اخبار داغ

کنگره 5400 شهید استان کردستان؛

شهید دانش آموز سید قربان حسینی نسب/ شهادت،آرزویی که بی تاب آن بود

شهید دانش آموز سید قربان حسینی نسب/ شهادت،آرزویی که بی تاب آن بود
من همه راهها را رفتم اما راهی جز شهادت را نیافتم، همة گلها را بوییدم اما هیچ بویی را معطرتر از بوی شهادت احساس نکردم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سراب خبر، دانش آموز شهید سید قربان حسینی در دومین روز از فروردین ماه سال هزار و سیصد و 49 مصادف با عید قربان در قریه وینسار و در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود و به دلیل اینکه در روز عید قربان به دنیا آمده بود نام او را قربان نهادند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سراب خبر,

تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای وینسار سپری نمود و برای تحصیلات متوسطه به همدان عزیمت کرد؛ در دوران دبیرستان پیوسته شاگرد نمونه بود؛ هم از لحاظ درس و هم از نظر حسن سلوک.

,

پدر شهید سید قربان حسینی در بیان جزییات تحصیل وی گفت: سید قربان در زمینة توسعه وگسترش بسیج تلاش‌های بی وقفه‌ای داشت، یک بار برای اطلاع از وضع درسش به دبیرستان رفتم، مدیر دبیرستان، آقای صالحی بود. قبل از اینکه من چیزی بگویم ایشان گفتند: آقا سید! به خاطر داشتن چنین فرزند شایسته‌ای به شما تبریک می‌گویم، واقعاً ایشان نمونه هستند. در آن مدت شبهای پنج شنبه به روستا می‌آمد. 

,

 سیدحسین حسینی نسب ادامه داد: یک شب پنج شنبه با هم، در مجلس عزاداری شهید محمدرضا صادقی شرکت کردیم. قربان خیلی گریه کرد، پس از اتمام مراسم به منزل برگشتیم در خانه نیز بی تابی می کرد و مدام اشک از چشمانش جاری بود، گفتم: پسرم در مجلس شهید به اندازة کافی گریه‌کردی اینجا چرا گریه می‌کنی؟ گفت: پدر جان ! من از اینکه نمی توانم به جبهه بروم گریه می‌کنم می ترسم نتوانم به فوز شهادت نایل شوم از شما که پدر و مادر من هستید و نان حلال به من داده اید تقاضا دارم برای من دعا کنید که خداوند شهادت را قسمت من کند. ما خیلی ناراحت شدیم، روز بعد به همدان رفت و مدتی بعد از آن راهی جبهه شد.

,

مادر شهید سید قربان حسینی نسب نیز اظهار داشت: سال سوم متوسطه بود که به خیل بسیجیان سپاه اسلام پیوست و از طریق سپاه حضرت مهدی (عج) همدان به عملیات کربلای 5 اعزام شد.

,

فاطمه خواجوندی افزود: فرزندم سید قربان با ویژگی‌هایی که داشت انسانی استثنایی بود، متانت، حیا، صبر و بردباری و از همه مهمتر دینداری و تقوا و معنویت او بی‌مثل و مانند بود. من که مادر او بودم همیشه به حال او غبطه می‌خوردم، در دنیایی از معنویت غرق بود.

,

وی با اشاره به روزهای شهادت سید قربان بیان داشت: وقتی به منطقه اعزام شد، یک حس درونی به من می‌گفت که سید قربان دیگر بر نمی گردد، همیشه مضطرب بودم و احساس می‌کردم حادثه‌ای در شُرف واقع شدن است. شبی پسرم را در خواب دیدم که از جایگاهی رد می شد، من دنبالش رفتم، برگشت و گفت: مادر دنبالم نیا! اما من باز هم رفتم، او داخل مکانی شد که نزدیک مدرسة راهنمایی بودکه ایشان قبلاً در آنجا درس می‌خواندند، و از نظرم ناپدید شد، صبح که از خواب بیدار شدم، فهمیدم پسرم شهید شده است، متوجه رفتار پدرش شدم فهمیدم که خیلی نگران است، از او سؤال کردم چرا نگرانی ؟ گفت: خواب سید قربان را دیده ام، در این هنگام به یقین رسیدم. چند روز طول کشید تا جنازة شهید را آوردند، از من خواستند تا شهید را ببینم و با او وداع کنم، گفتم پس از خواندن نماز شهید می‌خواهم او را ببینم، وقتی که نمازش را خواندند به دیدار او رفتم، چهرة مبارکش را غرق بوسه کردم، بار سوم که او را بوسیدم صدایی شنیدم که می گفت: او را ببوس و از او خداحافظی کن که به حق ما از این شهید راضی هستیم.

,

فرازی از وصیت نامه شهید سید قربان حسینی نسب:

,

من در این مدت کوتاه عمرم تمام گلها را بوئیدم و گلی خوشبوتر از شهید پیدا نکردم و تمام عسلها را چشیدم و عسلی شیرین تر از شهادت پیدا نکردم و تمامم نورها را بررسی کردم و چیزی به نورانیت شهدا نیافتم.

,

من در درگاه احدیت انسان حقیری بیش نیستم که راه مولای خود را ادامه داده و جان بی ارزشم را تقدیم داشته ام.

,

پیامی برای خانواده های معظم شهدا دارم و آن این است که در مرگ عزیزان خود ضعف نشان نداده زیرا ضعف ما حربه است بدست منافقین که با ان ضربه به پیکر انقلاب و اسلام وارد می آورند و برای همکلاس ها و دانش آموزان مدرسه ام نیز پیامی دارم که هرگز امام عزیزمان را تنها نگذارید زیرا این رحمت الهی راهی است که شامل حال مستضعفان جهان شده است ، اوست که با مشت های فولادین خود بر استعمار و استکبار زده و آنها را در هم کوبیده تا توانسته است ملت مسلمان را از آن منجلابی که غربیون و وابستگان به غرب برایش به وجود آورده نجات دهد و تا می توانید درس بخوانید.

,

 انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه