اخبار داغ

رضا کریمی؛

تبریک گفتن روز پدر سخت است

تبریک گفتن روز پدر سخت است
تبریک گفتن روز پدر سخت است، برای من که بیشتر وقتم را در خیابان ها و با مردم بودم مردمی که قربانی تعدادی احمق بنام اصولگرا و اصلاح طلب شدند افرادی که فراموش کردند هدف خدمت است نه قدرت.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از نسل برهان؛ تبریک گفتن روز پدر برای من سخت است. حال و روز پدرها بد است آن هم روز میلاد مردی که حکومتش، اخلاقش و زندگی  اش با عدالت بود. حضرت علی علیه السلام؛ آری علی! او که خلیفه و امام بود و به شکم سنگ می بست و لباس پاره بر تن داشت و در شب های حکومتش میان کوچه ها در تاریکی مثل نور برای فقرا بود . نمیدانم چرا خجالت نمی کشند مدیران و رئیس های کشورمان، خود هر شب چلو خورده و در رختخواب نرم سر بر بالین می نهند و می خوابند و صبح که بیدار می شوند در لباس ریا از علی و اهل بیت می گویند تف به این همه ریا و پستی تبریک گفتن روز پدر سخت است در کشور من!

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, نسل برهان,

مدتی نا برابری ها، بی عدالتی ها و شکاف بزرگ طبقاتی مدیران و ثروتمندانش سر به آسمان کشیده در کشوری که حقوق و درآمد کارگر و فقیرش ماهیانه هشتصد هزارتومان است و درآمد مدیر صاحبان ثروتش پانزده تا صد ملیون است تبریک گفتن روز پدر سخت است ، مدتی  از عید گذشته است عیدی که فقط برای بیشتر پدران فقط تلخی و شرمندگی همراه داشت. پدری که با چند صد تومان عیدی نمی دانست که خواسته کدام فررند خود را بر آورده کند یا در روزهای عید در خانه را چگونه بر مهمان باز کند. وقتی سفره خالی اش باعث میشود صورتش از خحالت سرخ شود پس گفتن تبریک روز پدر سخت است.

,

برای من تازه این حال و روز حقوق بگیرش بود حال و روز کارگر های خیابانی و آنهایی که کار خود را از دست داده و پول نان شب راه هم ندارند با یکی که صحبت می کردم گریه کرد و گفت بیست روز است صبح زود به میدان کار میروم ولی کار نیست و از خجالت تا آخر شب در خیابان ها می مانم از شرمندگی، از درماندگی قدرت نگاه به چشمان مادر بچه ها و کودکانم را ندارم .

,

قدم‌زنان از کنار خیابان‌های شلوغ رد می شدم و نگاهی به مردم و دست فروشان می کردم آخر های ماه فرودین این روز ها همه جیب  ها خالی هستند ، پیرمردی را دیدم با کیسه‌ای پر از دستمال کاغذی و به مغازه‌ها سرک می کشید و می گفت «دستمال نمی‌خواهید؟!». دستان پینه بسته و چهره شکسته نشان از بی مهری سرنوشت و بی عدالتی روزگار می داد صدایش کردم و دستمالی خریدم و گفتم پدر جان روزی چقدر درآمد داری گفت پنج تا هفت تومن سود می کنم گفتم این که پول نان و پنیر هم نمی شود! گفت شکر میکنم برای همین نان خشک..

,

عکس: رضا کریمی – ارومیه

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه