اخبار داغ

مادر شهیده واقعه 17 شهریور:

فاطمه؛ دختر جوانی که مانند صاحب نامش مظلومانه به شهادت رسید و غریبانه دفن شد

فاطمه؛ دختر جوانی که مانند صاحب نامش مظلومانه به شهادت رسید و غریبانه دفن شد
مادر شهید فاطمه نوروزیان از شهدای نوجوان واقعه 17 شهریور گفت: فاطمه، فرزند اولم بود و من او را بسیار دوست می داشتم ، دخترم مانند حضرت فاطمه (س) از پهلو مجروح شد و به شهادت رسید و مانند فاطمه (س) غریبانه دفن شد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سایت زنان شهید، اسلام برخلاف جـوامع و تمدن جاهلـی که زنان را حقیر و ضعیف و دون شمرده و آنان را در خـدمت ابتذال و فساد گـرفته بـود به زنان، شخصیتـی باکرامت و مقامی والا بخشید . ایـن مقام و منزلت، تـوإم با فـداکاری و ایثار، در پـرتـو انقلاب اسلامـی تجلـی یافت و عطر شکـوفایی ایـن مـوجـود بزرگـوار و بافضیلت، جهانیان را به شگفت آورد .

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

انقلاب اسلامی ایران که در سال 1357 به پیروزی رسید، جنبشی بود که در پانزده خرداد 1342 آغاز شد. زن مسلمان ایرانی نیز در این سال های آتش زیر خاکستر، همگام با مردان در جهاد و مبارزه با طاغوت بود و هر چه به سال 1357 نزدیک می‏ شد بر تعداد و بر شدت فعالیت این زنان افزوده می شد.

,

با شعله ور شدن آتش انقلاب، مادران شهدا و همسران مبارزین در بند رژیم شاه همقدم با نوجوانان و جوانان در حالی که با چادر مشکی و با مشت های گره کرده به صفوف راهپیمایی کنندگان پیوستند شعارهای «مرگ بر شاه‏».... سر دادند.

,

فاطمه نوروزیان 12 سال بیشتر نداشت و سال اول راهنمایی بود، تظاهرات و فعالیت بانوان را می دید به راه انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام خمینی (ره) گرایش پیدا کرد و در وجود او امید به سرنگونی رژیم ستمشاهی و تشکیل نظام اسلامی موج می‌زد، به جمع عظیم مردم در مسیر سرنوشت ساز انقلاب اسلامی پیوست.

,

سرانجام تقدیر از جانب خداوند این گونه رقم خورد که رسیدن به مقام والای شهادت در راهپیمایی 17 شهریور 1357 بر اثر اصابت گلوله از سوی نیروهای رژیم پهلوی، پایانی بر زندگی وی در این دنیا و شروع حیات وی در سرای آخرت باشد و خون ارزشمند و با برکت این شهید زمینه ساز پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران شود.

,

« مادر شهید فاطمه نوروزیان » در گفت و گوی خبرنگار سایت «زنان شهید» با اشاره به خاطراتش از فاطمه و فعالیت های وی گفت:او دختری مهربانی و مومن بود.  فاطمه، اولین فرزند من بود، خیلی مهربان، دلسوز و با ایمان بود و از چادر برای حجاب خود استفاده می‌کرد، از خوبی‌هایش هر قدر هم که برایتان بگویم، باز هم کم گفته‌ام.

,

جعفری مادر شهید فاطمه نوروزیان درباره  آخرین دیدارش گفت:منزل ما در میدان شوش بود، به خاطر علاقه زیادم به فاطمه، نمی‌گذاشتم از خانه بیرون برود، اول صبح دیدم فاطمه آماده رفتن شده! به او گفتم: کجا می‌روی؟ گفت: مادر الان می‌آیم و دقایقی بعد برگشت اما دوباره از خانه بیرون رفت.

,

وی ادامه داد: وقتی برای بار دوم از خانه خارج می شد؛ دوباره به او گفتم: مادر!، فاطمه جان، بیرون نرو... باز دوباره کجا می‌روی؟ در جوابم گفت: الان برمی‌گردم مادر! رفت و دیگر برنگشت! ملائکه او را به نزد خدا بردند و به شهادت رسید.

,

از 17 شهریور 57 که به "جمعه سیاه" شهرت پیدا کرد و من دیگر فاطمه را ندیدم.

,

وی از در پاسخ به این سوال که  فاطمه چگونه به شهادت رسید، اظهار داشت: نیروهای گارد، فاطمه را در کوچه شناسایی کردند زمانیکه او به خانه برگشت و مجدد برای تظاهات رفت؛ تعقیبش کرده و سه تیر به سمت دخترم شلیک کرده بودند ، یکی از آن تیرها به پهلویش اصابت کرده و دو تیر دیگر به دیوار برخورد کرد، هنوز بعد از گذشت سال‌ها از آن ماجرا، جای اصابت تیر بر روی دیوار قابل مشاهده است.

,

پیکر مجروح دخترم را به داخل خانه آوردیم و برای مداوا به بیمارستان رساندیم، دکترهای بیمارستان باور نمی کردند که او یک دختر جوان است چرا که جثه قوی داشت، آنها برای زنده ماندن دخترم او را جراحی کردند ولی فاطمه در همان جمعه شب -17 شهریور- در بیمارستان به شهادت رسید.

,

مادر شهید فاطمه نوروزیان در حالی که بغض صدایش را لرزان کرده بود افزود: اما پیکر دخترم را نگه داشتند و به ما ندادند آنها برای تحویل پیکر تعهد و سند می خواستند!.

,

خانم جعفری در توصیف شرایط آن شب بیان کرد: گاردی‌ها آمده بودند و می‌خواستند پدرش را بازداشت کنند، آنها به ما می‌گفتند باید سند بیاورید و امضا بدهید تا ما جنازه را به شما تحویل بدهیم، دانشجوهای انقلابی پیکر شهیدم را به بهشت زهرا انتقال داده بودند، ما دستمان به پیکر دخترم نمی‌رسید  و نمی‌توانستیم پیدایش کنیم.

,

وی با اشاره به تدفی غریبانه دختر نوجوانش گفت: شنبه 18 شهریور 57  صبح اول وقت، وقتی که پیکر فاطمه را برای خاک سپاری به قطعه 17 بهشت زهرا (س) آوردند؛ نیروهای گارد در اطراف مزار ایستاده بودند؛ من هم بالای سر مزار فاطمه نشسته بودم، یکی از گاردی‌ها به من گفت دوست دارم تو را هم این جا بکشم و خونت بر روی مزار فرزندت بریزیم! نفرت آنها از ما و فرزندان مان بسیار زیاد بود! و از گرفتن جان افراد، باکی نداشت.  با تمام این مشکلات و پس از وداعی جانسوز با فاطمه، پیکرش را به خاک سپردیم.

,

مادر شهید 17 شهریور ادامه داد: حتی به ما اجازه ندادند برای شهیدمان یک تشییع جنازه برگزار کنیم، الان که این خاطرات را برای شما تعریف می‌کنم، جگرم می‌سوزد، من همیشه به دیگران می‌گویم، نگاه کنید در این سال‌ها، شهیدان را چه طور با شکوه فراوان تشییع می‌کنند اما فرزند من ...

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه