شعر شاعره خوش ذوق هراتی به مناسبت اتمام سال 95
دارد به پایان می رسد امسال/ سالی که تقویمش پر از غم شد
فهیمه تقدیری شاعره خوش ذوق هراتی به مناسبت اتمام سال 95 از این سال به عنوان سال درد یاد کرد و شعری با این مضمون سرودند.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل ازطنین خاتم؛
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
طنین خاتم؛,
دارد به پایان می رسد امسال
سالی که تقویمش پر از غم شد
هرجا درخت تازه ای رویید
باحکم ِ قطعی ِ تبر ، خَم شد
دارد به پایان می رسد این فصل
فصلی که در آن زندگی یخ بود
فصلی که با دستان عزرائیل
هر روز در ، آن غنچه ای فرسود
یک روز " سربازان ِ" ما را کُشت
یک روز " جوهرچی " گرفت از درد
ای کاش پایان می گرفت این سال
وقتی " یداللهی " سفر می کرد!
روزی که " دنیا " رفت ،از دنیا!
عمر ِ کلاه ِ قرمزی سر شد
یاد از " موذن زاده " باید کرد
گل های زیبایی که پرپر شد
وقتی " معلم " رفت ثابت شد
دنیای تاریک و مه آلودی ست
باید بماند " مرد دهقان " باز
وقتی " قطار "ی سمت نابودی ست
از بس که چشم آسمان بارید
" سیلاب " شد در شهرهای ما
بغضش گرفته شاعر از این شعر
وقتی " غبار " آلود شد دریا
یک عده جان دادند در فقرو
یک عده خوابیدند هی در" قبر "
یک عده خندیدند بر غمها
یک عده باریدند همچون ابر
باید به پایانش رسد تقویم
تقویم نه ، انباری از باروت
هر روز " آتش بود و خاکستر "
بر دوش مردم یک به یک تابوت
من دلخوشم با یک بهار خوش
شاید که شادی ارمغان آورد
شاید که خندیدیم هر لحظه
بر روی درد و فصلهای سرد
فهیمه_تقدیری
آخرین_شعر_سال_درد
۱۳۹۵/۱۲/۲۹
یک روز مانده به بهار
,
دارد به پایان می رسد امسال
سالی که تقویمش پر از غم شد
هرجا درخت تازه ای رویید
باحکم ِ قطعی ِ تبر ، خَم شد
دارد به پایان می رسد این فصل
فصلی که در آن زندگی یخ بود
فصلی که با دستان عزرائیل
هر روز در ، آن غنچه ای فرسود
یک روز " سربازان ِ" ما را کُشت
یک روز " جوهرچی " گرفت از درد
ای کاش پایان می گرفت این سال
وقتی " یداللهی " سفر می کرد!
روزی که " دنیا " رفت ،از دنیا!
عمر ِ کلاه ِ قرمزی سر شد
یاد از " موذن زاده " باید کرد
گل های زیبایی که پرپر شد
وقتی " معلم " رفت ثابت شد
دنیای تاریک و مه آلودی ست
باید بماند " مرد دهقان " باز
وقتی " قطار "ی سمت نابودی ست
از بس که چشم آسمان بارید
" سیلاب " شد در شهرهای ما
بغضش گرفته شاعر از این شعر
وقتی " غبار " آلود شد دریا
یک عده جان دادند در فقرو
یک عده خوابیدند هی در" قبر "
یک عده خندیدند بر غمها
یک عده باریدند همچون ابر
باید به پایانش رسد تقویم
تقویم نه ، انباری از باروت
هر روز " آتش بود و خاکستر "
بر دوش مردم یک به یک تابوت
من دلخوشم با یک بهار خوش
شاید که شادی ارمغان آورد
شاید که خندیدیم هر لحظه
بر روی درد و فصلهای سرد
فهیمه_تقدیری
آخرین_شعر_سال_درد
۱۳۹۵/۱۲/۲۹
یک روز مانده به بهار
,
,
دارد به پایان می رسد امسال
,
سالی که تقویمش پر از غم شد
,
هرجا درخت تازه ای رویید
,
باحکم ِ قطعی ِ تبر ، خَم شد
,
,
دارد به پایان می رسد این فصل
,
فصلی که در آن زندگی یخ بود
,
فصلی که با دستان عزرائیل
,
هر روز در ، آن غنچه ای فرسود
,
,
یک روز " سربازان ِ" ما را کُشت
,
یک روز " جوهرچی " گرفت از درد
,
ای کاش پایان می گرفت این سال
,
وقتی " یداللهی " سفر می کرد!
,
,
روزی که " دنیا " رفت ،از دنیا!
,
عمر ِ کلاه ِ قرمزی سر شد
,
یاد از " موذن زاده " باید کرد
,
گل های زیبایی که پرپر شد
,
,
وقتی " معلم " رفت ثابت شد
,
دنیای تاریک و مه آلودی ست
,
باید بماند " مرد دهقان " باز
,
وقتی " قطار "ی سمت نابودی ست
,
,
از بس که چشم آسمان بارید
,
" سیلاب " شد در شهرهای ما
,
بغضش گرفته شاعر از این شعر
,
وقتی " غبار " آلود شد دریا
,
,
یک عده جان دادند در فقرو
,
یک عده خوابیدند هی در" قبر "
,
یک عده خندیدند بر غمها
,
یک عده باریدند همچون ابر
,
,
باید به پایانش رسد تقویم
,
تقویم نه ، انباری از باروت
,
هر روز " آتش بود و خاکستر "
,
بر دوش مردم یک به یک تابوت
,
,
من دلخوشم با یک بهار خوش
,
شاید که شادی ارمغان آورد
,
شاید که خندیدیم هر لحظه
,
بر روی درد و فصلهای سرد
,
,
,
,
فهیمه_تقدیری
,
آخرین_شعر_سال_درد
,
,
۱۳۹۵/۱۲/۲۹
,
یک روز مانده به بهار
,
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه