اخبار داغ

مروری بر زندگی شهید رستگار/

تلاش بی‌وقفه برای به تصویر کشیدن رشادت‌های رزمندگان/روایت شهید رهبر از نحوه شهادت "احمد رستگار"

تلاش بی‌وقفه برای به تصویر کشیدن رشادت‌های رزمندگان/روایت شهید رهبر از نحوه شهادت "احمد رستگار"
شهید احمد رستگار، از شهدای رسانه که در زمان دفاع مقدس در جبهه ها حضور داشت و به عنوان فیلم بردار صدا و سیمای مرکز خوزستان فعالیت می کرد، در دوران پیش از پیروزی انقلاب نیز فعالیت های بسیاری داشته و نصب اعلامیه ها بر در و دیوار شهر، از جمله کارهایی بوده که این شهید بزرگوار برای پیروزی انقلاب انجام می داده است.
[

به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا  امروز 23 دی ماه مقارن با روز بسیج رسانه و بزرگداشت شهید رستگار است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

بر همین اساس گذری بر زندگی این شهید بزرگوار خواهیم داشت:

,

شهید احمد رستگار در سال 1335 در خانواده ای مذهبی متولد شد دوران ابتدایی را در دبستان خیام (شهید شالباف ) و دوران متوسطه را در دبیرستان های سعدی و شهید مصطفی خمینی اهواز گذراند.

,

 

,

شهید فعالیتهای مذهبی خود را با ورود به مسجد آغاز نمود وکتابخانه مسجد را محلی یافت برای رشد خویش و دیگر فرزندان اسلام لذا در اندیشه تقویت و پیشرفت هر چه بیشتر کتابخانه های مساجد به خصوص کتابخانه جعفریه مسجد حجازی اهواز افتاد بدین جهت احساس کرد که در کارهای عملی و تدارکاتی کتابخانه بهتر توان انجام وظیفه دارد و با دریافت این مسئله به کوشش پیگیر خویش ادامه داد و در انجام خدمت به اسلام شب و روز نمی شناخت.

,

گاه می شد که شبها تا نزدیکی های صبح و یا روزهای گرم تابستان با زبان روزه بدون وسایل خنک کننده یک تنه در مسجد مشغول تعمیر و مرمت وبازسازی و یا ایجاد امکانات رفاهی و تبلیغی و فرهنگی بود.

,

او همگام با فعالیت های فرهنگی خویش در زمان ستم شاهی از کارهای سیاسی غافل نبود و باشروع دوباره انقلاب اسلامی در پیشبرد اهداف اسلام به مبارزه بی امان خود علیه رژیم شاه پرداخت و نه تنها خیابانهای شهر شاهد شرکت فعالانه او در تظاهرات خیابانی بود بلکه دیوارهای شهر خصوصا اطراف منزلشان و کوی مطهری و فاطمیه (یوسفی) و زیبا شهر و... با شعار هایش و کلیشه هایی که او برای اولین بار در رژیم شاه در سطح آن مناطق ترسیم می شد همه گواه صادقی هستند بر اخلاص او .

,

در رژیم شاه او منزل خود را محل امنی قرار داده بود برای تجمع برادران هم عقیده و نیز مخفیگاهی برای اعلامیه های امام و کلیشه ها و ... که خود در ساخت و تکثیر و تبلیغ و اجرای آن فعالیتها حضور دائم داشت. پس ازپیروزی انقلاب اسلامی نیز فعالانه به حفظ دستاوردهای انقلاب مشغول گردید او که زحمتکش و پرکار و بی ادعا و مهربان بود همیشه مورد توجه همه افرادی که با او برخورد می کردند می شد لذا هر کار مشکلی را و یا هر کاری که احتیاج به اعتماد فراوان و دقت نظر زیاد و پشتکار داشت آنجا نام احمد به میان می آمد.

,

احمد که دریافته بود مسجد محلی است که می توان نسل جوان را از منجلابی که استکبار جهانی برایش فراهم کرده است نجات بدهد به تجمع بچه ها در مسجد بسیار توجه می نمود لذا ازتمامی راهای مشروع برای رسیدن به این هدف استفاده میکرد.

,

از ایجاد نمایشنامه تا فراهم نمودن فیلم و تدارکات اردوهای کوتاه و یا دراز مدت  چه در زمان طاغوت و چه بعد از آن خصوصا در اردوها چهره همیشه خندان و مصمم احمد و فعالیت مخلصانه او همیشه راهگشای بچه های مسسجد بود.

,

او با آن احساس به همراهی جمعی از برادران دیگر به فکر ایجاد شورای هماهنگی مساجد اهواز افتاد و با همکاری شهید موسی اسکندری و بچه های مساجد توانست نقش فعالانه ای در پیشبرد این نهاد انقلابی و فعال کردن مساجد اهواز داشته باشد و روز و شب و آمال وآرزوهایش را جهت پیشبرد شورای هماهنگی مساجد اهواز تحت الشعاع قرار داد و با شروع جنگ تحمیلی از اولین کسانی بود که فعالانه در جهت ایجاد و تثبیت ستاد مقاومت مساجد به فعالت پرداخت وی همگام با برادرانی که از مسجد برای دفاع از اسلام به خرمشهر و آبادان می رفتند به آنجا رفته و به عنوان یک بسیجی در نبرد شرکت می نمود او در سنگر مسجد و ستاد مقاومت به عنوان مسئول ستاد شب و روز فعالیت می کرد.

,

وی در سال 1360بعنوان صدابردار پخش در صدای جمهوری اسلامی ایران به مرکز خوزستان پیوست اما از جنگ و کتابخانه مسجد غافل نبود و همه تلاش خویش را در مسجدی کردن دوستان وآشنایان بکار می گرفت ولی او نه تنها در ابعاد علمی ،عملی و اجتماعی دلسوز بود بلکه در خانه به عنوان برادر و فرزند و همسر و پدر نیز انسانی وارسته بود وهنگامی که احساس کرد وظیفه خطیر پدر بودن را به عهده گرفته است و فرزندش محمد ثمره زندگانی او خواهد بود به مطالعه و تحقیق در مسائل تربیتی پرداخت و در عمل به پیاده کردن آنها  همت گماشت .

,

همسرش در این مورد می گوید: شهید به موقع به مسجد می رفت با نظم بود در کارهای منزل خیلی کمک  کرد همیشه می گفت : می بایست در کارها صبر و حوصله داشت او که دریافته بود آینده نسل حاضر به هر چه بیشتر آشنا شدنشان به اسلام بستگی دارد لذا به تهیه و تکمیل وسایل آموزشی و تبلیغی کتابخانه جهت جذب بچه ها به مسجد پرداخت و در این راه علاوه بر سود جستن از کمک های مردمی از اموال خو نیز مایه می گذاشت تا جایی که در یک مرحله برای ساختن سن نمایش و تامین وسایل صوتی و برقی کتابخانه بیشتر سرمایه ی پس انداز خود را خرج نمود بدون آنکه کسی اطلاعی داشته باشد و تمامی فعالیت های بدنی و فنی اجرای طرحهای مورد نظر را در کتابخانه خود متحمل گردید.

,

او در سنگر رادیو احساس کرد که مرکز نیاز به دکورساز دارد به عنوان دکوراتور برای گذراندن دوره ای به تهران رفت ولی پس از چندی که در کارگاه اهواز روح پر التهابش را طاقت ماندن نبود، تقاضای رفتن به قسمت صدابرداری تلوزیون را جهت رفتن به جبهه را نمود و با آنکه با مخالفت بسیاری از دوستان و حتی مسئولین رادیو و تلوزیون روبرو شد اما دست از اصرار خود برنمی داشت و در جواب برادرانی که دلیل این کار را می پرسیدند می گفت : در دکورسازی من در کارگاهی هستم با چوبها و اجسام بی جان سروکار دارم اما در فیلمبرداری من در جبهه ها هستم و با این عمل رشادت رزمندگان اسلام را و اوج عظمت انقلاب اسلامی را به مردم ایران و جهان نشان می دهم و آیا به نظر شما کدام بهتر است؟ آری در برابر این منطق دیگر کسی را یارای مخالفت نبود .

,

 از آن پس در مراسم مختلف و خصوصا در عملیات های گوناگون رزمندگان اسلام در جبهه های جنوب بعنوان فیلمبردار و با کمک آن به تهیه گزارش پرداخت و درعملیات والفجر8 اوج از خود گذشتگی را در تهیه فیلم از خود نشان داد و در نمایش توان و قدرت نیروهای اسلام تا سرحد جان پیش رفت و با تهیه فیلم از خود گذشتگی و پیروزیهای غرورآفرین  رزمندگان اسلام نیروی ایمان و علاقمندان اسلام را تقویت و ناامیدی را بر دلهای بر دلهای مخالفین آنان گستراند و او در حالی که در خطوط مقدم جبهه بی باکانه دوربین فیلمبرداری را که اینک سلاحی برنده شده بود تا در ثبت رشادتها و ایثارها و ایمانها و مردانگی ها تاریخ را گواه باشد بر دوش داشت و جبهه نبرد کفر وایمان را به زیر سیطره دوربین خویش برده بود به دست جنایتکاری و قلب همیشه تپنده اش و دل نا آرام و فعالش و آن شور و شوقی که سالها در جریانش غلیان  داشت و آرزویی که بارها در دعاها و مناجاتش زمزمه کرده بود با برخورد گلوله ای بر سر مقدسش به آرامشی همیشگی مبدل گشت و چون حسین (ع) بی سر به دیدار معشوق شتافت باشد که نمایش دیگر باشد از شیعه بودن و پیرو حسین (ع) و ائمه اطهار بودنش....

,

یا لیتنی کنا معکم فافوز فوزا عظیما

,

, ,

 

,

 

,

 شهید رهبر که در بسیاری از لحظه ها همراه رستگار بود درباره این شهید گفته است:از آنجا که مردان الهی با رفتار و کردار مومنانه خودشان و از چهره نورانیشان شناخته می شوند منهم از این صفات بزرگی و مردانگی احمد را شناختم چهره مظلوم و ساکت این مرد بزرگ عجیب بود در تمام طول آشنایی کاری با او هیچ وقت نشنیدم برای ماموریت جبهه و یا هر ماموریت دیگر کلمه نه بگوید و نمونه بارز آن عملیات والفجر8 بود که احمد در آن موقع 40روز مرخصی داشت اما مرخصی را رها کرد و از راحتی که می توانست با آن خانواده اش را خوشحال کند گذشت و خوشحالی و بیشتر رضای خدا را انتخاب کرد.چند روز قبل از عملیات به او گفتم احمد حاضری در شب عملیات با دوربین دید در شب همرام رزمندگان به جلو بری او فوری اعلام آمادگی کرد. چند روز قبل از عملیات که به اواطلاع داده شد فورا دوربین دید در شب را آماده کرد و با اینکه با آن دوربین کار نکرده بود ولی مصمم بود و می گفت که می توانم با این دوربین کار کنم و همین طور هم بود و در واقع باید گفت : احمد یک بسیجی بود که اگر سلاح دوربین در دستش نبود حتما سلاح گرم جنگ در دستش بود حتی قبل از عملیات برادران راهیان کربلا از او دعوت کرده بودند که به نیروهای آنان بپیوندد اما احمد خوب می دانست که شب عملیات صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران به مردان شجاعی مثل او بیشتر احتیاج دار.

,

 به هر حال از آخرین روزهایی که با احمد بودیم بگویم آخرین باری که قرار شد همراه هم به جبهه برویم در رادیو بودیم و طبق قرار قبلی می خواستم به دنبال احمد بفرستم تا به رادیو بیاید اما یکی از بچه ها گفت که او در مرخصی بسر می برد ... گفتم می دونم خودش موافقت کرده که به جبهه بیاید و در همین حال به فکر افتادم که آیا برای رفتن به جبهه بدنبال احمد بروم یا نه ؟ که یکی از بچه ها گفت احمد خودش آمده رادیو ... از این بابت خیلی خوشحال شدم بالاخره همه با هم به جبهه رفتیم وقتی به جبهه رسیدیم احمد شبانه برای فیلمبرداری از یک منطفه اعزام شد و کارش را به نحو احسن انجام داد و برگشت. 

,

روز بعد از یکی از مناطق عملیاتی والفجر8 به خط مقدم رفتیم که آنجا هم احمد شجاعانه فیلم های خیلی خوبی گرفت اما یک روز بعد از آن یعنی هفتم اسفند 1364 روز شهادت پر افتخار مرد بزرگ ثبت کننده لحظات تاریخی جبه های نورانی اسلام،  بعد از عبور از اروندرود و تهیه دو دستگاه موتورسیکلت به طرف خط مقدم حرکت کردیم بگذرم از حوادثی که آن روز در میان راه برایمان پیش آمد فقط بگویم به جایی رسیدیم که به علت وجود گل ولای زیاد امکان حرکت با موتور نبود و همراه با راهنمای سپاه بعد از چند کیلومتر پیاده روی به خط رسیدیم به ما گفته بودند در اثر دفع پاتک شب قبل عراقی ها تعداد زیادی از کشته های عراقی روبروی سنگرهای رزمندگان اسلام افتاده اند.

,

شهید رستگاردر سنگر رزمندگان مشغول آماده کردن دوربینش شد باید بگویم که چون احمد آدم ساکت وصبوری بود همیشه منتظر می شد ما برای حرکت اعلام آمادگی کنیم ولی آنروز عجیب بود او دو یا سه بار به من گفت پاشو برویم جلو من آماده ام – پاشو برویم جلو همراه با دونفر از برادران سپاه به چند کیلومتر جلوتر که سنگر دیده بانی بود رفتیم همه مسائل امنیتی رعایت شده بود – آتش عراق سبک بود- کمی جلوتر به سنگر دیده بانی رسدیم دیده بانها آمدند بیرون و ما وارد سنگر شدیم وقتی نگاه کردیم دیدیم که تعداد زیادی از اجساد عراقی ها روبروی ما هستند صحنه بسیار گویا و زنده ای را برای به ثبت رساندن زبونی نیروهای صدامی در زیر مشاهده می کردیم.

,

در حالی که داخل سنگر آماده بودیم تا احمد لحظاتی دیگه ماشه دوربین را جهت ثبت وقایع تاریخ اسلام بچکاند ناگهان گلوله ای به سنگر اصابت کرد و صورت نورانی احمد را هدف قرار داد فقط یک لحظه بود و آن لحظه خیلی ناگهانی اتفاق افتاد بطوری که دقیقا نفهمیدم چه گلوله ای به سنگر اصابت کرد آیا آرپی جی بود یا چیز دیگری و آیا گلوله در ابتدا به سنگر خورد یا به صورت پر از محبت و شاداب برادر عزیزم احمد.

,

بهر حال بعد از گذشت لحظاتی  متوجه پیکر پاک و نازنین یکی از وفاداران واقعی اسلام شدم و وقتی نگاهم به کاسه سر احمد افتاد متوجه شدم او به لقا الله شتافت شهید احمد رستگار در آخرین لحظه وداعش حتی کلمه آخ را به زبان نیاورد و حتما پیش خدا خیلی عزیز بوده که در خط مقدم و به این راحتی دنیا را داد و راحتی آخرت را انتخاب کرد راهنمایی که همراه ما بود می گفت : وقتی شهید رستگار سوار موتور بود به او چند بار گفتم که تو شهید می شوی اما او در جواب گفت: خدا بنده گناهکاری مثل من را می خواهد چکار؟ و به راستی که حالت انسان مومن همین است که در اعمال خودش اگرچه الهی شک کند. اما چه کسی است که باور نداشته باشد احمد آخرت را بر دنیا ترجیح داد و بهشت را به قیمت جانش از خدا خرید.

,

انتهای پیام/م

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه