اخبار داغ

قابل توجه مسئولین فرهنگی استان؛

تراژدی ناتمام مسگران کرمانی،صنعتی که فراموش شد/قبضه بازار مس به دست افاغنه

تراژدی ناتمام مسگران کرمانی،صنعتی که فراموش شد/قبضه بازار مس به دست افاغنه
مسگران کرمانی ، هنرمندان سختکوشی که با زدن هر قلم روی ظروف مسی یک هنر زیبا خلق می کرد با بی توجهی مسئولین امر کم کم به ورطه فراموشی سپرده شدند و با واردات ظروف مس بی کیفیت به بازار کرمان، ارزش و کیفیت این صنعت اصیل و باارزش کم رنگ شد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آرمان کرمان ، متاسفانه این روزها مسئولین دولتی آنقدر سرگرم پروژه های عمرانی شهر و استان شده اند که از برخی از مسائل غافل مانده اند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, , آرمان کرمان,

امروز براساس منوبات مقام معظم رهبری بحث مجالس و محافل بیکاری ، اشتغال و تولید است و متاسفانه با غفلت برخی از مسئولین بر افزایش بیکاری در جامعه دامن زده شد.

,

وقتی نامی از خیابان گنجعلیخان برده می شود بازار مسگرها در ذهن تداعی می کند ، امروز تنها یک مجسمه مسگر در جلوی بازار باعث می شود که هر بیننده ای را به خود جلب کند و بعد از کمی تامل او را کنجکاو می سازد تا بداند منظور از وجود این مجسمه در جلوی درب بازار چیست؟

,

بازار مسگری که از بازار های دیدنی کرمان است در ضلع شمالی میدان گنجعلیخان قرار گرفته و عناصری چون آب انبار و ضرابخانه گنجعلیخان در آن قرار دارد .این بازار به قیصریه زرگری و بازار کلاه مال ها منتهی می شود و گفته می شود قدمت آن  400 سال است .

,

و این در حالی بود که در گذشته صدای آهنگ دلنشین مسگرها با کوباندن چکش بر روی مس هر توریسم و بیننده را به خود جذب می کرد، چندین سال به همین منوال گذشت و کسی هم معترض نبود.

,

استادان مسگر در حین فروش شغل ایجاد می کردند و شاگردان زیادی را به کار می گرفتند و اینکه سفره ای پهن بود از قبل آن تعداد زیادی روزی می خوردند، هم مسگری می کردندو هم قلم زنی.

,

صبح خروس خوان شاگردان درب مغازه ها را باز می کردند و بعد از آب و جاروب کردن و دود کردن کندر و اسپند شروع به نواختن آهنگ چکش زنی و قلم زنی روی مس می کردند ، این آهنگ نه تنها گوش نواز بلکه صدای نفس تمام بازار به شمار می آمد.

,

صدای دل انگیزش از فرسخ ها شنیده می شد، استادان با دستان سحرانگیز خود مس را به ابزارالات زیبا همچون کماجدان های بزرگ، قابلمه، ماهی تابه، ملاغه ، آفتابه، لگن و سینی تبدیل می کردند که مادران کرمانی برای  فرزندان دختر خود مس جهاز می کردند.

,

کرمان به دلیل همجواری با معادن مس از 5000 سال پیش تاکنون یکی از مراکز مهم ساخت ظروف مسی و تزیینات روی آن به حساب می‌آید.

,

وقتی بچه بودم و به همراه مادرم به بازار می آمدیم اولین جایی که ما می رفتیم چهارسوق نزدیک بازار مسگرها بود چون در آنجا اکثرا عطاری و یک قصابی بود وقتی مادرم سرگرم خرید گوشت می شد ، صدای چکش مسگر مرا به خود جلب می کرد و برای رفع کنجکاوی به آنحا نمی رفتم و می دیدم چگونه استادان به همراه شاگردانشان با چکش بر روی مس ضربه می زنند آنقدر این منظره مرا مجذوب می کرد که مادرم را فراموش می کردم و زمانی که دستان مهربان مادر روی دوشم می خورد و مرا با صدای بلند فرا می خواند به خود می آمدم.

,

اما متاسفانه امروز دیگر نه آن صدا به گوش می رسد و آن منظره دلنشین استاد و شاگردی، فقط مغازه هایی را می بینی با ظروف لوکس تزئینی که اکثر آنها وارداتی هستند از شهرهای اصفهان و زنجان و یا کشورهایی همچون هندوستان، وقتی وارد بازار شدم دلم برای آن صدا تنگ شده بود دو سال پیش برای تهیه گزارش خدمت چند نفر از فروشندگان مس رسیدم و از آنان خواستم تا در رابطه با اینکه دیگر صدای چکش استادان به گوش نمی رسد برخی از آنان گفتند به خاطر این بوده که بعد از گذشت چند سال میراث فرهنگی معترض شده که به خاطر چکش زنی ، ایجاد آلودگی صوتی و اینکه ضربه های آنچنانی باعث تخریب و ترک بر روی سقف بازار می شود  باعث شد که کارگاه ها از این محل جمع آوری شوند.

,

برخی دیگر می گفتند به خاطر ورود ظروف دیگر مثل چدن، گرانیت و غیره بازار ظروف مس کم کم ار رونق افتاد، برخی گفتند به علت اینکه مردم از این ظروف استقبال نکردند کم کم از رونق افتاد، بالاخره هر کسی چیزی گفت که دلمان را به درد آورد، آخر مس یکی از معادن چند هزار ساله کرمان است که نه تنها در ایران بلکه شهره آفاق است، ولی متاسفانه امروز می بینیم که این ظروف که حتی از لحاظ بهداشتی هم می تواند مفید فایده باشد از رونق افتاده است ،آن هم  با واردات ظروف مسی ماشینی بی کیفیت از هر جا و مکانی.

,

قبل از ورود به بازار یک فروشگاه نزدیک عطاری وجود یک جام بسیار بزرگ مسی که روی آن با قلم زنی نقش و نگار بسیار زیبا مرا به خود جلب کرد نزدیک رفتم از فروشنده قیمت را پرسیدم  با کمی تامل گفت خود شما چه فکر می کنید؟ نمی دانستم چه جواب دهم ، ادامه داد، این کار خودم است که دو ماه بی وقفه روی آن کار کردم و نمی توانم روی آن قیمت بگذارم ، واقعا راست می گفت آنقدر زیبا و چشم نواز بود که هر رهگذری را به خود جلب می کرد.

,

 

,

, ,

 

,

داخل مغازه رفتم و گفتم که گزارشگر هستم و دارم در رابطه با این صنعت با ارزش گزارش تهیه می کنم ، با رغبت به داخل دعوتم کرد.

,

جوانی 31 ساله بود کف دستانش سیاه بود و نازکی نوک انگشتانش گواهی قلم زنی او را می داد، پس از اینکه پشت میزش قرار گرفت گفت: جد اندر جدم مسگر بوده اند من نیز از کودکی نزد پدرم این حرفه را آموختم، وقتی از مدرسه به خانه می آمدم با شور وهیجان به جای اینکه با بچه های همسابه به بازی بروم سراسیمه خود را به بازار مسگرها نزد پدرم می آمدم و در کنارش می نشستم و بر دستانش نگاه می کردم که چگونه چکش می زند گاهی اوقات از ذوق، چکشی بر می داشتم و بروی کماجدانی می کوباندم ، پدرم وقتی دید که من علاقه دارم این حرفه را به من آموخت و خیلی زود یاد گرفتم، در آن زمان کارگاه ها در همان مغازه قرار داشت و صدای چکش و تق و تق کردن ناهماهنک بر روی مس که از هر مغازه بلند می شد انگار یک ریتم موزیک و آهنگ نواخته می شد، آن زمان اکثر استادکاران مسن بودند و عمری ازشان گذشته بود و حرفه بیشتر آنها موروثی بود.

,

, ,

به مرور زمان و به علت کم توجهی مسئولین کم کم این حرفه از رونق افتاد ، کارگاه ها جمع آوری شد و به علت کم رنگی این حرفه دیگر فرزندی نخواست دنبال رو شغل پدر باشد.

,

امروز افاغنه وارد بازار کار مسگری شده اند به کارگاه ها که سر بزنی اکثر آنان افغانی هستند به طوری که دیگر جایی برای کارگر ایرانی نیست، به فروشگاه ها در بازار هم بروی فروشنده ها و شاگرد مغازه افغانی ست، وقتی هم علت را بپرسی در جواب می گویند کارگر افغانی هر کار سختی به او بگویی انجام می دهد آن هم با حقوق کم و اینکه آنها نیاز به بیمه هم ندارند.

,

, ,

متاسفانه از صنایع دستی از جمله همین مس که سابقه چندصد ساله دارد حمایت نمی شود و من می ترسم که تا چند سال دیگر همین کم رنگی هم کاملا محو شود، چون مسگرهای خبره و حرفه ای سنی ازشان گذشته و به مرز سالخوردگی رسیده اند و اگر آنها کنار بروند دیگر چه کسی می خواهد این حرفه با ارزش و با قدمت را ادامه دهد؟ کدام یک از مسئولین باید در مقابل آن جوابگو باشد؟

,

, ,

استادکار کرمانی و یا همان مسگر کرمانی در کنار روشنایی کوره اش عرق بر جبینش می نشیند و با دست گرفتن چکش و قلم زدن بر روی مس نوک انگشتان هنرمندش به مرور زمان نازک می شود و تمامی هنرش را بر روی مس پیاده می کند و ساعت ها وقت می گذارد ولی هرگز خسته نمی شود و بالاخره هنری را وارد بازار فروش می کند که نگاه هر بیننده و بازدید کننده را به خود جذب و جلب می نماید، اما قدر زر، زرگرشناسد و قدر گوهر ، گوهری.

,

اما باورود ظروف ماشینی مس اصفهان، زنجان و هندوستان با کیفیت پایین و قیمت کم  به بازار حرفه دست را کم رونق می شمرد و سعی دارد بر صنعت دست هنرمند کرمانی غلبه کند.

,

مسئولین آنقدر خود را مشغول کارهای دیگر از جمله پروژه های عمرانی کرده اند که حتی نیم نگاهی هم به این بازار کم رونق نمی کنند، به نظر من زمان زیادی نخواهد گذشت که بازار شهرستانها و کشورهای بیگانه بر بازار مس کرمان غلبه خواهد کرد. و دیگر اثری از تولید داخل نخواهد بود.

,

محمدرضا اشرف زاده بیان می کرد اگر دولت به ما اهمیت می داد و ما را حمایت می کرد در همین فروشگاه خودم می توانستم چندین شاگرد را به اشتغال بگیرم ، اگرهم برای رفع مشکل  به مسئولین مراجعه کنم و بگویم که دستم خالیست تنها حرفی که می زنند می گویند شما را به بانک معرفی می کنیم ، فکر می کنید بانک چه می کند؟ دوباره باید هفت خوان رستم را پشت بگذاری ، دنبال ضامن بگردی ، سقف وام خیلی پایین ولی بهره آن بسیار بالاست ، دیگر ادامه ندهم که بر می گردیم به همان خوان اول.

,

, ,

دلش پر بود گاهی اوقات میان صحبت هایش متوجه بغضش می شدم از ذوق کودکی اش از رنج هایی که متحمل شده بود تا این حرفه را بیاموزد و اینکه ممکن است فردا فرزندش دیگر دنبال این شغل نرود و این حرفه کلا کنار رود. کمی مکث می کرد و به این طرف و آن طرف نگاهی می انداخت و مجددا به صحبت خود ادامه می داد.

,

, ,

گاه گاهی نگاهش را دنبال می کردم به ظروفی که حاصل دست خودش بود با غبطه نگاه می کرد، در میان کارهایش جامی را دیدم که شاید نزدیک به دو متر ارتفاع داشت، بسیار زیبا بود ، برای اینکه حواسش را کمی پرت کنم و جوابی برای کنجکاوی خودم پیدا کنم ازش سوال کردم چند سال برای این جام زحمت کشیده اید؟، لبخندی زد و گفت : چند سال؟؟!!!! دو ماه توانستم این کار را بی وقفه به پایان برسانم، دیدم ناراحت شد و دوباره بغض سراغش آمد پرسیدم ، سوال نابجایی کردم؟ در جوابم پاسخ داد: نه ، فقط دلم گرفته از اینکه چند روز پیش چند نفر از مسئولین از این مسیر عبور می کردند وقتی جام را از پشت شیشه دیدند وارد مغازه شدند و گفتند اجازه می دهید با آن عکس بیاندازیم، گفتم چرا عکس؟ شما می توانید آن را تهیه و خریداری کنید و به اداره خود ببرید؟ این طوری هم ارزش این صنعت بالا می رود و اینکه هر شخصی که برای بازدید به اداره شما می آید تبلیغی برای صنایع دستی شهرمان خواهد شد؟ می دانید در جوابم چه گفتند؟ به کارمان نمی آید، به آنان گفتم می توانید در وسط لابی اداره دور آن را با شیشه به صورت ویترین حفاظ بگذارید، بسیار زیبا و جالب می شود، و فقط آنان خندیدند و بعد از عکس گرفتن از اینجا دور شدند.

,

, ,

از پاسخش به خاطر اینکه گفت دو ماه ، خیلی متحیر شدم آخر قلم زنی های روی جام آنقدر پیچیده  بود که فکر کردم باید چندسالی کار برده باشد، خیلی زیبا بود ، اما اینکه کسی از راه می رسد و فقط می خواهد با آن عکس بیاندازد و قدر این هنر ارزشمند را نمی داند من نیز غبطه خوردم.

,

 

,

, ,

بالاخره اینکه صحبت های زیادی برای مسئولین و امثالهم داشت که اگر می خواستم همه آنها را منتشر کنم می بایست به جای گزارش یک کتاب بنویسم، و به همین اندازه بسنده کردم....

,

ناگفته نماند که تمامی اعضای خانواده اشرف زاده مسگر هستند و این شغل به صورت مورثی به آنها رسیده است.

,

 

,

امید آن دارم که مسئولین با آنکه چندین بار در رابطه با این هنر ارزشی و گران قیمت گزارش ها و خبرها نوشتیم چاره ای بیندیشند و تا فرصت باقیست و اصالتی که خاطره نشده ، در احیاء این هنر کهن همت نمایند.

,

, ,

, ,

لازم به ذکر است این قصه سر دراز دارد و ما سعی داریم هر نوبت یک داستان جدیدی از این تراژدی را منتشر کنیم که شاید اذهان خفته مسئئولین را  بیدار کند.!!!!

,

 

,

گزارش از : مهین نامجو

,

انتهای پیام/م

,

 

,

 

,

 

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه