اخبار داغ

روحانی کرمانی از دوران مبارزه با رژیم پهلوی می گوید؛

با پیکان از نائین تا سراوان و چابهار برای دیدن علمای تبعید شده می رفتم/ تضادهای دوران پهلوی و انقلاب اسلامی؛ دربار سراسر فساد شاه و زندگی پیامبرگونه رهبر انقلاب

با پیکان از نائین تا سراوان و چابهار برای دیدن علمای تبعید شده می رفتم/ تضادهای دوران پهلوی و انقلاب اسلامی؛ دربار سراسر فساد شاه و زندگی پیامبرگونه رهبر انقلاب
با اوج گرفتن انقلاب، مرتب در سطح منطقه کار می کردم؛ هرکس را از هر کجا که به کرمان تبعید می کردند، به دیدنش می رفتم. با پیکان از انارک نائین تا سراوان، ایرانشهر، خاش، چابهار، بافت، سیرجان و جاهایی که آقایان را تبعید می کرد، می رفتم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از ناب نیوز؛ هرساله در ایام الله دهه فجر بار دیگر ایران اسلامی حال وهوای دیگری به خود می گیرد که یادآور حماسه های بزرگ و رشادت های نسل انقلاب است. نسلی که با مبارزات خود برگ زرینی در تاریخ انقلاب رقم زدند که در تاریخ کشور تا همیشه باقی می ماند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, ناب نیوز؛,

در این میان گفتگو با مبارزان انقلابی و خاطرات آنها از آن دوران با گذشت حدود چهار دهه از پیروزی انقلاب خالی از لطف نیست.

,

حجت الاسلام والمسلمین دهخدا از روحانیون مبارز انقلابی کرمان و امام جماعت یکی از مساجد است، که خاطرات شنیدنی از آن زمان دارد؛

,

دهخدا2

, دهخدا2, دهخدا2,

ناب نیوز: لطفا خودتان را بیشتر معرفی کنید؛ از چه زمانی وارد حوزه علمیه شدید؟

, ناب نیوز: لطفا خودتان را بیشتر معرفی کنید؛ از چه زمانی وارد حوزه علمیه شدید؟,

من علی دهخدا، متولد 21 دی ماه 1317 در تیکدر از توابع کرمان هستم؛ بعد از دوران تحصیلم که در قدیم به آن سیکل یا کلاس 9 گفته می شد، از آنجا که تک پسر بودم، پدرم دوست داشت من روحانی باشم. در سال 1334 طلبه شدم. پدرم کشاورزی می کرد اما فردی مقدس، اهل مسئله و دانستن بود و حافظه خوبی داشت. در مدرسه معصومیه من را به مرحوم شیخ الرئیس سپرد و او مرا به شیخ محمد مصطفوی سپرد.

,

چهارسال در کرمان بودم و نیمه شهریور سال 38  به قم و مدرسه آیت الله گلپایگانی رفتم؛ یک سال آنجا بودم و سپس در سال 39 به حجتیه رفتم که از مدارس معروف ومورد توجه حوزویان است. سپس در سال 40 به مدرسه فیضیه رفتم. تا سال 50 در قم بودم و و پس از آن به دستور مرحوم آیت الله صالحی که حق بزرگی به گردن کرمانی ها دارد و بزرگانی مانند آیت الله حقیقی، شهید باهنر، شهید ایرانمنش وغیره دست پرورده ایشان هستند، به کرمان آمده و ناظم مدرسه علمیه شدم.

,

ناب نیوز: مبارزات سیاسی شما از چه سالی آغاز شد و چگونه بود؟ چندبار دستگیر و شکنجه شدید؟

, ناب نیوز: مبارزات سیاسی شما از چه سالی آغاز شد و چگونه بود؟ چندبار دستگیر و شکنجه شدید؟,

وقتی امام خمینی شاه را "مردک" خطاب کرد

, وقتی امام خمینی شاه را "مردک" خطاب کرد,

در کرمان کار من تنها تدریس و نظامت نبود بلکه کارهای سیاسی هم انجام می دادم؛ از سال 40 وارد صحنه سیاسی شده بودم؛ یکی از کارهایی که در سال 42 انجام دادم و کاری با تهور و جرات بود، در بم منبر می رفتم که مورد توجه عام و خاص بود؛ خانه بزرگی به نام کرباسی که سرفلکه قرار داشت و جمعیت زیادی در این منزل و اطراف آن جمع می شد. در سال 43 دوباره از من دعوت کردند که آنجا منبر رفتم و جریان مدرسه فیضیه را تعریف کردم؛

,

واقعه فیضیه

, واقعه فیضیه, واقعه فیضیه,

در جریان مدرسه فیضیه که  سالروز شهادت امام صادق (ع) اتفاق افتاده بود، از طرف آیت الله گلپایگانی جلسه ای تشکیل شده بود و فردی به نام انصاری از وعاظ درجه یک کشور منبر رفته بود؛ از آنجا که مامورین دربار جرات نداشتند از در وارد شوند، از طریق هلیکوپتر و به صورت چتر باز وارد مدرسه فیضه شدند و با باتوم و تفنگ روحانیون و طلاب را مورد ضرب وشتم قرار دادند؛ فردی به نام سید یونس هاشمی که یک طلبه تازه معمم 18ساله بود، فرار کرد به طبقه سوم رفت که مامورین اورا از بالا به وسط مدرسه پرت کردند و مغزش متلاشی شد. مامورین دیگر شروع به زدن طلبه ها کردند؛ شهیددکتر مفتح پایش شکست و بدنش مجروح شد. حجت الاسلام شیخ عباس حسنی از ناحیه سر، دست و پا مجروح شد. وحشت بسیاری ایجاد کردند اما نتوانستند روحانیت را از میدان به در کنند. به سمت خانه امام رفتیم که ایشان کفن پوشیدند و به میدان آمدند تا مردم را به مبارزه علیه تشکیلات زمان دعوت کنند اما مرحوم آقا مصطفی ایشان را به خانه بردند و در حالیکه با صدای بلند گریه می کرد و نگذاشت امام خارج شود. روز عاشورا امام در فیضیه به منبر رفتم که آن روز من آنجا نبودم و در بندرعباس منبر می رفتم؛ بعدها وقتی نوار سخنرانی ایشان را شنیدم، جملاتی فرمودند که هیچ یک از علما و مراجع نگفته بودند. امام پس از تعریف جریان مدرسه فیضیه، خطاب به شاه فرمودند ای مردک! کاری نکن روزی که تورا از این کشور بیرون می کنم مانند روزی که پدرت را بیرون کردند، مردم سوت و کف می زدند؛ کاری نکن وقتی تورا بیرون کردم همه خوشحال باشند.

,

سخنرانی امام

, سخنرانی امام, سخنرانی امام,

این سخن عجیبی بود چنان ما را تحریک کرد که وقتی از بندرعباس به کرمان آمدم و در اربعین و دهه آخر صفر که بم دعوت شده بودم، در همان منزلی که سال قبل رفته بودم تمام جریان مدرسه فیضیه و این سخنان امام را در آن جمعیت فوق العاده تعریف کردم. مردم به حال عجیبی درآمده بودند و مشت ها گره شده بود؛ 14 مرتبه گفتم مرگ بر این شاه. بعد از منبر مردم دور من جمع شدند که مامورین مرا دستگیر نکنند. مامورین هم با دیدن مردم جرات ورود به منزل نداشتند. بانی مجلس از مردم خواست خارج شوند ومن را نگه داشتند. وقتی تنها شدم فرد دیگری به من گفت باید بروی و صاحبخانه را راضی کرد که من خارج شوم و در این زمان ماشین شهربانی که بیرون ایستاده بود، من را دستگیر کردند. در شهربانی بسیار شکنجه روحی کردند؛ تهدید، فحش و بدگویی می کردند، شب من را به زندان چاقوکشان و آدم کش ها بردند و به فردی به نام عباس علیخانی سفارش کردند مرا اذیت کند که تا صبح برای آنها صحبت کردم و در نهایت قبل از اذان صبح همه باهم نماز شب خواندیم.

,

سه روز من را آنجا نگه داشتند اما از آنجا که آن زمان امکانات چندانی نبود و صدای سخنرانی من ضبط نشده بود، رئیس انجمن واسطه شد و بنا شد بازجویی که از من شده پاره شود؛ مجدد پرسیدند که به اعلیحضرت جسارت کردی؟ من گفتم نه بلکه فقط راجع به اربعین حسینی صحبت کردم و نهایتا پس از 5 روز بازداشت، مرا آزاد کردند.

,

بار دیگر درایام محرم در جیرفت از من دعوت شد. آنجا صحبت هایم مردم را جمع و تحریک می کرد که من را دستگیر و منبرم را  در جیرفت و توابع آن ممنوع کردند؛ یک ماهی آنجا بودم و تمام شد. همان شهربانی بازداشت شدم و من را دادگاه نبردند.

,

دفعه سوم در کرمان دستگیر شدم اما پنج شش روز بیشتر نشد که آیت الله صالحی به کرمان آمد.

,

دفعه چهارم زمانی بود که در دهه عاشورا در راور از من دعوت کردند. آن زمان ناظم مدرسه بودم  که از من خواستند 13 فروردین به شکرانه نجات شاه که هدف تیر قرار گرفته بود، به منبر روم که نرفتم و حتی توهین کردم. آنها هم گزارش دادند و در بین راه برگشت به منزل، جلوی من را گرفتند و به ساواک بردند درحالیکه نمی دانستم ساواک کجاست. وقتی شروع به سوال کردن نمودند فهمیدم در چه خصوصی دستگیر شدم. آنها از من می خواستند با آنها همکاری کنم اما شکنجه نکردند و فحش هم ندادند؛ من گناه را به گردن بخشدار راور انداختم و گفتم آنها با طرز توهین آمیزی به من گفتند که منظورم از توهین بخشدار بوده است و جواب های سربالا دادم؛ آنها گفتند باید از این شهر بروی وراه دیگری نیست.

,

کار دیگر من که باعث شده بود گزارشات آنها تقویت شود، این بود که وقتی آیت الله شیخ محمدصادق کرباسچی معروف به شیخ محمدصادق تهرانی را که وکیل تام الاختیار امام در سطح کشور بود به کرمان تبعید کردند، من ایشان را مستقیم به خانه بردم و تنها آیت الله جعفری یا شیخ محمدحسین موحدی کرمانی به دیدن ایشان می آمدند.

,

وقتی در ساواک به من پیشنهاد کردند که یا از کرمان خارج شو یا تبعیدت می کنیم حکم تبعیدم امضا شده بود. به من گفتند تو فقیر هستی و فقط یک خانه و ماشین ژیان داری؛ ما به تو زمین وماشین نو می دهیم که دست از این کارها برداری؛ اما من شغل من منبر رفتن است و احتیاج به پول ندارم. وقتی دیدند نمی توانند از این راه وارد شوند، مامور به من گفت اخبار حوزه را بااین شماره به من برسان. به او گفتم اجازه بده از مادرم سوالی بپرسم و بعد به شما پاسخ می دهم. گفت چه سوالی می کنی؟ گفتم می خواهم بپرسم آیا واقعا پدرم همین پدر است یا فرد دیگری؟ اگر گفت شخص دیگری است، کار شمارا انجام می دهم. مامور گفت یعنی هرکس این کار را انجام دهد حرامزاده است؟ گفتم ما اینگونه می گوییم. مامور بلند شد و توی گوشم زد به گونه ای که عینک وعمامه ام روی زمین افتاد و پس از ان هرچه پرسید جوابش را ندادم. تااینکه گفت کاری با تو ندارم اما از جنس خوتان را به جانتان می اندازیم؛ اما اگر این حرف ها جایی بیان شود این بار با دستبند قپونی به سراغت می آییم.

,

روز بعد فردی هم لباس خودمان آمد و با من دعوا کرد که چرا رساله خمینی را درس می دهی؟ ما راضی نیستیم و همه این را به حساب روحانیت می آورند؛ یا باید از کرمان بروی یا افرادی می فرستم تا وسط مدرسه تو را کتک بزنند. من مجبور شدم از کرمان بروم چرا که اگر در مدرسه درگیری رخ می داد برای جامعه روحانیت بد می شد.

,

مرحوم آقا شیخ عباس پورمحمدی که از دوستان صمیمی رهبری بود، بسیاری از روحانیون شاخص را مانند آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله نوری همدانی، آیت الله وحید خراسانی و آیت الله خامنه ای را به رفسنجان می آوردند و منبر می رفتند. سه برادر به نام نظری که از سرمایه داران همراه روحانیت بودند، این مراجع را به خانه می بردند؛ فقط آیت الله خامنه ای مستقیم به خانه آقای پور محمدی می آمد و تنها برای یک وعده مهمانی می رفت.

,

آقا شیخ عباس پورمحمدی به من گفت به رفسنجان بیا؛ روز آخر فروردین 52 بود که با ایشان به رفسنجان رفتم؛ در خانه ایشان فردی به نام حاج درویش کرمی که نوحه خوان و مباشر آگاه در مرکز نوق بود، گفت یک روحانی برای پیشنماز آنجا می خواهیم؛ آقای پورمحمدی بلافاصله من را معرفی کرد. من هم که قبلا آنجا منبر رفته و با روحیات مردم آشنا بودم، قبول کردم. 5 ماه آنجا ماندم و نتیجه اش 16 سال شد.

,

با پیکان از نائین تا سراوان و چابهار برای دیدن علمای تبعید شده می رفتم

, با پیکان از نائین تا سراوان و چابهار برای دیدن علمای تبعید شده می رفتم,

با اوج گرفتن انقلاب، مرتب در سطح منطقه کار می کردم؛ هرکس را از هر کجا که به کرمان تبعید می کردند، به دیدنش می رفتم. با پیکان از انارک نائین تا سراوان، ایرانشهر، خاش، چابهار، بافت، سیرجان و جاهایی که آقایان را تبعید می کرد، می رفتم.

,

تبعید رهبری

, تبعید رهبری, تبعید رهبری,

اولین فردی که به دیدن ایشان رفتم، آقای خامنه ای بود؛ ایشان را از بیست سالگی می شناختم. همین وقاری که امروز دارد آن زمان هم داشت با همین طرز صحبت؛ حدود سال 54 ایشان اززندان تهران به ایرانشهر تبعید شدند؛ که وقتی خبردار شدم به دیدنشان رفتم. از آنجا به دیدن آیت الله قمی در خاش و سپس برای دیدن آقای پورمحمدی رفسنجانی وآیت الله دستغیب که در سراوان تبعید بودند، رفتم. در مسیر هرکجا که مامورین جلوی من را می گرفتند نامم را چیز دیگری می گفتم و هدف از سفرم را گشت و گذار بیان می کردم. سیرجان به دیدن شیخ علی تهرانی و معادی خواه رفتم.

,

سال 51 که دربافت بودم، آیت الله طالقانی را به انجا تبعید کردند که مرتب هرشب به دیدن ایشان می رفتم در حالیکه نفوذ ساواک را باور نداشتم و گمان می کردم نمی فهمند.

,

وقتی آقای خامنه ای را به جیرفت تبعید کردند،من ممنوع شدم. پس از آن به نائین رفتم که آقای انصاری شیرازی، از اساتیدم در قم، آنجا بود. بعدها آقای پسندیده و مکارم را به انارک نائین تبعید کردند که برای دیدنشان به آنجا رفتم.

,

ناب نیوز: در زندان ساواک شکنجه هم شدید؟ با چه افرادی هم سلولی بودید؟

, ناب نیوز: در زندان ساواک شکنجه هم شدید؟ با چه افرادی هم سلولی بودید؟,

فریاد "آیت الله خمینی به دادم برس" شهید محمد منتظری زیر شکنجه های ساواک

, فریاد "آیت الله خمینی به دادم برس" شهید محمد منتظری زیر شکنجه های ساواک,

زندان ساواک

, زندان ساواک, زندان ساواک, زندان ساواک,

روز اول فروردین سال 45 با شهید محمد منتظری برای پخش اعلامیه و اطلاعیه های امام به صحن حضرت معصومه (س) رفتیم؛ رسم بود هنگام تحویل سال یک دقیقه لامپ ها را خاموش می کردند که در این مدت زمان تمام نامه ها و اعلامیه ها را بین جمعیت پخش کردیم؛ در همان صحن مارا دستگیر کرده و تا 7 ماه رها نکردند؛ سه روز قم بودیم و سپس به تهران منتقل شده و در ارتش زندانی شدم. آن زمان، دوران شکنجه بود؛ به ویژه شهید منتظری را جلوی چشم پدرش بسیار کتک می زدند تا جایی که بیهوش می شد وو وقتی به هوش می آمد فریاد می زد آیت الله خمینی به دادم برس چرا که می دانست روی اسم امام حساسیت دارند.

,

آیت الله ربانی شیرازی و علی حجتی کرمانی را هم از شهربانی به ساواک و از آنجا به زندان امیرآباد ارتش بردند که آنجا آقای رجایی هم در زندان عمومی بودند.

,

تضادهای دوران پهلوی و انقلاب اسلامی؛ دربار سراسر فساد شاه و زندگی پیامبرگونه رهبر انقلاب

, تضادهای دوران پهلوی و انقلاب اسلامی؛ دربار سراسر فساد شاه و زندگی پیامبرگونه رهبر انقلاب,

ناب نیوز: تفاوت بین مسئولین و روحیات را در دوران پهلوی و زمان حال چگونه ارزیابی می کنید؟

, ناب نیوز: تفاوت بین مسئولین و روحیات را در دوران پهلوی و زمان حال چگونه ارزیابی می کنید؟,

در آن زمان از رده های بالا تا پایین را که نگاه می کردی، در درجات بالاتر فساد بود و تا رده های پایین می رسید افراد خوبی هم پیدا می شد؛ به گونه ای که در دربار شاه جز خواسته آمریکا و صهیونیست چیزی دیده نمی شد؛ اما امروز دقیقا برعکس است و به عبارتی وقتی به بالاترین چهارچوب تشکیلات یعنی بیت رهبری که می رسیم، جز اسلام چیزی دیده نمی شود و زندگی پیامبر را می توان در رفتارو گفتار مقام معظم رهبری دید.

,

رهبری در زمان دولت آقای خاتمی، قسم خوردند که وزیر ارشاد اسلامی در این مدت یک کلمه برای خدا نگفت.

,

خدارا شاکرم که در سیاست همیشه پیرو رهبر انقلاب بوده ام

, خدارا شاکرم که در سیاست همیشه پیرو رهبر انقلاب بوده ام,

ناب نیوز: کلام آخر؟

, ناب نیوز: کلام آخر؟,

من فردی سیاسی هستم و در بین روحانیون کرمان که سنی درحد من دارند، خود را از همه سیاسی تر می دانم  اما خدارا شکر می کنم که یک دقیقه خطا نرفتم و همواره پیرو رهبری بودم.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه