اخبار داغ

از بازماندگان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد:

پانزده نفره یک گروه ۱۵۰ نفری دشمن را فراری دادیم

پانزده نفره یک گروه ۱۵۰ نفری دشمن را فراری دادیم
به فرمان حاج محمد بلند شدیم و به طرف محلّ استقرار نیروهای ضدّانقلاب شروع به تیراندازی کردیم. بارانی از گلوله و نارنجک به پا شد و تمام نیروها از داخل خانه خارج شدند و به طرف تپه بالا دست روستا دویدند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، پیشمرگ مسلمان کرد ابراهیم احمدی از بازماندگان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه بانه، عملیات روستای شهینان بانه را اینگونه بازگو می کند:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پیشمرگ روح الله,

 

,

گروه ضربت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه شهرستان بانه به فرماندهی شهید حاج محمّد صفری، منطقه کوخان و روستاهای اطراف را پوشش داده بود .دوستان زیادی در روستا ها داشتیم، دوستان صدیق انقلاب که سریعاً حضور نیروهای ضدانقلاب را به رزمندگان سپاه اسلام اطّلاع می دادند.

,

 

,

خبر رسید که حدود 150 نفر از نیروهای ضدّ انقلاب )دموکرات (در روستای شهینان مستقر شده اند. روستای شهینان  در دره نجنه و به فاصله 10 الی15  کیلومتری روستای کوخان قرار گرفته است وجزء آخرین روستاهای مرزی منطقه محسوب می شود.

,

 

,

نیروهای گروهک دموکرات با استعداد 150 نیرو در این روستا مستقر شده بودند و ما یک گروه 15 نفره برای مقابله با آن ها به منطقه اعزام شدیم.

,

 

,

با استتار کامل و پوشش مناسب امنیّتی، بدون این که توجّه کسی را جلب کنیم به نزدیکی روستا رسیدیم .اخبار واصله حاکی از آن بود که نیروها در خانه ای در روستا متمرکز شده اند. از دور دیدیم که نگهبانی جلو در خانه زیر سایه درختی مشغول سیگار کشیدن است.

,

 

,

نگهبان جلو در خانه اسلحه اش را از شاخه درخت آویزان کرده بود و خیلی راحت در حال دود کردن سیگارش بود.

,

 

,

برنامه این گونه بود که تا زمان رسیدن نیروها به نزدیکی خانه، کسی کاری نکند. فاصله ما تا خانه مورد نظر، یک دشت صاف و فاقد هرگونه مانع طبیعی، تپّه و یا ناهمواری بود.

,

 

,

انجام هر کاری توجّه نگهبان را جلب می کرد. مدّتی صبر کردیم راهی به نظرمان نرسید. باید یک فاصله  300 متری را به طرف محل استقرار نیروهای ضدانقلاب طی می کردیم، در این حالت نگهبان حتما ما را می دید و متوجّه حضور ما می شد.

,

 

,

حاج محمّد صفری گفت: بچه ها! هم لباس ما و هم لباس آنها محلی است، اگر بدون جلب توجه و هر گونه حرکت اضافی راه بیفتیم، احتمال دارد نگهبان فکر کند ما از نیروهای خودشان هستیم و عکس العملی نشان ندهد.

,

 

,

فکر خوبی بود، ولی خالی از خطر نبود .ارزش امتحان کردن را داشت.

,

 

,

حاج محمّد گفت: من به طرف خانه حرکت می کنم و شما هم با رعایت فاصله بعد از من به راه بیفتند. حاج محمد خیلی عادی و بدون هیچ واهمه ای به راه افتاد وما هم به دنبال حاج محمد به راه افتادیم.

,

 

,

نزدیک به صد متر به طرف خانه حرکت کرده بودیم، نگهبان ما را می دید و هم چنان به سیگارش پُک می زد و عین خیالش نبود.

,

 

,

صد متر دیگر نزدیک شدیم، نگهبان هم چنان داشت در عالم دود و دم سیر می کرد . مطمئن شدیم که او ما را جزء نیروهای خودی فرض کرده است.

,

 

,

به نزدیکی نگهبان که رسیدیم، حاج محمّد سلام کرد. اما نگهبان درعالم دیگری سیر می کرد و اصلاً متوجّه حضور ما نشده نبود. حاج محمّد بلندتر سلام کرد، این بار نگهبان که تازه متوجّه حضور ما شده بود، جواب سلام را داد و بدون این که بپرسد شما که هستید و از کجا آمده اید؟ گفت :نیروها داخل همین خانه هستند، شما هم بروید داخل!

,

 

,

یکی از بچه ها با قنداق اسلحه نگهبان را بی هوش کرد، نگهبان روی زمین افتاد. ما این همه سعی کردیم استتار کنیم، ولی نگهبان در عالم دیگری سیر می کرد.

,

 

,

گروهکی ها یک نگهبان هم روی پشت بام خانه مستقر کرده بودند و او متوجّه حرکت ما و بی هوش شدن نگهبان شده بود. گلنگدن را کشید و رگباری به سمت ما شلیک کرد، فوراً سنگر گرفتیم.

,

 

,

حاج محمّد گفت: تعداد نیروهای ضد انقلاب خیلی بیشتر از ماست، باید همه با هم به طرف محلّ استقرار نیروهای ضدّانقلاب هماهنگ و پیوسته تیراندازی کنیم.

,

 

,

به فرمان حاج محمد بلند شدیم و هماهنگ به طرف محلّ استقرار نیروهای ضدّانقلاب شروع به تیراندازی کردیم. بارانی از گلوله و نارنجک به پا شد و تمام نیروها از داخل خانه خارج شدند و به طرف تپه بالا دست روستا دویدند.

,

 

,

چون نیروهای ضدانقلاب در تیررس ما بودند، همگی آتش رگبار خود را به طرف آن نقطه متمرکز کردیم. از آن جمعیّت 150 نفری کسی داخل روستا باقی نماند و نیروهای ضدّانقلاب با تمام توان فرار را بر قرار ترجیح داده و به دنبال جان پناه به طرف کوه و تپه بالای روستا گریختند.

,

 

,

حاج محمّد موقعیّت را مغتنم شمرد و گفت: بچه ها! دست و پای نگهبان را ببندید تا از همان راهی که آمده ایم برگردیم.

,

 

,

سریع دست به کار شدیم و در یک چشم بر هم زدن، دست و پای نگهبان را که بی هوش شده بود بستیم و او را به دوش گرفتیم و به سرعت هر چه تمام تر از روستا خارج شدیم.

,

 

,

به سرعت به طرف روستای نجنه به راه افتادیم. بعدها برای هر کس تعریف می کردیم که با گروه ضربت 15 نفره چه بلایی سر گروه 150 نفره ضدّانقلاب آورده ایم و حتّی توانسته ایم یک نفر از آن ها را اسیرکنیم، تعجّب می کردند و درایت و توانایی فرمانده شهید حاج محمّد صفری را می ستودند.

,

 

,

, ,

 

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه