طنزنامه؛طوطی و بازرگان
نماینده لیست امید، انگشت حیرت به دهان گزید و به یاد تمام کردار بوووقش در حق ملت افتاد، اما خود را جمع و جور کرده و شیخ را گفت: شیخا! کف دستم مدام میخارد، حکمتش در چیست؟
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از بلاغ، نمایندهای از نمایندگان لیست امید مجلس؛ نزد حکیمی دانشمند و مدبر برفت و بگفت: شیخا! چند روز است دماغم یکسره میخارد و امانم را بریده است، گویی میخواهد چیزی به من بگوید و من آگه نِه، آمدهام نزد شما که شما آگه هِه، رازش را بر من بگویید.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
بلاغ,
شیخ او را بگفت حتماً دارند یکریز پشت سرت حرف میزند و تو را انگشت نمای خلایق میکنند، قطعاً از فضایلت نمیگوید که تو را فضیلتی نیست، همانا از رذائل تو سخن گویند.
نماینده لیست امید، انگشت حیرت به دهان گزید و به یاد تمام کردار بوووقش در حق ملت افتاد، اما خود را جمع و جور کرده و شیخ را گفت: شیخا! کف دستم مدام میخارد، حکمتش در چیست؟
شیخ او را بگفت: پول بسیار به دست خواهی آورد از حق کمیسیونهایی که عضو هستی.
نماینده لیست امید، همانند سریالهای کرهای دهانش باز ماند و چشمانش از کاسه بیرون زد، کمی تأمل کرد و گفت: ای شیخ دانا! اعماق گوشم بسیار میخارد و مرا آسایش برده است، سبب چیست؟
شیخ او را بگفت: به حرف بیهوده این و آن و سفارشات دیگران گوش نکن.
نماینده دیگر بار شیخ را بگفت: یا شیخ کف پایم خارشی بسیار و طولانی دارد.
شیخ بگفت: تو را مسافرتی دور و دراز و پر منفعت از سوی مجلس خواهد بود.
نماینده شادمان از پیش گویی شیخ بگفت: اَلا شیخ همهچیزدان! سرم خارش زیاد دارد؛ امانم را برید و مدام در حال خاراندن خود هستم، علت را در چه میبینی؟
شیخ او را گفت ابتدا برخیز و به کنج دیوار برو و همانجا نشین، نماینده چنین کرد و در دل خود از تدبیر شیخ دانشمند در عجب بود و همی مرحبا مرحبا میکرد.
نماینده به کنج دیوار رفته و نشسته و سبب این کار را از شیخ پرسید، شیخ دانا او را گفت: حتما بیماری پوستی یا مرضی چنین بر جانت افتاده، که این گونه شب تا صبح خود را میخارانی، گفتم از ما فاصله بگیری تا بیماری پوستی تو بر ما سرایت نکند.
سپس شیخ نماینده امید را نهیبی زد و بگفت: به حمام برو و تن خود با شامپوی بدن گلرنگ و سر یکی بود یکی نبودت را با شامپو سیر پرژک محکم بشوی و چرک و عفونت از جان خود برون کن و برای مداوای خارش اعضای درونیت هم به قصد رضای خداوند، برای ملت کار کن، تا باریتعالی شفای تو را عنایت کند.
نماینده نیز چنین کرد و دیگر نامش در لیست امید نرفت و تکرار نشد.
البته این حکایت ارتباطی به طوطی و بازرگان نداشت، چرا که طوطی مدتهاست فرار کرده و کسی از این پرنده زِبِل خبری در دست ندارد، بازرگان نیز به لطف دولت تدبیر و امید، ورشکست شده و افسردگی گرفته است.
نامگذاری این حکایت؛ ابتدا از جهت نوستالژیک بودن طوطی و بازرگان و یاد ایامی بوده است و از سویی دیگر محض مردمآزاری و سرکار گذاشتن بود.
این داستان نیز تماماً تخیلی و پند آخر هم نداشت، آخر چه کسی دیده است که یک نماینده لیست امید چنین کند!
مرگ هم بر آمریکا/ تا داستان نوستالژیک دیگر بدرود.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
انتهای پیام/
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه