اخبار داغ

گفتگو با همسر شهید مدافع حرم؛

من صدای بچه های سوریه را می شنوم/ مدافع حرمی که دوست داشت مَحرم حضرت زهرا(س) شود+تصاویر

من صدای بچه های سوریه را می شنوم/ مدافع حرمی که دوست داشت مَحرم حضرت زهرا(س) شود+تصاویر
همسر شهید مدافع حرم گفت: مهدی خیلی ولایت مدار بود و شاگرد مکتب قرآن و اهل بیت(ع) و عاشورا بود واقعا به دنیا و زرق و برقش دلبسته نبود و دنیا را گذرا می دانست مدام می گفت من هدف والایی دارم و ذهن من را کم کم آماده می کرد و از سوریه حرف میزد و می گفت آرزومه جانم را در راه بی بی زینب (س) فدا کنم ، خیلی بیقرار بود که حرم اهل بیت(ع) مورد هجوم قرار گرفته.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به  نقل از  انقلاب نیوز،مهدی علیدوست اولین شهید مدافع حرم سپاه امام علی بن ابیطالب(ع) قم از پاسداران تکاور لشکر علی بن ابی طالب(ع) بود که در حین عملیات مستشاری در سوریه در تاریخ 26 مهر ماه ششم محرم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.به بهانه دومین سالگرد شهادت شهید مهدی علیدوست گفتگویی با آزاده سادات مداری همسر شهید داشتیم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, انقلاب نیوز,

نحوه آشنایی و ازدواج خود با شهید علیدوست را برایمان بگویید؟
,
, نحوه آشنایی و ازدواج خود با شهید علیدوست را برایمان بگویید؟,

وقتی دفتر زندگی مشترک خودم با مهدی را باز می کنم تمام صفحات زندگی ام سرشار از مهربانی و محبت مهدی ام است .
,
,

فروردین ماه سال 90 ساعت 9 شب بود که آقا مهدی با یک جعبه شیرینی برای خواستگاری منزل ما آمده بود ،  من هم با خوشحالی با سینی چای وارد اتاق شدم ، اولین بار بود که به صورتش خیره شده بودم  مهربانی ایشان من را  مجذوب خودش کرده بود انگار سالها بود که میشناختمش ، ایمان و صداقت حرفای مهدی من  را بیشتر عاشق می کرد، وقتی به چهره نورانی و معصومش یواشکی نگاه می کردم بنده دلم پاره می شد ، در دلم با خودم میگ فتم خدا جواب مناجات های منو داده ، درست مثل رویای نوجوانی ام بود با چشمانی درشت قد و قامت بلند و بی نهایت مهربان.
,
,

وقتی به من گفت که آرزو داشت و ملاکش برای ازدواج این بود که با  فرزند شهید یا سادات ازدواج کند هر ثانیه با حرفهاش عشق می کردم  چون من سادات بودم ، می گفت دوست دارم فردای قیامت به حضرت فاطمه زهرا (س) محرم باشم.
,
,

از شغل شهید و سخت های کارش می دانستید؟
,
, از شغل شهید و سخت های کارش می دانستید؟,

مهدی از شغل خودش  برایم  گفت و سختی هایی که در این راه بود می گفت که پابه پای من حاضری بیایی و در هر شرایطی کنارم باشی؟ من که مجذوبش شده بود، جواب مثبت دادم .
,
,
 
,
, ,

24 تیر ماه ساعت 5 عصر بهترین روز زندگی ام بود، من و مهدی سر سفره عقد بودیم .مجلس خیلی ساده و بی ریایی برگزار کردیم،  فضای مجلس پر بود از شادی مزین به صلوات در دلم مدام  دعا می کردم  دعا می کردم مهدی به همه آرزوهاش برسد همین.

دوران نامزدی من و آقا مهدی که بهترین دوران بود 2 ماه بود ، که بیشتر تفرجگاه ما گلزار شهدا و حرم حضرت معصومه(س) و جمکران بود مهدی  علاقه زیادی به دیدار از خانواده معظم شهدا و جانبازان داشت و علاقه شدیدی به حضرت امام خمینی (ره) داشت . در ایام سالگرد ارتحال امام تا مرقد مطهر امام پیاده می رفت و سربند که روش نوشته شده بود "رهسپاریم با ولایت تا شهادت " را به پیشانی می بست.

دقیقا 4 روز بعد جشن عروسی بود که ماموریت 1 ساله سردشت رفت، آقا مهدی همیشه پا در رکاب بود و در تمام مناطق حساس کشور حضور فعال داشت در این ماموریت ، آقا مهدی در یکی از عملیات ها بود که پایش روی مین می رود و ترکش وارد سرش میشود و تا مرز شهادت میرد ولی قسمت شهادتشش جای دیگری بود ، وقتی برگشت جانبازی خودش را  به هیچ جایی اعلام نکرد، مهدی هیچ تعلق دنیایی نداشت.
,
,
,
,
,
,

از تولد فرزندتان برایمان بگویید؟

آقا مهدی بچه خیلی دوست داشت آرزوش بود پسری داشته باشه و به خاطر ارادت و عشقی که به امام حسین (ع) داشت نامش را علی اصغر بگذارد وقتی گفتم قرار است بچه دار شویم خیلی خوشحال شد.
,
, از تولد فرزندتان برایمان بگویید؟,
,
,
 
,
, ,

25 مرداد ماه سال 92 پسرمان دقیقا روز تولد پدرش به دنیا آمد، زندگی مشترکمان  سرشار از صفا و صمیمیت و توکل به خدا بود،  تا اینکه سال94 مهدی از رفتن به یک ماموریت خاص صحبت می کرد ، رفتن به سوریه که به دست داعش افتاده بود، خیلی بی قرار بود به ندرت می خندید دغدغه رفتن به سوریه داشت.
,
,

شهید، ماموریت سوریه را چگونه با شما در میان گذاشت؟
,
, شهید، ماموریت سوریه را چگونه با شما در میان گذاشت؟,

مهدی خیلی ولایت مدار بود و شاگرد مکتب قرآن و اهل بیت(ع) و عاشورا بود واقعا به دنیا و زرق و برقش دلبسته نبود و دنیا را گذرا می دانست  مدام  می گفت من هدف والایی دارم و ذهن  من را کم کم آماده می کرد و از سوریه حرف میزد و می گفت آرزومه جانم را در راه بی بی زینب (س) فدا کنم ، خیلی بیقرار بود که حرم اهل بیت(ع) مورد هجوم قرار گرفته.
,
,

من در ابتدا خیلی مخالفت کردم ، من خیلی به آقا مهدی وابسته بودم و دوستش داشتم و دارم  میگفت من صدای بچه های سوری رو می شنوم ،حرم حضرت زینب(س) در خطر است و من باید برم  من با خدا معامله کردم و شما را بخدا می سپارم، شما هم به خدا توکل کنید و از حضرت زینب (س) می خوامه که برای تو دعا کند بعد از شنیدن حرف هاش من هم راضی شدم به سوریه برد.
,
, من صدای بچه های سوری رو می شنوم ،حرم حضرت زینب(س) در خطر است ,

از آخرین دیدار برایمایمان بگویید؟
,
, از آخرین دیدار برایمایمان بگویید؟,

شب اعزام خیلی خوشحال بود خودش وسایل هایش را  جمع می کرد ، عکس علی اصغر را روی دعای معراج چسباندم  و گذاشتم جیب سمت چپش  و به شوخی می گفتم وقتی داری شهید میشی به عکس علی نگاه کن و آسمانی شو و آقا مهدی فقط می خندید.
,
,

وقتی سوریه بود فقط ساعت های خاص می توانست تماس تلفنی بگیرد و وقتی تماس می گرفت سفارش علی اصغر را می کرد و می گفت خوب تربیتش کن تا حافظ قرآن و  ولایت مدار باشد.
,
, وقتی تماس می گرفت سفارش علی اصغر را می کرد و می گفت خوب تربیتش کن تا حافظ قرآن و  ولایت مدار باشد.,
 
,
, , ,

چگونه از شهادت همسرتان مطلع شدید؟
,
, چگونه از شهادت همسرتان مطلع شدید؟,

17 روز بود که سوریه بود و 25 مهرماه سال 94 به درجه رفیع شهادت رسید خیلی علاقه به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت و از پهلو ترکش خورد و آسمانی شد.
,
,

شب خواب آقا مهدی را دیدم که با لباس نظامی آمد منزل و گفت من ماموریتم را در سوریه انجام دادم و الان آمدم کنار شما باشم که از خواب بیدار شدم .
,
, شب خواب آقا مهدی را دیدم که با لباس نظامی آمد منزل و گفت من ماموریتم را در سوریه انجام دادم و الان آمدم کنار شما باشم که از خواب بیدار شدم .,

 ظهر بود که داشتم علی اصغر و می خواباندم که صدای گریه شنیدم و خواهرش به من گفت داداش شهید شده ؛ مثل مجسمه یخی شده بودم آن لحظه به این فکر می کردم من که اینقدر دوستش دارم نمی تونم تحمل کنم که دیگر قرار است مهدی را نببینم و دلم برایش خیلی تنگ می شود.
,
,

من درکی از اینکه شهید زنده است نداشتم تا اینکه همسر شجاع و مهربانم شهید شد همیشه احساس می کردم کنارمه و تنها نیستم و  نگاهم می کند و لبخند می زندکم کم حالم بهتر شد .
,
,

مراسم ایشان مصادف با سوم محرم بود، مراسم باشکوهی بود آقا مهدی می دانست محرم شهید می شود، بهش الهام شده بود در وصیت نامه اش هم اشاره کرده بود جالبه روز حضرت علی اصغر ایشان  را تشییع کردند و چهلم ایشان به صورت اتفاقی مسجد حضرت علی اصغر(ع) گرفته شد.
,
,
 
,
انتهای پیام/
]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه