اخبار داغ

گزارش؛

زندگی تلخ خانواده معلول چینی در یاسوج/ای کاش هیچوقت به یاسوج نمی آمدم/ سال 93 تاکنون یارانه ام را قطع کرده اند+ تصاویر

زندگی تلخ خانواده معلول چینی در یاسوج/ای کاش هیچوقت به یاسوج نمی آمدم/ سال 93 تاکنون یارانه ام را قطع کرده اند+ تصاویر
18 هزار معلولی که در کهگیلویه و بویراحمد زندگی می کنند همچون سایر افراد حق زندگی دارند حق دارند خانواده تشکیل دهند برخی ازدواج می کنند و بچه دار می شوند اما شاید بخاطر معلول بودن نتوانند جایی مشغول به کار شوند انها می خواهند خانواده تشکیل دهندو پدر یا مادر شوند .
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح زاگرس امروزه وضعیت و توجه به معلولان نسبت به سالهای گذشته بهتر شده است که دلیل آن هم توانایی خود آنهاست البته این توجه هنوز رضایت بخش  و انگونه که باید باشد نیست هنوز در ادارت مختلف به ویژه در کهگیلویه و بویراحمد 4 درصد حق استخدام معلولان در ادارات رعایت نمی شود .

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, صبح زاگرس, ,

معلولان زیادی در ایران اسلامی زندگی می کنند که دارای توانایی های خاصی هستند و معلولیت را مغلوب خود کرده اند برخی از آنها حتی دارای توانایی هایی بیشتر از یک فرد با وضعیت جسمی سالم هستند اما باید قبول کنیم که این توانایی و استعداد را همه معلولان ندارند بله بارها گفته شد که معلولیت محدودیت نیست اما برخی معلولان واقعا نمی توانند کاری انجام دهند نه توانایی انجام کار دارند و نه استعداد برای خاص بودن .

,

18 هزار معلولی که در کهگیلویه و بویراحمد زندگی می کنند همچون سایر افراد حق زندگی دارند حق دارند خانواده تشکیل دهند برخی ازدواج می کنند و بچه دار می شوند اما شاید بخاطر معلول بودن نتوانند جایی مشغول به کار شوند انها می خواهند خانواده تشکیل دهند و پدر یا مادر شوند .

,

آنهایی که ازدواج می کنند می دانند که ممکن است برای امرار معاش زندگی دچار مشکل شوند اما سنت پیامبر را به جا می آورند، برخی نیز تن به ازدواج نمی دهند و توان رویارویی با مشکلات متاهلی را ندارند، ازدواج که نمی کنند بیشتر گوشه گیر و دچار افسردگی می شوند برای این افراد باید چه کاری انجام داد.

,

18 هزار معلول در استان کوچک کهگیلویه و بویراحمد نیازمند توجه ویژه هستند، درست است که برخی معلولیت شدید دارند اما برخی با معلولیت کم نیز در این استان دچار مشکل هستند.

,

معلولی که ازدواج می کند در قبال خودش و بچه هایش مسئول است و باید تکیه گاهی برای آنها باشد نه خود بر کس دیگری تکیه کند اما گاهی شرایط به گونه ای رقم می خورد که برعکس می شود و تنها تکیه گاه  این معلول با همسر و بچه هایش خانواده می شود، حس استقلال در انها از بین می رود و ناراضی از همه چیز و نا امید از همه کس تنها سکوت می کند.

,

من معلولی را می شناسم که 7 سال قبل ازدواج کرده و نتیجه این ازدواج دو پسر به اسم محمد و علی است، زیبایی های علی و محمد هم به پدر معلولانش  رفته و هم به مادر.

,

آنها اهل روستای چین از توابع بخش لوداب شهرستا بویراحمد هستند نزدیک به دو سال است که در حاشیه های شهر یاسوج با همه مشکلاتی که دارد زندگی می کند .

,

بعد از معرفی یکی از دوستان برای تهیه گزارش به خانه این معلول رفتم از کوچه پس کوچه ها گذشتم تا به خانه ای رسیدم، دو راه روی تنگ را پشت سر گذاشته و توسط یک درب آهنی وارد خانه شدم در  ابتدا ظاهر ان را دیدم گفتم به نظر نمی آید وضعیت مالی بدی داشته باشند  و نیازی به تهیه این گزارش نیست اما لا به لای مصاحبه ام متوجه شدم که این خانه نو ساخته را فامیل های این خانواده برایشان رهن کرده اند و از خود پولی پرداخت نکرده اند.

,

 

,
, ,
 
,

ابتدا که وارد خانه شدم حس کردم وارد یک سردخانه شده ام، سرد بود و نمناک. هوای بیرون گرمتر از داخل خانه  در میان این خانه سرد اتاقی بود که نسبت به بقیه جاها گرمتر بود و  به آن اتاق دعوت شدم و کنار بخاری نشستم  این پدر رو به روی من بود و  پشت سر او نیز علی دو ساله درون پتویی پیچیده و خواب بود.گفت و گویی گرم و صمیمی را در آن هوای سرد و نمناک با این پدر معلول و مادر آغاز کردم.

,

 

,
, ,

راستش من نمی دانستم به مهمانی چه کسی رفته ام نه اسمش را می دانستم و نه فامیلی اش را .

,

اسمش را که پرسیدم گفت، سالار پیرشه هستم به دلیل معلولیت که در فک و صورتش داشت متوجه نشدم برای بار دوم پرسیدم که ببخشید متوجه نشدم باز هم تکرار کرد اما باز هم متوجه نشدم که این بار از همسرش پرسیدم.

,

سالار پیرشه زیاد اهل صحبت کردن نبود هر سوالی که می پرسیدم تنها با چند کلمه کوتاه جواب می داد اما به راستی مگر می شود کسی که این همه مشکل در زندگی اش دارد با دو بچه 6 ساله و 2 ساله حرفی برای گفتن نداشته باشد.

,

از زندگی اش و اینکه اصالتشان کجایی است پرسیدم که در جواب گفت: اهل روستای چین هستم و یک سالی هست به امید بهتر شدن وضع زندگی به مرکز استان و شهر یاسوج امده ام اما ای کاش هیچوقت نمی آمدم .

,

بیشتر کلماتش را متوجه نمی شدم یا برای چندمین بار می پرسیدم و یا هم از همسرش جوابم را می گرفتم.همه هواسم را جمع کرده بودم که بفهمم چه می گوید که خدای نکرده بخاطر چندین بار پرسیدنم دلش نشکند و ناراحت نشود. اما بازهم جملاتی را جا می ماندم.

,

پرسیدم خرج و مخارج زندگی اش را از کجا تامین می کند که در جواب گفت: درآمد ماهانه من و همسرم و علی و محمد 70 هزار تومانی است که بهزیستی به حساب ما پرداخت می کند.

,

پرسیدم وسط حرفش و گفتم یارانه هم هست شما چهار نفرید یارانه هم می تواند دردی از درهای شما را درمان کند اما جوابی داد که متعجب شدم گفت: از سال 93 تا کنون یارانه ای دریافت نمی کنیم.

,

با این حرف این پدر معلول نه تنها من بلکه فردی که همراه من بود هم از تعجب ماتش زد یارانه خانواده ای که درآمد ماهانه شان 70 هزار تومان است را چرا قطع کرده اند شاید دولت 70 هزار تومان را با 70 میلیون تومان اشتباه گرفته است،  دولت بر اساس کدام استدلال یارانه قشری که درآمدش 70 هزار تومان است را قطع کرده کدام استدلال قبول می کند که فردی که حقوق میلیونی دریافت می کند یارانه هم بگیرد اما خانواده هایی از این دست از گرفتن یارانه محروم باشند.

,
, ,

البته در این استان تنها این خانواده کم درآمد نیست که یارانه شان قطع است بلکه چند روز گذشته نیز به سراغ خانواده ای رفتم که درآمد ماهانه شان 40 هزار تومان بود و یارانه آنها نیز قطع شده بود این موارد جای بسی تامل دارد برای مسئولانی که مدام حرف از یارانه می زنند و تن هزاران سرپرست خانواده را می لرزانند که یارانه انها قطع می شود.

,

این پدر با درآمد ماهانه 70 هزار تومان جلوی زن و بچه اش شرمنده است، فهمیدن این شرمندگی زیاد سخت نبود چرا که در میان صحبت هایش گاهی سرش را پایین می انداخت و سکوت می کرد اما به نظر من این شرمندگی ندارد سرت را بالا بگیر چرا که تو با اینکه در وضعیت بسیار بد مالی قرار داری اما تن به کارهای خلاف نزده ای دزدی نکردی، کلاهبرداری نکردی، سرت را بالا بگیر دو پسرت را با لقمه ای هر چند کم اما حلال بزرگ می کنی دولت باید زندگی این خانواده را ببیند تا بداند  چه چیزی شرمساری دارد و چه چیزی شرمندگی ندارد.

,

چرا یارانه تان  را پیگیری نکردید اصلا سراغش رفتید؟

, چرا یارانه تان  را پیگیری نکردید اصلا سراغش رفتید؟,

بله فرمانداری، پلیس +10 و حتی تهران هم رفتیم اما فایده ای نداشت دیگر نمیدانم چه کاری انجام دهم به راستی که کم آوده ام نا شکر نیستم اما در برابر مشکلات کم آورده ام.

,

این جملات را با همه اندوه و غمی که در صدایش بود  تکرار کرد و می گفت کم آورده ام.

,

این خانواده 17 سال است که تحت حمایت بهزیستی است او می گوید: از بهزیستی تقاضا کردیم برایمان یک خانه هر چند یک اتاق باشد بسازد اما گفتند ما تنها می توانیم وام دهیم که خودتان خانه بسازید.

,

به این پدر معلول گفتم این هم خوب است وام را بگیرید خانه ای بسازید در جوابم  سرش را پایین انداخت و بعد از چند ثانیه سکوت با صدای لرزان گفت: وام را چگونه پرداخت کنم.

,
, ,
 
,

بعد از این جمله اش سکوت کردم دیگر جواب نداشتم درست می گوید او که توانایی کارگری کردن ندارد یارانه هم نمی گیرد 70 هزار تومان را چگونه خرج کند پول آب، برق، گاز را دهد،چیزی برای گرسنه نماندن زن و بچه اش بخرد، در این زمستان سرد لباسی برای محمد و علی بخرد و یاهم وام را پرداخت کند اما به راستی مگر می شود.

,

در میان این سکوت بلند شد و شناسنامه زن و بچه هایش و یک سری مدارک را اورد که به من ثابت کند دروغ نمی گوید و یارانه اش قطع است گفتم نیازی نیست حرفتان را باور دارم چرا که کسی که تا کنون لقمه ای حرام به خانه نبرده نمی تواند دروغ بگوید شاید انقدر در این دنیا و این شهر بی مهری دیده است شاید آنقدر بدقولی و بی اعتمادی دیده است که فکر می کرد من نیز باور نمی کنم.

,
, ,

آخر های صحبتم بود که محمد 6 ساله به خانه آمد و به مادرش چسبید در همین حین نیز علی کوچولو بیدار شد .

,

دیگر سوالی نداشتم چرا که همه سوالاتم با بودن در آنجا پاسخ داده شدند ساکت شدم و با دفترم و خودکارم ور می رفتم و نوشته های قبلی را پرررنگ می کردم و گاهی نیز خط خطی می کردم .من نمی توانستم برای چشمان معصوم محمد و علی که بهم زل زده بودند کاری انجام دهم نمی دانستم چه بگویم دفتر را بستم و دیگر ترجیح دادم چیزی ننویسم چرا که توصیف زندگی 4 نفر که تنها با 70 هزار تومان زندگی می کنند سخت بود ونمی توانستم توصیفش کنم شاید سختی که محمد 6 ساله از نداری کشیده است من 25 ساله تا کنون حتی لمسش هم نکرده باشم .

,
, ,
 
,

قبل از اینکه از اتاق بیرون بروم اجازه گرفتم که در خانه شان چرخی بزنم بر روی دیوار خانه پوستری توجهم را جلب کرد جلو تر که رفتم سه شهید هم فامیلی او یعنی پیرشه دیدم گفتم این سه شهید چه نسبتی با شمادارند؟ که گفت: عموهای من هستند. گفتم ای وای شما برادر زاده سه شهید هستید و وضع زندگی شما این است.همین شهدا وقتی برادر زاده شان را ببیند بدون شک دلشان از همه به ویژه از مسئولان می گیرد.

,

 

,
, ,

 

,

بعد از خداحافطی این پدر تا جلوی درب ما را همراهی کرد نمی دانم در ان لحظات چه در فکرش می گذشت شاید امید دارد بعد از این مصاحبه مسئولان به فریادش برسند ای کاش امیدش نا امید نشود.

,

از جلوی خانه شان رد شدم و نبش کوچه شان مغازه ای توجهم را جلب کرد که پر از خوراکی های مورد علاقه بچه ها بود فکر کردم اگر محمد یا علی بخواهند همچون این کودکان به مغازه بروند و چیزی برای خودشان بخرند ایا پدرشان می تواند پولی به انها بدهد اگر در یک ماه  10 هزار تومان به آنها بدهد با 60 هزار تومان دیگر چگونه یک ماه را سر کند.

,

 

,
, ,

اگر می دانستم به خانه چه کسی می آیم پلاستیکی پر از خوراکی برای محمد و علی می اوردم انها نیز حق دارند کودکی کنند اگر پدرشان معلول است اما دلی پر از محبت دارند محمد و علی دو دسته گل هستند که قرار است با ماهی 70 هزار تومان بزرگ شوند چه آینده ای خواهند داشت.

,

گزارش ما پایان یافت اما زندگی محمد، علی و پدر و مادرشان ادامه دارد کاش می شد حداقل چهار دیواری به اسم خانه داشتند.

,

کاش این گونه خانواده ها دیده شوند قطع یارانه این 4 نفر با درآمد ماهانه 70 هزار تومان در میان افرادی که میلیونی حقوق می گیرند دردناک است.باز خدا خیر دهد آن بنده خدایی را که این خانه را برای آنها رهن کرده است باید گفت دست مریزاد.

,

اگر فردی قصد کمک به هر نحوی به ای خانواده را داشته باشد می تواند با شماره 09175424858تماس بگیرد این کمک هر چند هم کم اما می تواند دردی را درمان کند و شاید بتواند خانه و سرپناهی برای همسرش و علی و محمد را ایجاد کند.

,

================

,

گزارش و عکس: زهرا داوودی

,

================

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه