اخبار داغ

طنزنامه؛

تکرار کنید، تجدید می‌شویم

تکرار کنید، تجدید می‌شویم
بگو اسحاق، مملکت دیگر به خاطر این برجامِ ما چه پیشرفت‌هایی کرده؟ تا ما با این حقایق بدهیم پدر جبرائیلی را دربیاورند. اسحاق گفت: دلار واقعاً پیشرفت کرده است، خدا را شکر شرمنده آمریکا نشدیم، دلار در کشورمان هی پیشرفت می‌کند، هی خودش را می‌کشد بالا.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از بلاغ، در دفترمان نشسته بودیم، هوا اصلاً زمستانی نیست، نمی‌دانیم این محیط زیست دارد چه کار می‌کند، معصومه ابتکار را برداشتیم، این جدیدیه که آمد اصلاً توجیه نیست، لااقل معصومه گَه گُداری دنبال این شکارچی‌ها می‌کرد و سر به سر این جک و جانورها می‌گذاشت، ابرها را یک سیخی می‌داد باران می‌آمد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, بلاغ,

هوا اینقدر گرم شد که ما گفتیم محمود واعظی کنترل اسپلیت‌ها را بیاورد و گور بابای برق کرده، همه را روشن کند، ما زیاد گرمایی هستیم، همه جا باید خنک باشد، برای همین از خوزستان و سیستان و بوشهر و اینها همیشۀ خدا متواری بودیم.

به اسحاق اظهار کردیم: الحمدلله که بچه‌های وزیر وزرا سر و سامان گرفتند، حالا باید به فکر برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌هایشان باشیم، بالاخره آنها هم از دایی و عموی خود انتظاری دارند، سرشان باید بالا باشد.

خیلی تاکید کردیم که اگر بیکارند، بیایند بروند یک‌جایی مشغول شوند، با یک حقوق چند میلیونی بخور و نمیر که ملت مشکلی ندارند، اینها هم فرزندان همین آب و خاک‌اند.

اظهار کردیم: اسحاق جان، اسحاق گفت: بله! اظهار کردیم: عید نزدیک است، برای خرید عید کجا می‌روی، ترکیه یا ایتالیا؟؟ هر جا می‌روی بگو ما هم با تو بیاییم، فشار کار روی ما زیاد شده، نیاز به استراحت و تفریح داریم.

اسحاق به ما ابراز کرد: می‌روم مترو خرید می‌کنم، چند شب پیش که با مترو می‌آمدم خانه؛ یک چند تا نان رضوی و محافظ کنترل و چند جین جوراب که مغازه‌ها دارند 20 هزار تومان و مترو دارد 5 هزار تومان خریدم، خیلی تعجب کردم، واقعا قطار اقتصاد در مترو به خوبی تَلَق تولوق می‌کند، در مترو ما همگی آثار برجام را به خوبی مشاهده کردیم.

گفتیم: راست می‌گویی اسحاق، مارک هم دارند!؟؟

اسحاق گفت: اگر هم مارک نداشته باشند، ما باید به فکر اقتصاد مملکت باشیم.

اظهار کردیم: اسحاق! یک لیست نوشتیم گفتیم با هم برویم خریدهایمان را بکنیم، اگر می‌روی مترو ما هم می‌آییم، پولمان که نقد است، ما از زمان بچگی‌مان توی سرخه، همیشه نقدی کار می‌کردیم، فریدون گاهی عادت به نسیه داشت، اما ما فقط می‌گفتیم نقد!

نور به قبرش ببارد، حاج اکبر، یک‌بار از ما پول نقد گرفت، که برای ما کلاس جت اسکی بگذارد، اما زود نور به قبری شد، کاش یک رسید می‌گرفتیم، نمی‌دانیم طلبمان را چطوری از فائزه و مهدی زنده کنیم.

باز اظهار کردیم: بگو اسحاق، مملکت دیگر به خاطر این برجامِ ما چه پیشرفت‌هایی کرده؟ تا ما با این حقایق بدهیم پدر جبرائیلی را دربیاورند.

اسحاق گفت: دلار واقعاً پیشرفت کرده است، خدا را شکر شرمنده آمریکا نشدیم، دلار در کشورمان هی پیشرفت می‌کند، هی خودش را می‌کشد بالا.

اظهار کردیم: بیا اسحاق دوباره با هم زار بزنیم و اشک بریزیم، این‌بار اشک شوق و شادی تا خدا این شادی‌ها را از ما نگیرد.

اظهار کردیم: اسحاق! همینطور که بعد از 8 سال بیکاریِ تو، ما دستت را در دولت بند کردیم، تو هم باید 1400 که رئیس‌جمهور شدی، ما را معاون اول خودت کنی.

اسحاق هم به ما قول داد، ما روی قولش حساب می‌کنیم، ما 1400 که خداحافظی کردیم، دوباره بر می‌گردیم، و همه تیتر می‌زنند: حسن بر می‌گردد.

هی تکرار می‌کنند، هی تجدید می‌شویم.

حسن روحانی/ 2 بهمن 96/ دفتر ریاست جمهوری خودمان
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
 
,
 
,
انتهای پیام/
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه