اخبار داغ

شهید علی جباری/

معلمی که شهادت تنها آرزوی دیرینه اش بود

معلمی که شهادت تنها آرزوی دیرینه اش بود
حرفم که تمام شد نگاهی به علی انداختم و متوجه شدم که اشک در چشمانش حلقه زده است؛ لحظه ای بیشتر طول نکشید ولی اشک تمام صورت علی را پوشاند و در همان حال به من گفت: دوست عزیزم تنها آرزوی دیرینه ام شهادت در راه خداست و نه چیز دیگر.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، معلم شهید علی جباری در سومین روز از تیرماه سال 1339 در شهر سریش آباد از توابع شهرستان قروه دیده به جهان گشود. علی در خانواده ای محروم از مواهب دنیوی، اما غنی از دیانت و راستی پرورش یافت و از همان کودکی در همین فضا با قرآن و تعالیم آسمانی آن آشنا شد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پیشمرگ روح الله,

 

,

علی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان شریعتی شهرستان قروه شد و در سال 1360، دیپلمش را در رشته فرهنگ و ادب فارسی اخذ نمود. علی پس از پایان دوره نظام وظیفه به استخدام آموزش و پرورش در آمد و خدمت را در عرصه تعلیم و تربیت، در روستاهای زرین آباد، مهدی خان، آجی چای و دیرکلو از توابع شهرستان قروه آغاز کرد.

,

 

,

علی که از زمان آغاز جنگ تحمیلی بارها در کسوت بسیجی راهی جبهه های حق علیه باطل شده بود، بعد از استخدامش در آموزش و پرورش نیز همراه جوانان دیارش راهی جبهه های عزت و شرف شد. ایشان در طول مدت خدمتش در جبهه های حق علیه باطل در محورهای عملیاتی مختلف از جنوب تا شمال غرب شرکت می کرد.

,

 

,

معلم شهید علی جباری در سال 1365 با شرکت در عملیات کربلای پنج، آخرین برگ زرین زندگی اش را عاشقانه نگاشت و با قافله عاشورائیان به وصال معبود رسید. عملیات کربلای 5 که در منطقه عملیاتی شلمچه و شرق بصره با رمز یا زهرا(س) اجرا شد، 45 روز به طول انجامید که در تاریخ دفاع مقدس به عنوان یکی از سرنوشت سازترین عملیات های رزمندگان سپاه اسلام محسوب می شود. علی در روز بیست و هفتم بهمن ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت در راه خدا بود رسید و در جوار شهیدان گلگون کفن زادگاهش آرمید.

,

 

,

ابراهیم مؤمنی همرزم شهید نقل می کند:

, ابراهیم مؤمنی همرزم شهید نقل می کند:,

 

,

غروب بیست و ششم بهمن ماه سال 1365 بود که بچه ها برای نماز جماعت مغرب و عشا، در سنگر اجتماعی جمع شده بودند. حال و هوای نیروها طوری بود که همه می دانستند فردا قرار است مرحله بعدی عملیات کربلای 5 انجام شود؛ این را از راز و نیاز بچه ها می شد فهمید.

,

 

,

آن شب راز و نیاز بچه ها رنگ و بوی دیگری داشت؛ هر کس گوشه ای دنج پیدا کرده بود و برای پیروزی عملیات دعا می کرد. نماز و مناجات که تمام شد به اتفاق علی از سنگر بیرون آمدیم و کنار سنگر نشستیم. آن شب علی به من گفت: امشب از همه شب های عمرم برای من عزیزتر و باارزش تر است؛ چون می دانم که به زدوی به شهادت خواهم رسید و خدا را ملاقات خواهم کرد.

,

 

,

پاسخ دادم: علی جان! شهادت آرزوی هر انسان آزاده و مؤمنی است، هر کس هم لیاقتش را داشته باشد از این فیض الهی بهره مند خواهد شد. انشاءاله به یاری خدا فردا با پیروزی و نصرت عملیات را به اتمام خواهیم رساند و همه نیروها در صحت و سلامت کامل نزد خانواده هایشان برمی گردند. تو هم بهتر است به فکر همسر و دخترت باشی که چشم به راهت نشسته اند.

,

 

,

حرفم که تمام شد نگاهی به علی انداختم و متوجه شدم که اشک در چشمانش حلقه زده است؛ لحظه ای بیشتر طول نکشید ولی اشک تمام صورت علی را پوشاند و در همان حال به من گفت: دوست عزیزم تنها آرزوی دیرینه ام شهادت در راه خداست و نه چیز دیگر.

,

 

,

سپده دم فردا، عملیات تازه شروع شده بود که علی به آرزوی دیرنه اش دست یافت.

,

 

,

 

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه