۲۶ دیماه ۵۷ گامی رو به جلو برای حضور امام بود/ ملت ایران طاغوت پرنخوت زمانه را مجبور به فرار کرد
رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، درهم پیچیده شد.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از بلاغ، 26 دیماه 1357 محمدرضا شاه پهلوی، آخرین پادشاه ایران از کشور گریخت و پدر او رضاشاه نیز به دلیل تبعید اجباری در اوایل مهر 1320 از ایران رفت و دیگر هیچ گاه به ایران نیامد.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
بلاغ,
پاسخ به یک پرسش بزرگ تاریخی: چرا شاه ایران را ترک کرد؟
این پرسش که چرا شاه از ایران گریخت همواره ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است چراکه شاه ارتشی بسیار قوی داشت و نیز پلیس شاه بسیار قدرتمند و همچنین وی مورد اعتماد کشورهای غربی به ویژه امریکا بود با این حال چرا او از ایران گریخت؟
این نخستین فرار شاه نبود. بار اول در پی شکست طرح برکناری محمد مصدق در 25 مرداد 1332 بود که محمدرضا پهلوی به همراه همسر دومش ثریا اسفندیاری از ایران گریخته، ابتدا به بغداد و سپس به ایتالیا رفته بود. در اتفاقی دیگر در سال 1342 ،که در شهرهایی از جمله قم اعتراضهای گستردهای به شاه شده بود و امام خمینی(ره) در آن نقش داشت، اما شاه ترجیح داد بماند.
بعدها اسدالله علم، وزیر دربار مقتدر شاه در خاطرات خود از حوادث خرداد 1342 چنان یاد میکند که گویی تمام آنچه انجام شد نه به دستور و با برنامهریزی شاه بلکه توسط خود علم انجام شده بود.
اسدالله علم در زمان اعتراضات سال 1342 ،که آن را آغاز جنبش انقلاب اسلامی میدانند، نخستوزیر بود. او در خاطرات خود مینویسد: «به اعلیحضرت عرض کردم به من اختیار تام بدهید، اگر شکست خوردم بگویید علم مقصر بود و محاکمهام کنید و اما اگر پیروز شدم شما ادعای پیروزی کنید".
تقابل تدبیر شاه با تقدیر خدا
بر اساس همین خاطرات بعدها شاه همواره به مناسبتهای مختلف از کار علم در خرداد 42 ستایش کرده و میگفت: «علم سرت را پایین آوردی و کاری انجام دادی اما نتیجهاش خوب بود.» اگر مدیریت این دومین زلزله در حکومت شاه را به دست اسدالله علم بسپاریم، مشکل ما با این سوال که چرا شاه در سال 1342 از ایران فرار نکرد حل میشود. شاه در آن تاریخ فردی مقتدر را در راس دولت داشت و به او اختیار کامل داد و به قول خودش مشکلات را حل کرد.
و اما سومین زلزله در حکومت شاه برخاستن دوباره موج اعتراضها بود؛ اعتراضهایی که در بهمن 1357 به اوج خود رسید. شاه اینبار نیز کشور را ترک کرد. او در 26 دیماه 1357 ایران را ترک کرد. بسیاری هنوز برای این پرسش که به راستی چرا شاه ایران را ترک کرد پاسخ مناسبی نیافتهاند. هر کس به نگاه خود و بر اساس دریافتهای خود پاسخهایی میدهد اما حقیقت امر چیزی دیگر است، شاه به معنای دقیق کلمه انسانی بود که هم میترسید و هم میترساند.
در این سه برش تاریخی، که یکبار با مصدق، یکبار با حوادث خرداد 1342 و یکبار سال 57 را شامل میشوند، وقتی به رفتار شاه مینگریم متوجه این نکته میشویم که شاه همواره دلهره دارد. او از سویی از مخالفان میترسد و از سوی دیگر از دستگاهی که خود رهبری آن را بر عهده دارد نیز واهمه دارد.
محمد مصدق نخستوزیری بود که همواره بر تبعیت خود از شاه تاکید میکرد، اما شاه از اینکه میدید مصدق هم تجربه و هم ابهت و هم نفوذ بسیار زیادی دارد از او هراس داشت. پیش از مصدق، قوامالسلطنه هم تنها به دلیل همین فخرفروشی کنار گذاشته شد.
وقتی که دین و مرجعیت وارد صحنه مبارزه جدی شد
در قضیه 1342، وقتی شاه با بحران اعتراض جامعه به لایحه انقلاب سفید و از جمله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مواجه میشود که در راس آن علمای قم قرار داشتند به سرعت دستور سرکوب میدهد. اما بحران بیشتر و بیشتر میشود و سپس خبر برگزاری چند جلسه توسط مقامهای ارشد دولتی و کشوری برای برقراری رابطه با قم و صحبت کردن با شاه برای کوتاه آمدن و عقبنشینی، بر عصبانیت شاه میافزاید.
در این جلسه افرادی همچون امینی و ابتهاج حضور داشتند. شاه تازه امینی را از نخستوزیری کنار گذاشته بود و او را مهره امریکاییها میدانست. شاه همواره معتقد بود که امینی قصد یک کودتای امریکایی در ایران را دارد.
اما در این زمان نخستوزیر، اسدالله علم بود که شاه به او اعتماد کامل داشت. علم با شدت اعتراضها را میخواباند و امام خمینی(ره) نیز به خارج از ایران تبعید میشود. اما همین شاه از قدرت گرفتن علم پس از سرکوب قیام مردم و نفوذی که در میان لایههای دولتی و ارتشی یافته بود، بدگمان شد.
تغییرات تاکتیکی برای حفظ استراتژی ماندگاری شاه
اسدالله علم برکنار شده و به ریاست دانشگاه شیراز منصوب میشود و به جای علم امیر عباس هویدا به نخستوزیری میرسد. اسدالله علم البته پس از مدتی وزیر دربار شده و برای حدود 13 سال یار نزدیک شاه میشود.
با این حال علم جرات میکند و یکبار درباره برکناریاش از نخستوزیری به شاه اعتراض میکند و میگوید: «از اینکه من را از نخستوزیری برکنار کردید ناراحت نشدم. بلکه ناراحت شدم که چرا جای من را به کسی دادید که هیچ درخور این مقام نبود".
شاه هیچ تاب و توان تحمل قدرت گرفتن هر کسی جز خود را نداشت. در اعتراضهای سال 57 نیز وقتی طرحی آماده شد که طبق آن ارتش باید طی چند روز همه اعتراضها را میخواباند و رهبران اصلی اعتراض را بازداشت میکرد، شاه با یکی از مهمترین بندهای آن مخالفت کرد. طبق این بند ارتشبد اویسی باید به نخستوزیری میرسید. اما شاه نپذیرفت.
شاه در عوض پیشنهاد کرد به جای اویسی ازهاری نخستوزیر شود. چرا؟ برای اینکه ازهاری افسری بسیار سرسپرده و بلهقربانگو بود. حال آنکه اویسی افسری بود که نفوذ بسیار زیادی در ارتش داشت و همچنین مدیریت او در فرماندهی نظامی مورد قبول بسیاری از افسران بود. در واقع اویسی کسی بود که افسران حاضر بودند پشت سر او هر برنامهای را اجرا کنند. مشت آهنین او همان چیزی بود که افسران ارتش تمایل داشتند در ستاد ارتش و دولت مشاهده کنند.
تدابیر شاهانه برای ماندن بر گرده سواری مردم
اما شاه که از سویی به نجات سلطنت خود و ولیعهدش میاندیشید، دغدغه اصلیاش این بود که هیچ توطئهیی علیه او صورت نگیرد. او به همهچیز سوءظن داشت. هر کسی میتوانست شک شاه را برانگیزد.
اویسی یکی از آنها بود. اما ازهاری مصلوب الاختیار در مشت شاه قرار میگرفت ولی شاه غافل از این بود که این انتخاب شیرازه ارتش را از هم خواهد پاشید. دست آخر اینکه شاه دیگر به کسی اعتماد نداشت.
در روزهای آخر که هویدا را به عنوان وزیر دربار، باز هم به جای اسدالله علم منصوب کرده بود، اسدالله علم، که از بیماری رنج میبرد و در بیمارستانی در فرانسه بستری بود، طی نامه بالابلندی به شاه توصیههایی میکند. اما شاه به هویدا میگوید اسدالله علم هم دیوانه شده است. حال آنکه علم همان کسی بود که در زمان وزارت دربار ساعتها با شاه به شوخی و خنده میگذراند و از جمله همواره هویدا را با بهانه اخلاقیاتی که به آن شهره بود، دست میانداختند.
سرانجام شاه به هر کسی در اپوزیسیون مراجعه میکند تا نخستوزیری را بپذیرند. یکی از گزینههای او دکتر غلامحسین صدیقی بود که به دلیل مخالفت جبهه ملی نمیپذیرد. اما سرانجام شاپور بختیار میپذیرد که نخستوزیر شود.
هر چند شرط بختیار برای پذیرش این مقام آن بود که شاه کشور را ترک کند، اما تاریخ نشان داد حتی بدون این شرط نیز شاه کشور را ترک میکرد. او تصور میکرد که دیگر همهچیز از دست رفته است و جالب آنکه اینبار درست فکر میکرد. از این رو بلافاصله پس از معرفی کابینه بختیار به همراه فرح دیبا سومین و آخرین همسر خود با بویینگ 727 شهباز تهران را به مقصد اسوان در مصر ترک میکند.
اگر تصور کنیم که آخرین فرار شاه تنها و تنها به دلیل اعتراض مردم بود شاید کمی ما را از پی بردن بهحقیقت دور کند، چراکه بسیاری از محققان فرار شاه از ایران را سبب بالاتر رفتن آتش انقلاب مردم علیه دستگاه سلطنت میدانند. اما نگاهی از درون به این فرار و کمک گرفتن از خاطرات کسانی که در آن فرار بزرگ حضور داشتند شاید بتواند کمکی به این ماجرا بکند.
شاه فاقد اعتبار مردمی باید به بیگانگان اتکاء کند
سیداحمد حسینی دانشجوی دکتری علوم سیاسی در گفت گو با خبرنگار ما با اشاره به اینکه شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند 1353، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، اظهار کرد: روابط ایران با همه ی کشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی که بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد.
حسینی با بیان اینکه در این میان درباریان، به فکر راه انداختن جشن های تازهای افتادند، افزود: در همین حین پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی در آبان 1354، را بهانهای برای ریخت و پاشهای تازه قرار دادند.
حسینی با اشاره به اینکه شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد، تصریح کرد: شاه نخست دولت سیزده ساله هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل کرده آمریکا را به صدارت گماشت و راهی آن کشور شد.
این فعال سیاسی، یادآور شد: تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود کارتر به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد که این خود آغاز ناخوشی برای این سفر بود.
تسلیم شاه در مقابل زیاده خواهی امریکا
وی گفت: اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید آمریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند، به طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه ی سلطنت تکیه زده بود.
این فعال سیاسی، افزود: مشکلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاشهای گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر میشد، آموزگار در کار خود فرو مانده و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت فروگذار نمی کرد و سرانجام با انتشار مقالهای توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، کاری ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت.
وی با بیان اینکه تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت، تصریح کرد: شاه همان روز با هلیکوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده شعلههای آتش که از صدها نقطه شهر زبانه میکشید، به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریکا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشکیل یک دولت نظامی به آنها اعلام کند که سفیر امریکا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یک دولت نظامی اعلام کرد.
حسینی با اشاره به اینکه دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد، گفت: حکومت نظامی هم عملاً کارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمیشد.
وی با بیان اینکه گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید، افزود: شاه برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت که دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد و وی نیز این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.
کشتار مردم، نشانه مردم ستیزی شاه امریکایی
حسینی گفت: با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلمهای مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه شد.
وی، تصریح کرد: شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصابها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت.
رضا سیفایی کارشناس سیاسی دیگری است که در گفتوگو با خبرنگار ما، با بیان اینکه 26 دی روز تاریخی برای ملت ایران بود، اظهار کرد: ملت ایران توانست طاغوت پر نخوت زمانه را که 37 سال غاصبانه و به زور بر مال و منابع آنها حکومت سراسر ظلم کرده بود مجبور به فرار کنند، شادی و شعف پس از شنیدن این خبر در سراسر ایران دیدنی بود، ملت ایران شاه ظالمی را که تا آن روز دست پلیدش به خون ملت پاک ایران آلوده شده بود را فراری داد و خاطره آن روز هرگز از ذهن ملت در پی سی ساله اخیر فراموش نشده است.
سیفایی با اشاره به اینکه امام همواره بازگشت به ایران را منوط به خروج شاه از کشور اعلام کرده بود، افزود: فرار شاه برای ملت ایران یک گام رو به جلو بشمار میرفت و پس از خروج شاه در روزهای آخر دی 1357، وی و همه ایادیش را شکست و خبر بازگشت قریبالوقوع امام خمینی نیز در رسانههای خبری انتشار یافت و امام آمد، 12 بهمن تنها 16 روز پس از فرار شاه، امام با پرواز انقلاب آمد.
ورود امام، تسریع در فروپاشی طاغوت
سیفایی، تصریح کرد: با ورود امام امت به خاک ایران اسلامی، رژیم در وضعیت نامطلوبی قرار گرفته بود، در یک سو بختیار به عنوان نخستوزیر شاه، حتی از سوی جبهه ملی نیز رانده شده بود و امید چندانی نیز به حمایت ارتش نداشت و در سوی دیگر خیل عظیم مردم، آتش انقلاب را شعلهور تر میکردند و هر شهید در هر کوی و برزنی سندی بر تداوم راه و ایستادگی در مسیر بود.
این فعال سیاسی، یادآور شد: با پیوستن گروههای متعدد به موج انقلاب، بخشهای وسیعی از بدنه ارتش نیز در صف اول ایستادگی وارد شدند.
تصمیم تاریخی ملت ایران
وی، خاطر نشان کرد: ملت ایران تصمیم تاریخی خود را برای رسیدن به استقلال از سالها پیش گرفته بود و یکصدا فریاد استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سر داد، دیگر یاران امام در سال 42 به فرزندان برومندی بدل شده بودند که با اعتقاد قلبی به رهبر و راه خود، گام های بلندی برای آینده ایران بردارند.
سیفایی، گفت: فرزندان برومند انقلاب دو سال پس از پیروزی انقلاب با خون پاک خود، نهال نوپای انقلاب را در دفاعی 8 ساله و نابرابر آبیاری کردند.
وی، تصریح کرد: ملت ایران فریاد نه غربی نه شرقی سر داد و با تمسک به اراده الهی و سرمایه های معنوی خود و رهبریهای داعیانه امام (ره) تا امروز راه خود را علی رقم تمامی تهدیدات پرتوان ادامه داده است.
طاغوت رفت، چرا که امام آمد
به گزارش بلاغ، تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبه ی کوتاهی به خبرنگاران گفت:
«مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود".
در مورد مدت سفر گفت:
«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین کنم.»
ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.
در آخرین روزها فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد.
سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد و از اعضای خانواده سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.
اما به هر حال آخرین شاه ایران هم از ایران رفت. سفری که شاید گمان میکرد مانند سفر مرداد 1332 بازگشتی هم دارد. او شاه شطرنجی شده بود که همه در آن کوچکتر از سرباز شده بودند و در نتیجه خود او نیز چنین سرنوشتی یافت. نزدیکترین دوستانش به او پشت کرده و او را حتی تا حد یک شهروند عادی نپذیرفتند و این سفر بیبازگشت در ظهر 26 دیماه 1357 انجام شد و از آن تاریخ 38 سال گذشته است.
,
,
پاسخ به یک پرسش بزرگ تاریخی: چرا شاه ایران را ترک کرد؟,
پاسخ به یک پرسش بزرگ تاریخی: چرا شاه ایران را ترک کرد؟,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
تقابل تدبیر شاه با تقدیر خدا,
تقابل تدبیر شاه با تقدیر خدا,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
وقتی که دین و مرجعیت وارد صحنه مبارزه جدی شد,
وقتی که دین و مرجعیت وارد صحنه مبارزه جدی شد,
,
,
,
,
,
,
,
تغییرات تاکتیکی برای حفظ استراتژی ماندگاری شاه,
تغییرات تاکتیکی برای حفظ استراتژی ماندگاری شاه,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
تدابیر شاهانه برای ماندن بر گرده سواری مردم,
تدابیر شاهانه برای ماندن بر گرده سواری مردم,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
شاه فاقد اعتبار مردمی باید به بیگانگان اتکاء کند,
شاه فاقد اعتبار مردمی باید به بیگانگان اتکاء کند,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
تسلیم شاه در مقابل زیاده خواهی امریکا,
تسلیم شاه در مقابل زیاده خواهی امریکا,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
کشتار مردم، نشانه مردم ستیزی شاه امریکایی,
کشتار مردم، نشانه مردم ستیزی شاه امریکایی,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
ورود امام، تسریع در فروپاشی طاغوت,
ورود امام، تسریع در فروپاشی طاغوت,
,
,
,
,
,
تصمیم تاریخی ملت ایران,
تصمیم تاریخی ملت ایران,
,
,
,
,
,
,
,
طاغوت رفت، چرا که امام آمد,
طاغوت رفت، چرا که امام آمد,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
انتهای پیام/
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه