اخبار داغ

جانباز 70 درصد اعصاب و روان :

برخی گمان می‌کنند که بیماری واگیردار دارم/ از رفتن به جبهه پشیمان نیستم/مردم، ما را درک کنند

برخی گمان می‌کنند که بیماری واگیردار دارم/ از رفتن به جبهه پشیمان نیستم/مردم، ما را درک کنند
فکور با بیان اینکه از رفتن به جبهه پشیمان نیست،گفت: اگر جنگ شود با این وضعیت هم دوباره حاضرم به جبهه بروم، چون دوران دفاع مقدس را بهترین دوران زندگی ام می دانم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از کوله بار: شهید زنده "غلامحسین فکور" پیرمرد امروز و جوانمرد دوران دفاع مقدس است که رنج و سختی حضوردر جبهه ها را به دوش کشیده است. وی در شیراز زندگی می کند و با او همکلام شدیم تا از روزهای دوران دفاع مقدس و همچنین شرایط درمانش برایمان بگوید.آنچه می خوانید، حاصل گفتگوی ما با این جانباز است:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
 
,
 
,
, ,
 
,
در چه عملیاتی مجروح شیمیایی شدید؟
,
 
,
سال 64در عملیات والفجر8شیمیایی شدم. من راننده واحد مهندسی رزمی لشگر 19فجر بودم. مقرمان در پادگان شهید دستغیب بود. شب ها با لودر در فاو خاکریز درست می کردیم. دو روز بعد از شروع عملیات، موقع عصر، دشمن شروع به بمباران شیمیایی کرد. ما 5نفر بودیم که به داخل گودالی افتادیم. بلند شدیم و به پشت جبهه برگشتیم. با اینکه ماسک زده بودیم، در راه دچار حالت تهوع شدیم و از هوش رفتیم.
,
 
,
در کدام بیمارستان تحت درمان بودید؟
,
 
,
وقتی به هوش آمدم،خودم را در بیمارستان حضرت فاطمه الزهرا (س) دیدم. پزشکان بدنم را در حمام شستشو دادند. مدام به هوش می آمدم و ودوباره از هوش می رفتم.
,
بدنم تاول زده بود و چشمانم می سوخت.
,
مرا به بیمارستان تهران بردند. در مدت3 ماه، پزشکان به وضعیت ریه و اعصاب و روانم رسیدگی کردند. سپس به شیراز برگشتم و در خانه تحت درمان بودم.
,
 
,
خانواده چه نقشی در درمانتان داشت؟
,
 
,
آن موقع چهار تا بچه داشتم. رفتار اعضای خانواده ام با من با محبت و عطوفت بود. در آن روزها، زود عصبانی می شدم. با این ههه آنها مراعات حالم را می کردند. این شرایط برای خانواده ام سخت بود اما تحملم می کردند.همسرم دلسوزانه برایم زحمت کشید و در زندگی مدیون او هستم.
,
 
,
چگونه می توان به مصرف داروها وابسته نشد؟
,
 
,
سال 66مجروحیتم ازناحیه ریه حادتر شد و به ناچار به بیمارستان رفتم.به سفارش دکتر موقع تنگی نفس از کپسول اکسیژن و برای اعصاب  و روانم هم از داور استفاده می کردم.سعی می کنم که خودم را با ورزش کردن و  پیاده روی، به دارو وابسته نکنم. تا حدودی هم در این زمینه موفق بوده ام.
,
 
,
مشکل درمانی ندارید؟
,
 
,
بنیاد شهید حمایت خوبی از نظر درمانی می کند. گاهی پزشک عمومی به خانه  می آید و معاینه ام می کند.اگر دکتر متخصص برایمان بگذارند بهتر است.
,
 
,
مشکلاتتان در جامعه چیست؟
,
شلوغی ها و ترافیک شهر، برایم مشکل ساز است. گاهی که به مجلسی وارد می شوم و سرفه می کنم، بعضی ها از من فاصله می گیرند و گمان می کنند که بیماری  واگیردار دارم.
,
شیمیایی در اعصاب و روانم هم تاثیر گذاشته و در روابط اجتماعی ام، دچار مشکل شده ام. گاهی زود عصبانی می شوم و صبرم کم است.
,
 
,
فکر می کنید پدر خوبی برای فرزندانتان بودید؟
,
 
,
سال 54ازدواج کردم و حالا شش تا بچه دارم. یکی از بچه هایم فوق لیسانس حقوق است و یکی مهندسی زمین شناسی و یکی نیروی هوایی و یک دخترم هم لیسانسه است. فرزندانم تحصیلات دانشگاهی دارند و تشویق های همسرم باعث شد که بتوانند ادامه تحصیل بدهند. فکر می کنم نتوانستم مشوق خوبی
,
برایشان باشم.با این حال خانواده ام را دوست دارم.اینکه پدر خوبی برایشان بودم را خودشان باید بگویند.
,
 
,
اگر خاطره ای از دوستان شهیدتان دارید، برایمان بگویید؟
,
 
,
"شهید جمال ثالثی" جانباز شیمیایی بود که 4 سال پیش شهید شد. ما از دوران کودکی در یک محله با هم بزرگ شدیم و با هم  رفت و آمد خانوادگی داشتیم. او به عنوان بسیجی وارد جبهه شد و در عملیات والفجر 8در فاو شیمیایی شد. همیشه شاد و شوخ طب بود و علی رغم مجروحیت بالایی که داشت، به زندگی امیدوار بود. همیشه می گفت از اینکه مجروح شیمیایی 70درصد شده، خوشحال است.این گونه خودش را به خدا نزدیک تر می دید.امیدوارم هم او و هم برادرم "شهید دادیار فکور" در آن دنیا شفاعت کننده ما باشند.
,
 
,
برادرتان در چه سالی به شهادت رسید؟
,
 
,
برادر بزرگم "شهید  دادیار فکور" در زمان شاه به دلیل مخالفتش با رژیم، از ارتش فرار کرد. بعد از انقلاب دوباره وارد ارتش و سال 62در دیوان دره کردستان، در درگیری ها با  ضد انقلابی ها شهید شد. او به خدا نزدیک تر بود و به سوی او برگشت... دوماه بعد، پیکرش را به شیراز آوردند.
,
 
,
, ,
 
,
اگر در پایان حرفی دارید، بگویید؟
,
 
,
امیدوارم اسلام پاینده باشد.اگر جنگ شود با این وضعیت هم دوباره حاضرم به جبهه بروم، چون دوران دفاع مقدس را بهترین دوران زندگی ام می دانم. مرام، مردانگی و معرفت خالصانه را فقط در جبهه ها  دیدم و بس و هرگز از رفتنم به جبهه پشیمان نیستم و فقط از مردم می خواهم که ما را بیشتر از این ها، درک کنند.
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه