تیراندازی کرده و چندنفری هم زخمی شدند.

, ،,

این مبارز انقلابی اظهارکرد:در شهر صدای ناله و شیون خانواده ها بلند بود ،حکومت نظامی اعلام و سرتیپ نصیری به فرمانداری منصوب ، عده ای را دستگیر و به زندان کارون اهواز فرستادنداما باز اوضاع آرام نشد؛ در تاسوعا و عاشورای حسینی که باران رحمت الهی نازل می شد مردم همه سیاهپوش با نوحه سرائی بر سر و سینه می زدند و شعارهای "هیهات من الذله ، نهضت ماحسینی است_رهبر ما خمینی است و نیز استقلال آزادی جمهوری اسلامی" سر می دادند و به راهپیمائی و تظاهرات خود همچنان ادامه می دادند،مأمورین هم صف کشیده نظاره گر بودند و دستور و جرات تیراندازی هم نداشتند تا عمرحکومت طاغوت به پایان رسید و انقلاب شکوهمند اسلامی ملت ایران در 22بهمن 57 پیروز و جمهوری اسلامی با رهبری حضرت امام(ره) مستقر شد.

, .,

شریعتی در پایان گفت:از وقتی که به بنده داده شد تا گوشه ای از خاطرات و مشاهدات خود را در دوران نهضت اسلامی مردم این شهر به عرضتان برسانم، تشکر و قدردانی می کنم.

, .,

 

,

لرستان

, لرستان ,

روایت زندگی نخستین معلم شهید انقلاب؛

, روایت زندگی نخستین معلم شهید انقلاب؛, روایت زندگی نخستین معلم شهید انقلاب؛,

درس از جان گذشتگی معلم لرستانی به دانش‌آموزان/شهیدی که علاج درد استبداد را خون دانست

, درس از جان گذشتگی معلم لرستانی به دانش‌آموزان/شهیدی که علاج درد استبداد را خون دانست, درس از جان گذشتگی معلم لرستانی به دانش‌آموزان/شهیدی که علاج درد استبداد را خون دانست,

به گزارش سفیر افلاک، چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران فرا رسیده، هر روز از دهه فجر سراسر خاطرات گوناگونی است که انسان را به سالها پیش می برد و ملت ایران از هر لحظه آن دنیایی خاطره می گویند.

,

۴۱ سال پیش در سال ۵۷ انقلاب اسلامی ایران پس از سالها مجاهدت و تلاش به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید، انقلابی که در دنیا بی نظیر بود و حکومت پهلوی را با مجاهدت و ایستادگی سرنگون کرد.

,

در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جوانان زیادی برای پیروزی انقلاب همت کرده، جان خود را تقدیم کردند تا این انقلاب به پیروزی برسد و دست حکومت پهلوی برای همیشه تاریخ از این آب و خاک کوتاه شود.

,

لبیک جوانان به ندای امام خمینی(ره)

, لبیک جوانان به ندای امام خمینی(ره),

استان لرستان نیز مانند سایر استان های کشور در دوران انقلاب برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران تلاش هایی بی وقفه را انجام می داد، جوانان و نوجوانانی که به ندای امام(ره) لبیک گویان در مسیر پیروزی انقلاب حتی تا پای جان ایستاده بودند.

,

استان لرستان ۶۹ شهید را در دوران انقلاب تقدیم کرده که از این تعداد ۱۲ شهید از شهرستان بروجرد بوده است که امروز به مناسبت دهه فجر و چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران گزارشی از اولین معلم شهید انقلاب اسلامی ایران از دیار استان لرستان که جوانی از اشترینان بود تهیه شده است.

,

شهید «سهراب مصطفایی» در سال ۱۳۳۱ در شهر اشترینان متولد شد، دوران مدرسه را در همان شهر اشترینان سپری کرد و در دوران سربازی در سپاه دانش در یکی از روستاهای استان ایلام مشغول به خدمت شد.

,

بابک مصطفایی برادر شهید سهراب مصطفایی در گفت‌وگو با خبرنگار سفیرافلاک اظهار داشت: سهراب از من بزرگتر بود و در منزل با همه افراد خانواده اخلاق و رفتار بسیار خوبی داشت، هیچ گاه از او بداخلاقی ندیدم و احترام به پدر و مادر را همیشه در سرلوحه کارهای خود قرار می داد.

,

وی افزود: سهراب بعد از دوران تحصیل در سپاه دانش مشغول به تربیت دانش آموزان بود، برایش فرقی نداشت در چه استانی و چه روستایی می خواهد خدمت کند اما هدف بلندی داشت و برای همین هدف تلاش های فراوانی انجام می داد.

,

برادر شهید مصطفایی عنوان کرد: گرچه درآن دوران خبری از اردوهای جهادی نبود اما شهید مصطفایی از دل و جان هر آنچه در توان داشت را به اهالی همان روستایی که مشغول به خدمت بود را انجام می داد به طوری که نه تنها به کمک کشاورزان می رفت بلکه در امورات دیگری که احساس می کرد به وجودش نیاز است بدون درنگ وارد می شد و خدمت رسانی می کرد.

,

حضور در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی

, حضور در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی,

وی با اشاره به آغاز مبارزات شهید مصطفایی بیان کرد: بعد از اتمام دوران سربازی، سهراب در سال ۵۴ به استان بازگشت و در یکی از مدارس مشغول به کار شد تا این که در روزهایی که اعتراضات به رژیم پهلوی به اوج خود رسیده بود، در سوم آبان ماه سال ۵۷ سهراب نیز در یکی از تظاهرات در لرستان حضور یافت.

,

برادر شهید گفت: شهید مصطفایی در این تظاهرات وقتی قصد نابود کردن یکی از اعضای ساواک را داشت، ناگهان بر اثر شلیک گلوله به شهادت رسید اما در اندک زمانی مردم همان فرد ساواکی را نابود و به هلاکت رساندند.

,

وی گفت: پیکر شهید مصطفایی در روز چهارم آبان ماه شبانه در زادگاهش، اشترینان به خاک سپرده شد.

,

خاطراتی از یک دوست

, خاطراتی از یک دوست,

نصیر بهاروند دوست شهید سهراب مصطفایی خاطرنشان کرد: روستایی که من در آنجا مشغول بودم  با روستایی که سهراب آنجا مشغول آموزش بود حدود دو ساعت فاصله داشت، یک روز دونفر ساواکی در مدرسه خشت وگلی روستای من آمدند آن زمان ساواک چند مدت یک بار از روستاها بازدید می کرد، یکی از ساواکی ها به دیگری گفت آموزگار روستای پایین جوان قدرتمندی بود اما نمی دانستند که من با سهراب دوست هستم.

,

وی تصریح کرد: وقتی رفتند من به روستای پایین رفتم و از سهراب پرسیدم این دو نفر پیش تو آمده بودند؟ گفت بله چطور؟ گفتم از قدرت تو با هم صحبت می کردند، سهراب خندید و گفت آمدند و به من گفتند خانه مش حسن کجاست من دست او راگرفتم از کلاس آوردم بیرون و گفتم آن خانه کد خداست برو از او بپرس کار من آموزش دانش آموزان است.

,

دوست شهید مصطفایی اظهار داشت: سهراب ادامه داد و گفت آنها رفتند و برگشتند و یکی از آنها کت خودش را جوری کنار زد که من کلت سر کمر او را ببینم و بترسم بعد رو کرد به من (سهراب) خانه مش حسن را نشانمان ندادی، من هم محکم شانه اش را فشار دادم و گفتم کار من آموزش است.

,

وی بیان کرد: در همین حال همراهش به او اشاره کرد که بیا برویم و سهراب به شدت از ساواکی متنفر بود و می گفت این طرح آمریکاست برای سلب آزادی اندیشه ها و سهراب در دفترش با خوکار قرمز نوشته بود جوانان در قلم رمز شفا نیست، علاج درد استبداد خون است.

,

دوست شهید مصطفایی عنوان کرد: وقتی شهید مصطفایی توسط ساواک به شهادت رسید مردم خرم آباد، بروجرد واشترینان یک صدا علیه استبداد شاهنشاهی قیام کردند.

,

حال ۴۱ سال از شهادت شهید مصطفایی و شهدای انقلاب می گذرد، شهدایی که جانشان را برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران فدا کردند و انقلابی آغاز شد که امروز به بسیاری از کشورهای دنیا صادر شده است پس یادمان باشد برای پیروزی این انقلاب خون های زیادی ریخته شده و جوانان زیادی جان خود را تقدیم کرده اند و امروز همه وظیفه داریم راه شهدا را ادامه دهیم.

,

 

,
برگ دیگری از افتخارآفرینی رزمندگان لُر؛
, برگ دیگری از افتخارآفرینی رزمندگان لُر؛, برگ دیگری از افتخارآفرینی رزمندگان لُر؛,

حماسه‌آفرینی رزمندگان «اسدآبادی» با تقدیم ۳۱۴ شهید‌/ از مبارزه با طاغوت تا نبرد در شاخ شمیران

,

حماسه‌آفرینی رزمندگان «اسدآبادی» با تقدیم ۳۱۴ شهید‌/ از مبارزه با طاغوت تا نبرد در شاخ شمیران

, حماسه‌آفرینی رزمندگان «اسدآبادی» با تقدیم ۳۱۴ شهید‌/ از مبارزه با طاغوت تا نبرد در شاخ شمیران, حماسه‌آفرینی رزمندگان «اسدآبادی» با تقدیم ۳۱۴ شهید‌/ از مبارزه با طاغوت تا نبرد در شاخ شمیران,

به نقل از سفیرافلاک، رژیم فاسد شاه با اجرای سیاست‌های غلط و ویرانگر خود‏‎ ‎‏باعث ورشکستگی مملکت ایران شده بود و با زور و شکنجه و‏‎ ‎‏اعمال خلاف انسانی هزاران نفر را به کشتن داد اما مردم ‎علی‌رغم همۀ این فشارها علیه شاه و خاندان او قیام کردند.

, سفیرافلاک،,

‏‏ملت ایران برای رهایی از چنگال دیو استبداد و استعمار و‏‎ ‎‏رسیدن به حکومت اسلامی، نهضت مقدس جمهوری اسلامی را آغاز‏‎ ‎‏کردند و به رهبری امام خمینی(ره) مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی شروع کرده و تا رسیدن به پیروزی از پای ننشستند.

,

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، استکبار جهانی گزینه نظامی و یک جنگ تمام‌عیار را برای نابودی کشور ایران در دستور کار خود قرارداد؛ دشمن در ۸ سال جنگ تحمیلی با همه توان برای مقابله با ایران آمده بود به خیال اینکه ایران اسلامی را ساقط می‌کند و در احاطه خود قرار می‌دهد.

,

ملت ایران در اتحادی بی‌نظیر و یکپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و اخلاص رزمندگان سبب مقاومت و پیروزی کشور شد که در این میان رزم دیدنی و جانانه دلاورمردان سلحشور لرستان، نام و آوازه «فرزندان لُر» را بر صفحه‌های زرین تاریخ سراسر حماسه انقلاب اسلامی ثبت کرد.

,

رزمندگان لرستانی در ۸ سال جنگ تحمیلی جهاد فی سبیل الله را به کلاس درس عرفان و عشق‌ورزی با معشوق تبدیل کردند؛ مجاهدانی که مراتب انقیاد و تعبد خویش را به پیشگاه اقدس حق‌تعالی، با نثار خون و جان به اثبات رساندند؛ غیور مردانی که عزم و اراده راسخشان را نمی‌توان با سنجش‌های بشری و انگیزه‌های مادی ارزیابی کرد.

,

رزمندگان لرستانی از پیرو جوان درصحنه‌های جنگ حضور داشتند و جانانه جنگیدند و سخن مقام معظم رهبری صحه‌ای بر این ادعاست که فرمودند نبرد «مردان لُر» بیش ازآنچه شنیدنی باشد دیدنی است.

,

«محله اسدآبادی» خرم‌آباد را مردم استان با محرومیتش می‌شناسند، اما روزی از دل همین محله محروم جوانانی به پا خواستند و سربند یا زهرا(س) بر پیشانی بستند و راهی جبهه‌های نبرد شدند تا نکند دشمن وجبی از خاک میهنشان را تسخیر کند.

,

پس از شکست دشمن در عملیات کربلای ۵ موج جدید حملات دشمن به شهرهای ایران به‌ویژه استان لرستان آغاز شد به‌طوری‌که لرستان جایگاه سوم را در این حملات دارد و بیشترین حملات هوایی در محله اسدآبادی خرم‌آباد بوده است.

,

محله اسدآبادی در هشت سال جنگ تحمیلی بارها مورد اصابت موشک قرار گرفت که می‌توان به بمباران هوایی در تاریخ پنجم اسفندماه ۶۲، ۱۸ اسفند ۶۳، ۲۳ دی‌ماه ۶۵ و ۳۰ دی‌ماه ۶۵ اشاره کرد که در این حملات زنان و مردان بسیاری به شهادت رسیدند.

,

مردم محله اسدآبادی ۳۱۴ شهید را تقدیم انقلاب کرده‌اند، جوانانی که سینه خویش را سپر کردند و به دفاع از کیان و حریم وطن پرداختند و در مسیر اهداف و آرمان‌های حق‌طلبانه‌ نظام جمهوری اسلامی گام برداشتند.

,

جوانان رشیدی که مرگ را به سخره گرفتند و لباس خاکی بر تن کردند و از تعلقات دنیوی عبور کرده و بادل‌های آسمانی‌شان عروج کردند.

,

از دل مردم شهیدپرور محله اسدآبادی سرداران به نامی هم در جبهه‌های نبرد فرماندهانی قدر بودند و حماسه‌ها آفریدند، گرامی باد یاد و نام سرداران رشید اسلام شهید کاکا جان عالی نژاد، سردار شهید رجبعلی مشهودی، شهید میر اسماعیل رشیدی، سرتیپ پاسدار جانباز شهید حاج محمد بیرانوند، شهید علی جان بیرانوند و پهلوان شهید انوشیروان رضایی که سفیران عشق بودند و همچون ارباب عشق حضرت اباعبدالله(ع) جان دادند تا اسرار عشاق را بازگو کنند که برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست.

,

مردم ولایتمدار محله اسدآبادی در سال ۵۷ نیز نقش خود را در پیروزی انقلاب اسلامی به‌خوبی ایفا کردند و برای این پیروزی شش شهید را تقدیم انقلاب کردند.

,

رزمندگان محله اسدآبادی طی هشت سال دفاع مقدس در عملیات‌های مختلفی حضور داشتند و نقش بسزایی در عملیات حاج عمران، عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر داشتند.

,

مردم این منطقه در عملیات رمضان سه شهید، در عملیات فتح المبین یک شهید، در عملیات ثامن‌الائمه یک شهید، در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر ۱۶ شهید، در عملیات بدر سه شهید، در عملیات حاج عمران چهار شهید، در عملیات کربلای ۴ دو شهید، در عملیات کربلای ۵ دو شهید، در عملیات والفجر ۶ سه شهید، در عملیات والفجر ۸ دو شهید، در عملیات والفجر ۹ یک شهید، در عملیات بیت‌المقدس ۲ یک شهید، در عملیات بیت‌المقدس ۴ یک شهید، در عملیات مرصاد چهار شهید، در سوسنگرد یک شهید، در آزادسازی بستان یک شهید، در عملیات طریق‌القدس سه شهید، در عملیات نصر۵ یک شهید، در عملیات نصر۷ یک شهید، در عملیات ذوالفقار یک شهید، در عملیات قادر دو شهید، در عملیات مروارید یک شهید و در تک دشمن ۵۲ شهید را تقدیم انقلاب کردند.

,

براثر بمباران هوایی نیز در این منطقه ۱۵۵ نفر به شهادت رسیدند که ۴۲ شهیده، ۱۱۰ شهید و ۳ شهید گمنام حمله هوایی متعلق به این منطقه بوده است؛ همچنین جانبازان پُر افتخار و آزادگان بسیاری نیز دارد.

,

پس از پیروزی ۸ سال دفاع مقدس، دلاورمردان این منطقه نقش بسزایی در امنیت جامعه داشته‌اند به‌طوری‌که ۱۴ شهید درگیری با اشرار مربوط به منطقه اسدآبادی بوده است و همچنین شهید مدافع وطن سید نور خدا موسوی و شهید مدافع حرم اسماعیل غلامی یاراحمدی از این دیار بر خواسته و راه شهدای کربلا را در پیش گرفتند.

,

شهدای هشت سال دفاع مقدس گواهان صادق و یادگاران اراده‌های استوار و آهنین هستند که درراه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود سعادت و پیروزی را برای ایران اسلامی رقم زدند.

,

آری؛ شهادت شهد شیرینیست که عشاق از دست معشوق خویش می‌گیرند تا در حریم وصل خود نثار جان کنند؛ سلام بر آنانی که به خاک افتادند اما خاک ندادند؛سلام بر آنانی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند.

,

حال به همت جوانان بسیجی پایگاه مقاومت شهید اشرفی اصفهانی، پایگاه شهید حیدری و هیئت بیت الحسین(ع) یادبود شهید پر افتخار اسلام، سپهبد حاج قاسم سلیمانی و یادواره ۳۱۴ شهید محله اسدآبادی ۲۳ بهمن‌ماه ساعت ۲۰ شب در مسجد امام جعفر صادق(ع) اسدآبادی برگزار می‌شود تا یاد و نام این شهیدان عالی‌قدر در یاد و خاطره مردم لرستان باقی بماند و راه این شهیدان عزیز پر رهرو باد.

,

 

,

مازندران

, مازندران ,

آزاده‌ای که مدافع حرم شد؛ ماجرای نقاشی عکس امام در اسارتگاه از زبان رزمنده مازندرانی

,

آزاده‌ای که مدافع حرم شد؛ ماجرای نقاشی عکس امام در اسارتگاه از زبان رزمنده مازندرانی

, آزاده‌ای که مدافع حرم شد؛ ماجرای نقاشی عکس امام در اسارتگاه از زبان رزمنده مازندرانی, آزاده‌ای که مدافع حرم شد؛, ماجرای نقاشی عکس امام در اسارتگاه از زبان رزمنده مازندرانی,

به گزارش بلاغ، ثبت خاطرات روزهای اسارت هر یک از آزادگان همچون برگ زرینی است که هر روز بر تاریخ پر افتخار کشورمان افزوده می شود و رسالت ما را در حفظ این گنجینه های ناب دشوارتر می سازد بنابراین باید بدانیم و یادآور شویم که امنیت امروز جامعه ما مرهون جوانمردی و رشادت های دیروز آنان است.

مفید اسماعیلی سراجی رزمنده ای بود که از سال ۶۱ و در سن ۱۳ سالگی ، به قصد دفاع از سرزمین و ارزش های نظام مقدس جمهوری اسلامی، قدم در راه جهاد و مقاومت و جبهه های نبرد حق علیه باطل نهاد. وی که در سال ۱۳۴۷ و در شهرستان قائمشهر متولد شده بود از مقاطع ابتدایی جنگ به دفاع پرداخت تا در جزیره مجنون به اسارت نیروهای بعثی در آمد و حدود ۵ ماه بعد از به اسارت درآمدن در چنگال دشمن فرزند اولش متولد شد و از شیرین ترین اتفاق زندگی مشترکش بی خبر ماند.69/6/4 بعد از ۲۶ ماه اسارت آزاد شد.وی پس از آزادی فعالیت های فراوانی در حوزه دفاع مقدس و جبهه فرهنگی انجام داده است.

در دوران جنگ فرمانده گروهان ۳ از گردان حمزه سیدالشهدا بوده است و بعد از اسارت نیز به شغل سابق خود و ادامه تحصیل و گرفتن مدرک دکتری تاریخ مشغول به فعالیت در زمینه های مختلفی بوده است.از جمله فعالیت های ایشان:فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا،معاون فرهنگی سازمان حفظ آثار استان مازندران،مدیر ادبیات بنیاد حفظ آثار استان مازندران،مسئول روابط عمومی بنیاد حفظ آثار استان مازندران، سردبیر نشریه سبز سرخ به مدت۱۰سال، مسئول کنگره شهدای استان مازندران، مسئول ستاد حفظ آثار سپاه و بعد از بازنشستگی مشاور فرهنگی بنیاد حفظ آثار استان مازندران، مشاور فرهنگی فرمانده سپاه استان مازندران و دبیر اجرایی ستاد تدوین تاریخ جنگ استان مازندران است.

ایشان بار دیگر با همراهی رزمندگان لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا در سوریه برای چندمین بار دل به عرصه جهاد و پیکار زد.

*با توجه به اینکه در زمان ورود به جبهه سن کمی داشتید،با مخالفت خانواده مواجه نشدید؟

بستر ورود به جبهه در خانواده ما کاملا مهیا بود، چراکه برادران من از فعالان این عرصه بودند.اما به خاطر اینکه در آن دوران سن کمی داشتم با مخالفت خانواده روبرو شدم.۱۳ سال داشتم ودر کلاس دوم راهنمایی به تحصیل مشغول بودم.اما حضور در جبهه ومبارزه با دشمن را برای خود وظیفه می دانستم.

نحوه جلب موافقت خانواده به این شکل بود که یکی از برادرانم در محلی برای جذب نیرو در حال سخنرانی بود و می گفت برای دفاع از کشور همه با هر شرایطی می توانند حضور داشته باشند،من هم با نکته سنجی از او پرسیدم من هم می توانم به منطقه اعزام شوم؟ برادرم آنجا موافقت خود را اعلام کرد ومن نیز با پیگیری های فراوان موفق شدم.

البته در مراحل بعدی به مشکلاتی برخوردیم.زیرا افراد زیر ۱۸ سال را به جبهه اعزام نمی کردند. مانع بعدی برای اعزام من در تهران ایجاد شد. آن زمان مسئول اعزام در تهران، آیت الله مهدوی کنی بود.با اعزام ما مخالفت شد وما نیز با مسئولان اعزام وارد بحث شده وخواستار دیدار با آیت الله مهدوی کنی شدیم.به هر ترتیب موفق شدیم از این مرحله نیز عبور کرده وبه جبهه اعزام شویم.

*به کدام منطقه اعزام شدید؟

منطقه عملیاتی گیلانغرب که مدت ۲ ماه طول کشید. برادرم، فرمانده گروه ما در این اعزام بود.

*مشکلی با شرایط سخت جبهه نداشتید؟

برای تحویل اسلحه مشکلات فراوانی بوجود آمد. وقتی ما را به مدرسه ای در شهر گیلانغرب بردند در آنجا اسلحه خانه ای وجود داشت که دریچه اش در ارتفاع بالایی قرار گرفته بود و افراد برای تحویل اسلحه باید از یک سکو بالا می رفتند تا راحت تر کارهایشان را انجام دهند.

وقتی مسئول اسلحه خانه به من گفت بیا بالای سکو و من در جواب گفتم بالای سکو ایستاده ام. سرش را از دریچه بیرون آورد و با تعجب گفت برو پائین. من که تا رسیدن به شهر گیلانغرب بارها به خاطر رفع موانع به سلاح اشک متوسل شده بودم آنجا هم زدم زیر گریه! برادرم که از دستم کلافه شده بود گفت: بازم که داری گریه می کنی؟! گفتم: به من اسلحه تحویل نمی دهند و می گویند قدت کوتاه است. برادرم عصبانی شد و برای اعتراض به اسلحه خانه آمد. مسئول اسلحه خانه گفت: قرار است به او کلاش بدهیم. چون زورش به ژ۳ نمی رسد و نهایتاً اسلحه را تحویل گرفتم.

*بعد از آن اعزام،چند بار به جبهه اعزام شدید؟

تا قبل از ۱۸ سالگی، ۶ بار به جبهه در مناطق مختلف عملیاتی اعزام شدم. در واقع مشکلات اعزام من در مرحله اول مرتفع شد وهر بار با بیان اینکه برای دفعه چندم به جبهه اعزام می شوم، تاییدیه مسئولان اعزام کننده را دریافت می کردم.

*اگر خاطره ای از دوران حضور در مناطق عملیاتی دارید، بیان کنید

محمد غلامی اهل گنبد از دوستانم بود که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. در این عملیات، بنا به تشخیص فرمانده گروهان من یک شب به خط دوم برگشتم و شهید غلامی جایگزین من شد. نیمه های شب شهید ید الله کلانتری با بی سیم به من اطلاع داد که به خط اول بروم.به محل استقرار دسته رفتم. وقتی خواستم وارد سنگر شوم با تن بی سر شهیدی مواجه شدم. به من گفتند شهید بی سر، محمد غلامی است، به نقطه ای که او نشسته بود توجه کردم. درست همان جایی بود که من تا چند ساعت قبل در آنجا نشسته بودم. در دستش خودکار بود و در حال نوشتن چیزی در دفترچه اش به شهادت رسیده بود. کنجکاو شدم تا ببینم چه نوشته است. خون را از روی صفحه پاک کردم، وقتی به جمله نگاه کردم گفتم: خوشا به سعادتت محمد که با چشمی باز راهت را پیدا کردی. نوشته بود: خدایا! مرگ مرا شهادت در راهت قرار بده. این خط را پر رنگ کرده بود. دفترش را از دستش در آوردم و برای خانواده اش فرستادم.

*در چه محور عملیاتی به اسارت نیروهای بعثی در آمدید؟نحوه اسارت خود را شرح دهید؟

اسارت من ، سال ۶۷ و در اواخر جنگ تحمیلی وهمزمان با اعلام عقب نشینی سراسری فاو، شلمچه و جزیره مجنون اتفاق افتاد.من در جزیره مجنون به اسارت نیروهای دشمن در آمدم.با توجه به اینکه از عملیات گسترده عراقی ها و پشتیبانی آمریکا اطلاع داشتیم برای شهادت در آن منطقه ماندیم. هدف اصلی ما این بود که نگذاریم به راحتی جزیره مجنون اشغال شود. تا آخرین لحظه مقاومت کردیم و در نهایت به محاصره نیروهای دشمن در آمدیم.

با یک خودرو در حال تغییر موضع بودیم که مورد اصابت موشک هلی کوپتر عراقی قرار گرفتیم.من در لحظه آخر از ماشین به بیرون پریدم،متاسفانه دوستانم در این حمله دشمن به شهادت رسیدند. من نیز در اثر بمباران شیمیایی صبحگاه نیروه های بعثی مجروح شده بودم.

*بعد از اسارت به کجا منتقل شدید؟

ابتدا ما را به بصره منتقل کردند. در آنجا بازجویی هایی از من انجام شد اما به خاطر اینکه در زمان اسارت فرمانده گروهان بودم به استخبارات بغداد منتقل شدم. به مدت ۱۶ روز بازجویی ها ادامه داشت تا در نهایت به کمپ ۱۳ رمادی منتقل شدم.مدت ۱ سال در این کمپ حضور داشتم،اما به خاطر اینکه مشکلات فراوانی برای بعثی ها ایجاد کرده بودیم و هر روز با آنها درگیر می شدیم، ما را به کمپ ۱۷ در تکریت بردند.

*از حضور در کمپ ۱۷ تکریت بیشتر بگوئید.

افرادی که به این کمپ فرستاده می شدند بیشتر بچه های حزب الهی، فرماندهان وکسانی بودند که بعثی ها را دچار مشکل کرده بودند. آنجا با حاج آقا ابوترابی آشنا شدیم.

*از خصوصیات اخلاقی حاج آقا ابوترابی ونقش وی در دوران اسارت برایمان بیشتر بگوئید

با وجود نگاه ها و تفکرات ایشان، نگرش ما نسبت به اسارت تغییر کرد. در واقع نگاه ما به اسارت منطقی تر شد.حاج آقا ابوترابی عقیده داشتند که اسرا سرمایه های انقلاب هستند و باید مراقب بود که در اسارت به شهادت نرسند و با این هدف باید از رفتارهای هیجانی پرهیز کرد.

ما جوان بودیم و برای مبارزه با بعثی ها ، درگیری و نزاع را در پیش گرفته بودیم اما ایشان استفاده از رفتار ومنش اخلاقی را بهترین راه برای برخورد با دشمن می دانستند و با این راه به دنبال تغییر رفتار دشمن بودند.

*اسارت شما چند ماه به طول انجامید؟

۲۶ ماه در اسارت نیروهای بعثی بودیم. البته به خاطر شرایط حساس وافراد حاضر در این کمپ قرار نبود آزاد شویم اما با پیگیری و فشارهای جمهوری اسلامی ما نیز جزء افراد آزاد شده قرار گرفتیم.

*بعد از آزادی وبازگشت، به چه فعالیتی پرداختید؟

در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت می کردم تا در نهایت بازنشسته شدم.در همین دوران در رشته مهندسی نقشه برداری به تحصیل پرداختم اما از آنجا که این رشته با روحیات وافکارم سازگار نبود، تصمیم گرفتم وارد رشته تاریخ شوم. اکنون نیز در مقطع دکترای تاریخ مشغول ادامه تحصیل می باشم.

تصمیم من در تغییر رشته ، بیشتر به این دلیل بود که می دیدم برخی جریانات لیبرالیسم به دنبال از بین بردن یا کمرنگ کردن فرهنگ دفاع مقدس می باشند. بنابراین شروع به فعالیت در حوزه نشر و تولید آثار حوزه ایثار وشهادت کردم.

ابتدا در نشریات محلی شروع به فعالیت پرداختم که در نهایت منجر به راه اندازی نشریه «سبز وسرخ » شد.این نشریه به طور تخصصی به حوزه دفاع مقدس می پرداخت. مغفول ماندن تاریخ دفاع مقدس باعث به مخاطره افتادن هویت اصلی آن می شود به همین دلیل شروع به ثبت تاریخ دفاع مقدس کردم وامروز به عنوان دبیر ستاد تدوین تاریخ جامع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به فعالیت می پردازم.

* کتابی در حوزه دفاع مقدس به چاپ رسانده اید؟

تاکنون به خاطر برخی شرایط، موفق به ارائه اثر نشدم، اما از سال ۸۳ ، سه عنوان کتاب آماده کرده ام که با فراهم شدن شرایط به چاپ خواهند رسید.اولین کتاب «هدیه چشمان زهرا» است که مجموعه خاطراتم از دوران دفاع مقدس می باشد.کتاب دوم مجموعه خاطرات «سبز وسرخ» است که به خاطرات بچه های رزمنده لشکر ۲۵ کربلا می پردازد.کتاب سوم نیز در حوزه طنز کودک ودفاع مقدس با عنوان « قصه من و قاطر فراری» می باشد.

از همرزمان دوران جنگ و اسارتم عاجزانه می خواهم خاطرات خود را در اختیار نویسندگان و پژوهشگران قرار دهند و بدانند خاطرات آنان متعلق به ملت ایران، انقلاب اسلامی و تاریخ خونبارتشیع است . از دوستان و همرزمان جدیدم نیز تقاضا می کنم قدر موقعیت های ایجاد شده فعلی که در آن بسر می برند را بدانند. بی شک دفاع مقدس طلایی ترین مقطع تاریخی کشور ما است.

*روایت یک خاطره

اولین سالگرد ورودمان به اردوگاه 17 «رمادی»، مصادف شده بود با اولین سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)؛ این که می‌توانستیم در این اردوگاه کمی راحت‌تر از اردوگاه 13 «رمادی» مراسم برگزار کنیم، احساس خوشی بود که در دل همه اُسرا موج می‌زد، به خصوص آنهایی که به اتفاق هم به تکریت آمده بودیم. در اردوگاه 13 «رمادی»، اگر عراقی‌ها احساس می‌کردند یک اسیر دارد درباره امام فکر می‌کند! دمار از روزگارش درمی‌آوردند، چه رسد به اینکه برای امام مراسم ختم هم بگیریم.

یادم می‌آید درست اربعین امام بود که شانزده نفر از بچه‌ها را به خاطر دور هم نشستن و فاتحه خواندن گرفتند و یک هفته آنها را در یک اتاق (3×2) نگه داشتند. اردوگاه 17 به برکت حضور حاج آقا ابوترابی توانسته بود خیلی از سدهایی را که در اردوگاه‌های دیگر وجود داشت، از بین ببرد.

یکی از روزها دوستم که اهل گیلان بود به سراغم آمد و گفت: مفید! در طول این 4 سالی که در اسارت هستم عکسی را نگه داشتم که برایم خیلی مهم است. وقتی این جمله را شنیدم، فهمیدم با این جمله‌اش به دنبال چه چیزی می‌گردد. در آن روزها من که نقاشی‌ام تا حدودی خوب بود، عکس‌هایی را که از طرف خانواده بچه‌ها برای آنها فرستاده می‌شد، می‌کشیدم و اُسرا آن نقاشی‌ها را به همراه نامه‌هایشان برای خانواده می‌فرستادند. این دوستم نیز قصد داشت تا من به او بگویم: حاضرم این عکس تو را هم نقاشی کنم.

من هم با این جمله کوتاه اعلام آمادگی کردم و گفتم حاضرم آن را بکشم. دوستم که به نظرم به هدفش رسیده بود، رو کرد به من و گفت: کشیدن این عکس، شرطی دارد که باید به آن عمل کنی. من که تا آن روز برای کشیدن نقاشی شرطی را قبول نکرده بودم، گفتم: این عکس چه کسی است که برای کشیدن نقاشی‌اش باید شرطی را قبول کنم؟! لبخندی زد و به آرامی دست در جیبش برد.

وقتی دستش را بیرون آورد، کارت پرس شده‌ای در دستش قرار داشت. وقتی کارت را نگاه کردم، حیرت زده شدم، باورم نمی‌شد، دلم ریخت. اشک دور چشمانم حلقه زد. نمی‌دانم از ترس بود یا خوشحالی؛ سعی کردم خودم را کنترل کنم. بعد از چند سال، عکس امام روح‌الله را می‌دیدم. گفتم: این عکس را از کجا گرفتی؟ گفت: روز اول اسارت از دید عراقی‌ها پنهان کردم و تا به امروز نیز آن را در لباسم مخفی نگه داشتم. عکس را بوسیدم و آن را داخل جیب پیراهنم گذاشتم. منتظر ماندم که شب شود.

, بلاغ,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,

تنها کسی که از مداد رنگی و کاغذ صلیب سرخ استفاده می‌کرد من بودم. به همین خاطر مسئول آسایشگاه مداد رنگی‌ها را داده بود به من و هر کس که لازم داشت از من می‌گرفت. از بدشانسی، من جایی می‌خوابیدم که سربازهای عراقی هر وقت از کنار پنجره عبور می‌کردند مرا می‌دیدند. شب‌ها از ساعت 10 شب به بعد خاموشی اعلام می‌شد. البته چراغ‌ها خاموش نمی‌شدند بلکه این ما بودیم که باید می‌خوابیدیم.
 
برای کشیدن این عکس که نیاز به جای امنی بود، بهترین موقع، هنگام خاموشی بود. حالا باید دست به ابتکاری بزنم که هم از دید عراقی‌ها در امان باشم و هم از فرصت به دست آمده بهره ببرم. ملحفه سفیدی که داشتم به صورت پشه بند در آوردم. به طوری که راحت در زیر آن بتوانم به کارم برسم. حتی ماشاءالله که بغل دستم خوابیده بود از کارم سردرنیاورد.

وقتی شروع کردم به کشیدن عکس، تنم هم شروع کرد به لرزیدن! ترس اینکه عراقی‌ها اگر بفهمند، وجودم را می‌لرزاند. در همین فکر بودم که صدای نگهبان عراقی که مرا خطاب قرار داده بود به گوشم رسید: اولک!

من سرم را از زیر ملحفه بیرون آوردم به طوری که قسمتی از بدنم نیز مشخص شد. با دست اشاره کرد، چرا لُختی؟ از اینکه با این سوألش پاسخی به ذهنم رسیده بود خوشحال شدم. قبل از اینکه سوال دیگری از دهانش خارج شود،‌ گفتم: سیدی! جرب. «جرب یعنی: خارش، گال» البته پنجه‌های دستم را به نحوی که بیانگر خارش در بدن دارم، روی دست دیگرم کشیدم.

سرباز عراقی طوری پوست صورتش را جمع کرد که انگار قبلاً با مریضی «گال» دست و پنجه نرم کرده بود. فردا صبح، عکس اصلی را به دوستم برگرداندم و عکسی که نقاشی کرده بودم را به بچه‌های اتاق نشان دادم. وقتی چشم بچه‌ها به عکس می‌افتاد، ترس و شعف به وضوح در صورت‌شان هویدا می‌شد؛ چیزی که خود من نیز در ابتدا به آن دچار شده بودم.

یکی از بچه‌ها که اهل بهبهان بود، یک شب عکس را از من گرفت تا در تنهایی عقده دل واکند. فردا صبح وقتی عکس را از او خواستم، گفت: آقا عظیم گرفت و پاره کرد. آن قدر عصبانی شدم که زبانم بند آمد. رفتم سراغ «آقا عظیم». عظیم وقتی عصبانیت مرا دید مثل همیشه با صبر و حوصله بسیار به حرف‌هایم گوش داد و بعد با لبخندی گفت: تو خواستی با کشیدن عکس دل بچه‌ها را شاد کنی و من با پاره کردن آن جان بچه‌ها را حفظ کردم.

با این جمله عصبانیتم فروکش کرد، ولی از اینکه توانسته بودم بعد از چند سال تصویر رنگی امام(ره) را به بعضی از اُسرایی که به مدت ده سال او را ندیده بودند، نشان بدهم، خوشحال بودم و از انتخاب حاج آقا ابوترابی که عظیم را به شایستگی، به عنوان مسئول آسایشگاه انتخاب کرده بود، لذت بردم.

رزمندگان با نگاه اعتقادی می‌جنگند

اسماعیلی گفت: هرکس که می‌خواهد زیر پرچم انقلاب و امام بیاستد باید نگاه مکتبی و جهانی داشته باشد.

وی مشکلات حال حاضر جهان اسلام را در نبود وحدت دانست و افزود: دفاع امروز ایران، تنها دفاع از شیعه نیست بلکه دفاع از اسلام در برابر لیبرالیسم است، جریان تکفیر و وهابی زاده اندیشه‌های آنگلوساگسون‌هاست، زیرا این اندیشه شاخصه‌ حیاتش ایجاد تفرقه برای حکومت بر جهان است.

اسماعیلی در تشریح زندگی خود گفت: 10 ساله بودم که انقلاب شد، در 13سالگی برای اولین بار به جبهه رفتم و در 4 تیر 67 به اسارت بعثی‌ها در آمدم.

وی در ادامه افزود: بعد از آزادی از اسارت جریان انقلاب اسلامی را کمرنگ دیدم، همه جا به بهانه و شعار سازندگی و جبران خسارات جنگ، آرمان‌های انقلاب را رها کردند و گاها به انحراف کشیده می‌شد.

این رزمنده مدافع حرم با اعلام اینکه انقلاب ما در امتداد نهضت امام حسین (ع) است، تصریح کرد: پیرو این نهضت بودن آمادگی در تمام شرایط را می‌طلبد، وقتی همیشه در برابر جبهه شیطان قرار داریم باید همیشه هم آماده تهاجم آنها باشیم.

وی در بیان دغدغه‌هایش گفت: دغدغه‌های جامعه را فهمیدم و با وجود اینکه 108 واحد مهندسی نقشه‌برداری را گذارنده بودم انصراف دادم و به سراغ تاریخ رفتم زیرا متوجه شدم اگر می‌خواهیم تحولی در جامعه ایجاد کنیم باید فرهنگ ایثار و شهادت را دوباره زنده کنیم.

اسماعیلی با اشاره به تداوم دشمنی استکبار در برابر جریان مکتبی اسلام، خاطرنشان کرد: همیشه تلاشم در زنده نگه داشتن فرهنگ و مکتب شهدا بود، با وجود آمدن داعش فهمیدم که استکبار به دنبال تحمیل جنگ دیگری به جهان اسلام است، 8سال جنگ به دستور و پشتیبانی استکبار و توسط احمقی به نام صدام بر ما تحمیل شد و اکنون نیز آن حماقت در تکفیری‌ها دیده می‌شود، انسان‌هایی که چند سال آینده خود را نمی‌بینند و از تاریخ عبرت نگرفته‌اند، همانطور که آمریکا بن‌لادن و صدام را نابود کرد داعش هم بعد از پایان ماموریتش نابود می‌شود.

وی در ادامه تصریح کرد: عقبه جریان تکفیری بسیار پیچیده است، برای مثال ریشه‌های رسانه‌ایی این جریان به هالیوود وصل است.

این رزمنده جبهه مقاومت در انتقاد از بهانه‌جویی‌های عده‌ایی در داخل گفت: عده‌ایی در کشور می‌گویند ایران بر شعله آتش در سوریه دمید اما نمی‌فهمند اگر ما آتش را در نقطه شروع مهار نمی‌کردیم شعله‌هایش مرزهای کشورمان را می‌سوزاند، ایران بخشی از جهان اسلام است، ما را نمی‌توان متهم کرد فقط برای خودمان در سوریه حضور داریم بلکه سود این حضور برای کل جهان اسلام است، حتی برای کشورهایی همچون ترکیه و اردن که حامی تکفیری‌ها هستند.

اسماعیلی با بیان اینکه مکتب انقلاب اسلامی یک مکتب مترقی به روز است و همه پیروان آن باید بدانند کار حسینی و زینبی پیش‌رو دارند، افزود: به ندرت روی تشک خوابیدام و همیشه خود را آماده رزم قرار می‌دهم، بعد از بازنشستگی از سپاه برای خود دو دست لباس گرفتم که هرگاه لازم شد از آن استفاده کنم زیرا من از سر اعتقاد بر خود واجب می‌د‌انم که در برابر جریان شیطانی و استکباری تکفیری بیایستم.

وی در ادامه گفت: اتفاقاتی که امروز در منطقه رخ می‌دهد از بیش از نیم قرن پیش طراحی و اجرایی شد، اگر جستجویی ساده در فضای مجازی با عنوان خاورمیانه جدید کنیم می‌بینیم که آنها به دنبال چند تکه کردن کشورها به خصوص ایران هستند و برای اجرای نقشه خاورمیانه جدید باید با ایران وارد جنگ می‌شدند زیرا ایران دشمن منافع آنهاست.

این رزمنده جبهه مقاومت در تحلیلی از شرایط کنونی منطقه، ابراز کرد: غرب بعد از انقلاب به دنبال تجزیه ایران بود اما هوشیاری امام آنها را ناکام گذاشت، کوچک شدن کشورهای منطقه به سود اسرائیل است، اسرائیل ماهیتی نامشروع دارد و امام و انقلاب اسلامی 37سال نقشه استکبار را برای اجرایی کردن خاورمیانه جدید عقب اندخته‌اند.

اسماعیلی با بیان اینکه رزمندگان ما با نگاه اعتقادی می‌جنگند و سودش برای همه کشورهای منطقه است، بیان کرد: امام خمینی دیدگاه جهانی و رهایی‌بخش داشت و خود را خادم می‌دانست و جمهوری اسلامی در خدمت تمام مستضعفین در جهان است.

وی در پایان با بیان اینکه فردگرایی و امانیسمی که غرب شعار آن را سر می‌دهد تهی از معنویات و سرشار از توحش است، به غرب‌گرایان کشورمان گوش‌زد کرد: دشمن به دنبال تجزیه ایران است، حالا هر کس با هر شعاری ملی‌گرایی، وطن‌پرستی و ستایش طاغوت در قبل از انقلاب قطعا نباید به دنبال این خواسته دشمنان باشد که اگر باشد اعتقادادش زیر سوال است.

,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,

 

,

مرکزی

, مرکزی,

خاطرات انقلاب از زبان یکی از یاران انقلاب؛

, خاطرات انقلاب از زبان یکی از یاران انقلاب؛ , خاطرات انقلاب از زبان یکی از یاران انقلاب؛ ,

شاگرد کبابی بازارچه ادیب الممالک از جنایت پهلوی در ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور می گوید/ هنری که در تعهد به اسلام و انقلاب جلوه کرد

,

شاگرد کبابی بازارچه ادیب الممالک از جنایت پهلوی در ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور می گوید/ هنری که در تعهد به اسلام و انقلاب جلوه کرد

, شاگرد کبابی بازارچه ادیب الممالک از جنایت پهلوی در ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور می گوید/ هنری که در تعهد به اسلام و انقلاب جلوه کرد, شاگرد کبابی بازارچه ادیب الممالک از جنایت پهلوی در ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور می گوید/ هنری که در تعهد به اسلام و انقلاب جلوه کرد,

به نقل از دیارآفتاب؛ صریح و بدون پرده می گوید: «ما برای شکم انقلاب نکردیم.» این جمله که از دهانش خارج می شود، خانه اش را دقیق تر واکاوی می کنم؛ بعید می دانم بیشتر از 70 متر باشد؛ پذیرایی اش را یک دوازده متری و اطرافش را موکتی پوشانده، اتاق خوابش هم آن قدر بزرگ نیست. درب ورودی خانه هم کوچک و باریک است، آن هم در انتهای یک کوچه ی بن بستِ قرار گرفته در کوچه ای دیگر. سفره پایان بحثمان را هم که با اصرار پهن می کند و مهمان آش و نیمروی خودش و همسرش می شوم، باور می کنم که برای شکم انقلاب نکرده است. در همین افکار هستم که حرفش را کامل تر می کند و می گوید: «ما برای میزِ مدیریت انقلاب نکردیم.» وقتی تابلو های نقاشی رنگ روغنش را بر روی دیوار همان پذیرایی می بینم و می گوید تا همین دو سال پیش هم مشغول حلیم پزی و کباب زنی بوده است و حالا بعد از سکته قلبی اش دوسالی را خانه نشین شده، می فهمم که برای میز هم انقلاب نکردیم.

, دیارآفتاب,

وقتی خودش عکس برادر شهید همسرش را نشان می دهد دیگر راحت می توان این جملاتش را فهمید که «انقلابِ ما آرمان با ارزشتری داشت که از جان انسان ها هم باارزش‌تر بود. عده ای حاضر شدند خودشان را برای آرمان هایی که برآمده از اعتقادات و مبانی ملی شان و بالاتر از این حرفها، برای دینشان بود، فدا کنند.»

,

خاک پای عاشقان انقلاب را به چشم می مالم

, خاک پای عاشقان انقلاب را به چشم می مالم, خاک پای عاشقان انقلاب را به چشم می مالم,

در نهایت خضوع، حتی از اینکه به دلیل کهولت سن و بیماری نمی تواند بیش از این برای انقلاب وقت بگذارد احساس شرمندگی می کند. اما چون برای نسل جوان انقلاب ارزش خاصی قائل است می خواهد خاطرات خودش را برای نسل جوان بیان کند؛ از 15 خرداد تا 17 شهریور و بعد از آن در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی. خاضعانه ادامه می دهد: « در همان بحبوحه به کسانی که به انقلاب عشق می ورزیدند، علاقه مند بودم؛ آن کس که به انقلاب علاقه مند بود، حتی اگر یک رفته گر شهرداری، خاک کف پایش را به چشمانم می مالیدم.»

,

نامش محمد علی عباسی است، متولد اراک آن هم در حد فاصل کوچه بارو و سعدی در خانه ای اجاره ای. در سال 39 برای فتح قله های بلند آرزوهایش به تهران هجرت می کند و تا سال 59 ساکن تهران می ماند. از آرزوهایش باز می ماند و در تهران، بر خلاف علاقه اش  شاگرد کبابی می شود و بعد از مدتی در آن صنف به صورت مستقل شاغل. به هر شکل در سال 59 به دلیل نبودن منبع درآمد و مستاجری و با توجه به دگرگون شدن وضعیت کاسبی در آن سال ها، نمی تواند در تهران بماند و به اراک باز می گردد.

,

درکی بالاتر از دست اندرکار نماهای انقلابی!

, درکی بالاتر از دست اندرکار نماهای انقلابی!, درکی بالاتر از دست اندرکار نماهای انقلابی!,

خودش می گوید از دست اندرکاران وقایع انقلاب نبوده است اما ما می گوییم که شاید درک و فهمش از وقایع انقلاب، خیلی بیشتر از برخی افراد دست اندرکار نما بوده است! از شاهدان وقایعی بوده که تحملش برای هر انسانی سخت خواهد بود و برای هنرمند سخت تر.

,

بگذارید از زیاده گویی بگذریم و حرف های او را بشنویم. از او می خواهم که از 15 خرداد 42 شروع کند و او هم با بغض خاصی می گوید:

,

«از سال 42 خاطرات تلخی را در ذهن دارم؛ کسانی که خاطراتی از آن زمان دارند خاطرات شیرینی نیست. روز 15 خرداد 42 در یک مغازه کبابی در بازارچه ادیب الممالک ری کار می کردم. حدود ساعت 9:30 صدای شلیک تیر زیادی را شنیدم و فرار مردم از کوچه و پس کوچه ها توجهم را جلب کرد. وقتی پناه آوردن جمعیت به مغازه ها را دیدم، وارد خیابان شدم و عکس حرکت مردم به راه افتادم. آن جا بود که شعبان جعفری یا همان شعبان بی مخ که سر سپرده خاندان شاه بود را دیدم که پشت یک جیپ ارتشی بود و یک مسلسل تیر بار هم برآن مستقر؛ سربازان گاردی و وسایل و ماشین های دیگر نظامی مانند کامیون های ارتشی پر از سربازان رژیم هم اطراف آنها بود. اینها مردم را به رگبار می بستند؛ بالاخص شعبان بی مخ که رگبار را همین طور روی ملت می گرفت.

,

از روی زخمی ها با ماشین رد می شدند

, از روی زخمی ها با ماشین رد می شدند, از روی زخمی ها با ماشین رد می شدند,

جای تاسف این جا بود که با ماشین از روی برخی از زخمی هایی که هنوز جان در تن داشتند و روی زمین افتاده بودند، رد می شدند و اهمیتی به آنها نمی دادند که صحنه بسیار تلخ و دل خراشی بود. (بغض و اشک) به همین طریق سرکوب گسترده ای از افراد با ایمان حاضر در آن تجمع انجام دادند. حجم سرکوب و القا ترس به مردم منجر شد که قائله به سرعت بخوابد و مردم به خانه ها برگردند.

,

فردی بود که او را علی آقا صدا می زدیم. سر خیابان ادیب الممالک و روبه روی بازارچه نائب السلطنه مغازه دوچرخه سازی داشت. با ماشین همین علی آقا، در شلوغی ها، به کمک دو سه نفر دیگر، کشته ها و زخمی ها را به بیمارستان بازرگانان می رساندیم. بعد از انتقال چند مجروح فردی به ما گفت که انتقال مجروحین به آن بیمارستان یعنی تحویل این افراد به ساواک. به همین دلیل مابقی مجروحین را به درمانگاهی در خیابان آبمنگل که درمانگاه سوم شعبان نام داشت منتقل کردیم. این درمانگاه را بازاری ها تاسیس کرده بودند و هزینه آن را می دادند. حتی دکتر هایی را هم از خارج می آوردند و بیماران کم برخوردارتر و دارای بیماری های خاص را درمان می کردند. علی رغم اینکه موضوع حجاب در هیچ بیمارستانی برای پرستار ها مطرح نبود اما در آن درمانگاه که وارد می شدیم، همه با حجاب کامل حضور داشتند.

,

در آن درمانگاه سریع اقدامات لازم صورت می گرفت و بعد از آن، مجروحان را از درب های پشتی یا از طریق‌های دیگر به خانه های مجاور انتقال می دادند که اگر مامورین به این درمانگاه آمدند به این افراد دسترسی نداشته باشد. برای برخی هم تاریخ بستری را برای دو ماه قبل می زدند که مثلا به دلیل تصادف در این درمانگاه بستری بوده است.»

,

اگر رساله امام در خانه ای پیدا می شد، آن خانواده متلاشی بود

, اگر رساله امام در خانه ای پیدا می شد، آن خانواده متلاشی بود,

«مجلات و روزنامه های وابسته به حکومت از تظاهرات مردم عکس گرفته بودند و از روی آن عکس ها افراد حاضر در راهپیمایی ها شناسایی می شدند و مامورین سازمان امنیت که تحت فرماندهی آمریکا و اسرائیل مملکت را اداره می کرد، شبانه به خانه ها می رفتند و آنها را می بردند. آنجا زیر اعترافات هر کس به اندازه فعالیتی که داشت مورد بازجویی قرار می گرفت. حتی به خانه اش می ریختند و اگر رساله ای از امام و مراجع پیدا می کردند باید آن خانواده را متلاشی شده می دانستی.

,

برخی زیر شکنجه ها از بین می رفتند و یا برخی را پس از چند ماه آزاد می کردند. همین اتفاقات مردم را نسبت به حکومت آگاه تر کرد و مردم به این مسئله پی بردند که این حکومت چه میزان نسبت به مردم وطن خود بی تفاوت است و برای حفظ حکومت خود که همان حکومت آمریکا و اسرائیل بود تلاش می کند. همین مسائل زمینه آگاهی مردم شد. در کنار آن، پیام ها و سخنرانی های امام (ره) مردم را قوت بیشتری می بخشید. مردم منتظر جرقه ای بودند. البته برخی از مراجع، نظر براین داشتند که فعلا با آن اتفاقی که 15 خرداد افتاده است نمی توان صحبت از حرکت های دیگر کرد. در هر صورت خیلی از وعاظ و روشنگران نیز ممنوع المنبر شده بودند که آیت الله فلسفی و نوری نمونه هایی از آن بودند. اقای فلسفی و آیت الله نوری را خانه نشین کردند و اجازه برگزاری نماز جماعت را هم نمی دادند. مگر اینکه عده ای در خانه این افراد حاضر می شدند و نماز جماعت می خواندند. »

,

حکومت می خواست با کشت و کشتار مردم را متوقف کند

, حکومت می خواست با کشت و کشتار مردم را متوقف کند, حکومت می خواست با کشت و کشتار مردم را متوقف کند,

به ماجرای 17 شهریور که می رسد آلبومی از عکس هایش را برایم می آورد. عکس هایی از کشته شدگان 17 شهریور تهران است. ابتدا مقدمه ای می گوید و بعد خاطره ای کوتاه و جانسوز از یک جوان و بعد هم اصل وقایع 17 شهریور را شرح می دهد: «در این فاصله از 15 خرداد تا 17 شهریور مردم به شکل های مختلف به جلاد بودن و بی دین بودن حکومت پی بردند تا اینکه شرایطی پیش آمد که امام سال تبعیدشان به پایان رسید و از تبعید بیرون آمدند ولی باز حکومت به سفارش آمریکا و اسرائیل مانع بازگشت ایشان به کشور شد.  

,

تصور حکومت در 17 شهریور این بود که می توانند مانند 15 خرداد مردم را با کشت و کشتار متوقف کنند و مردم از ترس به خانه ها بر می گردند. استنباطشان از 15 خرداد و اتفاق زمان مصدق این بود که همانطور که مردم در آن دو قائله کشته شدند و بعد به خانه ها برگشتند، این بار هم این موضوع تکرار می شود.

,

17 شهریور بالعکس 15 خرداد شد. هر چه که مردم را بیشتر به شهادت رساندند، دیدند که مردم بیشتر در خیابان حاضر شدند. دیگر این طور نبود که مردم از کشته شدن بترسند. اجتماعات و فشردگی جمعیت افزایش پیدا می کرد.

,

بدنش را با مشعل سوزاندند و شلاقش زدند

, بدنش را با مشعل سوزاندند و شلاقش زدند, بدنش را با مشعل سوزاندند و شلاقش زدند,

نمونه ای از جنایت هایشان را در عکس هایم دارم. عکسی از دانشجوی پلی تکنیک تهران دارم که به دلیل ارادت به امام و فعالیت هایش در دانشگاه در زندان اوین شکنجه شده است. به شکلی که بدنش را با مشعل هایی سوزانده و بعد شلاقش زده اند.

,

در خیابان پنجم نیرو هوایی مغازه کبابی اجاره داشتم. ماه رمضان در سال 57 که طی شد برخی از آقایان تصمیم گرفتند که نماز عید فطر را در صاحبقرانیه در بالای تهران بخوانند. جمعیت به همان سمت رفتند و در آن منطقه جمع شدند و تصمیم گرفته بودند بعد از اقامه نماز نیز حرکت مسالمت آمیز اعتراضی داشته باشند. شعار ها هم فقط تکبیر و صلوات بود و شعاری علیه حکومت داده نمی شد.  

,

وقتی نماز اقامه شد. از صاحب قرانیه به سمت پایین شروع به حرکت کردند. این اجتماع در مسیر خود سر هر چهارراهی که می رسیدند، می ایستادند و روحانیت مبارز نیز، هر کدام به نوبت سخنرانی می کردند و آرام آرام جمعیت هم به اینها افزوده می شد و مسیر را ادامه می دادند. بعدازظهر همان روز بود که به قصابی ای که از او گوشت تهیه می کردم، مراجعه کردم؛ چرا که می خواستم از روز بعد از عید کار کاسبی را از نو سر بگیرم. در مسیر بازگشت از قصابی دیدم که در میدان ژاله جمعیتی حضور دارند و حالت طبیعی هر روز برقرار نیست. آرام آرام جمعیت رو به افزایش بود. عده ای اسپند دود می کردند، عده ای گلاب پاشی می کردند و حتی برای قربانی گوسفند آورده بودند. وقتی جریان را سوال کردم، گفتند که جمعیت از بالای شهر به سمت میدان ژاله در حال حرکت است و سخنرانی اصلی در میدان ژاله اتفاق خواهد افتاد. در این میان تعدادی موتور سوار بودند که پیام ها را بین جمعیت مستقر در میدان ژاله و جمعیت در حال حرکت رد و بدل می کردند.

,

با توجه به اینکه بعد از ماجرای 15 خرداد نفرت خاصی نسبت به حکومت در من ایجاد شده بود از این خبر خوشحال شدم. البته جزء کسانی نبودم که بخواهم در این فعل و انفعالات فعال باشم اما در درگیری های 17 شهریور قید کاسبی را زدم و گوشتی که آن روز برای شروع کار مغازه ام خریداری کردم همانطور در یخچال مغازه باقی ماند و طوری شد که دیگر قابل استفاده نبود.  

,

اصل مطلب این جا بود که جمعیتی که از صاحب قرانیه و محل نماز عید به راه افتاده بود تا نماز مغرب به میدان ژاله نرسیدند. موتور سواران ناقل پیام خبر رساندند که وعاظ گفته اند که مردم منتظر نمانند ولی فردا صبح (صبح جمعه 17 شهریور) به میدان ژاله بیایند. مردم وقتی این پیام را شنیدند متفرق شدند.

,

صبح فردا از اقصی نقاط تهران به سمت میدان ژاله حرکت کردند. وقی به میدان ژاله رسیدند با صحنه دیگری روبه رو شدند. دور تا دور میدان ژاله را تانک گذاشته بودند و لوله تانک ها هم رو به چهار خیابان اصلی تنظیم شده بود. روی هر تانک هم چند سرباز به همراه اسلحه مستقر شده بودند. حتی بالای پشت بام ها هم ماموران گاردی حضور داشتند.

,

مردم آمده بودند که سخنرانی آقایان را بشنوند ولی با این شرایط بلاتکلیف بودند و نمی دانستند که چه کنند. ناچارا به خیابان ها و کوچه های فرعی رجوع کردند، به شکلی که هر چه خیابان فرعی دور میدان ژاله بود مملو از جمعیت شد. در کوچه ها جمعیت موج می زد. مامورین نیز گاز اشک آور می انداختند. من هم در مسیر حرکت کردم. چون قبلا شنیده بودم که اگر آتشی جلوی بینی بگیریم اثر گاز اشک آور خنثی می شود، در آن شلوغی دنبال مغازه ای گشتم. یک مغازه کنار سینمای میدان ژاله باز بود. رفتم و دو بسته کبریت و چند روزنامه باطله از آن جا خریدم. صاحب مغازه فهمید که قصدم چیست حتی پول کبریت ها را هم نگرفت.

,

دوباره به مسیر برگشتم. هر قوطی کبریت را به همراه چند برگ روزنامه به افراد می دادم و می گفتم که اگر گاز اشک آور استفاده کردند این ها را روشن کنید تا گاز اشک آور را بی اثر کند.

,

این جا جالب بود که برخی از راه دور و با وسایل نقلیه خودشان آمده بودند و خانواده را در وسایل نقلیه گذاشته بودند. حس کردیم که یک سری از مامورین لابلای این جمعیت هستند که امکان دارد شماره ماشین های در حال حرکت در جمعیت را بردارند. برای جلوگیری از این کار درب خانه ها را می زدیم و شلنگ های آب را بیرون می کشیدیم و در خاک های باغچه های کنار خیابان می انداختیم و گِل درست می کردیم. گِل ها را روی پلاک می مالیدیم. حتی برخی از اوقات صاحب ماشین از این حرکت ما تعجب می کرد.

,

زنانی که طلایه دار حرکت شدند

, زنانی که طلایه دار حرکت شدند, زنانی که طلایه دار حرکت شدند,

زمانی گذشت تا اینکه از طرف آقایان پیغام آمد که مردم متفرق شوند و هر کس از ناحیه خیابان اصلی خودش حرکت کند. منتهی به سمت میدان ژاله نروید و به خیابان دیگر حرکت کنید. از یک فرعی به سمت خیابان ایران حرکت کردیم. از خیابان ایران هم به سمت خیابان نیروی هوایی. همانطور که در خیابان ایران در حال حرکت بودیم خانم ها که پشت سر آقایان حرکت می کردند خودشان را به جلوی جمعیت رساندند.

,

یکی دو تا از خانم هایی که شیر زن هایی به نظر می آمدند به نمایندگی شروع به صحبت کردند. گفتند که بگذارید خانم ها جلوتر از شما حرکت کنند که اگر به آنجا رسیدیم، مامورین، وقتی ببینند که ما زن هستیم و بعضی هم بچه در بغل داریم، شاید حیا کنند و تیراندازی نکنند اما شما آقایان که باشید قطعا به سمتتان تیراندازی می کنند.

,

زنانی که زیر چادر هایشان بال بال می زدند

, زنانی که زیر چادر هایشان بال بال می زدند, زنانی که زیر چادر هایشان بال بال می زدند,

نزدیک به 10-20 دقیقه بین آقایان و خانم ها جر و بحث بود و دلیل و برهان می آوردند. آخر آقایان حریف خانم ها نشدند و خانم ها در جلوی جمعیت به راه افتادند. قرار بر این بود که وقتی به تقاطع ایران و نیرو هوایی رسیدیم به سمت میدان ژاله نرویم و مسیر دیگری را انتخاب کنیم. منتهی با توجه به عدم اطلاع همه خانم ها از این تصمیم، برخی به سمت میدان ژاله چرخیدند و با توجه به اینکه خانم ها به تنهایی نیامده بودند و مردانشان هم همراهشان بودند ناچارا مردها هم همراه آنها راهی شدند. متاسفانه آن تصور که احتمال دارد سربازان از زنان حیا کنند و تیراندازی نکنند درست از آب در نیامد و آن چنان این بندگان خدا را به رگبار بستند که همینطور کف آسفالت افتاده بودند. وقتی مادر تیر می خورد بچه از بغلش رها می شد و با سر زمین می خورد. این خانم ها زیر چادر مشکی بال بال می زدند و از طرفین خیابان خون سرازیر شده بود به سمت جدول های کنار خیابان. مردم هم برخی از آقایان را که شهید شدند بر روی دوش گرفتند و پنجه ها را به خون ها آغشته کردند و به عنوان علامت جنایت نمایش داده شد.

,

مردم از آن منطقه متفرق شدند و به سمت های دیگر رفتند تا در قسمتی دیگر دوباره جمع شدند و راهپیمایی دوباره برقرار شد و حتی در مسیر های دیگر هم گاردی ها می آمدند و مردم را به رگبار می بستند. برخی از مردم درب خانه های خود را باز گذاشته بودند و مردم دیگر وارد خانه ها می شدند. من هم با چهار 5 نفر دیگر وارد یک باغ شدم که پرورش گل داشت. خانمی در آنجا بود که خاک برسر خودش می ریخت و فریاد می زد که برای چه به اینجا آمدیم و آن بیرون برادران ما را می کشند. به هر حال بعد از کشت و کشتار و انتقال جنازه ها توسط مامورین، وقتی صدای تیراندازی کم شد، مردم هم به سمت منزل خود به راه افتادند. در مسیر راهپیمایی تا تهران پارس رفته بودم و بعد از آرام شدن با پای پیاده و از کوچه و پس کوچه ها به خانه برگشتم و آن شب را تا صبح نخوابیدم و تمام اتفاقات روز را در ذهن مرور می کردم.

,

از آنجا به بعد از طرف مراجع و آقایان هر روزی که راهپیمایی عمومی اعلام می شد، اجتماعات بزرگی شکل می گرفت ولی راهپیمایی و تظاهرات عادی مردم هیچ وقت قطع نمی شد. »

,

خدا را سپاس که دشمنان ما را از ابلهان قرار داد

, خدا را سپاس که دشمنان ما را از ابلهان قرار داد, خدا را سپاس که دشمنان ما را از ابلهان قرار داد,

آن قدر شیرین خاطره می گوید که نمی توان به بحثش ورود کرد و فقط باید از بیان شیرین و صریحش لذت برد. مدت گفتگو زیاد شده است نمی خواهم از نقاشی هایش جا بمانم اما ناگهان بحث را سمت سرسپردگی حکومت پهلوی به آمریکا می برد و از ابله بودن شاه و آمریکا می گوید. کارش از شرح ماوقع به ارائه تاریخ تحلیلی رسیده است.

,

«مملکت را در پس پرده آمریکا و اسرائیل اداره می کردند و شاه مانند یک لولو سر خرمن بود. برخوردی هم که با مردم صورت می گرفت به پشتوانه آمریکایی ها بود اما مجری آن ارتشی ها بودند تا آمریکا در ذهن مردم زیر سوال نرود و مردم آمریکا را نببینند. آمریکا فرمان می داد و امرای ارتش که یک تیمسارش در مقابل گروهبان آمریکایی ذلیل بود، اجرا می کرد.

,

در طول تاریخ دین داشتیم و بزرگان نیز مطرح کردند که خدا را سپاس گذاریم که دشمنان دین ما را از ابلهان قرار دادند. چرا که اگر رئیس جمهور های آمریکا ابله نباشند این فکر را می کنند که آن روزی که در ایران پایگاه نظامی داشتند و چندین هزار نظامی در این جا مستقر بود و حتی ژاندارمری ایران، مجلس ایران و در کل، حکومت ایران در دست شان بود، کاری از پیش نبردند. باید با خودشان بگویند وقتی امام آمدند و فرمان این را دادند که آمریکا باید از این کشور برود شبانه فرار کردند و توان اینکه در برابر مردم بمانند را نداشتند و هیچ غلطی نتوانستند بکنند. در آن مملکتی که آن روز دست خالی بود و ارتشش سروسامانی نداشت، جایی مانند سپاه نداشتیم، آن روزی که شرایط کشور به آن بی سرو سامانی بود غلطی نتوانستند بکنند حالا که کشور ارتش نیرومندِ ازخود گذشته دارد. سپاه به شکلی و ارتش به شکل دیگری در حال خدمت رسانی به کشور هستند، می خواهند کاری بکنند. حالا اگر دو نفر آدم نادان درکشور هست دلیل بر همه گیر بودن آن نیست. ولی آمریکایی ها آنقدر ابلهند و نمی توانند این گذشته را مرور کنند که دو مرتبه دست به کار های ابلهانه نزدند. به ذهنیت خود سردار سلیمانی را به شهادت رساندند تا به نتایج مورد نظر برسند اما آن قدر احمق بودند و آن قدر تحلیل نداشتند که نتیجه آن چه خواهد بود. این نتیجه این خواهد شد که آمریکا در دنیا بیشتر رسوا و بی اعتبار شود و اصل معنای تروریست را در دنیا روی آمریکا نسبت می دهند.»

,

پایان بندی این بخش از صحبت هایش را این جمله اش می گذارم که گفت: «امام متکی به خدا بود و نسل جوان امروز نیز باید متکی به خدا باشد. آمریکا با آن عظمت در مقابل این پیرمرد شکست خورد و دُمش را بر کولش گذاشت و از این کشور رفت. این قدرت برآمده از گره خوردنش به خدا بود.»

,

بیش تر هدفمان از این گفتگو مشخص شدن برخی از جنایت ها بود به همین خاطر دیگر از او خاطرات شرح ما وقع 57 را نمی خواهم و در خواست می کنم که اندکی از هنرش بگوید هنری که جلوه در تعهدش داشته است.

,

قِران هایی که خرج مداد سوسماری می شد

, قِران هایی که خرج مداد سوسماری می شد , قِران هایی که خرج مداد سوسماری می شد ,

«از دوران طفولیت طراحی را شروع کردم. از زمانی که نابالغ بودم دنبال پدرم گریه می کردم تا پدرم مقداری پول به من بدهد. آن قدر که به نقاشی علاقه داشتم همان پول کم را هم هزینه خرید مداد سوسماری و ورق پستی می کردم تا طراحی کنم. حتی زیر دست هیچ کسی هم دوره ندیدم و کاملا ذاتی بود و در گذر ایام تجربه ام بیشتر شده است.

,

کودکی ده دوازده ساله بودم که در خیابان امام(ره) فعلی مغازه ای بود که آقای میان سالی برای استفاده از نور طبیعی جلوی شیشه اش می نشست و نقاشی می کشید. از پشت شیشه می ایستادم و کار کردن او را نگاه می کردم. همین علاقه ام باعث شد که اگر کاری هم نداشتم بعضی از روزها مخصوصا از آن مسیر می رفتم و این نقاش را نگاه می کردم. تا اینکه این آقا متوجه من شده بود. یک روز گوشه در را باز کرد و گفت پسر جان به نقاشی علاقه مند هستی؟ گفتم بله و من را به داخل دعوت کرد. آن جا بود که در تهیه برخی از وسایل مخصوص نقاشی راهنمایی ام کرد. همچنین چند باری که به ایشان مراجعه کردم ترکیب سایه بندی را از ایشان یاد گرفتم. با توجه به علاقه خودم و دریافتی از اطلاعات آن فرد کار ادامه دار شد.

,

در آن زمان دوستی داشتیم که برادرش نقاش بود و دانشجوی رشته هنرهای زیبا. سال اول دانشگاهش طراحی ای مخالف شاه انجام داده بود. شاه را کشیده بود و در کنار آن دستِ آمریکایی ای بود که پوست موزی را زیر پای شاه می انداخت و شاه هم لیز خورده بود. به بهانه اردوی شمال او را در دریا خفه کردند.

,

جالب است که بر اساس علاقه ای که داشتم روزها در مغازه ای که درخیابان امام(ره) رو به رو مدرسه امام علی (ع) داشتیم و بعد از  فوت پدرم در آن فعال بودم، کاغذی به سینه دیوار می زدم و خط های صورت می کشیدم. برادر آن بنده خدا وقتی یک روز از آنجا رد می شد و وقتی دید ما آنجا کار طراحی می کنیم. به من گفت که چرا رنگ روغن کار نمی کنید. با همین سوال رفت و چند بوم مانده از برادرش را برای ما آورد و کار با رنگ روغن من از همان جاشروع شد و ادامه پیدا کرد.

,

پوستری 18 هزار نسخه ای

, پوستری 18 هزار نسخه ای, پوستری 18 هزار نسخه ای,

بعد از انقلاب با بنیاد شهید، ارشاد، سازمان تبلیغات، روابط عمومی سپاه کار کردم. هفتمین سالگرد دفاع مقدس در اتاق جنگ استان از من خواستند که طرح پوستری بزنم. من هم کار کردم و از روی آن 18 هزار نسخه چاپ شد. هفت پیکر کشیدم و هر کدام از این پیکر ها گویای یک مطلبی بود. که شهدای حج، شهدای دفاع، شهدای روحانی و ... در این هفت پیکر قرار گرفته بودند. این طرح را در یک ماه آماده کردم  بعد از تایید، رنگ آمیزی نیز انجام شد.

,

تصاویر شهدا را در عملیات های مختلف می کشیدیم و به خانواده ها می رساندیم. چند نفر بودیم و برای اینکه تصاویر زودتر آماده شود کارها را بین هم تقسیم می کردیم. وقتی می خواستم این تصاویر را بکشم هیچ گاه اشک از چشمانم خشک نمی شد.

,

طرح هایی هم برای 17 شهریور، رحلت امام(ره)، شهدای کارخانه هپکو کار کردم. پوستر طراحی شده برای رحلت امام طوری بود که سعی کردم نشان دهم که علی رغم رفتن امام اما ایشان همچنان در قلوب مردم باقی مانده است. نگران بودم که بعد از رحلت امام چه بر سر انقلاب خواهد آمد اگر آمریکا و اسرائیل دوباره به این کشور برگردند دیگر اجازه هیچ حرکتی نمی دهند که خوشبختانه وقتی رهبری معرفی شدند آرامشی در وجود مردم شکل گرفت.»

,

صحبت هایش را با همان شور ادامه می داد که ناگهان همسرش سفره ای را به میان همان پذیرایی گذاشت و بدون هیچ توضیحی غافل گیر شدم. قرار بود مهمان سفره ساده او هم باشم. البته تازه سر بحث را باز کرده بود و از اقداماتش در کارخانه هپکو می گفت آنقدر صحبت هایش جالب بود که گذاشتم برای زمانی دیگر. آخر حرفش هم خطاب به رسانه ها گفت: «رسانه هایی که این همه خلاف و سوء استفاده و کم کاری را می بینند. این همه دهن کجی عملی را از مسئولین استان را می بینند نباید خودشان را بفروشند و سکوت کنند. باید در مقابل مشکلات جامعه احساس مسئولیت کنند. باید اعتراض کنند و از مسئولین بپرسند که فلان کارخانه ای که یک روزی در این کشور و دنیا حرف برای گفتن داشت چرا حالا باید به این شکل باشد. رسانه نباید ساکت باشد و باید به خوبی این مشکلات را ببیند. از رسانه ها خواهش می کنم که به مودبانه ترین شکل ممکن مشکلات را یپیگری جدی کنند».

,

 

,
خاطرات انقلاب از زبان یکی از یاران انقلاب:
, خاطرات انقلاب از زبان یکی از یاران انقلاب:, خاطرات انقلاب از زبان یکی از یاران انقلاب:,

ماجرای حمله چماق به دستان شاه به سنجان/تاثیر گذاری مساجد بر تحولات اجتماعی و سیاسی

, ماجرای حمله چماق به دستان شاه به سنجان/تاثیر گذاری مساجد بر تحولات اجتماعی و سیاسی, ماجرای حمله چماق به دستان شاه به سنجان/تاثیر گذاری مساجد بر تحولات اجتماعی و سیاسی,

به گزارش دیار آفتاب؛ تأثیر مردم در تحولات بزرگ سیاسی-اجتماعی یکی از اصلی ترین شاخصه های عیار سنجی تحولِ مورد بحث است. هر چه میزان تاثیرگذاری مردم در جریان فعل و انفعالات مرتبط با تحول بیشتر باشد مطمئنا این تحول از سطح عیار بالاتری برخوردار خواهد بود. علاوه بر نقش فردی مردم در شکل گیری تحولات، ایفای نقش نهادهای مردمی و جمعی از اهمیت بسیاری برخوردار است. حال اگر این نهادها دارای پیوند عمیقی با بنیه فکری، اعتقادی و حتی ملی مردم باشند این تأثیر دو چندان می شود و هر یک از این موارد بر میزان عیار تحول مورد نظر تاثیر مثبت و تقویت کننده خواهد داشت.

, دیار آفتاب,

انقلاب اسلامی از آن دست تحولاتی است که بررسی ابعاد آن، هر محققی را به نقش فردی و جمعی افراد جامعه می رساند که به واسطه پیوند ایجاد شده در مبانی و آرمان ها به رویه مشترک دست یافته و انقلابی بزرگ را رقم زده اند.

,

مسجد یکی از محوری ترین نهادهایی است که علاوه بر قدرت نفوذ خود به عنوان یک جایگاه معنوی با حضور روحانیت از نقش تاثیرگذاری برخوردار است. بررسی نقش مساجد و روحانیت  در جریان پیروزی انقلاب اسلامی آن هم از زبان مردمی که در ارتباط با چنین فضایی بوده اند عمق تاثیر گذاری مساجد بر تحولات اجتماعی و حتی سیاسی را به خوبی عیان می کند.

,

مطمئنا روایت از انقلاب اسلامی و حوادث مرتبط با آن به هر اندازه که مردمی تر باشد و به نهادهای مردمی نزدیک تر، از اعتبار و قدرت بیشتری برخوردار خواهد بود. به همین دلیل در ادامه تورق خاطرات مردمی، در جریان انقلاب، پای خاطرات فرد دیگری می نشینیم که محور فعالیت هایش قبل و بعد از انقلاب مسجد بوده است و ابعاد تاثیر گذاری اجتماعی این نهاد مقدس را به خوبی می شناسد.

,

عباس طائفی معروف به حاج عباس، متولد منطقه سنجان اراک است. خدمت سربازی را از سال ۴۲ آغاز کرده و بعد از آن در سال ۴۴ در قصابی یکی از آشنایان، به شاگردی مشغول بوده است. آغاز فعل و انفعالات انقلاب اسلامی در اراک را از منطقه سنجان و با محوریت برخی از شخصیت ها می داند و خاطرات شیرینی در این خصوص دارد. از نقش مسجد و روحانیت در شکل گیری انقلاب هم صحبت های بسیاری دارد که نگاه عمیق به آنها نه تنها در شناخت جریانات انقلاب بلکه در فعل و انفعالات امروز جامعه نیز موثر خواهد بود. سخن کوتاه می کنیم و پای بخشی از خاطرات حاج عباس طائفی می نشینیم.

,

وقتی سخنرانی بود، مسجدِ سنجان دیگر جایی نداشت. طوری بود که آقای آل اسحاق خودش سخنرانی می کرد و حتی سخنرانان دیگر را هم می آورد. آقای آل اسحاق که بعد از انقلاب به عنوان رئیس دادگاه انقلاب اراک انتخاب شد در برنامه های بعد از ظهرهای جمعه مدرسه حاج محمد ابراهیم اراک فعالیت می کرد. این برنامه ابتدا با محوریت آقای وفایی نامی که از تهران می آمد شروع شد. ما هم به آنجا می رفتیم. از آنجا بود که آقای وفایی همه چیز را از نوکری های رژیم می گفت. بچه ها می آمدند و در این برنامه شرکت می کردند و هر کس خبر چنین برنامه ای را منتقل می کرد و می شد بمب و همه متوجه می شدند. بعد از آقای وفایی بود که آقای آل اسحاق هم وارد این صحنه شد. برادر آقای آل اسحاق هم به منطقه سنجان آمد و مستقر شد. حتی زمانی که هنوز شاه در کشور بود در مسجد محله بالا بچه ها را جمع کردند و کمیته ای تشکیل دادند و سخنرانی ها و روشنگری در سنجان آغاز شد. جلوتر که آمدیم آرام آرام بعد از توهین به امام، راهپیمایی ها در سنجان شروع شد، این درحالی بود که هنوز در اراک خبری نبود. فعالیت آقای آل اسحاق در سنجان حسابی آغاز شد.

,

در این بین آقای میرجعفری هم به اینها اضافه شد. آقای میر جعفری از آن دسته روحانی هایی بود که قبل از انقلاب سنجانی ها او را از قم به سنجان آوردند. آقای میرجعفری هم سخنرانی می کرد آن هم خیلی تند و وابستگی کشور را زیر ذره بین قرار می داد.

,

راهپیمایی ها از کوچه ها به جایی رسید که مردم از سنجان به منطقه کرهرود حرکت می کردند و از کرهرود هم می آمدند به سمت اراک. یعنی ابتدای راهپیمایی فلکه شریعتی بود و انتهای آن می رسید به میدان انقلاب فعلی. این حرکت چند باری تا اراک اتفاق افتاد و به همین دلیل خیلی ها با سنجان به مشکل خوردند؛ تا جایی که روز ۱۱ محرم ۵۷ چماق به دست های شاه به داخل سنجان ریختند.

,

عوامل حکومت این چماق به دستان را از داخل روستاها، مانند داعشی ها جمع می کردند و برای ایجاد نا امنی با مینی بوس می آوردند. همان روز بود که می خواستم  مغازه را باز کنم که فردی من را دید و گفت که دزد به مغازه ات زده است. وقتی به مغازه رسیدم ماموری جلوی در مغازه ایستاده بود و گفت عباس آقا کشور را ناامن کردن این را هم دارد. گفتم ما خودمان شب ها پست می دهیم آن وقت شما ما را عامل نا امنی می دانید. این مغازه را خود شما دزدیدید و کار خودتان است. در همان حال یکی از دوستان آمد و گفت، چماق به دستان می خواهند به سنجان حمله کنند و من هم سریع به سمت سنجان حرکت کردم.

,

محرم بود و نذری می دانند. آنجا ناهار را خوردیم. بعد از ناهار بلند شدیم و افشاگری کردیم و خواستیم که مردم آماده باشند. بیرون که آمدیم خبری نبود ولی چند سرباز مسلح در بازار سنجان می چرخیدند. یکی از این سربازها رسید به من گفت دست ها بالا و منم گفتم  چیزی ندارم که دست هام بالا باشه. گفت دست بالا، کجایی هستی؟ گفتم همین جا؛ سنجان و میخواهم بروم اراک. از او رد شدم جلوتر که رفتم متوجه شدم هیچ کدام از ماشین ها حرکت نمی کنند. خواستم پیاده بروم. به خانه ای رسیدم که خانمی با فرزندانش جلو در ایستاده بود و گفت عباس آقا شنیدم که می خواهند بریزند سنجان. همان طور که داشتیم با این بنده خدا صحبت می کردیم. دیدم که درآن سوی جاده ماشین هایی که از طرف اراک می آیند همه پشت سر هم اند و ستون تشکیل می دهند. ایست بازرسی ای بالای شهرک شهید نبئی بود. و می خواستند آنجا جمع شوند تا همه برسند و یک باره وارد سنجان شوند. خانمی که کنار ما بود از ترس شروع به گریه کرد و گفت که ما تنهاییم. هنوز آنجا بودیم که ماشین ها شروع به حرکت کردند و همانطور که آمدند چشمشان به ما خورد و با قمه و چنگال های کشاورزی و بیل و چوب و ... به سمت ما آمدند. خانمی که آنجا بود ما را کشید داخل و در حیاط را بستیم. وارد سنجان شدند و تیراندازی شروع شد. خانمی که آنجا بود هم نمی گذاشت ما بیرون برویم. تا اینکه کسی در را زد و صدایش را شناختم و در را باز کردم گفت اگر بیل  یا هر وسیله دیگری دارید بیارید. از همان خانه بیلی برداشتیم و رفتیم. وارد سنجان شدیم دیدم که همه چیز را به هم زدند. ماشین ها را آتش زدند. شیشه مغازه ها را خورد کرده بودند. چند تا پیکان بود که همه آنها را از بین برده بودند. داخل خانه ای شده بودند که زن خانه در حال پخت نان بود که در همان حال بچه اش به داخل تنور افتاده و سوخته بود و از بین رفت. در کوچه های سنجان دو نفر را از پشت زدند یکی از را کشتند و گوش دیگری را بریدند. حتی یکی از بچه های سنجان در تپه سینه قلعه تیر خورد که ایشان شهید نبئی بود. اولین شهید آنجا ایشان بود. از فردای آن روز مجالس شروع شد.

,

بعد از شهادت ایشان آتش ها تندتر شد. شعار ها هم سمت و سوی تندی به خود گرفت. کار به جایی رسید که از منطقه نمک کوری های اراک برای مراسم شهیید به سنجان می آمدند و یا در همان منطقه مراسم می گرفتند و سنجانی ها به آنجا می رفتند. کار تاجایی پیش رفت که یک روز جمعیت زیادی از سنجان به سوی اراک حرکت کردند. ابتدای آن جمعیت پمپ بنزین فعلی خیابان شریعتی بود و شعار این بود که «الهی شاه ولی عهدت بمیرد چرا کشتی جوانان وطن را». این برای همان زمانی بود که چند نفر از دانشجویان دانشگاه تهران را نیز کشته بودند. در همین میدان شریعتی، ژاندارمری قرار داشت و ماموران در بالای آن مستقر و آماده بودند برای تیراندازی.

,

بعد از این اتفاقات بود که مساجد اراک هم وارد فعالیت ها شدند و فعالیت های مسجد آقا ضیا و مدرسه حاج محمد ابراهیم رونق گرفت. مامورین هم که برخی از ما را می شناختند به ما تذکر می دادند و یکی از آنها می گفت: «کی باشه که من یک پای تو رو به این تیر برق و پای دیگت رو به تیر برق دیگه بزنم» من هم به این مامورین می گفتم که شما رعایت مردم را کنید و اگر گفتند کلاه بیاورید شما سر نیاورید.

,

ماموری که ما را می شناخت خودش می گفت که ما نیروهای ظلمه ایم و شما نیروهای حزب الله هستید. ما هم می گفتیم که برای چه انسان زندگی اش را برای ظالم فدا کند تازه ظالمی که خودش نوکر کس دیگری بود.

,

کار به جایی رسید که بعضی از نیروهای ژاندارمری می آمدند و به پرچم های عزاداری اعتراض می کردند و می گفتند که باید پرچم سه رنگ شاهنشاهی را نصب کنید.

,

تولد شاه و ولیعهد هم که می شد برخی درب مغازه هایشان پرچم سه رنگ شاهنشاهی می زدند ولی من این کار را نمی کردم. یک بار ماموری آمد و به ما گیر داد. گفت عباس آقا چرا پرچم نزدی؟ من هم خودم را به راه دیگر می زدم و می گفتم چه پرچمی؟ محرمه؟ ماه رمضانه؟ می گفت تولد اعلی حضرته. منم می گفتم که به من چه مربوط است. نه کارمند دولتم و نه اعلی حضرت می شناسم. کلی با هم بحث می کردیم. آخرش گفت که شما مسجدی ها با این چیزها سر و کار ندارید. منم گفتم نه، با این چیزها سرو کار ندارم. ما قصابیم اصلا هیچ خبر نمی شویم که چه اتفاقی می افتد. ما صبح می آییم یک لقمه نان برای زن و بچه ببریم که بخورند. چه می دانیم این روزها چه روزی است.

,

حتی بعضی هایشان هم که به مسجد می آمدند و نماز می خواندند، همه جا را می گشتند تا ببینند نامه ای و تشکیلاتی وجود نداشته باشد.

,

با چند نفر از دوستان در سخنرانی ها و راهپیمایی ها شرکت می کردیم. در مدرسه حاج محمد ابراهیم برنامه ای بود و ما هم به آنجا رفتیم بلندگو ها مشکل داشت و بلندگوهای مسجد را برای آنها بردیم. سخنرانی داغی انجام شد. حالا تو ماشینی که با آن رفت و آمد می کردیم، اعلامیه امام، قمه و بلندگو مسجد بود؛ یعنی همه عوامل جرم را داشتیم. بعد از آن مراسم با همین ماشین سر خیابان ملک در حال حرکت بودیم که مامورین جلوی ما را گرفتند و گفتند بزنید کنار. کنار ایستادیم و ماموری سرش را در ماشین کرد. جالب این بود که چهار روحانی هم همراه ما بودند، شش نفری سوار پیکان شده بودیم. از آنجایی که خدا می خواست یکی از آشناها که در ژاندارمری بود، رسید و ما را دید. خودش را زد به راه دیگر و شروع کرد به توپیدن به ما. بعد هم ما را رد کرد که برویم. از آنجا که راه افتادیم ناگهان ماشین را بستند به رگبار منتهی به دلیل جمعیت زیاد، نتوانستند خوب بزنند و تا انتهای ملک آمدیم و ماشین را در کوچه باغ های ملک پارک کردیم و پای پرهنه فرا کردیم و دیگر هم سراغ ماشین نرفتیم. وقتی از همان آشنا پیگیری کردیم گفت خودتان را نشان ندهید که هم من را بیچاره می کنید و هم خودتان را. این بنده خدا ما را نجات داد حالا اگر ما را می گرفتند با توجه به اعلامیه ها مشخص نبود چه اتفاقی می افتد ولی وقتی خدا می خواهد نجات دهد و قراراست برای خدا قدم برداری هیچ چیز هم که نداشته باشی کار پیش می رود.

,

آقای طالقانی می گفت خوشحال نشوید که انقلاب کردیم و پیروز شدیم، بعدش آیه ای می خواند و می گفت غربیل می شوید. کشاورزان وقتی کشاورزی می کردند سه سرند داشتند؛ خرد، درشت و متوسط. گندم را سه جا سرند می کردند. آخر کاری هرزها را جدا می کرد و متوسط ها را هم. خداوند هم به همین شکل خوب ها را که شهدا باشند از جامعه جدا می کند؛ مانند شهید سلیمانی. آنهایی هم که شهید نشدند طبق قرآن صد در صد با شهدا خواهند بود و این در صورتی است که پیرو شهدا باشیم.

,

عده ای آگاهانه و عده ای هم ناآگاهانه به این انقلاب آسیب و ضرر می زنند اما خداوند این انقلاب را حفظ می کند. درست است که در این جریان برخی نامردند اما این از ابتدای انقلاب نیز برقرار بوده است؛ مثلا اولین رئیس جمهور خائن بود. اما اگر اتحاد وجود داشته باشد و همه تابع ولایت باشند، هیچ کسی نمی تواند کاری کند. 

,

وقتی امام می گوید با قلبی مطمئن انقلاب را تحویل می دهم و می روم یعنی هیچ کس با این انقلاب نمی تواند کاری بکند. ضربه می زنند و خیانت هم می کنند ولی این انقلاب صاحب دارد. این انقلاب تا به ظهور حضرت حجت (عج) وصل نشود، راهش ادامه داد. چرا که خون شهدا برای آن ریخته شده است. ببینید یک سردار سلیمانی چه کار کرد.

,

اگر جای دولت بودم نصف کارها را تحویل مساجد می دادم. چرا که مساجد محله و به عنوان نمونه فقرای یک محله را می شناسند. اگر ده تا مسجد در این محله باشد در هر کدام ده نفر حضور دارند که رایگان فعالیت می کنند حتی چیزی هم می دهند تا به این ملت خدمت کنند یعنی یار دولت شوند. همین الان من یار دولت هستم و این جا غرض دولت اسلامی است و به اشخاص ربطی ندارد. افرادِ خوب و شناخته شده در مساجد رفت و آمد دارند، اگر دولت کارها و مقداری بودجه را هم دستشان می داد اتفاقات خوبی می افتاد. مثلا اگر کاری صد میلیون هزینه دارد ۲۰ میلیون آن را دولت  می دهد و ۸۰ میلیون آن را ما از خیرین و مردم می گیریم.  از این سمت دیگر دولت بزرگ نمی شود که بخواهد حقوق پرسنل بدهد و می تواند حقوق پرسنل را هزینه ساخت و ساز کشور کند.

,

 

,

هرمزگان

, هرمزگان ,

گفتگو خواندنی با مبارز انقلابی هرمزگان؛

, گفتگو خواندنی با مبارز انقلابی هرمزگان؛, گفتگو خواندنی با مبارز انقلابی هرمزگان؛,

هرمزگانی ها پیشتاز در مبارزه با رژیم ستم شاهی/ نمایندگان مجلس انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند

,

هرمزگانی ها پیشتاز در مبارزه با رژیم ستم شاهی/ نمایندگان مجلس انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند

, هرمزگانی ها پیشتاز در مبارزه با رژیم ستم شاهی/ نمایندگان مجلس انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند, هرمزگانی ها پیشتاز در مبارزه با رژیم ستم شاهی/ نمایندگان مجلس انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند,

به نقل هرمز، پرویز سالاری ازمبارزین هرمزگانی دوران انقلاب است که بارها و بارها در در پست‌های اجرایی در این استان فعالیت داشته او زاده روستای سیرمند از توابع حاجی آباد است و تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان سنایی محله ی پشت شهر، دوره راهنمایی را در مدرسه شهید عباسپور محله سید کامل و دوره ی متوسطه را در دبیرستان ابن سینا بندرعباس گذرانده است و درزمان مبارزه با رژیم شاه او دانش آموز بوده و تحصیلات را تا مقطع فوق لیسانس در رشته‌ های مدیریت شهری و جامعه‌شناسی به انجام رسانیده است.

, هرمز,

هرمزگانی ها پیشتاز در مبارزه با رژیم ستم شاهی 

, هرمزگانی ها پیشتاز در مبارزه با رژیم ستم شاهی ,

سالاری با گلایه از بعضی از افرادی که شایعه می کند که مردم هرمزگان در مبارزه با رژیم ستم شاهی دیرتر از دیگر استان ها اقدام کردند، گفت: این حرف خلاف واقع است ومن با افتخار می گویم که هرمزگانی ها پیشتاز تر از خیلی از استان ها در مبارزات با رژیم ستم شاهی و حضور در تظاهرات داشته اند.

,

در آن زمان بندرعباس یک شهر کپرنشین بود و فقط بخش کوچکی از شهر که مربوط به مسئولین خاص بود خانه و آب و برق وجود داشت،محرومیت هرمزگان باعث شد بودکه به عنوان یکی از تبعیدگاه ها برای مبارزین انقلاب باشد،از افرادی مشهوری که دراین استان دوران تبعید خود را سپری کردند آیت الله خلخالی و دری نجف‌آبادی را می توان اسم برد .

,

وجود این مبارزین در استان هرمزگان با محوریت عباس عباسی و حاج علی مظفری ودیگر مبارزین مانند،حجت الاسلام غفوری و درویشی باعث شد همگام با سراسر کشور هم بیانیه ها و هم اطلاعیه های مربوط به انقلاب وهمچنین کتابهای دکتر شریعتی و شهید مطهری در بین انقلابیون استان فراوان به چشم بخورد.

,

« اعوذبالله من شر شاه» «بسم رب روح الله»

, « اعوذبالله من شر شاه» «بسم رب روح الله»,

پرویز سالاری از فعالیت های مبارزاتی خود درآن زمان می گوید: دانش آموز بودم و وپدرم در روستای سیرمند از توابع حاجی آباد زندگی می کرد چون این روستا به عنوان یکی ازمحل های تبعید انقلابیون بود با این که محصل بودم نقش انتقال و پخش بیانیه ها و اعلامیه ها را به این روستا داشتم.

,

سالاری از خاطره‌ای از برگزاری چهلمین روز از شهادت آقا مصطفی خمینی در بندرعباس می گوید:حاج آقا عباسی و دیگر مبارزین اسرار فراوانی داشتند که ما هم باید در استان هرمزگان همانند قم برای چهلم  آقا مصطفی برنامه ریزی کنیم.

,

حاج آقای عباسی در مسجد کوفه که مملو از نیروهای لباس شخصی ساواک و نیروهای شهربانی بود سخنرانی کرد و در نطق اولیه خود این را گفتند« اعوذبالله من شر شاه» «بسم رب روح الله» با بیان این جمله ناخواسته عده‌ای از نیروهای ساواکی از جای خود بلند شده و قصد دستگیری حاج آقای عباسی کردند؛ اما مردم نگذاشتند که ایشان را دستگیر کند و با شلوغ کردن مسجد توسط مردان و زنان حاج آقا عباسی عمامه خود را از بدنشان بیرون آوردند و با لباس معمولی از معرکه مامورین فرار کردند.

,

«هم شیعه و هم سنی رهبرشان خمینی»

, «هم شیعه و هم سنی رهبرشان خمینی»,

این را پرویز سالاری از وحدت شعیه وسنی در زمان مبارزه با رژیم شاه بریمان تعریف می کند: بعضی از گروه هایی که مخالف انقلاب بودند شایعه می کردند که خمینی می خواهد حکومت شیعه تشکیل دهد و سنی ها را نابود می کند؛ اما مردم آگاه بندرعباس درهمین حین  علمای اهل سنت و شیعه تدارک یک راهپیمایی را از محله اوزیها که محله سنی نشین  بود فراهم کردند و این شعار را می‌دادند «هم شیعه و هم سنی رهبرشان خمینی» این راهپیمایی ادامه پیدا کرد تا جایی که مأمورین شهربانی برای  پراکنده کردند مردم از تیرهوای استفاده کردند و متاسفانه یکی از این تیر ها به نونهال بی گناهی که در بالای پشت بام یک خانه بود اصابت می کند و به شهادت می رسد اسم او مژگان خضری بود و شهادت او اتحاد و انسجام بین شعیه و اهل سنت در مبارزه با رژیم شاه بیشتر کرد.

,

به بهانه کلاس قرآن اعلامیه پخش می کردیم

, به بهانه کلاس قرآن اعلامیه پخش می کردیم,

سالاری می گوید: مرکز علمی مبارزات علیه رژیم ستم شاهی در بندرعباس دبیرستان ابن سینا و مسجد فاطمیه بود که در آن روزها به بهانه کلاس حاج آقای متین که مدرس قرآن بود به آنجا می رفتیم و ازنحوه مبارزه و آشنایی با اعلامیه ها و رهنمودهای حضرت امام و پخش آن در بین مبارزین آگاه می شدیم.

,

ساواکی های بندرعباس یکی از بدترین شکنجه گر ها بودند

, ساواکی های بندرعباس یکی از بدترین شکنجه گر ها بودند,

حس حال پرویز سالاری بعد از شهادت همکاسی او به دست ساواک و از آن روزها می گوید:بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ساختمان ساواک به دست مبارزین افتاد و به اتفاق آنها به سمت این ساختمان که دارای اتاق های مخوف و تاریکی بود حرکت کردیم ،در بازدید از این ساختمان ناخن‌های زیادی در اطراف و درون آن دیدم که نشان می داد ناخن های زیادی از مبارزین کشیدند این شدت شکنجه معلوم می کرد که ساواکی های بندرعباس یکی از بدترین شکنجه گر ها بودند، ساواکی ها همکلاسی من که یکی از مبارزین بود به طرز بسیار فجیع با وسیله اسیدبه شهادت رساندند.

,

از مسئولین میخواهیم همانند موزه عبرت تهران چنین موزه در هرمزگان تدارک شود؛ متاسفانه یکی از هم کلاسی های من که توسط نیروهای ساواک به صورت فجیع وبا ریختن اسیدبربدن بزرگوارش به شهادت رسید.

,

نمایندگان مجلس انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند

, نمایندگان مجلس انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند,

سالاری با توجه به نزدیک انتخابات مجلس از بعضی از فعالیت های مجلس فعلی گله کرد و گفت: بعد پیروزی انقلاب اولین مجلس شواری اسلامی تشکیل شده که اعضای آن افراد مختلفی از حزب نهضت آزادی  و جبهه ملی بودند و روحیه انقلابی وعظمت و اقتدار خود را حفظ کردند و شهادت 72 تن از این نمایندگان نشان ازانقلابی بودن آنها می دهد.

,

اگر امروزیک فلش بک به مجلس اول بزنیم و این مجلس را با اولین مجلس انقلاب مقایسه کنیم ازروحیه انقلابی فاصله بسیاری گرفتند و برجام را که طرحی ملی در سرنوشت انقلاب و مردم بود،متاسفانه ظرف ۱۵ دقیقه تصویب کردند انتظار ما از مجلس که در راس امور است کسانی انتخاب شوند که این عزت، اقتدارو انقلابی بودن را سرلوحه خود قرار دهند.

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه