اخبار داغ

نقش شهید ابراهیم مرادی در شناسایی دقیق ارتفاعات قوچ سلطان مریوان

نقش شهید ابراهیم مرادی در شناسایی دقیق ارتفاعات قوچ سلطان مریوان
قوچ سلطان برای ما یک نقطه استراتژیک بود و از نظر نظامی اهمیت زیادی داشت. در ابتدای شروع جنگ نیروهای ما توانستند آنجا را از بعثی ها پس بگیرند؛ اما به دستور بنی صدر رییس جمهور وقت، آنجا را تخلیه و عقب نشینی تاکیتیکی کردند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، پیشمرگ مسلمان کرد محمد صالح عبدی از بازماندگان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه مریوان، نقش شهید ابراهیم مرادی در عملیات شناسایی قوچ سلطان مریوان را این گونه بازگو می کند:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پیشمرگ روح الله,

 

,

سال 1359 کوه قوچ سلطان در اختیار ضدانقلاب و نیروهای بعث قرار داشت. به همراه شهید ابراهیم مرادی و جمعی از نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد برای انجام عملیات شناسایی به منطقه اعزام شدیم. در دامنه کوه منطقه ای به نام «چال خزینه» قرار داشت. ظرف مدت 24 ساعت توانستیم دو سنگر جمعی را در دل کوه ایجاد کنیم و سقف آن را با شاخ و برگ درختان بپوشانیم تا در استتار کامل باشد.

,

 

,

روستا مرانه در همان نزدیکی قرار داشت که یکی از مقرهای اصلی گروهک دموکرات به حساب می آمد و گردان معسکر نیروهای بعثی نیز در قسمت بالای روستا مستقر شده بودند. گردان معسکر یک گردان پدافندی بسیار مجهز می شد.

,

 

,

قرار شد بنده به همراه شهید ابراهیم مرادی، محمد خاور و یکی از برادران ارتشی برای شناسایی حزب دموکرات و گردان معسکر عملیات شناسایی را عهده دار شویم. برای عملیات شناسایی ابتدا وارد روستای مرانه شدیم و تا مقابل مقر دموکرات ها رفتیم، نگهبانشان خوابیده بود و ما خیلی راحت توانستیم از کنارش رد شویم و به پایگاه بعثی ها برسیم.

,

 

,

نیروهای دموکرات یک زاغه مهمات داشتند که روی آن را با تور پوشانده و کاملاً استتار کرده بودند. پایگاه بعثی ها هم در همان نزدیکی بود و چون به تازگی در آن محل مستقر شده بودند، پایگاه هنوز فاقد سیم خاردار و حفاظ فیزیکی کافی بود.

,

 

,

محمد خاور قبل از همه حرکت می کرد، بعد از او برادر ارتشی و من نفر سوم و شهید ابراهیم مرادی پشت سر همه ما حرکت می کرد. به نزدیکی پایگاه رسیده بودیم که شهید مرادی دست من را گرفت و گفت: صالح! من پایم به چیزی شبیه به تله گیر کرده است. برگشتم و هر چه تلاش کردم نشد، پایش در لای تور استتار گیر کرده بود. در همین حین نگهبان بعثی ها متوجه پچ پچ ما شد و ایست داد و با صدای بلند گفت:« قِف». ما متوجه نبودیم، اما برادر ارتشی همراه ما که البته عرب هم بود گفت: سریع دراز بکشید، دستور ایست داد.

,

 

,

همان جا روی زمین دراز کشیدیم، عراقی ها شروع کردند به تیراندازی و همزمان چند نور افکن قوی نیز روشن کردند. به خاطر اینکه بعثی ها فکر کنند خیالاتی شده اند، عکس العملی از خود نشان ندادیم تا بتوانیم مأموریت محوله را به نحو احسن انجام دهیم.

,

 

,

عراقی ها حدود نیم ساعت بدون هدف تیراندازی کردند و ما همچنان کنار زاغه مهمات مخفی شده بودیم. بالاخره وقتی متوجه شدند خطری متوجه آن ها نیست، کنار سنگر جمع شدند و بلند بلند شروع کردند به صحبت کردن. برادر ارتشی که همراه ما بود صحبت های آن ها را ترجمه می کرد؛ فرمانده عراقی ها به نیروهایش می گفت: به سنگرهایتان برگردید، احتمالاً خرس بودن و پایش به تور استتار گیر کرده است.

,

 

,

وقتی نیروهای بعثی پراکنده شدند، کاغذ کالک را درآوردیم و برادر ارتشی توانست نقشه منطقه را ترسیم کند. کارمان تا ساعت 4 بامداد به طول انجامید و پس از اتمام مأوریت شناسایی توانستیم از همان راهی که رفته بودیم به سلامت با پایگاه برگردیم.

,

 

,

قوچ سلطان برای نیروهای ما یک نقطه استراتژیک بود و از نظر نظامی اهمیت زیادی داشت. در ابتدای شروع جنگ نیروهای ما توانستند آنجا را از بعثی ها پس بگیرند؛ اما به دستور بنی صدر رییس جمهور وقت، آنجا را تخلیه و عقب نشینی تاکیتیکی کردند.

,

 

,

بنا به اهمیتی که این منطقه داشت، فرماندهان وقت معتقد بودند که به هر طریق ممکن ما باید آنجا را فتح کنیم. لازمه این کار شناسایی کامل منطقه و کسب اطلاعات کامل از عِده و عُده دشمن بود که این مأموریت را به گروه شناسایی ما محول کردند و ما در ادامه شناسایی های قبلی از نقاط دیگر کارمان را شروع کردیم و توانستیم عملیات فتح قوچ سلطان را طراحی کنیم.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه