اخبار داغ

خبر آمد خبری در راه است؛

پایان ۳۴ سال چشم انتظاری/ آرزویم این بود که روزی برگشتن «سعید» را ببینم

پایان ۳۴ سال چشم انتظاری/ آرزویم این بود که روزی برگشتن «سعید» را ببینم
پیکر مطهر بسیجی شهید«سعید نمازی زاده» پس از حدود ۳۴ سال تفحص و شناسایی شده که همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها همراه با پیکر ۱۱ شهید دیگر تازه تفحص شده در اصفهان تشییع می شود.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از شاهین پرس، انتظار واژه غریبی است، دلتنگی…بی معنا می شود وقتی در برابر خود چشمانی سالها دوری و انتظار را می بیند، انتظاری از جنس پدر و مادران شهدا که سال‌های سال هر روز صبح کوچه‌های خاکی را آب و جارو کرده و چشم به راه می‌دوزند تا عزیز سفر کرده شان برگردد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, شاهین پرس,

پیکر مطهر بسیجی شهید«سعید نمازی زاده» پس از حدود 34 سال در منطقه عملیاتی محرم تفحص و شناسایی شده و بر اساس هماهنگی های انجام گرفته همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها همراه با پیکر 11 شهید دیگر تازه تفحص شده در اصفهان تشییع می شود.

,

آری بار دیگر ایام فاطمیه با بازگشت جمعی از پرستوهای مهاجر مفقودالاثر همراه شده گویی برای تشییع مادر غریب خود می آیند شاید هم هدیه ای فاطمی برای پدران و مادران داغدار و رنج کشیده شهدا باشد و عجیب نیست وقتی می بینیم بازگشت پیکر مطهر بزرگ مردانی که با اقتدا به مادر پهلو شکسته، در دفاع از حریم اسلام و انقلاب و وطن مظلومانه به شهادت رسیده و سالها در غربت آرمیدند با دهه فاطمیه همراه باشد از این دلیرمردان می توان درس های بسیار آموخت چراکه وقتی وصیت نامه های شهدا را می خوانیم و نجواهایشان را از همرزمانشان می پرسیم در میابیم که میان شهدا و حضرت زهرا(س)، پیوندی عمیق وجود داشته، آنقدر عمیق که هرگاه فرو می افتادند با غیرت نام مادر را بر زبان جاری کرده و بر می خاستند.

,

و چه زیبا فرمود پیرجماران که «شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان “عند ربهم یرزقون” اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب “فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی” پروردگار هستند»

,

شهید «سعید نمازی زاده» نیز از جمله هزاران نوجوانان و جوانانی بود که سالها قبل با وجود کم سن و سال بودن در لبیک به امر امام خود برای دفاع از خاک میهن عزیزمان در برابر تهاجم دشمنان با پشت پا زدن به آرزوهای جوانی نیمکت های درس را رها کرده و داوطلبانه عازم جبهه های حق علیه باطل شدند شهید نمازی زاده سال 61 در حالی که نوجوانی 16 ساله بود و درس غیرت و شجاعت را در مکتب سیدالشهدا و تحت تربیت پدری باایمان و با همت آموخته بود، غیرت مردانگی اش اجازه نداد که در برابر دست اندازی و تجاوز دشمنان ساکت و بی خیال باشد و به همین دلیل با بدرقه پدر و مادر، خواهر و برادران و دوستان و همکلاسی های خود داوطلبانه از ناحیه 3 اصفهان به مناطق جنگی اعزام شد و در آبان ماه همان سال در عملیات محرم شرکت کرده و به درجه رفیع شهادت نائل آمد اما پیکر پاک و مطهرش در منطقه عملیاتی ماند.

,

عملیات محرم از معدود عملیات‌های دفاع مقدس بود که آبان سال 61 در منطقه عمومی موسیان بر روی ارتفاعات جبال حمرین در جنوب شرقی دهلران و در غرب عین‌خوش آغاز شد، این عملیات از آغاز بوی کربلا می داد. بچه ها در این عملیات جور دیگری بودند؛ چراکه شمیم کربلا را از حال و هوای حسینی شدن رزمندگان براحتی می شد احساس کرد.

,

و اینک پس از گذشت 34 سال پیکر مطهر شهید مفقودالاثر «سعید نمازی زاده» تفحص و شناسایی شده و به آغوش خانواده برمی گردد، با جمعی از مسئولان شهرستان برای دیدار و خبر تفحص و بازگشت شهید نمازی زاده به منزل این شهیدوالامقام همراه شدیم، شما مخاطبان گرامی نیز همراه ما باشید.

,

*************************************

,

آرزویم این بود که روزی برگشتن سعید را ببینم

, آرزویم این بود که روزی برگشتن سعید را ببینم,

پدر پیر و قامت خمیده شهید نمازی زاده که سالها است یعقوب وار در انتظار فرزند دلبند خود روزها و شبها را گذرانده لحظاتی نگاهش با قاب عکس فرزند شهیدش که بر روی دیوار بود گره خورد گویی خاطرات سالهای دور و نوجوانی سعیدش را مرور می کرد به آرامی گفت دانش آموز بود اما همیشه در مراسم های مسجد محل شرکت می کرد در نهایت هم از همان مسجد عازم جبهه شد و رفت خوشحالم و خدا را شکر می کنم که فرزندم در راه خدا و اسلام رفت و شهید شد.

,

اما گرچه درد سالها دوری و فراق بیان خاطرات گذشته را برای پدر قامت خمیده دشوار کرده ولی چشمان به باران نشسته اش حرفهای زیادی برای گفتن دارد، وقتی که خبر بازگشت پرستوی مهاجرش را می شنود بی اختیار دست به سوی آسمان باز کرده و شکر خدا را به جای می آورد می گوید آرزویم این بود که روزی برگشتن سعید را ببینم و الان خدا را شکر می کنم.

,

سعید را خیلی دوست داشتم و هیچ فرقی با بچه های خودم نداشت

, سعید را خیلی دوست داشتم و هیچ فرقی با بچه های خودم نداشت,

نامادری شهید در حالی که از شوق شنیدن خبر بازگشت سعید اشک خوشحالی بر گونه هایش جاری بود گفت: از ابتدایی که وارد این خانواده شدم سعید برایم جور دیگری دوست داشتنی بود و هیچ تفاوتی با بچه های خودم نداشت چون بسیار مهربان و صبور و خوش اخلاق بود.

,

چهره مهربان برادرم را فراموش نکرده ام

, چهره مهربان برادرم را فراموش نکرده ام,

خواهر کوچکتر شهید که درس آموخته مکتب بزرگ بانوی دشت کربلا است با اشک شوق که درد سال ها دوری و غربت برادر را به همراه داشت گفت زمانی که سعید به جبهه اعزام شد دو یا سه سال بیشتر نداشتم به همین دلیل خاطره زیادی از سعید ندارم اما چهره مهرباش را فراموش نکرده ام همیشه دوست داشت هر چه که دارد با دیگران قسمت کند خوراکی هایش را از مدرسه می پاورد و می گفت دوست دارم با خواهر و برادرهایم بخورم.

,

وی از قول همرزمانش درباره نحوه شهادتش گفت: در عملیات محرم از ناحیه پا بشدت زخمی می شود و چون شرایط عملیات سخت و دشوار بوده و چون بعلت جراحت نمی توانسته با همرزمانش ادامه مسیر بدهد از آنها می خواهد که او را در سنگر بگذارند و بروند و منتظرش نمانند اما وقتی نیروهای امدادی برای بردن مجروحان می آیند اثری از سنگر نمانده بود و به همین دلیل پیکرش پیدا نشد.

,

برادان ناتنی که از جنس برادران حضرت یوسف نیستند/ برای پیدا کردن نشانه ای از برادر سعید به همه جا سر می زدم

, برادان ناتنی که از جنس برادران حضرت یوسف نیستند/ برای پیدا کردن نشانه ای از برادر سعید به همه جا سر می زدم,

خداوند در قرآن از برادرانی سخن می گوید که حسادت باعث شده بود کینه در دلهایشان ریشه دوانده و برای از بین بردن برادر ناتنی خود یوسف، توطئه کرده و نقشه کشیدند و تاجایی که بر پدر پیر خود نیز رحم نمی کنند و داغ برادر را بر دل پدر خود می گذارند، اما امروز به یقین دیدم که حضرت یوسف به سعید نمازی زاده غبطه خواهد خورد چراکه دیده و شنیدم که چگونه برادران ناتنی سعید از برادر شهید خود به نیکی یاد کرده و با اشک شوق می گفتند در این سالها برای پیدا کردن نشانی از برادر شهید خود به همه جا رفته و به هرکجا هم که می رفتند نشانی از او می گرفتند.

,

یک روزی هم پیکر من را می آورند و تشییع می کنند در آن روز شما گریه نکنید

, یک روزی هم پیکر من را می آورند و تشییع می کنند در آن روز شما گریه نکنید,

یکی از برادران می گفت: آخرین باری که به همراه پدر و سعید قبل از اعزام به جبهه به تکیه شهدا اصفهان رفته بودیم تعدادی از پیکرهای شهدا را برای تدفین آورده بودند که سعید گفت من هم که اعزام شدم روزی پیکرم را می آورند و تشییع می کنند از شما می خواهم که آن روز برایم گریه نکنید.

,

می گفت روز آخر من و خواهر کوچکترم را سوار دوچرخه اش کرد و ما را برد و برایمان تنقلات و خوراکی خرید انگار می دانست که این آخرین بار است که می تواند با مهر و عطوفت خود ما را خوشحال کند و حدود یک هفته قبل بود که خواب دیدم که همه اقوام در منزل ما جمع شده اند و دور پدرم را گرفته اند و امروز فهمیدم که خبر آمدن سعید است که اقوام و بستگان را در منزل ما جمع می کند.

,

برادر دیگر شهید نمازی زاده که در زمان شهادت برادر ناتنی حدود یکسال داشته می گفت: برای پیدا کردن داداش سعید همه جا می رفتم و سراغش را می گرفتم تا اینکه شخصی گفت دیگه دنبالش نگرد سه سال بعد می آید و امروز دقیقا سه سال شده است و داداش سعید می آید.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه