شنیدن خبر شهادت دوستان و همرزمانم و مسائل مربوط به تک شلمچه مانند پتکی روی سرم فرود آمد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، به نقل از سفیر هراز، یکی دو روزی بود که به دلیل عفونت و غوطهور شدن کرم روی زخمهای بدنهایمان به اتفاق برخی از دوستان به ویژه شهید توکلی اهل اصفهان، از زندان الرشید به بیمارستان الرشید بغداد انتقال پیدا کردیم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا،, سفیر هراز,
داد زدم جواد!! جواد
جواد که تازه متوجه صدای من شده بود به طرفم آمد در دستش یک شیشه، شبیه به شیشه خیارشور بود که بوسیله شلنگی که در شکمش قرار داشت، لختههای خون در آن ریخته میشد.
بغلش کردم و برای دقایقی با هم گریه کردیم، از دیدنم خوشحال شد و گفت فلانی مگر تو شهید نشده بودی ... گفتم نه مگه نمیبینی؟
گفت بعد از تک فاو، بچههایی که توانستند از اروند فرار کنند گفتند شما شهید شدید ... چقدر در خرمشهر برای شما عزاداری کردیم و...
گفتم بیخیال تو اینجا چه میکنی؟ چه اتفاقی افتاده؟ گفت دشمن شلمچه را گرفت. گفتم از بچهها چه خبر؟ گفت عباس شیرزاد اسکی، قاسم اردشیر، اصغر نبیپور و... شهید و سعید مفتاح نیاکی، غلامحسین برومند، حبیب مصلحی، مجید زارع، حمید همایونی، وحید تجن جاری، جواد سعادت نیاکی و بعضی دیگر از بچههای آمل هم اسیر شدند.
شنیدن این خبر و مسائل مربوط به تک شلمچه در آن لحظه به مانند پتکی روی سرم فرود آمد.
خوب به یاد دارم جواد در حال صحبت بود که به یک باره بغضش ترکید و برای بار دیگر لحظاتی اشکهایمان سرازیر شد.
میگفت از خواهرزادهام مصطفی عزیزی و محمدجواد اصغری و ... هیچ اطلاعی ندارم ( هر دو این عزیزان در تک شلمچه به شهادت رسیدند و سالها بعد جنازه مبارک آنها توسط تیم تفحص پیدا شد) گفتم انشاالله که سالم هستند و توانستند از محاصره فرار کنند.
حدود ۲۹ سال از آن دوران میگذرد اما همچنان شنیدن خاطرات تلخ تک شلمچه در ۱۳۶۷/۳/۴ از سوی دوستانی که در آن روز اسیر بودند در ذهنم بهعنوان کسی که در تک فاو ۱۳۶۷/۱/۲۹ اسیر شد، باقی مانده.
خاطراتی که شباهت بسیار زیادی به هم دارد به ویژه مقاومت بچههای گردان یارسول از لشکر ۲۵ کربلا در این دو تکی که ارتش عراق شکل داده بود.
یاد و نام همه شهدای مظلوم تک شلمچه گرامی باد
ارسال دیدگاه