برادر شهید محمد کاظم سرلک، از دورانی که با برادر سپری کرده میگوید و عشق به شهادت طلبی و پیروی از ولایت فقیه را عامل حرکت این شهید بزرگوار به سوی جبهههای جنگ میداند و می گوید: 10 روز طول کشید تا جسد برادرم از کردستان آورده و تحویل داده شود و این ایام برای مادر من به قدری سخت گذشت که به دلیل فشارهای عصبی به یکباره همه موهایش سفید شد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل ازپایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، فرزانه همتی - شهید محمد کاظم سرلک، متولد سال 42 بوده و ایشان قبل از رفتن به جبهه به عنوان کمک دندانپزشک البته با داشتن تجربه عملی، مشغول به کار بود و پس از مدتی از شروع جنگ تحمیلی، برای دفاع از میهن شتافت و نهایتا در تاریخ 10 آبان سال 61 در شهر بانه توسط کموله و دموکراتها به شهادت رسید.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
محمد صادق سرلک، برادر شهید گرامی در گفتوگو با پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس درباره ویژگیهای اخلاقی او گفت: از آنجایی که برادرم ازمن بزرگتر بود، خصوصیات اخلاقی وی، همواره برای من بسیار بارز و اثرگذار بود. او در بسیج بسیار فعالانه عمل میکرد و در ستادهای بسیج اقتصادی که زمان جنگ تشکیل شده بود، مشغول به کار شد تا بتواند دستی بر آتش داشته باشد و به مردم مستضعف کمک کنند. این شهید بزرگوار با حضور در ستادهای بسیج اقتصادی، بسیار به تامین مایحتاج مردم تنگدست و بیبضاعت جامعه اهتمام داشت و مسئول پخش مواد غذایی بین مردم بود.
آیا خاطرهای از برادرتان در ذهن دارید که مربوط به فعالیتهای ایشان در ستادهای بسیج اقتصادی باشد؟
,بله، خاطرهای را در این باره به یاد میآورم و همیشه به آن مفتخرم. روزی از طرف بسیج ستاد اقتصادی، بسته گوشتی را به درب منزل ما آوردند و گفتند این متعلق به شماست و چون آقای سرلک (اخوی شهید) این گوشتها را به خانه نمیآورد، ما مجبور شدیم خودمان برای شما بیاوریم.
,وقتی ایشان به خانه آمد و فهمید، فورا بسته گوشت را برداشت و گفت در این شهر خانوادههایی هستند که خیلی بیشتر از ما نیاز دارند و اصلا برای ما سزاوار نیست زیرا پدر من درآمد دارد و میتواند بخرد اما خانوادههایی هستند که هیچ راه درآمدی ندارند.
,این خاطرهایی که از برادر دارم همیشه آویزه گوش من باقی مانده است و بسیار افتخار میکنم که دیدگاه برادرم همواره اینگونه بود.
,همچنین در ذهن دارم که سابقا در بسیج، چیزی به اسم حقوق گرفتن مطرح نبود و فقط آخر ماه، مقداری پول روی میز میگذاشتند و هرکسی مقدار نیاز خود را برمیداشت. من آن زمان همراه با ایشان بودم و مبلغی را از بسیج گرفتم اما او با سرعت آمد و پرسید چقدر پول برداشتی؟ مقداری از آن پول را از من پس گرفت و گفت این مبلغ برای شما زیاد است.
,
چطور شد شهید محمد کاظم، تصمیم گرفت به جبهه برود؟ آیا خانوادهتان موافق رفتن ایشان بود؟
پدرم راضی به جبهه رفتن برادرم نبود. اما هرچه مخالفتهای والدین ما بیشتر میشد، شور حضور در جبهه را در خانه ما بیشتر میکرد. ما هفت برادر هستیم که علیرغم مخالفتهای مادر و پدر، یکی پس از دیگری با مدت زمانهای متفاوت در جبهههای جنگ حضور یافتیم. البته مخالفتهای پدر و مادر به خاطر این نبود که پسرانشان نباید از کشور و میهن خود دفاع کنند اما من و برادرانم معتقد بودیم که تا سفره مجاهدت در راه خدا پهن است باید از آن بهره برد.
,
در زمان جنگ، تصمیمهایی که گرفته میشد براساس دستورات حضرت امام خمینی (ره) بود. رهبر سفارش میکرد که جبههها را خالی نگذارید. جوانان نیز با شنیدن پیام رهبرشان، سر از پا نمیشناختند و پیرو ولایت به جبههها میشتافتند و برادر من هم مستثنی از این قضیه نبود و مانند همه رزمندهها با تبعیت از دستورات رهبر، تصمیم گرفت برای دفاع از میهن به جبهه برود.
وی در دوران مدرسه، جوانی و نوجوانی چگونه بود؟
,از آنجایی که من و برادر شهیدم اختلاف سنی زیادی نداشتیم، برخی عادتها و رفتارهای او را به یاد میآورم. زمانی که ما درس میخواندیم سازمان منافقین بهشدت روی دانشآموزان کار میکرد و به گونهای بود که معلم ما را در آن زمان از این قشر انتخاب کردند. اخوی شهید من تنها کسی بود که در مدرسه با قدرت در مقابل عقاید تحمیلی منافقین مقاومت میکرد.
,
گرچه برادرم آن زمان اطلاعات سیاسی خاصی هم نداشت اما با خواندن کتابهای مختلف سیاسی چپ گرا نیز مخالفت میکرد. حتی وقتی به کتابخانه میرفتیم از این قبیل کتابها زیاد بود و به نوعی تحمیل میشد تا خوانده شود و برادرم میدانست دشمن میخواهد گرایشها را عوض کند و راه جوانان انقلابی را منحرف کند.
شهید محمد کاظم، در وصیتنامه خود چه سفارشهایی داشت؟
,ایشان در وصیتنامه خود همه اهل خانواده بهویژه من را بسیار سفارش کرد به اینکه بعد از ایشان مراقب خانواده باشیم و تاکید کردند همواره از رهبر خودمان حمایت کنیم و پرچم شهدا را زمین نگذاریم.
,ایشان روی مساله حجاب بسیار غیرت داشتند و تاکید میکردند فرزندانی را که قرار است در آینده تحویل جامعه بدهیم، حامی ولایت فقیه تربیت کنیم و زنان و دختران خود را به حفظ عفت و پوشش اسلامی سفارش کنیم.
,
وی در اطاعت از امام خمینی (ره) بسیار اهتمام داشت و تلاش میکرد همه دستورات ایشان را انجام دهد و در وصیتنامه خود نیز ما را به این امر سفارش کرده است.
, ,
آنچه از همرزمهای برادر خود شنیدید، تعریف کنید.
,
سالی که برادرم به شهادت رسید تعدادی از همرزمان وی به خانه ما آمدند. مکررا از آنها شنیدم که شهید بزرگوار بسیار اهل نماز اول وقت بوده است. دوستان او از شهادتش ناراحت بودند اما مادر ما میگفت شما ناراحت نباشید، ما که خانواده او هستیم ازاینکه پسرمان به آرزوی خود رسیده است بسیار خوشحالیم.
زمانیکه خبر شهادت برادرتان به شما رسید، حال و هوای خانودهتان چگونه بود؟
,
برای مادر من از دست دادن محمد کاظم بسیار سخت بود. از زمانی که خبر شهادت را شنیدیم، 10 روز طول کشید تا جسد برادرم از کردستان آورده و تحویل داده شود و این ایام برای مادر من به قدری سخت گذشت که به دلیل فشارهای عصبی به یکباره همه موهایش سفید شد. بعد از تدفین ایشان، قدری دردهای خانواده التیام یافت.
چه نوع عشقی در این شهید بزرگوار موج میزد که او را به سمت جبهه کشانید؟
,
همه شهدای دوران دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم، در واقع مدافع خون حضرت امام حسین (ع) هستند و برادر من هم عشق وافری به سالار شهیدان داشت و میگفت ما شهادت طلبی را از امام حسین (ع) به ارث بردهایم و فرهنگ ایثار و شهادت در خون ما ایرانیها است.
به نظر من، اگر الان شیپور جنگ به صدا دربیاید، صفی نیست که از جوانان انقلابی و مومن پُرنشود. درست است که اکنون در کشور ما آرامش است اما در واقعیت هنوز هم جنگ داریم. همانطور که میبینیم جوانانمان برای دفاع از حرم آل الله همچنان میشتابند و این نشان میدهد که هنوز فرهنگ شهادت و ایثار را از دست ندادهایم زیرا رهبر فرزانه ما نیز مدافع حرم است و وجو د این رهبر ایثارگر است که جوانان ما را رُشد داده است.
,انتهای پیام/غ
]
ارسال دیدگاه