اخبار داغ

ناگفته هایی از هفتم تیر ؛

ناگفته های هفتم تیر از زبان شهید زنده ترور/ خدا کند امروزه جامعه «دو قطبی» نباشد

ناگفته های هفتم تیر از زبان شهید زنده ترور/ خدا کند امروزه جامعه «دو قطبی» نباشد
بازمانده حادثه تروریستی هفتم تیر می گوید: جامعه آن روز متأسفانه دو قطبی شد که خدا کند امروزه جامعه دو قطبی نباشد و آن چه که پیش آمد و گذشت برای ما عبرت باشد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صدای سلامت؛ جمهوری اسلامی ایران همیشه آبستن حوادث گوناگونی بوده، امّا ایرانیان هیچ گاه برای رسیدن به اهداف والای خود دست از مقاومت و مبارزه نکشیدند. اوج حقارت دشمنان اسلام با پیروزی انقلاب اسلامی با وجود مخالفت های شدید امریکا و مدعیان غربی نمود پیدا کرد ولی باز هم دست از دشمنی بر نداشته و همیشه خواستند تا بر ملّت ایران بتازند و به اهداف شوم خود برسند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, صدای سلامت,

یکی از مقاطع مهم تاریخی پس از انقلاب تا کنون، دهه 60 بود که حوادث ناگواری برای ملّت ما در آن ایّام اتفاق افتاد و از طرفی هم انقلاب نوپا بود و دشمنان هم از این فرصت سوء استفاده هایی می کردند و دست به ترورهای وحشیانه ای در جای جای کشور زدند که رقم قربانیان ترور دهه 60، تا 17 هزار نفر هم ثبت شده است. یکی از مهم ترین این ترورها ترور ساختمان حزب جمهوری اسلامی بود که تنها یک روز پس از ترور آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) به وقوع پیوست و افراد زیادی در ساختمان حزب به شهادت رسیدند.

,

برای دانستن مطالبی که تا به حال شاید نمی دانستیم و واکاوی سخن رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند در حوادث دهه 60 جای شهید و جلاد را عوض نکنید، میهمان یکی از بازماندگان ترور هفتم تیر و به تعبیری یک شهید زنده شدیم. با ما همراه باشید.

,

* از خودتان برای مخاطبان ما بگویید.

, * از خودتان برای مخاطبان ما بگویید.,

بنده باید بگویم شناسنامه ام هیچ است ولی مادرم نام قدرت الله را برایم انتخاب کرد. بنده قدرت الله نجفی قمشه ای متولد یکم تیرماه سال 1319 شمسی هستم.

,

بعد از این که دوره ابتدایی را گذراندم وارد حوزه علمیه شهرستان شهرضا شدم  و از سن 17 سالگی هم برای ادامه تحصیلات حوزوی و کسب علوم بیشتر به قم مهاجرت کردم. مدت زمان حضور من در قم 23 سال طول کشید تا این که در سن 40 سالگیِ بنده، انقلاب پیروز شد و بعد از پیروزی انقلاب مسیر زندگی ما هم عوض شد.

,

وارد مجلس شورای اسلامی دوره اوّل شدم که پس از دوران نمایندگی، 10 سال مشاور فرهنگی دکتر علی اکبر ولایتی در وزارت امور خارجه بودم و همزمان در دانشکده روابط بین الملل هم حضور داشتم. بعد از حضور در وزارت امور خارجه هم مجدداً در دوره پنجم وارد مجلس شدم و از آن وقت تا به حال در شهرضا مشغول تدریس در دانشگاه و حوزه علمیه هستم.

,

 

,

در دوره پنجم هم به مجلس راه پیدا کردم. بعد از دور پنجم راهی وطن اصلی خودم یعنی شهرضا شدم و تا به حال مشغول تدریس در دانشگاه و حوزه علمیه هستم.

,

* چه مسئولیتی در دانشکده روابط بین الملل داشتید؟

, * چه مسئولیتی در دانشکده روابط بین الملل داشتید؟,

در آن دانشکده هم عضو هیئت علمی بودم و تدریس می کردم و هم مشاور عالی وزیر بودم.

,

* بزرگترین خاطره زندگی شما باید حادثه هفتم تیر باشد. درست است؟

, * بزرگترین خاطره زندگی شما باید حادثه هفتم تیر باشد. درست است؟,

بله، همین طور است. بزرگترین خاطره و واقعه زندگی من حادثه هفتم تیرماه بود که به لطف خدا جانباز آن حادثه بزرگ شدم و زنده ماندن بنده بسیار فوق العاده و مسئله ای الهی بود که بین خودم و خدای خودم واقع شد. در آن واقعه چشم راستم را از دست دادم و 42 ترکش با هفت عمل جراحی در چندین بیمارستان در طول مدت یک ماه از بدن من خارج کردند. الآن هم جانباز 699 درصد هستم. البته هیچ گاه از کار دست نکشیدیم.

,

وقتی در بیمارستان بستری بودم به من گفتند برای این که مجلس به حد نصاب برسد من را به مجلس بردند و بعد از جلسه مجلس هم دوباره به بیمارستان برگشتم.

,

البته ششم تیر واقعه جانسوز جانبازی حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی) واقع شد. بنده با ایشان خیلی مأنوس بودیم.

,

* شروع صمیمیت شما با رهبر معظم انقلاب از چه زمانی بود؟

, * شروع صمیمیت شما با رهبر معظم انقلاب از چه زمانی بود؟,

ایشان دور اول در مجلس بودند و یک روز هر دو ما از بیمارستان وارد مجلس شدیم همین طور که سینه به سینه به هم رسیدیم هم دیگر را در آغوش گرفتیم و بدون مقدمه ای هر دو این شعر را خواندیم:

,

بیا سوته دلان گرد هم آئیم       بیا بی حاصلان گرد هم آئیم

,

آشنایی و افزایش صمیمیت ما با حضرت آقا از همان ایّام زیادتر شد و خدا را شاکر هستم که کوشیدم قدمی از خط و راه و رسم ایشان تخطی نکنم.

,

* قبل از انقلاب با امام خمینی(ره) هم در ارتباط بودید؟

, * قبل از انقلاب با امام خمینی(ره) هم در ارتباط بودید؟,

بله. به عنوان مثال نامه ای در سال 41 به شخص امام(ره) نوشتم که در آن زمان در یکی از روستاهای ساوه بودم. نوشتم که امام ما جان به کف هستیم و هر وقت که شما دستور بدهید ما آماده هستیم. نامه به امام رسید و امام راحل با دست خودشان برای من نوشتند: «باشید، هر وقت لازم شد شما را صدا می زنیم».

,

* به سراغ هفتم تیر برویم؛ ریشه انفجار ساختمان حزب از کجا نشئت گرفت؟

, * به سراغ هفتم تیر برویم؛ ریشه انفجار ساختمان حزب از کجا نشئت گرفت؟,

حدود هشت ماهی بود که به واسطه آقای عسگر اولادی و چند تن از دوستان ایشان و به توصیه های آقای بهشتی جلسات ما در دفتر مرکزی ساختمان حزب جمهوری اسلامی برقرار بود. جامعه آن روز متأسفانه دو قطبی شد که خدا کند امروزه جامعه دو قطبی نباشد و آن چه که پیش آمد و گذشت برای ما عبرت باشد. کار از دو قطبی بودن جامعه شروع شد.

,

 

,

* دو قطبی بودن در فضای دهه 60 یعنی چه؟

, * دو قطبی بودن در فضای دهه 60 یعنی چه؟,

یعنی آقای بنی صدر به اصفهان برای دیدار آیت الله طاهری می آمد و برای این برنامه چراغانی می کردند و کف و سوت می زدند؛ از آن طرف هم آقای بهشتی می آمد، برایش صلوات می فرستادند و اسفند دود می کردند.

,

کم کم این کار دو قطبی شدن وسیع تر شد. تقریباً می توانیم بگوئیم آن زمان ایران دو قطبی شد. کار این دو قطبی شدن به این جا رسید که تصمیم بر این شد بنی صدر را عزل کنند. چون امام(ره) یک مطلبی می گفتند و بنی صدر محکم می گفت بله؛ امّا کار خودش را می کرد و این مسئله به بسیار زیاد تکرار می شد.

,

مردم دیدند این گونه نمی شود و به مجلس فشار آوردند تا بنی صدر عزل شود. یادم می آید خواهران پشت مجلس در خیابان می نشستند و مرگ بر بنی صدر می گفتند تا بنا شد در مجلس رأی گیری شود که در این روند بنی صدر عزل شد و خودش را به شکل جنس دیگری درآورد و فرار کرد. در این مدّت سه روز کار پیچیده شد و ما دلیل این را نمی دانستیم و وقتی اهل فن گفتند فهمیدیم که برای این بود تا دو قطب در جامعه سنگین تر شود تا راحت تر بشود بنی صدر را از مملکت بیرون کرد. آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس مجلس بود در همین باره صحبت می کرد که بنده بلند شدم و برگه منفی را بلند گرفتم و گفتم جناب آقای هاشمی رفسنجانی شما معطل چه هستید؟ به ما بگوئید؛ چرا رأی گیری نمی کنید؟

,

چند روز پس از عزل بنی صدر دیدیم که از طرف شخص رجوی برای ما نامه آمد که هر کجا و هر زمانی که باشد شما را خواهیم کشت. این پایه هفتم تیر بود. ریشه حادثه هفتم تیر این بود که دو قطبی شدن بر افراط رفت و در دو قطبی شدن هم نفوذ را داشتیم. امروز هم رهبری بر خطرناک بودن دو قطبی تأکید می کنند.

,

* موضوع جلسه حزب در آن شب چه بود؟

, * موضوع جلسه حزب در آن شب چه بود؟,

موضوع جلسه مربوط به علل تورّم و رفع این علل بود. مدیر جلسه هم شهید استکی، نماینده شهرکرد بود. ایشان به آقای بهشتی گفت اجازه می دهید دستور جلسه را عوض کنیم؟

,

الآن مسئله ریاست جمهوری مهم است. چون هنوز رئیس جمهور مشخص نشده بود. آقای بهشتی فرمودند که از جلسه رأی گیری می کنیم. گفتند هر کسی که حاضر است موضوع جلسه عوض شود دستش را بالا بگیرد که به یک باره دست همه بالا رفت.

,

 

,

آقای بهشتی 15 دقیقه صحبت کردند. پنج دقیقه اوّل راجع به این بود که ما رأی مکفی می خواهیم و بنی صدر با 11 میلیون رأی بود و ما چقدر رأی می خواهیم؟ ما به هم نگاه کردیم و گفتیم با این جوّ که خیلی از آن بر علیه بهشتی است سخت است. چرا که مرگ بر بهشتی در آن زمان بیش از مرگ بر بنی صدر بود. آقای حیدری نهاوندی که نماینده نهاوند بود کنار من نشسته بود و به ایشان گفتم نظر شما چیست؟ گفت سه میلیون رأی بیشتر نمی آوریم. آقای بهشتی دیدند که ما به پچ پچ افتادیم و گفتند بلند شوید و کمر همّت ببندید، به روستاها و شهرهای خودتان بروید و چهره به چهره با مردم سخن بگوئید.

,

ایشان در پنج دقیقه دوّم در صحبت های خودشان گفتند که پوستر بازی نکنید و این کار غرب است. اگر می خواهید رأی جمع کنید با مردم سینه به سینه حرف بزنید و پوستر بازی نکنید؛ البتّه پوستر به صورت جزئی و کم باشد.

,

قسمت سوّم که پنج دقیقه آخر بود بر این ماجرا گذشت که چه کسی رئیس جمهور باشد؟ آقای دکتر شهریاری، نماینده بوشهر که انسان وارسته ای بود، از گوشه جلسه بلند شد و گفت آقای بهشتی، وقت آن نشده که خود شما یا آقای خامنه ای رئیس جمهور شوید؟ آیت الله بهشتی تا این را شنید با یک جذبه عجیبی گفتند نخیر، نخیر، نخیر، وقت آن نشده است.

,

جمعیّت منتظر بود که آقای بهشتی رهنمود بدهد رئیس جمهور رجائی باشد. آقای بهشتی قد رعنای بلند و انگشت های رسایی داشت. دست آقای بهشتی که سر کلمه آخر چه کسی رئیس جمهور باشد بالا بود و همان لحظه ساختمان منفجر شد.

,

* شما چگونه زنده ماندید؟

, * شما چگونه زنده ماندید؟,

من روبروی شهید بهشتی بودم و بین ما فاصله کمی بود. اتاق که منفجر شد، کنار دیوار که حدود دو متر با من فاصله داشت لوله آبی بود که تا آتش به طرف من آمد، با انفجار آن لوله آب هم به صورتم می پاشید و نگذاشت من در اثر سوختگی بمیرم. البته به شدّت سوختم. تمام استخوان های دستانم پیدا شده بود.

,

حادثه دقیقاً ساعت 90 و 10 دقیقه شب اتفاق افتاد. ما را به بیمارستان بردند. در وهله اول حدود 12 ساعت بیهوش بودم تا کم کم متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است.

,

هر چه هم می پرسیدم آقای بهشتی په شد می گفتند آقای بهشتی هم مانند شما در بیمارستان است و به من نمی گفتند که شهید شده است.

,

چرا که با آقای بهشتی ارتباط تنگاتنگی داشتیم و به نوعی مرشد سیاسی زمان ما بودند و ایشان را خیلی دوست داشتم.

,

در قسمت بعدی این گفتگو با حوادث تروریستی دهه 60 و جریانات امروز جامعه همراه ما باشید… .

,

انتهای پیام/ 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه