اخبار داغ

طنزنامه؛

از فائزه به مهدی

از فائزه به مهدی
حالا دیگر خیالت راحت باشد کاری نمانده که انجام بدهی، بیا خانه، من می‌خواهم به زندان بروم، مامان تنهاست، بیا یک چند ماه تو پیش او بمان، بعد من میایم مرخصی تو برو زندان و به درس و مشقت برس، فقط عید را اینجا باش از مهمان‌ها پذیرایی کن.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از بلاغ، سلام، خوبی؟ درس و دانشگاه توی زندان چطور است؟ درسَت را می‌‌خوانی یا باز هم دنبال بازیگوشی هستی؟

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, بلاغ,

مامان می‌گوید کی به مرخصی میایی؟ در خانه‌تکانی که حضور نداشتی، من خودم تنها همه قالی مالی‌ها را شستم و شیشه‌ها را تمیز کردم، فاطمه خانم هم اصلا نیامد کمک کند.

زن داداش‌هایم هم که دست به سیاه و سفید نمی‌زنند طبق معمول، فقط موقعی که کارها تمام شد سر و کله‌شان پیدا می‌‌شود.

حالا دیگر خیالت راحت باشد کاری نمانده که انجام بدهی، بیا خانه، من می‌خواهم به زندان بروم، مامان تنهاست، بیا یک چند ماه تو پیش او بمان، بعد من میایم مرخصی تو برو زندان و به درس و مشقت برس، فقط عید را اینجا باش از مهمان‌ها پذیرایی کن.

ببخشید معطل شدی، تلفن زنگ زد داشتم با تلفن حرف می‌زدم.

چه می‌‌گفتم؟؟ آها... حالا ما یک جا نشستیم، موقع سبزی پاک کردن یک غیبتی کردیم، آخر مگر بار اولم بود که من غیبت می‌کردم، تا حالا که کاری به کارم نداشتند، از این به بعد باید موقع غیبت کردن حواسم را جمع کنم.

هرچه خواستیم کش بدهیم و مثل تو از تبصره و ماده استفاده کنیم، نشد، آخر من را فرستادند زندان، رئیس صدا و سیما نگذاشت خبرم پخش شود، فکر کنم از تو ترسیده است.

فاطمه یک چند وقتی است که خیلی خودسر شده است، مامان می‌‌گوید او بزرگتر است نباید به او گیر بدهیم.

گرچه خواهر من است، اما به هر حال جاری من هم هست و همیشه کارش را می‌کند، اگر بابا بود حالش را جا می‌‌آورد.

بهایی‌ها دیگر مرا تحویل نمی‌گیرند، نمی‌دانم چرا، چند بار گفتم بیایید با هم ملاقات کنیم، اما هر دفعه بهانه آوردند.

فاطمه می‌‌گوید چون تو همیشه علامت V را همه جا نشان می‌‌دهی و جلف بازی در می‌‌آوری اینها هم از تو فرار می‌کنند، به نظر تو راست می‌‌گوید؟

کاش این بار هم به جای زندان باز هم مثل قبل از فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی محروم می‌‌شدم، حوصله زن‌های زندان را ندارم.

مامان می‌گوید به مهدی بگو زودتر بیاید به مرخصی، می‌گوید انقدر توی حیاط زندان توی آفتاب ننشیند یه کم برو در سایه بشین، مغزت آفتاب می‌‌خورد مثل بچگی‌ها درس تو سرت نمی‌رود.

روحانی هم داره با پیامک به مردم اصرار می‌کنه بهش رای بدن، کاش بابا بود، انقدر آبرو ریزی نمی‌شد.

راستی یک چند تا سلفی بگیر بفرست، دیگه همین، کاری نداریم، مامان می‌گوید چیزی خواستی زنگ بزن برایت بفرستد.

فائزه
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
 
,
انتهای پیام/
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه