اخبار داغ

از شام بلا شهید آوردند؛

غوغا در سرزمین خورشید/ محسنا! خوش آمدی

غوغا در سرزمین خورشید/ محسنا! خوش آمدی
ببین چگونه غوغا کرده‌ای شهر خورشید را. گمان می‌بردی روزی در سرزمین رضا (ع) بر دست‌ها بلندت کنند و «مارا مدافعان حرم آفریده‌اند» سر دهند.
[

به گزارش صبح توس؛ حدود 50 روز است از شنیدن خبر شهادتت می‌گذرد؛ حال به میهن آمدی و فراق را پایان گفتی.

, صبح توس,

 

,

از شام بلا شهید آوردند...

, از شام بلا شهید آوردند...,

 

,

پیش از آمدن، دست نوشته ات در فضای مجازی دست به دست می‌شود؛ همان که سال گذشته نوشتی. یادت هست همین موقع بود که عقده دل پیش معبود باز کردی و سوگندش دادی به محرم حسین تو را محرم گرداند.

,

 

,

همین دیروز حاجت به درگه معبود بردی تا ره نشانت دهد؛ خوشا امروز که به مراد رسیدی.

,

 

,

اکنون ببین که رب العالمین چه کرده است از برای تو. به واسطه دعای تو راه بر یک ملت نشان داد. انقلاب کردی ای سرباز حسین (ع). همین که میلیون‌ها نفر آمدنت را انتظار می‌کشند و هشتگ‌ها از برایت می‌زنند کافیست تا گواه راستی راه تو باشد.

,

 

,

خبر آمد خبری در راه است...

, خبر آمد خبری در راه است...,

 

,

خبر آمد به مشهد آمدی. خوش آمدی. پیش از این در انتظارت بودیم و لحظه‌ها می‌شمردیم. چه خوب شد آمدی و خود را به محرم رساندی؛ اما سرباز حسین! چرا بی سر آمدی؟.

,

 

,

, ,

 

,

تازه شهیدا! گفته بودی می‌خواهی همچو امام شهیدت شهید شوی؛ آرزو کردی، برآورده شد. نکند برای سرت هم آرزوها داری؟ نکند می‌خواهی سرت هم همچون سر حسین (ع) دست به دست مجالس یزیدیان شود. شاید می‌خواهی حقانیت را به جهانیان ثابت کنی. شاید هم می‌خواهی شجاعتت را همچنان به رخ دشمنان بکشی و ذلیل و ذلیل‌ترشان کنی. حرفی نیست؛ اما فکری به حال دل غم‌دیده همسر کن و از عمه سادات بخواه صبر زینبی عطایشان کند. از علی‌اصغر حسین (ع) بخواه که هوای علی‌ات را داشته باشد.

,

 

,

راستی علی دوساله را ببین که چگونه «کلنا عباسک یا زینب (س)» بر سر دارد و گویی‌یا از امروز فکر دفاع در سر می‌پروراند.

,

 

,

, ,

 

,

دیشب محافل عزای حسین(ع) شور دیگری داشت. زدن بر سینه‌ها شدت گرفت، حسین حسین فریاد زدن‌ها بلند تر شد. چشم‌ها گریان‌تر و دل‌ها بی‌تاب‌تر.

,

 

,

یکی می‌گفت فردا مشهد چه خواهد شد، یکی زمان وداع را می‌خواست تا خود را به حلقه عشاق رساند. دیگری از تن بی‌سر می‌گفت و آن دیگری از شجاعت زمان شهادت می‌گفت و می‌گریست.

,

 

,

زمزمه‌ها بیشتر می‌شد و می‌گفتند حججی، پاسخ تمام یاوه‌گویان را داد؛ ثابت کرد عشق قیمت ندارد؛ مرحمی شد بر دل خانواده مدافعان؛ آنان که مجبور بودند طعنه‌ها بشنوند و سکوت کنند.

,

 

,

, ,

 

,

روزنامه‌ها نیز با واژگان بازی کردند و از برایت تیترها زدند تا در یک کلام بگویند: خوش آمدی.

,

 

,

«جوانان بی‌هاشم بیایید»، «سرباز سربلند»، «الا یا ایها المحسن»، «قرار امام حسین (ع)»؛ بهترین تیترها شدند تا خوش آمد بگویند آمدنت را.

,

 

,

محسنا! ببین چگونه غوغا کرده‌ای شهر خورشید را. گمان می‌بردی روزی در سرزمین رضا (ع) بر دست‌ها بلندت کنند و «مارا مدافعان حرم آفریده‌اند» سر دهند.

,

 

,

گمان می‌کردی آنقدر عزیز شوی که جمعیت عشاق برای گرفتن تابوت تو سر از پا نشناسند.

,

,

ببین چگونه می‌گریند؟ گویا سال‌هاست تو را می‌شناسند و عزیزی از دست داده‌اند که اینچنین هق هق می‌کنند. امروز آسمان هم از برای تو اشک دارد؛ می‌بارد و می‌بارد و دلش خالی نمی‌شود. شاید هم برای آمدنت است که زمین را شستشو داده. او هم به رسم خود می‌گوید: خوش آمدی.

,

 

,

, ,

 

,

یکی در جمعیت می‌گفت: ببین چه شد حججی انقدر بزرگ شد و یکی در جوابش می‌گفت شجاعت در چشمانش او را بزرگ کرد.

,

 

,

راست می‌گفت برق نگاه محسن نیروی عجیبی داشت، مگر این مردم چند مدت است او را می‌شناسند. قدرت عشق است دیگر؛ می‌خواهد 2 ماه باشد یا دو سال؟ عاشقی زمان ندارد.

,

 

,

, ,

 

,

فرصت تمام شد؛ برای طواف از حرم به حرم آمدی و ما هم برای بدرقه تو. تو را به خدا می‌سپاریم و از تو می‌خواهیم به حق محرم حسین (ع) در حق ما دعا کنی.

,

 

,

سفر بخیر مسافر...

,

 

,

, ,

 

,

سارا آویشی

, سارا آویشی,

 

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه