اخبار داغ

شهیده موشکی که در سردخانه زنده شد +عکس

شهیده موشکی که در سردخانه زنده شد +عکس
“طاهره حبیبی” در گفتگو با خبرنگار دزفول امروز از «ماجرای زنده شدنش در سردخانه» برایمان گفت!.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دزفول امروز:مردم دزفول طی سالیان جنگ تحمیلی زیر اصابت موشک ها و حملات دشمن رنج ها کشیده و سختی ها به جان خریدند اما ایستادند و این شهر را به شهر مقاومت و پایداری شهره کردند.

, به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دزفول امروز:, به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دزفول امروز:, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, دزفول امروز:, مردم دزفول طی سالیان جنگ تحمیلی زیر اصابت موشک ها و حملات دشمن رنج ها کشیده و سختی ها به جان خریدند اما ایستادند و این شهر را به شهر مقاومت و پایداری شهره کردند.,

در واقع جبهه ی شهری خطرناک تر از خط مقدم و آماج بمباران های توپ، راکت و موشک دشمن بود و همیشه جایگاه “الف” را در این حملات داشت.

, در واقع جبهه ی شهری خطرناک تر از خط مقدم و آماج بمباران های توپ، راکت و موشک دشمن بود و همیشه جایگاه “الف” را در این حملات داشت., در واقع جبهه ی شهری خطرناک تر از خط مقدم و آماج بمباران های توپ، راکت و موشک دشمن بود و همیشه جایگاه “الف” را در این حملات داشت.,

در نتیجه ای این بمباران ها شهرستان دزفول بین کشورهای عربی به “بلد الصواریخ” یا “شهر موشک ها” معروف گردید.

, در نتیجه ای این بمباران ها شهرستان دزفول بین کشورهای عربی به “بلد الصواریخ” یا “شهر موشک ها” معروف گردید., در نتیجه ای این بمباران ها شهرستان دزفول بین کشورهای عربی به “بلد الصواریخ” یا “شهر موشک ها” معروف گردید.,

چه کسی می تواند انفجار یک موشک نُه متری در کوچه های دو متری را تصور کند؟! چه بدن های قطعه قطعه شده ای که زیر آوار ماند و پیدا نشد…

, چه کسی می تواند انفجار یک موشک نُه متری در کوچه های دو متری را تصور کند؟! چه بدن های قطعه قطعه شده ای که زیر آوار ماند و پیدا نشد…, چه کسی می تواند انفجار یک موشک نُه متری در کوچه های دو متری را تصور کند؟! چه بدن های قطعه قطعه شده ای که زیر آوار ماند و پیدا نشد…,

به عنوان نمونه روز ۲۸ آذر سال ۶۱ دو فروند موشک به دو نقطه ی پرجمعیت در دزفول اصابت کرد و بیش از ۲۰۰ منزل مسکونی و مغازه را ویران ساخت. این حادثه شهید و مجروح شدن چندین نفر را به دنبال داشت.

, به عنوان نمونه روز ۲۸ آذر سال ۶۱ دو فروند موشک به دو نقطه ی پرجمعیت در دزفول اصابت کرد و بیش از ۲۰۰ منزل مسکونی و مغازه را ویران ساخت. این حادثه شهید و مجروح شدن چندین نفر را به دنبال داشت., به عنوان نمونه روز ۲۸ آذر سال ۶۱ دو فروند موشک به دو نقطه ی پرجمعیت در دزفول اصابت کرد و بیش از ۲۰۰ منزل مسکونی و مغازه را ویران ساخت. این حادثه شهید و مجروح شدن چندین نفر را به دنبال داشت.,

حالا بعد از گذشت این همه سال به سراغ یکی از شهروندان دزفولی رفتیم که خاطرات تلخی را از آن روزها به یاد دارد.

, حالا بعد از گذشت این همه سال به سراغ یکی از شهروندان دزفولی رفتیم که خاطرات تلخی را از آن روزها به یاد دارد., حالا بعد از گذشت این همه سال به سراغ یکی از شهروندان دزفولی رفتیم که خاطرات تلخی را از آن روزها به یاد دارد.,

قصه ی امروز ما ماجرایی عجیب اما واقعی از شب و روزهایی است که زیر بمباران های رژیم بعثی بر مردم مقاوم دزفول گذشت اما خم به ابرو نیاورده و جانانه ایستادند.

, قصه ی امروز ما ماجرایی عجیب اما واقعی از شب و روزهایی است که زیر بمباران های رژیم بعثی بر مردم مقاوم دزفول گذشت اما خم به ابرو نیاورده و جانانه ایستادند., قصه ی امروز ما ماجرایی عجیب اما واقعی از شب و روزهایی است که زیر بمباران های رژیم بعثی بر مردم مقاوم دزفول گذشت اما خم به ابرو نیاورده و جانانه ایستادند.,

“طاهره حبیبی” در گفت و گو با خبرنگار دزفول امروز از «ماجرای زنده شدنش در سردخانه» برایمان گفت!.

, “طاهره حبیبی” در گفت و گو با خبرنگار دزفول امروز از «ماجرای زنده شدنش در سردخانه» برایمان گفت!., “طاهره حبیبی” در گفت و گو با خبرنگار دزفول امروز از «ماجرای زنده شدنش در سردخانه» برایمان گفت!.,

عقربه های ساعت عدد ۷:۴۵ دقیقه ی بعد ظهر را نشان می داد. روی پله ی زیر زمین نشسته و مشغول درس خواندن بودم و مادرم نیز کنارم داشت آشپزی می کرد.

, عقربه های ساعت عدد ۷:۴۵ دقیقه ی بعد ظهر را نشان می داد. روی پله ی زیر زمین نشسته و مشغول درس خواندن بودم و مادرم نیز کنارم داشت آشپزی می کرد., عقربه های ساعت عدد ۷:۴۵ دقیقه ی بعد ظهر را نشان می داد. روی پله ی زیر زمین نشسته و مشغول درس خواندن بودم و مادرم نیز کنارم داشت آشپزی می کرد.,

ناگهان چراغ ها خاموش و روشن شده و به یکباره همه جا تیره گشت. با صدای مهیبی به زیرزمین پرتاب شدم و آوار به سر و صورتم ریخت. چیزی نمی دیدم با هر سختی که بود خودم را نجات داده و بالا آمدم.

, ناگهان چراغ ها خاموش و روشن شده و به یکباره همه جا تیره گشت. با صدای مهیبی به زیرزمین پرتاب شدم و آوار به سر و صورتم ریخت. چیزی نمی دیدم با هر سختی که بود خودم را نجات داده و بالا آمدم., ناگهان چراغ ها خاموش و روشن شده و به یکباره همه جا تیره گشت. با صدای مهیبی به زیرزمین پرتاب شدم و آوار به سر و صورتم ریخت. چیزی نمی دیدم با هر سختی که بود خودم را نجات داده و بالا آمدم.,

مردم ندای الله اکبر سر می دادند، مادرم را دیدم که بر اثر ترکش هایی که به پهلویش خورده  بود با زبان روزه شهید شد.

, مردم ندای الله اکبر سر می دادند، مادرم را دیدم که بر اثر ترکش هایی که به پهلویش خورده  بود با زبان روزه شهید شد., مردم ندای الله اکبر سر می دادند، مادرم را دیدم که بر اثر ترکش هایی که به پهلویش خورده  بود با زبان روزه شهید شد.,

دو موشک به محله مان (کرناسیان) اصابت کرده و خانه هایی را ویران کرده بود.

, دو موشک به محله مان (کرناسیان) اصابت کرده و خانه هایی را ویران کرده بود., دو موشک به محله مان (کرناسیان) اصابت کرده و خانه هایی را ویران کرده بود.,

مرا به بیمارستان رساندند، حالت بیهوشی داشتم و چیزی درست متوجه نمی شدم. فقط به خاطر دارم که پیکر بی جان مادرم را در آغوش گرفته بودم. صورتم به خاطر اصابت ترکش ها پر از خون شده و تورم هم داشتم.

, مرا به بیمارستان رساندند، حالت بیهوشی داشتم و چیزی درست متوجه نمی شدم. فقط به خاطر دارم که پیکر بی جان مادرم را در آغوش گرفته بودم. صورتم به خاطر اصابت ترکش ها پر از خون شده و تورم هم داشتم., مرا به بیمارستان رساندند، حالت بیهوشی داشتم و چیزی درست متوجه نمی شدم. فقط به خاطر دارم که پیکر بی جان مادرم را در آغوش گرفته بودم. صورتم به خاطر اصابت ترکش ها پر از خون شده و تورم هم داشتم.,

وقتی پرستاران بالای سرم رسیدند فکر کردند من شهید شده ام به همین خاطر مرا به سردخانه بردند.

, وقتی پرستاران بالای سرم رسیدند فکر کردند من شهید شده ام به همین خاطر مرا به سردخانه بردند., وقتی پرستاران بالای سرم رسیدند فکر کردند من شهید شده ام به همین خاطر مرا به سردخانه بردند.,

زمانی گذشت و من به هوش آمدم، هیچ صدایی نمی شنیدم، اطرافم پر از جنازه بود. بسیجی ها مشغول آوردن جسد دیگری به سردخانه بودند که ناگهان مرا دیده و فریاد زدند: آهای! آهای! این دختر زنده شد! این دختر زنده شد!…

, زمانی گذشت و من به هوش آمدم، هیچ صدایی نمی شنیدم، اطرافم پر از جنازه بود. بسیجی ها مشغول آوردن جسد دیگری به سردخانه بودند که ناگهان مرا دیده و فریاد زدند: آهای! آهای! این دختر زنده شد! این دختر زنده شد!…, زمانی گذشت و من به هوش آمدم، هیچ صدایی نمی شنیدم، اطرافم پر از جنازه بود. بسیجی ها مشغول آوردن جسد دیگری به سردخانه بودند که ناگهان مرا دیده و فریاد زدند: آهای! آهای! این دختر زنده شد! این دختر زنده شد!…,

از آن لحظات فقط سر و صداهایی به یاد دارم؛ چنان مردم بر سر و سینه ی خود می زدند که قیامتی شده بود و من بین این همه هیاهو گم شده بودم.

, از آن لحظات فقط سر و صداهایی به یاد دارم؛ چنان مردم بر سر و سینه ی خود می زدند که قیامتی شده بود و من بین این همه هیاهو گم شده بودم., از آن لحظات فقط سر و صداهایی به یاد دارم؛ چنان مردم بر سر و سینه ی خود می زدند که قیامتی شده بود و من بین این همه هیاهو گم شده بودم.,

اگر بخواهم از سختی هایی بگویم که در این حادثه بر من گذشت، دردناک ترینشان ویرانی خانه و از دست دادن مادرم می باشد.

, اگر بخواهم از سختی هایی بگویم که در این حادثه بر من گذشت، دردناک ترینشان ویرانی خانه و از دست دادن مادرم می باشد., اگر بخواهم از سختی هایی بگویم که در این حادثه بر من گذشت، دردناک ترینشان ویرانی خانه و از دست دادن مادرم می باشد.,

بعد از این ماجراها پیشنهاد بنیاد شهید جهت دریافت مستمری خانواده ی شهدا را رد کرده و به جای آن کار کردن در این بنیاد را برای خدمت به شهدا و ایثارگران برگزیدم و همچنان در این سنگر مشغولم.

, بعد از این ماجراها پیشنهاد بنیاد شهید جهت دریافت مستمری خانواده ی شهدا را رد کرده و به جای آن کار کردن در این بنیاد را برای خدمت به شهدا و ایثارگران برگزیدم و همچنان در این سنگر مشغولم., بعد از این ماجراها پیشنهاد بنیاد شهید جهت دریافت مستمری خانواده ی شهدا را رد کرده و به جای آن کار کردن در این بنیاد را برای خدمت به شهدا و ایثارگران برگزیدم و همچنان در این سنگر مشغولم.,

گفتگو: فاطمه دقاق نژاد- دزفول امروز

, گفتگو: فاطمه دقاق نژاد- دزفول امروز, گفتگو: فاطمه دقاق نژاد- دزفول امروز,

, , , ,

شهیده

, شهیده, شهیده, شهیده,

 

,

تصویر حمله ی موشکی، بایگانی و تزیینی است.

, تصویر حمله ی موشکی، بایگانی و تزیینی است., تصویر حمله ی موشکی، بایگانی و تزیینی است.]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه