اخبار داغ

گفتگوی صمیمی با آزاده دوران جنگ تحمیلی؛

بیعت با امام خامنه‌ای در قلب اردوگاه رژیم بعث/لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد

بیعت با امام خامنه‌ای در قلب اردوگاه رژیم بعث/لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد
یک آزاده سرافراز جنگ تحمیلی گفت: یکی از نیروهای ارتش عراق آمد و با دیدن ما گفت اینها پاسدار هستند و باید اعدام شوند. در همین میان ۳ تا ۴ نفر سرباز را به حالت زانو نشستند تا با اعلام دستور آتش، ما را تیرباران کنند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از یک آزاده سرافراز جنگ تحمیلی گفت: زمانی که از زندان های عراق آزاد شدیم و به مرز رسیدیم از خوشحالی پاهایم استقامت نداشت. نشستم و بر خاک کشورم بوسه زدم. لذت این لحظه برایم آنقدر زیاد بود که تمام سختیها و شکنجه های اسارت به فراموشی سپرده شد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

به گزارش دیار آفتاب؛ به نقل از ندای تفرش، هر روزی که تاریخ انقلاب اسلامی ورق می‌ خورد و وقایع آن بازخوانی و بازگویی می‌شود، چیزی جز ایمان، ایثار، رشادت، آزادگی و امثال آن در اذهان متصور نمی شود.

۲۶ مردادماه یکی از روزهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. روزی که فرزندان غیور این مرز و بوم با غیرت مثال‌ زدنی پس از تحمل سال‌ها دوری از میهن و خانواده خود، صبورانه زیر شکنجه‌های دردناک تاریکخانه‌ های دشمن بعثی ایستادگی کردند و افتخاری دیگر در تاریخ بلندقامتان ثبت کردند.

آری این روز، سالروز تاریخی بازگشت آزادگان سرافراز به میهن عزیزمان ایران است. به همین مناسبت با مُروَتعلی صادقی یکی از آزادگان و جانبازان ۸ سال دفاع مقدس گفتگویی انجام دادیم.

وی در سال ۵۹ در حالی که ۲۰ ساله داشت در جنگ شرکت می کند و تا سال ۶۳ در عملیاتهای مختلف حضور داشته است. در عملیات بدر به اسارت دشمن بعثی در می آید و در سال ۶۹ آزاد می شود و به خاک کشور باز می گردد.

شهید باکری؛ فرمانده ای که با تمام توان جنگید

صادقی با اشاره به نحوه اسارتش گفت: در عملیات بدر، اتوبان بصره و العماره توسط رزمندگان ایران گرفته شد. اما در مدت کوتاهی به دلیل نرسیدن نیروهای کمکی، نیروهای عراقی به منطقه حمله کردند. تعدادی از نیروها به عقب بازگشتند، تعدادی نیز به شهادت رسیدند و مابقی نیز اسیر شدند.

وی اظهار کرد: عملیات بدر به فرماندهی شهید باکری بود که مقاومت سرسختانه ای داشت. شهید باکری با شنیدن فرمان بازگشت نیروها به عقب، به راحتی صحنه را ترک نکرد و می خواست هر طوری که شده نیروها را از چنگال رژیم بعثی نجات دهد. در حالی که مجروح هم شده بود، سوار بر قایق به دنبال نجات نیروها بود، اما از طریق اصابت آرپیچی به قایقش به شهادت می رسد و پیکر پاکش در دجله مفقود می شود.

وی افزود: من به همراه یک رزمنده دیگر در داخل کانالی مخفی شدیم که نیروهای عراقی از نزدیکی ما عبور می کردند و به خط عراق می رفتند. در این وضعیت توانستیم ۲۴ ساعت مقاومت کنیم. در این مدت صدای معاون صدام شنیده می شد که نیروهای خودش را تشویق به پیشروی در خاک ایران می کرد.

فریاد شهادتین از تیرباران نجاتم داد

این آزاده سرافراز بیان کرد: پس از ۲۴ ساعت جهت تغییر موضع و بازگشت به عقب توسط نیروهای عراقی دیده و اسیر شدیم. آن زمان، ما ریش داشتیم و نیروهای عراقی با دیدن چهره ما، گفتند شما پاسدار هستید و باید کشته شوید. قبل از تیرباران قرار شد بازجویی شویم. یکی از نیروهای ارتش عراق آمد و با دیدن ما گفت اینها پاسدار هستند و باید اعدام شوند. در همین میان ۳ تا ۴ نفر سرباز را به حالت زانو نشاندند تا با اعلام دستور آتش، ما را تیرباران کنند.

صادقی ادامه داد: در این میان من به خداوند متمسک شدم و با صدای بلند شهادتین را بر زبان آوردم؛ منتظر شنیدن صدای گلوله ها بودیم که ناگهان یکی از سربازان نیروی مردمی عراق با شنیدن صدای شهادتین ما، به پشت یکی از سنگرها فرار کرد و خطاب به نیروهای تفنگ به دست گفت: «اگر اینها را بکشید من هم شما را می کشم.» در این مدت کوتاه انگار یک فیلم خیالی دیده بودم که تمام شده بود. ما را سوار ماشین و به بغداد منتقل کردند؛ در این مدت توی ماشین به شدت ما را شکنجه دادند.

وی اضافه کرد: در اردوگاه بغداد سایر همرزمانم را دیدم که وضعیت وخیمی داشتند. برخی از آنها که تحت شکنجه بودند پس از انتقال به اتاقها، خون آنها جاری بود و وضعیت نامناسبی داشتند. در این میان نیروهای بی رحم بعثی افراد شهید شده تحت شکنجه را داخل بشکه ای می انداختند و بعد با ماشین به مکانهای نامعلومی منتقل می کردند.

خبر رحلت امام(ره) اردوگاه اسرا را به هم ریخت/بیعت با امام خامنه ای؛ در قلب اردوگاه رژیم بعث

این آزاده سرافراز در خصوص چگونگی شنیدن حوادث مهم ایران در اسارت، بیان کرد: پس از مدتی به اردوگاه موصل ۴ منتقل شدم. رزمندگان این اردوگاه، رادیوهایی داشتند که مخفیانه نگه داری می کردند. رزمندگانی که در آشپزخانه کار می کردند، پلاستیکها را دور نمی انداختند و می شستند و به اتاق فردی که رادیو داشت منتقل می شد؛ روزانه به صورت مخفیانه اخبار ایران روی این پلاستیکها نوشته می شد و آخر شبها در سایر اتاقهای اردوگاه به صورت مخفیانه توزیع می شد.

صادقی ادامه داد: این گونه از بیماری و رحلت امام خمینی(ره) باخبر شدیم. با رحلت امام خمینی(ره) رزمندگان به عزاداری پرداختند که با واکنش شدید نیروهای عراقی مواجه شدیم. چند روز بعد با شنیدن خبر انتصاب حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رهبری، همه رزمندگان در یک اتاق اردوگاه جمع شدند و از راه دور با رهبر خود بیعت کردند.

وی با اشاره به وقایع پس از قطعنامه ۵۴۸ در اردوگاه گفت: قبل از پذیرش قطعنامه، در روزنامه های عراقی که به دستمان می رسید، صحبتهای جانب دارانه ای علیه ایران منتشر می شد؛ صدام حسین از طریق این روزنامه ها و رادیو اعلام کرد که ما می خواهیم جنگ را با ایران تمام کنیم ولی رهبران ایران نمی خواهند. اما با شنیدن خبر پذیرش قطعنامه، صدام زیر بار آن نمی رفت و تقصیرها را برگردن ایران می انداخت.

این آزاده سرافراز اضافه کرد: پس از گذشت بیش از ۲ سال از پذیرش قطعنامه و اتمام جنگ ایران و عراق، روزی در اردوگاه، سخنگوی نظامی صدام در رادیوی عراق که صدایش در بلندگو اردوگاه پخش می شد، اعلام کرد که صدام می خواهد حسن نیت خود را نشان دهد و اسرا را آزاد کند. البته ۳ روز طول کشید تا ما از اردوگاه خود آزاد شدیم. شبی که قرار بود که فردای آن روز آزاد شویم از مسئول اردوگاه خواستیم برای اولین بار در طول ۶ سال اسارت، به اسرا اجازه دهد تا ستارگان را در آسمان عراق ببنند. ولی بازهم مخالفت کرد.

صادقی بیان کرد: روزی که آزاد شدیم اسرا با اتوبوس به مرز منتقل شدند. هنوز به مرز ایران نرسیده بودیم ولی از دور نیروهای ایرانی را می دیدیم. رزمندگان خوشحالی خود را با فرستادن صلوات با صدای بلند ابراز کردند. اما نیروهای عراقی در اتوبوس هم با کابل به رزمندگان حمله کردند و گفتند «وقتی به خاک خودتان رسیدید، شادی کنید»

لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد

وی گفت: زمانی که به مرز رسیدم از خوشحالی پاهایم استقامت نداشت. نشستم و به خاک کشورم بوسه زدم. لذت این لحظه برایم آنقدر زیاد بود که تمام سختیها و شکنجه های ۶ سال گذشته ام به فراموشی سپرده شد.

این آزاده سرافراز در خصوص یکی از خاطراتش درباره شهید باکری، بیان کرد: در عملیاتهای مختلف لشکر عاشورا، فرمانده گروهان بودم. در عملیات والفجر ۴ از ناحیه گردن، دست و پا مجروح شدم. با خصوصیات شهید باکری نظیر خستگی ناپذیری و مقاومت جانانه اش در برابر مشکلات و سختیهای جنگ آشنا بودم. معمولا پس از عملیاتها رزمندگان می توانستند به مرخصی بروند ولی فرماندهای گروهان و دسته ها اجازه مرخصی حتی در این ایام را نداشتند و باید نیروها را ساماندهی می کردند. با توجه به وضعیت جسمانی ام، به کارگزینی مراجعه کردم تا یا مرخصی بگیرم و یا تسویه کنم و برگردم.

صادقی خاطر نشان کرد: اما مسئول کارگزینی گفت که «اسم من جزء افرادی است که اجازه مرخصی و تسویه حساب ندارد». پیش شهید باکری رفتم و درخواست خودم را مطرح کردم. اما پس از شنیدن سخنان شهید باکری از خواسته خود منصرف شدم و به خدا و خودم قول دادم تا پایان جنگ در جبهه بمانم. شهید باکری به من گفت: «اگر شما بخواهید بگویید که خسته هستید، من از همه شما خسته تر هستم. آیا دین و اسلام، خسته بودن را معیاری برای عدم دفاع از دین قرار داده است؟ اگر این طوری باشد باید تمام مملکت خودمان را تحویل صدام حسین بدهیم و پیش خانه و خانواده خودمان بگردیم.»

انتهای پیام/

,

به گزارش دیار آفتاب؛ به نقل از ندای تفرش، هر روزی که تاریخ انقلاب اسلامی ورق می‌ خورد و وقایع آن بازخوانی و بازگویی می‌شود، چیزی جز ایمان، ایثار، رشادت، آزادگی و امثال آن در اذهان متصور نمی شود.

, دیار آفتاب, ندای تفرش,

۲۶ مردادماه یکی از روزهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. روزی که فرزندان غیور این مرز و بوم با غیرت مثال‌ زدنی پس از تحمل سال‌ها دوری از میهن و خانواده خود، صبورانه زیر شکنجه‌های دردناک تاریکخانه‌ های دشمن بعثی ایستادگی کردند و افتخاری دیگر در تاریخ بلندقامتان ثبت کردند.

,

آری این روز، سالروز تاریخی بازگشت آزادگان سرافراز به میهن عزیزمان ایران است. به همین مناسبت با مُروَتعلی صادقی یکی از آزادگان و جانبازان ۸ سال دفاع مقدس گفتگویی انجام دادیم.

,

, ,

وی در سال ۵۹ در حالی که ۲۰ ساله داشت در جنگ شرکت می کند و تا سال ۶۳ در عملیاتهای مختلف حضور داشته است. در عملیات بدر به اسارت دشمن بعثی در می آید و در سال ۶۹ آزاد می شود و به خاک کشور باز می گردد.

,

شهید باکری؛ فرمانده ای که با تمام توان جنگید

, شهید باکری؛ فرمانده ای که با تمام توان جنگید, شهید باکری؛ فرمانده ای که با تمام توان جنگید,

صادقی با اشاره به نحوه اسارتش گفت: در عملیات بدر، اتوبان بصره و العماره توسط رزمندگان ایران گرفته شد. اما در مدت کوتاهی به دلیل نرسیدن نیروهای کمکی، نیروهای عراقی به منطقه حمله کردند. تعدادی از نیروها به عقب بازگشتند، تعدادی نیز به شهادت رسیدند و مابقی نیز اسیر شدند.

,

وی اظهار کرد: عملیات بدر به فرماندهی شهید باکری بود که مقاومت سرسختانه ای داشت. شهید باکری با شنیدن فرمان بازگشت نیروها به عقب، به راحتی صحنه را ترک نکرد و می خواست هر طوری که شده نیروها را از چنگال رژیم بعثی نجات دهد. در حالی که مجروح هم شده بود، سوار بر قایق به دنبال نجات نیروها بود، اما از طریق اصابت آرپیچی به قایقش به شهادت می رسد و پیکر پاکش در دجله مفقود می شود.

,

وی افزود: من به همراه یک رزمنده دیگر در داخل کانالی مخفی شدیم که نیروهای عراقی از نزدیکی ما عبور می کردند و به خط عراق می رفتند. در این وضعیت توانستیم ۲۴ ساعت مقاومت کنیم. در این مدت صدای معاون صدام شنیده می شد که نیروهای خودش را تشویق به پیشروی در خاک ایران می کرد.

,

فریاد شهادتین از تیرباران نجاتم داد

, فریاد شهادتین از تیرباران نجاتم داد, فریاد شهادتین از تیرباران نجاتم داد,

این آزاده سرافراز بیان کرد: پس از ۲۴ ساعت جهت تغییر موضع و بازگشت به عقب توسط نیروهای عراقی دیده و اسیر شدیم. آن زمان، ما ریش داشتیم و نیروهای عراقی با دیدن چهره ما، گفتند شما پاسدار هستید و باید کشته شوید. قبل از تیرباران قرار شد بازجویی شویم. یکی از نیروهای ارتش عراق آمد و با دیدن ما گفت اینها پاسدار هستند و باید اعدام شوند. در همین میان ۳ تا ۴ نفر سرباز را به حالت زانو نشاندند تا با اعلام دستور آتش، ما را تیرباران کنند.

,

صادقی ادامه داد: در این میان من به خداوند متمسک شدم و با صدای بلند شهادتین را بر زبان آوردم؛ منتظر شنیدن صدای گلوله ها بودیم که ناگهان یکی از سربازان نیروی مردمی عراق با شنیدن صدای شهادتین ما، به پشت یکی از سنگرها فرار کرد و خطاب به نیروهای تفنگ به دست گفت: «اگر اینها را بکشید من هم شما را می کشم.» در این مدت کوتاه انگار یک فیلم خیالی دیده بودم که تمام شده بود. ما را سوار ماشین و به بغداد منتقل کردند؛ در این مدت توی ماشین به شدت ما را شکنجه دادند.

,

وی اضافه کرد: در اردوگاه بغداد سایر همرزمانم را دیدم که وضعیت وخیمی داشتند. برخی از آنها که تحت شکنجه بودند پس از انتقال به اتاقها، خون آنها جاری بود و وضعیت نامناسبی داشتند. در این میان نیروهای بی رحم بعثی افراد شهید شده تحت شکنجه را داخل بشکه ای می انداختند و بعد با ماشین به مکانهای نامعلومی منتقل می کردند.

,

خبر رحلت امام(ره) اردوگاه اسرا را به هم ریخت/بیعت با امام خامنه ای؛ در قلب اردوگاه رژیم بعث

, خبر رحلت امام(ره) اردوگاه اسرا را به هم ریخت/بیعت با امام خامنه ای؛ در قلب اردوگاه رژیم بعث, خبر رحلت امام(ره) اردوگاه اسرا را به هم ریخت/بیعت با امام خامنه ای؛ در قلب اردوگاه رژیم بعث,

این آزاده سرافراز در خصوص چگونگی شنیدن حوادث مهم ایران در اسارت، بیان کرد: پس از مدتی به اردوگاه موصل ۴ منتقل شدم. رزمندگان این اردوگاه، رادیوهایی داشتند که مخفیانه نگه داری می کردند. رزمندگانی که در آشپزخانه کار می کردند، پلاستیکها را دور نمی انداختند و می شستند و به اتاق فردی که رادیو داشت منتقل می شد؛ روزانه به صورت مخفیانه اخبار ایران روی این پلاستیکها نوشته می شد و آخر شبها در سایر اتاقهای اردوگاه به صورت مخفیانه توزیع می شد.

,

صادقی ادامه داد: این گونه از بیماری و رحلت امام خمینی(ره) باخبر شدیم. با رحلت امام خمینی(ره) رزمندگان به عزاداری پرداختند که با واکنش شدید نیروهای عراقی مواجه شدیم. چند روز بعد با شنیدن خبر انتصاب حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رهبری، همه رزمندگان در یک اتاق اردوگاه جمع شدند و از راه دور با رهبر خود بیعت کردند.

,

وی با اشاره به وقایع پس از قطعنامه ۵۴۸ در اردوگاه گفت: قبل از پذیرش قطعنامه، در روزنامه های عراقی که به دستمان می رسید، صحبتهای جانب دارانه ای علیه ایران منتشر می شد؛ صدام حسین از طریق این روزنامه ها و رادیو اعلام کرد که ما می خواهیم جنگ را با ایران تمام کنیم ولی رهبران ایران نمی خواهند. اما با شنیدن خبر پذیرش قطعنامه، صدام زیر بار آن نمی رفت و تقصیرها را برگردن ایران می انداخت.

,

این آزاده سرافراز اضافه کرد: پس از گذشت بیش از ۲ سال از پذیرش قطعنامه و اتمام جنگ ایران و عراق، روزی در اردوگاه، سخنگوی نظامی صدام در رادیوی عراق که صدایش در بلندگو اردوگاه پخش می شد، اعلام کرد که صدام می خواهد حسن نیت خود را نشان دهد و اسرا را آزاد کند. البته ۳ روز طول کشید تا ما از اردوگاه خود آزاد شدیم. شبی که قرار بود که فردای آن روز آزاد شویم از مسئول اردوگاه خواستیم برای اولین بار در طول ۶ سال اسارت، به اسرا اجازه دهد تا ستارگان را در آسمان عراق ببنند. ولی بازهم مخالفت کرد.

,

صادقی بیان کرد: روزی که آزاد شدیم اسرا با اتوبوس به مرز منتقل شدند. هنوز به مرز ایران نرسیده بودیم ولی از دور نیروهای ایرانی را می دیدیم. رزمندگان خوشحالی خود را با فرستادن صلوات با صدای بلند ابراز کردند. اما نیروهای عراقی در اتوبوس هم با کابل به رزمندگان حمله کردند و گفتند «وقتی به خاک خودتان رسیدید، شادی کنید»

,

لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد

, لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد, لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد,

وی گفت: زمانی که به مرز رسیدم از خوشحالی پاهایم استقامت نداشت. نشستم و به خاک کشورم بوسه زدم. لذت این لحظه برایم آنقدر زیاد بود که تمام سختیها و شکنجه های ۶ سال گذشته ام به فراموشی سپرده شد.

,

این آزاده سرافراز در خصوص یکی از خاطراتش درباره شهید باکری، بیان کرد: در عملیاتهای مختلف لشکر عاشورا، فرمانده گروهان بودم. در عملیات والفجر ۴ از ناحیه گردن، دست و پا مجروح شدم. با خصوصیات شهید باکری نظیر خستگی ناپذیری و مقاومت جانانه اش در برابر مشکلات و سختیهای جنگ آشنا بودم. معمولا پس از عملیاتها رزمندگان می توانستند به مرخصی بروند ولی فرماندهای گروهان و دسته ها اجازه مرخصی حتی در این ایام را نداشتند و باید نیروها را ساماندهی می کردند. با توجه به وضعیت جسمانی ام، به کارگزینی مراجعه کردم تا یا مرخصی بگیرم و یا تسویه کنم و برگردم.

,

صادقی خاطر نشان کرد: اما مسئول کارگزینی گفت که «اسم من جزء افرادی است که اجازه مرخصی و تسویه حساب ندارد». پیش شهید باکری رفتم و درخواست خودم را مطرح کردم. اما پس از شنیدن سخنان شهید باکری از خواسته خود منصرف شدم و به خدا و خودم قول دادم تا پایان جنگ در جبهه بمانم. شهید باکری به من گفت: «اگر شما بخواهید بگویید که خسته هستید، من از همه شما خسته تر هستم. آیا دین و اسلام، خسته بودن را معیاری برای عدم دفاع از دین قرار داده است؟ اگر این طوری باشد باید تمام مملکت خودمان را تحویل صدام حسین بدهیم و پیش خانه و خانواده خودمان بگردیم.»

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه