اخبار داغ

آخرین مأموریت شهید جمیل شهسواری

آخرین مأموریت شهید جمیل شهسواری
نیمه های شب بود که گوشی تلفن به صدا درآمد. تا خواستم از جایم بلند شوم، کاک جمیل گوشی را برداشت و مشغول صحبت شد. چند لحظه ای از مکالمه شان نگذشته بود که چهره کاک جمیل به شکل عجیبی شاد شد و خوشحالی غیر قابل وصفی وجودش را فراگرفت.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، یکی از همرزمان شهید جمیل شهسواری، خاطره ای از آخرین عملیات این شهید عزیز را این گونه نقل می کند:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پیشمرگ روح الله,

 

,

شب قبل از عملیات نهایی، شهید جمیل شهسواری حال و هوای دیگری داشت. کاک جمیل آن شب حالتی داشت که دلیلش را چند روز بعد فهمیدم. شهید شهسواری شب ها به ندرت در گردان می ماند، ولی آن شب برخلاف گذشته در گردان مانده بود. عجیب تر اینکه حال و روز خوبی هم نداشت و در عین حال که خیلی آرام بود، اما انگار منتظر کسی و یا چیزی بود.

,

 

,

شهید شهسواری آن شب میل به خوابیدن نداشت و ما تا پاسی از شب با هم حرف زدیم. من دیگر نمی توانستم بیدار بمانم، به کاک جمیل گفتم: خیلی خسته ام، اگر امکان دارد بخوابیم.

,

 

,

نیمه های شب بود که گوشی تلفن به صدا درآمد. تا خواستم از جایم بلند شوم، کاک جمیل گوشی را برداشت و مشغول صحبت شد. چند لحظه ای از مکالمه شان نگذشته بود که چهره کاک جمیل به شکل عجیبی شاد شد و خوشحالی غیر قابل وصفی وجودش را فراگرفت.

,

 

,

بعد از اتمام مکالمه کاک جمیل، علت خوشحالی اش را پرسیدم. اما کاک جمیل آن قدر عجله داشت که جوابم را نداد و فقط می خواست با من خداحافظی کند و برود.

,

 

,

ـ کاک جمیل! چه شده؟ این دفعه لحن خداحافظی ات با دفعات قبل فرق می کند.

,

 

,

لبخند معناداری زد و با من خداحافظی کرد و رفت. از رفتار کاک جمیل تعجب کردم؛ کاک جمیل همیشه من را ـ به عنوان جانشین فرمانده گردان تکاوران ـ در جریان امور قرار می داد، اما این بار چیزی به من نگفت و رفت.

,

 

,

چیز دیگری که شکم را بیشتر می کرد، اینکه کاک جمیل به خاطر مجروحیت و ناراحتی که داشت، مجبور بود مدام قرص آرام بخش مصرف کند و همین امر خوابش را سنگین می کرد، ولی آن شب به محض اینکه گوشی تلفن به صدا درآمد، کاک جمیل از جایش بلند شد و گوشی تلفن را جواب داد.

,

 

,

خیلی نگران کاک جمیل بودم. به همین خاطر صبح زود با فرمانده تیپ تماس گرفتم و جریان کاک جمیل را برایش تعریف کردم.

,

 

,

فرمانده تیپ با تعجب گفت: کاک جمیل چطور موضوع را فهمیده ؟

,

 

,

ـ کدام موضوع؟

,

 

,

ـ موضوع مأموریت.

,

 

,

مأموریتی برون مرزی طراحی شده بود که ابتدا قرار نبود کاک جمیل به این مأموریت اعزام شود، اما به یک باره تصمیم عوض می شود و کاک جمیل برای این مأموریت انتخاب می شود. کاک جمیل که می دانست قرار نیست به این مأموریت اعزام شود، ابتدا ناراحت بود، ولی بعد از اینکه طی تماس تلفنی متوجه شد برای ان عمیات انتخاب شده است، خیلی خوشحال شد. به طوریکه حتی من را در جریان این مأموریت قرار نداد. این همان مأموریتی بود که به شهادت کاک جمیل منجر شد.

,

 

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه