اخبار داغ

شهید محمد جعفر اسدی:

دوست نداریم امام خمینی (ره) تنها بماند

دوست نداریم امام خمینی (ره) تنها بماند
مادر شهید محمد جعفر اسدی نقل می کند: فرزندم می خواست به جبهه برود، اما من بهانه آوردم و خواستم از این کار منصرفش کنم. اما محمد جعفر در جوابم گفت: « مادر اگر من و امثال من به جبهه نرویم، امام تنها می ماند و ما دوست نداریم امام تنها بماند».
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، شهید محمد جعفر اسدی در اولین روز از فروردین ماه سال 1343 در شهر سریش آباد از توابع شهرستان قروه دیده به جهان گشود و تحت تربیت پدرش علی اکبر و مادرش شوکت قرار گرفت. محمد جعفر تا سال اول راهنمایی در زادگاهش به تحصیل ادامه داد، اما به دلیل مشکلاتی که دامن گیر خودش و خانواده اش بود ترک تحصیل کرد و خیلی زود مشغول به کار شد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پیشمرگ روح الله,

 

,

مردم سریش آباد در اولین روز پیروزی انقلاب اسلامی، با حضور گسترده در میدان اصلی شهرستان قروه با انقلاب اسلامی و آرمان های امام خمینی(ره) بیعت کردند و بعد از تشکیل نهاد های انقلابی، با عضویت در این نهادها با تمام وجود به حمایت از انقلاب اسلامی همت گماشتند.

,

 

,

شهید اسدی از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان قروه عازم مناطق عملیاتی شد. این فرزند اسلام علی رغم اینکه تازه ازدواج کرده بود و در انتظار دیدن فرزندش به سر می برد، از متعلقات دنیوی فارغ شد و در جهاد علیه عوامل استکبار شرکت جست و در روز دوازدهم مردادماه سال 1361 در منطقه توریور سنندج با اهدای خون پاکش به انقلاب اسلامی، به ملکوت اعلی پیوست و تنها یادگارش بعد از شهادت پدرش چشم به جهان گشود.

,

 

,

پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای شهر سریش آباد به خاک سپرده شده است.

,

 

,

مادر شهید نقل می کند:

, مادر شهید نقل می کند:,

 

,

با نذر و نیاز بسیار خداوند جعفر را به ما داد. جعفر تنها فرزند ذکور خانواده بود. وقتی ازدواج کرد خیلی جوان بود اما هیچ چیز، حتی زن و فرزند هم نتوانست جعفر را از رفتن به جبهه باز دارد. یک روز گفت: «مادر جان! می خواهم به جبهه بروم» من بهانه آوردم و خواستم از این کار منصرف شود. ولی جعفر در جوابم گفت: « مادر اگر من و امثال من به جبهه نرویم، امام تنها می ماند و ما دوست نداریم امام تنها بماند».

,

 

,

بعد از شهادت شهیدان بهشتی و رجایی، آدم دیگری شده بود. انگار دنیا را از یاد برده بود، با توجه به علاقه زیادی که به این دو عزیز داشت می گفت: این دنیا دیگر ارزش ماندن ندارد؛ چرا که بهشتی و رجایی هم شهید شدند. عاشق شهادت بود و سعی می کرد در همه عملیات ها شرکت کند، حتی با وجود انکه به تازگی ازدواج کرده بود. به خاطر شرکت در عملیات، چند ماه، چند ماه به مرخصی نمی آمد.

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه