انگاری خدا زمین را شاعر آفرید تا واژههایش را گاه از برگ، گاه از ماه، گاه از چشمهها و گاه از خیال تازۀ یک کودک عاشق برگیرد، تا غزلی بسراید و در دیوانی به وسعت «تازگی» و «دگرگونی» به یادگار بگذارد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از هفت چشمه؛ وحید خلیلی اردلی عضو پیوستۀ انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران در یادداشتی نوشت: زمین بیدار است؛ در کار است؛ و بیهوده به فصلها سلام نمیکند؛ چشمهها را نه بی فلسفه میجوشاند، نه بی فلسفه میخشکاند! با هوشیاری، جویبارها را میپاید، دستشان را میگیرد و به تشنگی یک درخت میرساند و نوروز، سرآغاز همین نگاه تازه است، همین احترام به محیطزیست.
زمین مادرانه مینشیند و کودک رویِـش را مینوازد، میپاید و ماه را به رنگآمیزی شاخهها دعوت میکند. به بهار نگاه کن که چگونه تازگی را در رگهای خاک میدَمـاند و نسیم، آهسته آهسته بالا و پایین میدَود و کاکُل کرفسها و ریواسها را شانه میزند، مهربانی را در دستهای باد و امید را در برگهای بید مینشاند؛ بی آن که زمستان را برنجاند یا پاییز را فراموش کند... .
انگاری خدا زمین را شاعر آفرید تا واژههایش را گاه از برگ، گاه از ماه، گاه از چشمهها و گاه از خیال تازۀ یک کودک عاشق برگیرد، تا غزلی بسراید و در دیوانی به وسعت «تازگی» و «دگرگونی» به یادگار بگذارد... اگر بگوییم که زمین، مشتی سنگ و خاک است که از آبها جدا شده و در گوشهای از این گیتی شگفت افتاده، به سلام جوانهها و شکوفهها کم لطفی نکردهایم؟!
زمین اهل ذوق و تماشا است؛ اهل شوق است؛ مثل ما نفس میکشد، نقاشی میکند و دلش برای خورشید تنگ میشود. شوق دیدار جوانهها را دارد، اشتیاق دوباره دیدن رویش و نسیم در جانش ریشه دارد، زمینی که اینگونه میشناسیاش، برای همۀ درختها، جویبارها، رودها، سبزهها و انسانها قابل احترام است؛ محیطزیست است دیگر... .
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه