شهید قطب زاده در وصیت نامه اش نوشته است:«به جبهه بروید، امام را تنها نگذارید و از سرزمین خود و اسلام دفاع کنید، من به سوی سرنوشت و آرزویم که شهادت بود، پرواز میکنم.»[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری خمین نیوز؛ احمد قطبزاده فرزند ابراهیم در سال ۱۳۴۲ در روستای چهارچشمه از توابع شهرستان خمین در خانوادهای مومن و مذهبی و محروم دیده به جهان گشود.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پایگاه خبری خمین نیوز,صغری عبداللهی مادر شهید قطبزاده از ویژگیهای فرزند شهیدش گفت: در دوران کودکی بسیار آرام بود، پیش از آنکه به مدرسه برود سواد خواندن و نوشتن را به واسطه خواهران و برادرانش فرا گرفت. به طوری که وی قبل از ورود به دبستان تا حدودی خواندن و نوشتن را آموخته بود.
,وی افزود: احمد نمازش را ترک نمیکرد، با قرآن مأنوس بود و در عزاداریها و مراسم مذهبی شرکت و بقیه را نیز تشویق به شرکت در چنین مراسمی میکرد.
,, ,
عبداللهی بیان کرد: شهید به همه اعضای خانواده علاقه داشت، با اهالی روستا خوش برخورد بود و اگر یکی از همسایگان یا اهالی مشکلی داشتند، تا جایی که میتوانست به آنها کمک میکرد. اهل گذشت و فداکاری بود.
,مادر شهید قطبزاده ادامه داد: تحصیلات مقطع ابتدایی را در دبستان چهارچشمه و راهنمایی را در شهرستانهای خمین و الیگودرز به پایان رساند و بنا به دلایلی نتوانست ادامه تحصیل دهد.
,عبداللهی گفت: احمد زحمتکش و اهل کار بود، در کارهای خانه همواره به اهل خانه کمک میکرد، به کار کشاورزی مشغول بود و خوب درس می خواند، کتابهای غیر درسی و مذهبی مانند نهج البلاغه مطالعه میکرد و تا حدودی خطبههای نهج البلاغه را حفظ بود، چون به برق کشی علاقمند بود کتابهای مرتبط با این موضوع را هم مطالعه می کرد.
,وی بیان کرد: با رسیدن به سن سربازی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد که این دوران همزمان با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود.
,, ,
مادر شهید ادامه داد: اواخر دوران سربازی برای مرخصی آمد و در طول این مرخصی به دیدار اقوام و دوستان رفت و از آنها حلالیت طلبید، وقت غروب بود و گفت مادر من را حلال کن و این بار هم رضایت بده تا عازم جبهه شوم. همان، دیدار آخرمان بود و چندی بعد خبر شهادتش را به من اطلاع دادند.
,مادر شهید به بیان خاطرهای کوتاه از فرزند شهیدش پرداخت و گفت: در مقطعی که روستا برق نداشت، یک روز هنگام غروب، احمد در حال روشن کردن چراغ زنبوری( توریسوز) بود که ناگهان چراغ شعلهور شد و صورت او سوخت. بسیار ناراحت شدم ولی او به من دلداری داد و گفت مادر غصه نخور، جسم آدمی که باقی نمیماند و از بین میرود.
,شناخت ولایت مرا به کمال الهی نزدیکتر میکند
, شناخت ولایت مرا به کمال الهی نزدیکتر میکند, شناخت ولایت مرا به کمال الهی نزدیکتر میکند,رحیم قطبزاده برادر بزرگ شهید نیز گفت: برادرم احمد خوش برخورد، منضبط، باتقوا، متعهد و پایبند به نماز و واجبات بود.
,وی ادامه داد: در دوران نوجوانی بسیار فعال بود و در کنار امر تحصیل، به کار مشغول بود، علاوه بر فعالیت کشاورزی در هنر خطاطی و نقاشی و برق کشی نیز مهارت داشت و اوقات فراغت را با فعالیتهای فرهنگی میگذراند.
,قطبزاده افزود: در دوران جنگ و جبهه که وارد منطقه می شد بارها می گفت ما انسانِ کامل نیستیم، وقتی رهبرم امام خمینی را شناختم در مسیر کمال قدم گذاشتم.
,وی بیان کرد: هر زمانی که مانع از رفتن وی به منطقه میشدم با ناراحتی میگفت به آن چیزی که امام گفته نرسیده ام؛ تا اینکه در زمان برگشت به جبهه در قطار مسافربری در هفت تپه اهواز که توسط هواپیماهای دشمن بعثی عراق بمباران شد در بیست و چهارم اردیبهشت سال ۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل شد.
,تقی قطبزاده یکی دیگر ار برادران شهید گفت: رابطه شهید با من خوب و صمیمی بود و با اینکه از من بزرگتر بود اما من این اختلاف سن را احساس نمیکردم چون وی این فاصله را با مهربانی و محبت از بین برده بود.
,وی ادامه داد: در برابر مشکلات صبور بود و بدون اینکه دیگران بفهمند با مشکلات برخورد میکرد، اعتقادش قوی و در انجام کار پشتکار داشت و میگفت« در زندگی نباید دست از کار و تلاش بر داریم چون بدون زحمت به آنچه که میخواهیم، نمیرسیم.»
,برادر شهید افزود: شهادت برادرم بر روحیهام تاثیر گذاشت و سبب شد که افکار و ذهنم نسبت به مسائل و اتفاقات اطرافم بازتر شود و مراقب رفتار و اعمالم باشم و راه شهید و شهدا را ادامه دهم.
,برگی از وصیتنامه شهید «احمد قطبزاده»
, برگی از وصیتنامه شهید «احمد قطبزاده», برگی از وصیتنامه شهید «احمد قطبزاده»,به جبهه بروید، امام را تنها نگذارید و از سرزمین خود و اسلام دفاع کنید، اگر خبر شهادت مرا شنیدید مادرم را دلداری بدهید و نگذارید بی تابی کند، من به سوی سرنوشت و آرزویم که شهادت بود، پرواز میکنم.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه