اخبار داغ

دوست و همرزم شهید حاج حسین بصیر :

گویی برادرم را از دست داده‌ام/ تواضع و فروتنی یک فرمانده

گویی برادرم را از دست داده‌ام/ تواضع و فروتنی یک فرمانده
شیرافکن گفت: گاهی که به فریدونکنار بر می گشت، نیازهای جبهه را به مردم می گفت و با کمک آنها، لباس، غذا و ... به جبهه می برد و در میان رزمنده ها توزیع می کرد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از کوله بار : علی شیرافکن دوست و همرزم شهید حاج حسین بصیر در گفتگو با کوله بار با اشاره به دوران فعالیت  قبل از انقلاب این شهید گفت: در سن 16سالگی با او آشنا شدم. او قبل از انقلاب فعالیت های سیاسی می کرد و تعداد زیادی از مردم فریدونکنار می شناختنش. او با تعدادی از روحانیون مبارز، دوست بود و با همکاری هم اعلامیه های امام(ره) را در میان مردم پخش می کردند. حاجی پیام آقا را با دل و جان گوش و به آن عمل می کرد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
 
,
وی ادامه داد: برای مدت کوتاهی استراحت می کرد و سپس در پایگاه مسجد، بچه ها را برای اعزام به جبهه نامنویسی می کرد. در آن زمان که مسجد نیاز به جوشکاری داشت، خودش این کار را انجام داد. او جوشکار ماهری بود و  مادیات ارزش چندانی برایش نداشت. برای همین تصمیم گرفته بود که مغازه اش را بفروشد و آن را خرج جنگ کند.
,
گاهی که به فریدونکنار بر می گشت، نیازهای جبهه را به مردم می گفت و با کمک آنها، لباس، غذا و ... به جبهه می برد و در میان رزمنده ها توزیع می کرد.
,
 
,
شیرافکن در خصوص اخلاق و رفتار این شهید اذعان داشت: حاجی فروتن و متواضع بود. یک بار که در رامسر نیروها را سازماندهی می کردیم، مسئولمان گفت که برای این نیروها باید فرمانده ای تعیین کنیم. مدتی نگذشت که حاجی آمد و می خواستم او را به مسئولمان معرفی کنم اما اشاره کرد که چیزی نگویم. دوست داشت گمنام و به عنوان بسیجی وارد جبهه شود. من که با روحیاتش آشنا بودم، او را به مسئولمان معرفی کردم، چون لایق فرماندهی گردان بود.
,
 
,
همرزم شهید بصیر افزود: حاجی همیشه انسان فعالی بود اما در مقابل دوست داشت ناشناخته باشد. او  رفتارش با همه متواضعانه و صمیمی بود. آنها که نمی شناختنش، به سختی می توانستند بفهمند که او حاجی فرمانده است، چون اصلا آن را بازگو نمی کرد. با اینکه جانشین لشگر25 کربلا بودند اما سمتش را عنوان نمی کرد. به دلیل این رفتارش، همه دوستش داشتند.
,
 
,
وی در پایان با اشاره به روزی که خبر شهادت حاجی را شنید، گفت: از طریق یکی از دوستانم شنیدم که حاج بصیر شهید شده است. روز تشییع پیکرش، باران بارید. من و تعدادی از دوستان و همرزمانش سرمان گل مالیدیم و تا آنجا که توانستیم سینه زدیم. حاجی برایمان ارزش زیادی داشت و  غمش فراغش در در دلمان بود.. انگار برادرمان را از دست داده بودیم.
,
 
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه