اخبار داغ

یاد حاطره ها/

خاطره رزمنده میانه ای از یک هفته زندگی بدون آب و غذای در جنگل

خاطره رزمنده میانه ای از یک هفته زندگی بدون آب و غذای در جنگل
رضا جلوداری یکی از رزمندگان میانه ای دفاع مقدس از یک هفته زندگی بدون آب و غذای خود در جنگل در دوران دفاع مقدس می گوید.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از میانا، رضا جلوداری یکی از رزمندگان میانه ای می گوید: دریکی از هفته‌های بنام هفته زندگی در شرایط سخت و جنگل گروه‌بندی شدیم، علی آقا شدند فرمانده گروه ما قرار شد یک هفته کامل بدون آب و غذا و بدون سلاح گرم در یکی از جنگل‌های تند صعب‌العبور رها شویم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, میانا,

 

,

 

,

 

,

بازرسی‌های سخت اساتید آموزشی شروع شد و حتی بردن یک تیکه آدامس نیز ممنوع بود بعد از بازرسی و کنترل نیروهای آموزشی شبانه به یکی از جنگل‌های شمال انتقال یافتیم.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

در حین بازرسی بدنی از کوله‌پشتی فرمانده ما علی تجلایی دو عدد خمیردندان کشف شد که به گروه ما به خاطر حمل دو عدد خمیردندان از کوله‌پشتی آقای تجلایی حساس شدند و از علی آقا پرسیدن اینهاچیه !؟ علی آقا جواب داد که من اگر شب‌ها مسواک نزنم نمی‌توانم بخوابم، عادت کردم همیشه قبل از خواب مسواک بزنم.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

این اساتید به ما مشکوک شده بودند، درب مسواک را باز کردند دیدند پلمپ خمیرها نیز دست‌نخورده هست. حتی به برعکس نمودن درب مسواک پلمپ خمیردندان را باز کردند و فشار دادند دیدند که داخل آن خمیردندان هست. بالاخره خمیرها را تحویل گروه خودمان دادند و با یک نیشخند گفتند: اگر آب پیدا کردید آن موقع از این مسواک‌ها نیز استفاده ‌کنید.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

 

,

گروه ما جهت سپری کردن یک هفته بدون آب و غذا وزنده ماندن در جنگل را شروع کردیم و البته قبلاً در کلاس‌ها چگونه زنده ماندن در جنگل را فراگرفته بودیم نحوه گرفتن انواع مار و پختن و خوردن مار و انواع موجودات زنده و حیوانات وحشی و انواع پرندگان درخت‌های و میوه‌های جنگلی را فراگرفته بودیم.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

اگر این هفته را تحمل نمی‌کردیم از گردونه دوره اخراج می‌شدیم. به‌هرحال زندگی در جنگل را شروع کردیم دو روز اول را از برگ درختان و میوه‌های نارس جنگلی استفاده کردیم و هنوز به آب دسترسی پیدا نکرده بودیم. روز سوم علی آقا گفت:  بچه ها آن کوله پشتی من را بیاورید، دو روز خمیردندان می‌خوریم. همه حالمان به هم می‌خورد، به علی آقا گفتیم خاک می‌خوریم ولی خمیردندان نمی‌توانیم بخوریم .

,

 

,

 

,

 

,

 

,

 

,

علی خمیر دندان‌ها را آورد و  برخلاف مرسوم خمیرها را از ته خمیر که پرس مانند هست باز کردو گفت: من این دوتا خمیردندان را با حساسیت خاص قبل از اعزام در شهر از عسل پر کردم و از امروز عسل با برگ درختان را خواهیم خورد وآن دوتا خمیردندان که از عسل پرشده بود تا روز آخر به‌عنوان خورشت غذاهای جنگلی ما بود.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

یواش‌یواش به زنده ماندنمان امیدوار شدیم و یک وعده نیز پرنده مرده در جنگل پیدا کردیم و یک روز نهار آن را پختیم و خوردیم و روز سوم یک چشمه کوچک پیدا کردیم از آب گل‌آلود آنجا می‌خوردیم و مشکل آب ما با چشمه گل‌آلود تقریباً حل شد.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

روز چهارم بود در جنگل دنبال شکار و غذا بودیم به یک کلبه رسیدم که یک پیرمرد و یک پیرزن در آنجا با دوتا گاو زندگی می‌کردند. از مهمان‌نوازی آن دو پیرمرد و زن خیلی بهره‌مند شدیم.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

 روز پنجم بود که شیر گاو خوردیم و از چگونه زندگی در جنگل از تجربه آن پیرمرد و پیرزن خیلی بهره جستیم و به کمک آن‌ها یک چشمه زلال پیدا کردیم و روز ششم و هفتم را نیز با برگ درختان و عسل داخل خمیردندان‌ها که با مهارت کامل علی آقا با خودمان آورده بودیم و هفته زنده ماندن در شرایط سخت و جنگل را با نمره قبولی عالی سپری کردیم.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

 اگر عمری باقی ماند و فرصتی فراهم شد و مشغله‌های زندگی و کاری اجازه داد خاطرات دوران دفاع مقدس به‌ویژه عملیات فتح المبین در کنار سردار علی تجلایی و سایر شهدا را بازگو خواهم کرد.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

در خاتمه درود و رحمت و رضوان الهی بر سردار شهید علی تجلایی و سردار شهید علی رضا جبلی و سردار شهید قادر طهماسبی که هم دانشکده‌های خوب ما بودند که در دوران دفاع مقدس به فیض شهادت نائل آمدند و یک تصویر باقیمانده از آن دوران را دریک قاب در ذیل همین خاطره از طرف تنها بازمانده رضا جلوداری از قافله شهدا را جهت دوستان ارسال می‌کنم.

,

 

,

 

,

 

,

 

,

 

,

 

,

خبرنگار: داوود رضالو

,

انتهای پیام/

]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه