شهید مدافع حرم! باز هم پنجشنبهای دیگر رسیده است و هزاران چون من، در عرض خیابان ایستادهاند، با اشک هایی که بر گونهها مانده و امروز به هجرت عظیم تو غبطه میخورند….[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کاشان اول؛ فاطمه عقیقی/ چشمهایی منتظر، اشکهایی ایستاده بر گونه، چادرهایی گرفته بر دهان، دستهایی که دستِ خواهرِ کوچکتر را میفشارند…..
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, کاشان اول,باز هم پیکر مردی پیچیده در پرچمی مقدس، مسافری از راه رسیده که مثل همیشه گلبرگهای قرمز و سفید را به پیشوازی خود پذیرفته است. باز هم شهیدی آوردهاند و بوی اسفندی که تا ته کوچه به استقبال دویده و مشام عشاق و دلسوختگان را نواخته است.
,هزاران دست قیام کرده تا تابوت شهیدی را به افتخار حرکت دهد و در هیاهوی پرچم و باد، عزتی دیگر را به نمایش بگذارد. صدای اللهاکبر در فضا طنین انداز شده و نوای گریه، همچون موسیقی متنی، از زیر چادر بانوانی که کنار خیابان به صف شدهاند، جمعیت را همراهی میکند.
,اینها تصویر روزهای بیشمار دهه ۶۰ است که بارها و بارها مادرم برایم روایت کرده بود. میگفت شما آن موقعها تازه به دنیا آمده بودید، شاید هم دخترکی بیش نبودید. یادتان نیست، اما شهر حال و هوایی داشت. در کوچهها، همیشه درب خانههایی به انتظار باز بود و مادرانی بارها و بارها از بین در، کوچه را برانداز میکردند. انتظاری جاری که همیشه در همسایگیمان حضور داشت.
,این تصویر در عین آنکه محزون بود، اما برایم دل انگیزیِ خاصی داشت. تا همین روزها و همین ماههای اخیر، که آرام آرام روزهای هفته یک به یک با دل اهالی شهر قرارهای تازه بست. قرارهایی از جنس همان روزهای دهه ۶۰، از طلوع شنبهها تا غروب جمعهها، باز هم هر روز یک شهید، این بار شهید مدافع حرم.
,نگاه که میکنی بیشترشان جوانانِ افغانی هستند که در همهمه شهر، بسیار گمناماند. روزگاری مهاجر شده، مقیم و همسایه ما گشتهاند و گویا قصهی هجرتشان همچنان باقی است. زمین را وسیع یافته و طعم شیرین هجرت را چشیدهاند. گویی در صبح بیداری برگزیده شدهاند تا در آسمان حرم خواهر ارباب به پرواز درآیند و همچون کبوترهایی، پیام عزت و آزادگی را به شهر ارمغان آورند.
,شهید مدافع حرم! باز هم پنجشنبهای دیگر رسیده است و هزاران چون من، در عرض خیابان ایستادهاند، با اشک هایی که بر گونهها مانده و امروز به هجرت عظیم تو غبطه میخورند….
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه