در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، برای کسانی که به موضوع دگرگونی پارادایمهای حاکم بر دانش علاقهمندند، توماس کوهن، نام آشنایی است. کوهن اندیشمندی است که با نگارش کتاب «ساختار انقلابهای علمی»، طرحی نو در جهان دانش درانداخت و چنانکه کسانی نوشتهاند «طوفانی در برخی از رشتههای علمی به پا کرد.» فارغ از نقدهای شایسته تأملی که کسانی در داخل و خارج از کشور بر اندیشههای کوهن نگاشتهاند، در این اندیشهها نکات برجستهای وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار بگیرد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,هدف از این نوشتار بررسی این مسأله است که مطرح شدن «الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی» با مولفههایی که توماس کوهن به عنوان نشانههای یک پارادایمشیفت برمیشمارد چقدر انطباق دارد.
,به عنوان یک پیشگفتار کوتاه باید بدانیم که یکی از مفاهیم اساسی در اندیشه کوهن، مفهوم پارادایم علمی است و کوهن علاقهمند بود که به چگونگی تولد یک پارادایم بیاندیشد. تولد یک پارادایم در نگاه او ملازم با یک انقلاب علمی است؛ بنابراین تشخیص یک انقلاب علمی نیز مسألهای مهم در اندیشه کوهن به شمار میرود. او انقلاب را رفتن از یک جهان به جهانی دیگر میداند؛ جهانی که در آن حتی واژههای یکسان نیز معناهای متفاوتی دارند.
,کوهن همچنین معتقد است که دانشمندان «علم عادی» نوعا موضعی غیرانتقادی نسبت به پارادایمهای حاکم دارند. در یک پارادایم حاکم، دانشمندان سنگی بر روی سنگ دانش موجود میگذارند و بنایی پی میافکنند و این روند تا زمانی ادامه مییابد که این بنا فروبریزد! بر پایه این یافتههاست که کوهن مفهوم خلق پارادایم جدید و جابجایی پارادایمها یا پارادایم شیفت را تشریح میکند. از نگاه او خلق پارادایم جدید، به صورت ناگهانی اتفاق میافتد و در پی آن، دانشمندان، جهان را از منظری دیگرگونه خواهند دید.
میاننوشت: «یکی دو سال قبل بود که یکی از اهالی رسانه در مطلبی، پارادایم شیفت را یکی از الزامات توسعه خوانده و تأکید کرده بود که زیرساخت فکری حاکمان، تصمیمگیران، سیاستگذاران و مدیران جامعه، عامل مهم توسعه آن جامعه است. این سخن البته در استدلال سخن درستی است اما در مفهوم با یک خطای بزرگ مواجه است که در خلال این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.»
مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها
نکته مهمی که کوهن به آن اشاره میکند این است که فرایند خلق پارادایم جدید، هنگامی آغاز میشود که دانشی که با پیدایش یک پارادایم در حل معماها، به موفقیتهایی دست یافته بود، به هر روی در وضعیت حاکم خود، با ناهنجاریها و چالشهای نامتعارف و خلاف قاعدهای روبرو شود و این ناهنجاریها زیاد و زیادتر شوند تا آنجا که جهان علم، مجبور شود به این ناهنجاریها اعتنا کند. بدیهی است پارادایم جدیدی که خلق میشود از این ناهنجاریها و چالشها تهی است و امیدهای تازهای را با خود به همراه میآورد. این یک انقلاب علمی است که با دگرگونی پیشفرضها و روشهای علمی به منظور حل بهتر مسائل و معماها رخ میدهد.
بگذارید در اینجا قدری به صورت مصداقی به بحث ادامه دهیم. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که کمونیسم که شاخهای از سوسیالیسم بود در شرق ریشه دوانده و مدعی بود که میتواند به مسائل بشر پاسخ دهد. چنانکه پیشتر در مقاله «توسعهی شکستخورده» یادآوری کرده بودم، همانطور که «اون چادویک» در کتاب the secularization of the European mind in the nineteenth century مینویسد، در سوی دیگر جهان نیز کسانی از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در تکاپوی بازنگری در مبانی لیبرالیسم بودند و تلاش میکردند که با اصلاح لیبرالیسم، در جهت رفع فقر قدمی بردارند.
آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟
دیرزمانی نپایید که بنای کمونیسم با فروپاشی شوروی فروریخت و لیبرالیسم عرصه را برای تاخت و تاز فراختر یافت. اکنون این پرسش مهم مطرح است که آیا روشهای لیبرالیستی موفق شدند به وضعیت بشر سر و سامانی بدهند؟ این پرسشی است که نه آمارها و نه سیاستمداران جهان به آن پاسخ مثبتی نمیدهند.
بنیاد «راهحلهای توسعه پایدار» که همهساله لیست خوشبختترین و بدبختترین کشورهای جهان را منتشر میکند، در سال گذشته ایالات متحده آمریکا را پس از مکزیک در رده پانزدهم کشورهای خوشبخت جهان قرار داد. هرچند ممکن است ما در معیارهای خوشبخت بودن یک کشور، با اعضای بنیاد راهحلهای توسعه پایدار اختلافنظرهایی داشته باشیم، اما در این ردهبندی نکات جالبتوجهی وجود دارد.
مکزیک کشوری است که 55 میلیون فقیر دارد؛ یعنی چیزی در حدود نیمی از مردم مکزیک در فقر به سر میّبرند. آمارها میگویند که درآمد 12 میلیوننفر در مکزیک روزانه یک دلار است!(خبرگزاری فارس) در سال 2011، مکزیک جزو پنج ناحیه قاره آمریکا بود که بالاترین نرخ ناامنی غذایی در حوزه کودکان را داشت! تصور کنید چنین کشوری، در ردهبندی کشورهای خوشبخت جهان، بالاتر از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است!
بر اساس اطلاعاتی که پایگاه feedingamerica.org منتشر کرده است، در سال 2015، 43.1 میلیوننفر از مردم آمریکا یعنی حدود 13.5 درصد از مردم آمریکا در فقر به سر میبردند و در همین سال 42.2 میلیون آمریکایی، متشکل از 29.1 میلیون بزرگسال و 13.1 میلیون کودک در شرایط ناامن غذایی به سر میبردند. آمارهای سال 2012 نیز نشان میدهد که در این سال 16.1 میلیون کودک معادل 22 درصد از کودکان آمریکایی در فقر زندگی میکردند.
در مهرماه سال جاری نیز ترامپ در خلال یک سخنرانی در جمع طرفدارانش در ایالت ویرجینیا، اعلام کرد که 17 میلیون زن و کودک فقیر در آمریکا زندگی میکنند.
توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!
با این آمارها، چگونه میتوان مدعی شد که روشهای لیبرالیستی توسعه موفق بودهاند؟ زمانی بود که دانشمندان و فیلسوفان، موضعی غیرانتقادی نسبت به لیبرالیسم داشتند و هرچه مینوشتند و میگفتند در جهت تقویت لیبرالیسم بود. اما به عنوان یک مصداق، آیا بنای توسعه لیبرالیستی همچنان مستحکم است؟ اینجاست که خطای آن دوست اهل رسانه که معتقد بود پارادایمشیفت به عنوان یکی از الزامات توسعه باید در اذهان سیاستمداران در ایران اتفاق بیفتد، آشکار میشود... باید روشن شود که از کدام توسعه سخن میگوییم و آیا قرار است غایت توسعه ما، مشابه وضعیتی باشد که اکنون در آمریکا حاکم است؟
بگذارید قدری علمیتر به موضوع نگاه کنیم. لیبرالیسم و روشهای لیبرالیستی توسعه، بیتردید موفقیتهایی را در خلال پیدایش و گسترش خود به دست آوردهاند اما در پارادایم حاکم، ناهنجاریهایی به نام فقر و عدم امنیت غذایی نیز بروز کرده است. این ناهنجاریها آنقدرها کوچک نیستند که بتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اگر به مناظرات ریاست جمهوری آمریکا مراجعه کنید، نمونه این ناهنجاریها را بسیار بسیار بیش از آنچه در اینجا ذکر شد مییابید. این ناهنجاریها، نامتعارف و خلافه قاعده هستند؛ به این معنی که قرار نبود توسعه لیبرالیستی به این منزلگاه برسد. اینک در شرایطی هستیم که جهان علم مجبور است به این چالشها اعتنا کند؛ کما این که اعتنا هم کرده و اقتصاددانهای بزرگی در جهان از فروپاشی علم اقتصاد سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند.
اگر توماس کوهن زنده بود احتمالا احساس میکرد که ما در مرحله خلق یک پارادایم جدید هستیم. پارادایمی که باید از این ناهنجاریها تهی باشد و امیدهای تازهای با خود به همراه آورد. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی در این «پارادایمشیفت» تغییر خواهد کرد.
یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!
در این میان، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این ظرفیت را دارد که به عنوان پارادایمی جدید در جهان دانش مطرح شود. اصل وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از پیشفرضها را در جهان تغییر داد. در جهانی که مادهگرایی و سودانگاری در آن حرف نخست را میزد، کسانی به پاخاستند و یک انقلاب معنوی را رقم زدند! این شاید برای دستگاه هاضمه جهان، چندان قابل هضم نباشد. سردمداران این انقلاب از همان ابتدا بر این مسأله مهم تأکید داشتند که اسلام، ظرفیت مدیریت جهانی را دارد و این سخنی بود که به گوش خیلی از داخلیها هم ناآشنا بود و تجربه ثابت کرد که ما در عمل به این سخن سرمداران خود باور نداشتیم و هنوز هم چندان باور نداریم.
کپیبرداری از توسعه غربی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب به همینجایی منجر شده که میبینید! ما اینک در شرایطی هستیم که نمیتوانیم به فضیحتهایی که کپیبرداری از توسعه غربی در ایران رقم زده است، بیاعتنا بمانیم؛ کما این که بیاعتنا هم نماندهایم.
گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی
رهبر معظم انقلاب، بارها در سخنان خود از الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی و نیز از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و این هدایتها زمینههای مطلوبی برای پارادایمسازی در حوزه پیشرفت اسلامی-ایرانی فراهم کرده است. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی هدایت جامعه در این گفتمان جدید تغییر خواهد کرد. به طور مثال، این پیشفرض که اقتصاد و سود اقتصادی باید مبنای توسعه باشد، در گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی گزارهای پذیرفته شده نیست؛ بلکه در این گفتمان سود اجتماعی است که اصالت مییابد. هم از اینگونه است که در گفتمان پیشرفت اسلامی، خرید هواپیما یک گام در جهت توسعه محسوب نمیشود؛ بلکه این پیشرفتهای علمی در حوزه هوافضاست که اصالت دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که مسأله رفع فقر، مهمترین مسأله نظام جمهوری اسلامی است؛ اما بدیهی است که گفتمان پیشرفت ایرانی-اسلامی برای رفع فقر به سراغ ایدههای غربی نخواهد رفت؛ چراکه اگر قرار بود این ایدهها منجی باشند، 13.1 میلیون کودک آمریکایی را که در شرایط ناامن غذایی به سر میبرند نجات میدادند.
حاصل این مقطع از سخن این است که به نظر میرسد گفتمان مبتنی بر الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت، یک پارادایمشیفت در فضای گفتمانهای موجود خواهد بود ؛ کما این که خود این گفتمان نیز حاصل پارادایمشیفتی به نام انقلاب اسلامی بوده است.
مسأله دیگری که توماس کوهن مطرح میکند، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی است. این مسأله البته به دلیل نقدهای فراوانی که بر آن وارد شد، مورد اصلاح و بازنگری خود کوهن نیز قرار گرفت. معنایی که کوهن از قیاسناپذیری در ذهن داشت به زعم بسیاری از متفکران به نسبیتانگاری منجر میشد؛ چرا که او معتقد بود پارادایمها به دلیل این که در فضاهای کاملا متفاوتی شکل میگیرند و توسعه مییابند، نمیتوانند یکدیگر را قضاوت کنند و نیز نمیتوانند با یکدیگر قیاس شوند.
کدام پرسشها در اولویت هستند؟
نکته مهمی که کوهن مطرح میکند این است که دانشمندان در پارادایمهای مختلف حتی روی این مسأله که چه سوالاتی برای پاسخ دادن واجد اولویت و اهمیت هستند، با یکدیگر اتفاقنظر ندارند. حتی معنای واژههای یکسانی که در دو پارادایم به کار میرود نیز با هم متفاوت است؛ چراکه دانشمندان دو پارادایم، در دو جهان مختلف زندگی میکنند...
ما البته مفهومی که از قیاسناپذیری در ذهن توماس کوهن بود را نمیتوانیم به طور مطلق بپذیریم؛ اما حقیقت آن است که پارادایمهای حاکم بر گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، چندان با پارادایمهای حاکم بر توسعه غربی قابل مقایسه نیستند و این البته به معنای آن نیست که آنچه که در درون این پارادایمها اتفاق میافتد و آنچه که از این پارادایمها نتیجه میشود نیز قابل مقایسه نباشند.
گفتمان حاکم بر پیشرفت اسلامی-ایرانی در یک فضای اسلامی-ایرانی شکل میگیرد؛ این در حالی است که بسیاری از مفاهیم اسلامی برای «دیگران» بیگانه است. تصور کنید شخصیتی مثل ترامپ پای درس علامه جوادی آملی بنشیند! او در بدایت امر چیزی که از این مفاهیم خواهد فهمید «تقریبا هیچ» است؛ چرا که حتی معنای واژههایی که از علامه جوادی آملی میشنود با معنایی که از واژهها در ذهن دارد تفاوت دارد.
وسواس مستحسن در انتخاب واژگان
به همین خاطر است که در طرحریزی گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، در انتخاب واژگان وسواس بسیاری به خرج داده میشود؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب از بکاربردن واژه توسعه نیز احتراز و به جای آن از واژه پیشرفت استفاده میکنند.
از طرفی اهمیت و اولویت پرداختن به مسائل مختلف نیز در گفتمان پیشرفت اسلامی، تفاوتهای بسیاری با گفتمان حاکم بر توسعه غربی دارد و اینک که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف به تهیه و تصویب الگوی پیشرفت اسلامی کردهاند، دولت باید توجه داشته باشد که اولویت مسائل در اسلام چگونه تبیین میشود-هرچند در این ارتباط انتظار چندانی از دولت نداریم!-
به طور مثال در اسلام، درست بر خلاف توسعه غربی که معیارها به معنای مادی کلمه سودانگارانه هستند، زکات به عنوان یکی از روشهای مهم فقرزدایی مطرح میشود. روشی که در آن ایثار و تطهیر و سود معنوی با این پیشفرض مهم که «داد و دهش» از این جنس، هیچ نسبتی با ضرر اقتصادی ندارد، اصل قرار گرفته است. بنابراین یک اولویت مهم در راستای حاکمیت گفتمان پیشرفت اسلامی، ترویج فرهنگ زکات-به معنای عام کلمه و در تمامی شئون- خواهد بود.
یا در نمونهای دیگر، بر خلاف توسعه غربی که حقوق زنان را به گونهای مطرح میکند که بسیاری از بنیانهای اجتماعی فرومیریزد؛ اسلام، در میانه صداهای مزاحم، کارویژه زن را انسانسازی و خانوادهداری میداند. بگذریم که آن شعارهای فمینیستی به فروش زنان به عنوان بردههای جنسی در قلب تمدن بشری!! منجر شده است.
هم از اینگونه است که وقتی از نظام آموزشی مبتنی بر گفتمان پیشرفت اسلامی سخن میگوییم میدانیم که مهمترین چیزی که قرار است به فرزندانمان آموزش داده شود، خدامحوری عملی است که این مهم با روشهایی که ظرف فکری دانشآموزان را توسعه میدهند، صورت میگیرد و نه انباشتن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی که دیرزمانی از یادگیری آنها نخواهد گذشت که به فراموشی سپرده میشوند!
پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر
بنابراین باید گفت از این منظر که ما از دو چارچوب فکری مختلف به موضوع توسعه و پیشرفت نگاه میکنیم، پارادایمهای غربی و اسلامی با یکدیگر قیاسناپذیرند. اما قیاس نتایج حاکمیت این دو گفتمان متعارض، مقولهای است که بهرههای بسیاری را به دنبال دارد.
کوتاه سخن؛ در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود. در گفتمان پیشرفت اسلامی، رکن رکین خانواده با ستون محکمی چون مادر، با استحکام خود از بسیاری از هزینههای اجتماعی میکاهد؛ حال آن که رهاورد توسعه غربی، توسعه روزافزون حرامزادگانی است که نمیدانند چرا پدر و مادرشان مسئولیت لذت کوتاهمدت خود را نپذیرفتهاند و میدانند که جهان اگر با اعمال رویکردهای جنسیتی به همین مسیر ادامه دهد به یک یتیمخانه بزرگ تبدیل خواهد شد!
کوتاهسخن؛ منتظر یک پارادایمشیفت عظیم باشید!
انتهای پیام/
کوهن همچنین معتقد است که دانشمندان «علم عادی» نوعا موضعی غیرانتقادی نسبت به پارادایمهای حاکم دارند. در یک پارادایم حاکم، دانشمندان سنگی بر روی سنگ دانش موجود میگذارند و بنایی پی میافکنند و این روند تا زمانی ادامه مییابد که این بنا فروبریزد! بر پایه این یافتههاست که کوهن مفهوم خلق پارادایم جدید و جابجایی پارادایمها یا پارادایم شیفت را تشریح میکند. از نگاه او خلق پارادایم جدید، به صورت ناگهانی اتفاق میافتد و در پی آن، دانشمندان، جهان را از منظری دیگرگونه خواهند دید.
میاننوشت: «یکی دو سال قبل بود که یکی از اهالی رسانه در مطلبی، پارادایم شیفت را یکی از الزامات توسعه خوانده و تأکید کرده بود که زیرساخت فکری حاکمان، تصمیمگیران، سیاستگذاران و مدیران جامعه، عامل مهم توسعه آن جامعه است. این سخن البته در استدلال سخن درستی است اما در مفهوم با یک خطای بزرگ مواجه است که در خلال این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.»
مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها
نکته مهمی که کوهن به آن اشاره میکند این است که فرایند خلق پارادایم جدید، هنگامی آغاز میشود که دانشی که با پیدایش یک پارادایم در حل معماها، به موفقیتهایی دست یافته بود، به هر روی در وضعیت حاکم خود، با ناهنجاریها و چالشهای نامتعارف و خلاف قاعدهای روبرو شود و این ناهنجاریها زیاد و زیادتر شوند تا آنجا که جهان علم، مجبور شود به این ناهنجاریها اعتنا کند. بدیهی است پارادایم جدیدی که خلق میشود از این ناهنجاریها و چالشها تهی است و امیدهای تازهای را با خود به همراه میآورد. این یک انقلاب علمی است که با دگرگونی پیشفرضها و روشهای علمی به منظور حل بهتر مسائل و معماها رخ میدهد.
بگذارید در اینجا قدری به صورت مصداقی به بحث ادامه دهیم. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که کمونیسم که شاخهای از سوسیالیسم بود در شرق ریشه دوانده و مدعی بود که میتواند به مسائل بشر پاسخ دهد. چنانکه پیشتر در مقاله «توسعهی شکستخورده» یادآوری کرده بودم، همانطور که «اون چادویک» در کتاب the secularization of the European mind in the nineteenth century مینویسد، در سوی دیگر جهان نیز کسانی از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در تکاپوی بازنگری در مبانی لیبرالیسم بودند و تلاش میکردند که با اصلاح لیبرالیسم، در جهت رفع فقر قدمی بردارند.
آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟
دیرزمانی نپایید که بنای کمونیسم با فروپاشی شوروی فروریخت و لیبرالیسم عرصه را برای تاخت و تاز فراختر یافت. اکنون این پرسش مهم مطرح است که آیا روشهای لیبرالیستی موفق شدند به وضعیت بشر سر و سامانی بدهند؟ این پرسشی است که نه آمارها و نه سیاستمداران جهان به آن پاسخ مثبتی نمیدهند.
بنیاد «راهحلهای توسعه پایدار» که همهساله لیست خوشبختترین و بدبختترین کشورهای جهان را منتشر میکند، در سال گذشته ایالات متحده آمریکا را پس از مکزیک در رده پانزدهم کشورهای خوشبخت جهان قرار داد. هرچند ممکن است ما در معیارهای خوشبخت بودن یک کشور، با اعضای بنیاد راهحلهای توسعه پایدار اختلافنظرهایی داشته باشیم، اما در این ردهبندی نکات جالبتوجهی وجود دارد.
مکزیک کشوری است که 55 میلیون فقیر دارد؛ یعنی چیزی در حدود نیمی از مردم مکزیک در فقر به سر میّبرند. آمارها میگویند که درآمد 12 میلیوننفر در مکزیک روزانه یک دلار است!(خبرگزاری فارس) در سال 2011، مکزیک جزو پنج ناحیه قاره آمریکا بود که بالاترین نرخ ناامنی غذایی در حوزه کودکان را داشت! تصور کنید چنین کشوری، در ردهبندی کشورهای خوشبخت جهان، بالاتر از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است!
بر اساس اطلاعاتی که پایگاه feedingamerica.org منتشر کرده است، در سال 2015، 43.1 میلیوننفر از مردم آمریکا یعنی حدود 13.5 درصد از مردم آمریکا در فقر به سر میبردند و در همین سال 42.2 میلیون آمریکایی، متشکل از 29.1 میلیون بزرگسال و 13.1 میلیون کودک در شرایط ناامن غذایی به سر میبردند. آمارهای سال 2012 نیز نشان میدهد که در این سال 16.1 میلیون کودک معادل 22 درصد از کودکان آمریکایی در فقر زندگی میکردند.
در مهرماه سال جاری نیز ترامپ در خلال یک سخنرانی در جمع طرفدارانش در ایالت ویرجینیا، اعلام کرد که 17 میلیون زن و کودک فقیر در آمریکا زندگی میکنند.
توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!
با این آمارها، چگونه میتوان مدعی شد که روشهای لیبرالیستی توسعه موفق بودهاند؟ زمانی بود که دانشمندان و فیلسوفان، موضعی غیرانتقادی نسبت به لیبرالیسم داشتند و هرچه مینوشتند و میگفتند در جهت تقویت لیبرالیسم بود. اما به عنوان یک مصداق، آیا بنای توسعه لیبرالیستی همچنان مستحکم است؟ اینجاست که خطای آن دوست اهل رسانه که معتقد بود پارادایمشیفت به عنوان یکی از الزامات توسعه باید در اذهان سیاستمداران در ایران اتفاق بیفتد، آشکار میشود... باید روشن شود که از کدام توسعه سخن میگوییم و آیا قرار است غایت توسعه ما، مشابه وضعیتی باشد که اکنون در آمریکا حاکم است؟
بگذارید قدری علمیتر به موضوع نگاه کنیم. لیبرالیسم و روشهای لیبرالیستی توسعه، بیتردید موفقیتهایی را در خلال پیدایش و گسترش خود به دست آوردهاند اما در پارادایم حاکم، ناهنجاریهایی به نام فقر و عدم امنیت غذایی نیز بروز کرده است. این ناهنجاریها آنقدرها کوچک نیستند که بتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اگر به مناظرات ریاست جمهوری آمریکا مراجعه کنید، نمونه این ناهنجاریها را بسیار بسیار بیش از آنچه در اینجا ذکر شد مییابید. این ناهنجاریها، نامتعارف و خلافه قاعده هستند؛ به این معنی که قرار نبود توسعه لیبرالیستی به این منزلگاه برسد. اینک در شرایطی هستیم که جهان علم مجبور است به این چالشها اعتنا کند؛ کما این که اعتنا هم کرده و اقتصاددانهای بزرگی در جهان از فروپاشی علم اقتصاد سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند.
اگر توماس کوهن زنده بود احتمالا احساس میکرد که ما در مرحله خلق یک پارادایم جدید هستیم. پارادایمی که باید از این ناهنجاریها تهی باشد و امیدهای تازهای با خود به همراه آورد. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی در این «پارادایمشیفت» تغییر خواهد کرد.
یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!
در این میان، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این ظرفیت را دارد که به عنوان پارادایمی جدید در جهان دانش مطرح شود. اصل وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از پیشفرضها را در جهان تغییر داد. در جهانی که مادهگرایی و سودانگاری در آن حرف نخست را میزد، کسانی به پاخاستند و یک انقلاب معنوی را رقم زدند! این شاید برای دستگاه هاضمه جهان، چندان قابل هضم نباشد. سردمداران این انقلاب از همان ابتدا بر این مسأله مهم تأکید داشتند که اسلام، ظرفیت مدیریت جهانی را دارد و این سخنی بود که به گوش خیلی از داخلیها هم ناآشنا بود و تجربه ثابت کرد که ما در عمل به این سخن سرمداران خود باور نداشتیم و هنوز هم چندان باور نداریم.
کپیبرداری از توسعه غربی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب به همینجایی منجر شده که میبینید! ما اینک در شرایطی هستیم که نمیتوانیم به فضیحتهایی که کپیبرداری از توسعه غربی در ایران رقم زده است، بیاعتنا بمانیم؛ کما این که بیاعتنا هم نماندهایم.
گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی
رهبر معظم انقلاب، بارها در سخنان خود از الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی و نیز از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و این هدایتها زمینههای مطلوبی برای پارادایمسازی در حوزه پیشرفت اسلامی-ایرانی فراهم کرده است. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی هدایت جامعه در این گفتمان جدید تغییر خواهد کرد. به طور مثال، این پیشفرض که اقتصاد و سود اقتصادی باید مبنای توسعه باشد، در گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی گزارهای پذیرفته شده نیست؛ بلکه در این گفتمان سود اجتماعی است که اصالت مییابد. هم از اینگونه است که در گفتمان پیشرفت اسلامی، خرید هواپیما یک گام در جهت توسعه محسوب نمیشود؛ بلکه این پیشرفتهای علمی در حوزه هوافضاست که اصالت دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که مسأله رفع فقر، مهمترین مسأله نظام جمهوری اسلامی است؛ اما بدیهی است که گفتمان پیشرفت ایرانی-اسلامی برای رفع فقر به سراغ ایدههای غربی نخواهد رفت؛ چراکه اگر قرار بود این ایدهها منجی باشند، 13.1 میلیون کودک آمریکایی را که در شرایط ناامن غذایی به سر میبرند نجات میدادند.
حاصل این مقطع از سخن این است که به نظر میرسد گفتمان مبتنی بر الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت، یک پارادایمشیفت در فضای گفتمانهای موجود خواهد بود ؛ کما این که خود این گفتمان نیز حاصل پارادایمشیفتی به نام انقلاب اسلامی بوده است.
مسأله دیگری که توماس کوهن مطرح میکند، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی است. این مسأله البته به دلیل نقدهای فراوانی که بر آن وارد شد، مورد اصلاح و بازنگری خود کوهن نیز قرار گرفت. معنایی که کوهن از قیاسناپذیری در ذهن داشت به زعم بسیاری از متفکران به نسبیتانگاری منجر میشد؛ چرا که او معتقد بود پارادایمها به دلیل این که در فضاهای کاملا متفاوتی شکل میگیرند و توسعه مییابند، نمیتوانند یکدیگر را قضاوت کنند و نیز نمیتوانند با یکدیگر قیاس شوند.
کدام پرسشها در اولویت هستند؟
نکته مهمی که کوهن مطرح میکند این است که دانشمندان در پارادایمهای مختلف حتی روی این مسأله که چه سوالاتی برای پاسخ دادن واجد اولویت و اهمیت هستند، با یکدیگر اتفاقنظر ندارند. حتی معنای واژههای یکسانی که در دو پارادایم به کار میرود نیز با هم متفاوت است؛ چراکه دانشمندان دو پارادایم، در دو جهان مختلف زندگی میکنند...
ما البته مفهومی که از قیاسناپذیری در ذهن توماس کوهن بود را نمیتوانیم به طور مطلق بپذیریم؛ اما حقیقت آن است که پارادایمهای حاکم بر گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، چندان با پارادایمهای حاکم بر توسعه غربی قابل مقایسه نیستند و این البته به معنای آن نیست که آنچه که در درون این پارادایمها اتفاق میافتد و آنچه که از این پارادایمها نتیجه میشود نیز قابل مقایسه نباشند.
گفتمان حاکم بر پیشرفت اسلامی-ایرانی در یک فضای اسلامی-ایرانی شکل میگیرد؛ این در حالی است که بسیاری از مفاهیم اسلامی برای «دیگران» بیگانه است. تصور کنید شخصیتی مثل ترامپ پای درس علامه جوادی آملی بنشیند! او در بدایت امر چیزی که از این مفاهیم خواهد فهمید «تقریبا هیچ» است؛ چرا که حتی معنای واژههایی که از علامه جوادی آملی میشنود با معنایی که از واژهها در ذهن دارد تفاوت دارد.
وسواس مستحسن در انتخاب واژگان
به همین خاطر است که در طرحریزی گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، در انتخاب واژگان وسواس بسیاری به خرج داده میشود؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب از بکاربردن واژه توسعه نیز احتراز و به جای آن از واژه پیشرفت استفاده میکنند.
از طرفی اهمیت و اولویت پرداختن به مسائل مختلف نیز در گفتمان پیشرفت اسلامی، تفاوتهای بسیاری با گفتمان حاکم بر توسعه غربی دارد و اینک که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف به تهیه و تصویب الگوی پیشرفت اسلامی کردهاند، دولت باید توجه داشته باشد که اولویت مسائل در اسلام چگونه تبیین میشود-هرچند در این ارتباط انتظار چندانی از دولت نداریم!-
به طور مثال در اسلام، درست بر خلاف توسعه غربی که معیارها به معنای مادی کلمه سودانگارانه هستند، زکات به عنوان یکی از روشهای مهم فقرزدایی مطرح میشود. روشی که در آن ایثار و تطهیر و سود معنوی با این پیشفرض مهم که «داد و دهش» از این جنس، هیچ نسبتی با ضرر اقتصادی ندارد، اصل قرار گرفته است. بنابراین یک اولویت مهم در راستای حاکمیت گفتمان پیشرفت اسلامی، ترویج فرهنگ زکات-به معنای عام کلمه و در تمامی شئون- خواهد بود.
یا در نمونهای دیگر، بر خلاف توسعه غربی که حقوق زنان را به گونهای مطرح میکند که بسیاری از بنیانهای اجتماعی فرومیریزد؛ اسلام، در میانه صداهای مزاحم، کارویژه زن را انسانسازی و خانوادهداری میداند. بگذریم که آن شعارهای فمینیستی به فروش زنان به عنوان بردههای جنسی در قلب تمدن بشری!! منجر شده است.
هم از اینگونه است که وقتی از نظام آموزشی مبتنی بر گفتمان پیشرفت اسلامی سخن میگوییم میدانیم که مهمترین چیزی که قرار است به فرزندانمان آموزش داده شود، خدامحوری عملی است که این مهم با روشهایی که ظرف فکری دانشآموزان را توسعه میدهند، صورت میگیرد و نه انباشتن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی که دیرزمانی از یادگیری آنها نخواهد گذشت که به فراموشی سپرده میشوند!
پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر
بنابراین باید گفت از این منظر که ما از دو چارچوب فکری مختلف به موضوع توسعه و پیشرفت نگاه میکنیم، پارادایمهای غربی و اسلامی با یکدیگر قیاسناپذیرند. اما قیاس نتایج حاکمیت این دو گفتمان متعارض، مقولهای است که بهرههای بسیاری را به دنبال دارد.
کوتاه سخن؛ در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود. در گفتمان پیشرفت اسلامی، رکن رکین خانواده با ستون محکمی چون مادر، با استحکام خود از بسیاری از هزینههای اجتماعی میکاهد؛ حال آن که رهاورد توسعه غربی، توسعه روزافزون حرامزادگانی است که نمیدانند چرا پدر و مادرشان مسئولیت لذت کوتاهمدت خود را نپذیرفتهاند و میدانند که جهان اگر با اعمال رویکردهای جنسیتی به همین مسیر ادامه دهد به یک یتیمخانه بزرگ تبدیل خواهد شد!
کوتاهسخن؛ منتظر یک پارادایمشیفت عظیم باشید!
انتهای پیام/
کوهن همچنین معتقد است که دانشمندان «علم عادی» نوعا موضعی غیرانتقادی نسبت به پارادایمهای حاکم دارند. در یک پارادایم حاکم، دانشمندان سنگی بر روی سنگ دانش موجود میگذارند و بنایی پی میافکنند و این روند تا زمانی ادامه مییابد که این بنا فروبریزد! بر پایه این یافتههاست که کوهن مفهوم خلق پارادایم جدید و جابجایی پارادایمها یا پارادایم شیفت را تشریح میکند. از نگاه او خلق پارادایم جدید، به صورت ناگهانی اتفاق میافتد و در پی آن، دانشمندان، جهان را از منظری دیگرگونه خواهند دید.
میاننوشت: «یکی دو سال قبل بود که یکی از اهالی رسانه در مطلبی، پارادایم شیفت را یکی از الزامات توسعه خوانده و تأکید کرده بود که زیرساخت فکری حاکمان، تصمیمگیران، سیاستگذاران و مدیران جامعه، عامل مهم توسعه آن جامعه است. این سخن البته در استدلال سخن درستی است اما در مفهوم با یک خطای بزرگ مواجه است که در خلال این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.»
مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها
نکته مهمی که کوهن به آن اشاره میکند این است که فرایند خلق پارادایم جدید، هنگامی آغاز میشود که دانشی که با پیدایش یک پارادایم در حل معماها، به موفقیتهایی دست یافته بود، به هر روی در وضعیت حاکم خود، با ناهنجاریها و چالشهای نامتعارف و خلاف قاعدهای روبرو شود و این ناهنجاریها زیاد و زیادتر شوند تا آنجا که جهان علم، مجبور شود به این ناهنجاریها اعتنا کند. بدیهی است پارادایم جدیدی که خلق میشود از این ناهنجاریها و چالشها تهی است و امیدهای تازهای را با خود به همراه میآورد. این یک انقلاب علمی است که با دگرگونی پیشفرضها و روشهای علمی به منظور حل بهتر مسائل و معماها رخ میدهد.
بگذارید در اینجا قدری به صورت مصداقی به بحث ادامه دهیم. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که کمونیسم که شاخهای از سوسیالیسم بود در شرق ریشه دوانده و مدعی بود که میتواند به مسائل بشر پاسخ دهد. چنانکه پیشتر در مقاله «توسعهی شکستخورده» یادآوری کرده بودم، همانطور که «اون چادویک» در کتاب the secularization of the European mind in the nineteenth century مینویسد، در سوی دیگر جهان نیز کسانی از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در تکاپوی بازنگری در مبانی لیبرالیسم بودند و تلاش میکردند که با اصلاح لیبرالیسم، در جهت رفع فقر قدمی بردارند.
آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟
دیرزمانی نپایید که بنای کمونیسم با فروپاشی شوروی فروریخت و لیبرالیسم عرصه را برای تاخت و تاز فراختر یافت. اکنون این پرسش مهم مطرح است که آیا روشهای لیبرالیستی موفق شدند به وضعیت بشر سر و سامانی بدهند؟ این پرسشی است که نه آمارها و نه سیاستمداران جهان به آن پاسخ مثبتی نمیدهند.
بنیاد «راهحلهای توسعه پایدار» که همهساله لیست خوشبختترین و بدبختترین کشورهای جهان را منتشر میکند، در سال گذشته ایالات متحده آمریکا را پس از مکزیک در رده پانزدهم کشورهای خوشبخت جهان قرار داد. هرچند ممکن است ما در معیارهای خوشبخت بودن یک کشور، با اعضای بنیاد راهحلهای توسعه پایدار اختلافنظرهایی داشته باشیم، اما در این ردهبندی نکات جالبتوجهی وجود دارد.
مکزیک کشوری است که 55 میلیون فقیر دارد؛ یعنی چیزی در حدود نیمی از مردم مکزیک در فقر به سر میّبرند. آمارها میگویند که درآمد 12 میلیوننفر در مکزیک روزانه یک دلار است!(خبرگزاری فارس) در سال 2011، مکزیک جزو پنج ناحیه قاره آمریکا بود که بالاترین نرخ ناامنی غذایی در حوزه کودکان را داشت! تصور کنید چنین کشوری، در ردهبندی کشورهای خوشبخت جهان، بالاتر از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است!
بر اساس اطلاعاتی که پایگاه feedingamerica.org منتشر کرده است، در سال 2015، 43.1 میلیوننفر از مردم آمریکا یعنی حدود 13.5 درصد از مردم آمریکا در فقر به سر میبردند و در همین سال 42.2 میلیون آمریکایی، متشکل از 29.1 میلیون بزرگسال و 13.1 میلیون کودک در شرایط ناامن غذایی به سر میبردند. آمارهای سال 2012 نیز نشان میدهد که در این سال 16.1 میلیون کودک معادل 22 درصد از کودکان آمریکایی در فقر زندگی میکردند.
در مهرماه سال جاری نیز ترامپ در خلال یک سخنرانی در جمع طرفدارانش در ایالت ویرجینیا، اعلام کرد که 17 میلیون زن و کودک فقیر در آمریکا زندگی میکنند.
توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!
با این آمارها، چگونه میتوان مدعی شد که روشهای لیبرالیستی توسعه موفق بودهاند؟ زمانی بود که دانشمندان و فیلسوفان، موضعی غیرانتقادی نسبت به لیبرالیسم داشتند و هرچه مینوشتند و میگفتند در جهت تقویت لیبرالیسم بود. اما به عنوان یک مصداق، آیا بنای توسعه لیبرالیستی همچنان مستحکم است؟ اینجاست که خطای آن دوست اهل رسانه که معتقد بود پارادایمشیفت به عنوان یکی از الزامات توسعه باید در اذهان سیاستمداران در ایران اتفاق بیفتد، آشکار میشود... باید روشن شود که از کدام توسعه سخن میگوییم و آیا قرار است غایت توسعه ما، مشابه وضعیتی باشد که اکنون در آمریکا حاکم است؟
بگذارید قدری علمیتر به موضوع نگاه کنیم. لیبرالیسم و روشهای لیبرالیستی توسعه، بیتردید موفقیتهایی را در خلال پیدایش و گسترش خود به دست آوردهاند اما در پارادایم حاکم، ناهنجاریهایی به نام فقر و عدم امنیت غذایی نیز بروز کرده است. این ناهنجاریها آنقدرها کوچک نیستند که بتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اگر به مناظرات ریاست جمهوری آمریکا مراجعه کنید، نمونه این ناهنجاریها را بسیار بسیار بیش از آنچه در اینجا ذکر شد مییابید. این ناهنجاریها، نامتعارف و خلافه قاعده هستند؛ به این معنی که قرار نبود توسعه لیبرالیستی به این منزلگاه برسد. اینک در شرایطی هستیم که جهان علم مجبور است به این چالشها اعتنا کند؛ کما این که اعتنا هم کرده و اقتصاددانهای بزرگی در جهان از فروپاشی علم اقتصاد سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند.
اگر توماس کوهن زنده بود احتمالا احساس میکرد که ما در مرحله خلق یک پارادایم جدید هستیم. پارادایمی که باید از این ناهنجاریها تهی باشد و امیدهای تازهای با خود به همراه آورد. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی در این «پارادایمشیفت» تغییر خواهد کرد.
یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!
در این میان، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این ظرفیت را دارد که به عنوان پارادایمی جدید در جهان دانش مطرح شود. اصل وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از پیشفرضها را در جهان تغییر داد. در جهانی که مادهگرایی و سودانگاری در آن حرف نخست را میزد، کسانی به پاخاستند و یک انقلاب معنوی را رقم زدند! این شاید برای دستگاه هاضمه جهان، چندان قابل هضم نباشد. سردمداران این انقلاب از همان ابتدا بر این مسأله مهم تأکید داشتند که اسلام، ظرفیت مدیریت جهانی را دارد و این سخنی بود که به گوش خیلی از داخلیها هم ناآشنا بود و تجربه ثابت کرد که ما در عمل به این سخن سرمداران خود باور نداشتیم و هنوز هم چندان باور نداریم.
کپیبرداری از توسعه غربی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب به همینجایی منجر شده که میبینید! ما اینک در شرایطی هستیم که نمیتوانیم به فضیحتهایی که کپیبرداری از توسعه غربی در ایران رقم زده است، بیاعتنا بمانیم؛ کما این که بیاعتنا هم نماندهایم.
گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی
رهبر معظم انقلاب، بارها در سخنان خود از الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی و نیز از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و این هدایتها زمینههای مطلوبی برای پارادایمسازی در حوزه پیشرفت اسلامی-ایرانی فراهم کرده است. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی هدایت جامعه در این گفتمان جدید تغییر خواهد کرد. به طور مثال، این پیشفرض که اقتصاد و سود اقتصادی باید مبنای توسعه باشد، در گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی گزارهای پذیرفته شده نیست؛ بلکه در این گفتمان سود اجتماعی است که اصالت مییابد. هم از اینگونه است که در گفتمان پیشرفت اسلامی، خرید هواپیما یک گام در جهت توسعه محسوب نمیشود؛ بلکه این پیشرفتهای علمی در حوزه هوافضاست که اصالت دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که مسأله رفع فقر، مهمترین مسأله نظام جمهوری اسلامی است؛ اما بدیهی است که گفتمان پیشرفت ایرانی-اسلامی برای رفع فقر به سراغ ایدههای غربی نخواهد رفت؛ چراکه اگر قرار بود این ایدهها منجی باشند، 13.1 میلیون کودک آمریکایی را که در شرایط ناامن غذایی به سر میبرند نجات میدادند.
حاصل این مقطع از سخن این است که به نظر میرسد گفتمان مبتنی بر الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت، یک پارادایمشیفت در فضای گفتمانهای موجود خواهد بود ؛ کما این که خود این گفتمان نیز حاصل پارادایمشیفتی به نام انقلاب اسلامی بوده است.
مسأله دیگری که توماس کوهن مطرح میکند، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی است. این مسأله البته به دلیل نقدهای فراوانی که بر آن وارد شد، مورد اصلاح و بازنگری خود کوهن نیز قرار گرفت. معنایی که کوهن از قیاسناپذیری در ذهن داشت به زعم بسیاری از متفکران به نسبیتانگاری منجر میشد؛ چرا که او معتقد بود پارادایمها به دلیل این که در فضاهای کاملا متفاوتی شکل میگیرند و توسعه مییابند، نمیتوانند یکدیگر را قضاوت کنند و نیز نمیتوانند با یکدیگر قیاس شوند.
کدام پرسشها در اولویت هستند؟
نکته مهمی که کوهن مطرح میکند این است که دانشمندان در پارادایمهای مختلف حتی روی این مسأله که چه سوالاتی برای پاسخ دادن واجد اولویت و اهمیت هستند، با یکدیگر اتفاقنظر ندارند. حتی معنای واژههای یکسانی که در دو پارادایم به کار میرود نیز با هم متفاوت است؛ چراکه دانشمندان دو پارادایم، در دو جهان مختلف زندگی میکنند...
ما البته مفهومی که از قیاسناپذیری در ذهن توماس کوهن بود را نمیتوانیم به طور مطلق بپذیریم؛ اما حقیقت آن است که پارادایمهای حاکم بر گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، چندان با پارادایمهای حاکم بر توسعه غربی قابل مقایسه نیستند و این البته به معنای آن نیست که آنچه که در درون این پارادایمها اتفاق میافتد و آنچه که از این پارادایمها نتیجه میشود نیز قابل مقایسه نباشند.
گفتمان حاکم بر پیشرفت اسلامی-ایرانی در یک فضای اسلامی-ایرانی شکل میگیرد؛ این در حالی است که بسیاری از مفاهیم اسلامی برای «دیگران» بیگانه است. تصور کنید شخصیتی مثل ترامپ پای درس علامه جوادی آملی بنشیند! او در بدایت امر چیزی که از این مفاهیم خواهد فهمید «تقریبا هیچ» است؛ چرا که حتی معنای واژههایی که از علامه جوادی آملی میشنود با معنایی که از واژهها در ذهن دارد تفاوت دارد.
وسواس مستحسن در انتخاب واژگان
به همین خاطر است که در طرحریزی گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، در انتخاب واژگان وسواس بسیاری به خرج داده میشود؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب از بکاربردن واژه توسعه نیز احتراز و به جای آن از واژه پیشرفت استفاده میکنند.
از طرفی اهمیت و اولویت پرداختن به مسائل مختلف نیز در گفتمان پیشرفت اسلامی، تفاوتهای بسیاری با گفتمان حاکم بر توسعه غربی دارد و اینک که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف به تهیه و تصویب الگوی پیشرفت اسلامی کردهاند، دولت باید توجه داشته باشد که اولویت مسائل در اسلام چگونه تبیین میشود-هرچند در این ارتباط انتظار چندانی از دولت نداریم!-
به طور مثال در اسلام، درست بر خلاف توسعه غربی که معیارها به معنای مادی کلمه سودانگارانه هستند، زکات به عنوان یکی از روشهای مهم فقرزدایی مطرح میشود. روشی که در آن ایثار و تطهیر و سود معنوی با این پیشفرض مهم که «داد و دهش» از این جنس، هیچ نسبتی با ضرر اقتصادی ندارد، اصل قرار گرفته است. بنابراین یک اولویت مهم در راستای حاکمیت گفتمان پیشرفت اسلامی، ترویج فرهنگ زکات-به معنای عام کلمه و در تمامی شئون- خواهد بود.
یا در نمونهای دیگر، بر خلاف توسعه غربی که حقوق زنان را به گونهای مطرح میکند که بسیاری از بنیانهای اجتماعی فرومیریزد؛ اسلام، در میانه صداهای مزاحم، کارویژه زن را انسانسازی و خانوادهداری میداند. بگذریم که آن شعارهای فمینیستی به فروش زنان به عنوان بردههای جنسی در قلب تمدن بشری!! منجر شده است.
هم از اینگونه است که وقتی از نظام آموزشی مبتنی بر گفتمان پیشرفت اسلامی سخن میگوییم میدانیم که مهمترین چیزی که قرار است به فرزندانمان آموزش داده شود، خدامحوری عملی است که این مهم با روشهایی که ظرف فکری دانشآموزان را توسعه میدهند، صورت میگیرد و نه انباشتن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی که دیرزمانی از یادگیری آنها نخواهد گذشت که به فراموشی سپرده میشوند!
پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر
بنابراین باید گفت از این منظر که ما از دو چارچوب فکری مختلف به موضوع توسعه و پیشرفت نگاه میکنیم، پارادایمهای غربی و اسلامی با یکدیگر قیاسناپذیرند. اما قیاس نتایج حاکمیت این دو گفتمان متعارض، مقولهای است که بهرههای بسیاری را به دنبال دارد.
کوتاه سخن؛ در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود. در گفتمان پیشرفت اسلامی، رکن رکین خانواده با ستون محکمی چون مادر، با استحکام خود از بسیاری از هزینههای اجتماعی میکاهد؛ حال آن که رهاورد توسعه غربی، توسعه روزافزون حرامزادگانی است که نمیدانند چرا پدر و مادرشان مسئولیت لذت کوتاهمدت خود را نپذیرفتهاند و میدانند که جهان اگر با اعمال رویکردهای جنسیتی به همین مسیر ادامه دهد به یک یتیمخانه بزرگ تبدیل خواهد شد!
کوتاهسخن؛ منتظر یک پارادایمشیفت عظیم باشید!
انتهای پیام/
کوهن همچنین معتقد است که دانشمندان «علم عادی» نوعا موضعی غیرانتقادی نسبت به پارادایمهای حاکم دارند. در یک پارادایم حاکم، دانشمندان سنگی بر روی سنگ دانش موجود میگذارند و بنایی پی میافکنند و این روند تا زمانی ادامه مییابد که این بنا فروبریزد! بر پایه این یافتههاست که کوهن مفهوم خلق پارادایم جدید و جابجایی پارادایمها یا پارادایم شیفت را تشریح میکند. از نگاه او خلق پارادایم جدید، به صورت ناگهانی اتفاق میافتد و در پی آن، دانشمندان، جهان را از منظری دیگرگونه خواهند دید.
میاننوشت: «یکی دو سال قبل بود که یکی از اهالی رسانه در مطلبی، پارادایم شیفت را یکی از الزامات توسعه خوانده و تأکید کرده بود که زیرساخت فکری حاکمان، تصمیمگیران، سیاستگذاران و مدیران جامعه، عامل مهم توسعه آن جامعه است. این سخن البته در استدلال سخن درستی است اما در مفهوم با یک خطای بزرگ مواجه است که در خلال این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.»
مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها
نکته مهمی که کوهن به آن اشاره میکند این است که فرایند خلق پارادایم جدید، هنگامی آغاز میشود که دانشی که با پیدایش یک پارادایم در حل معماها، به موفقیتهایی دست یافته بود، به هر روی در وضعیت حاکم خود، با ناهنجاریها و چالشهای نامتعارف و خلاف قاعدهای روبرو شود و این ناهنجاریها زیاد و زیادتر شوند تا آنجا که جهان علم، مجبور شود به این ناهنجاریها اعتنا کند. بدیهی است پارادایم جدیدی که خلق میشود از این ناهنجاریها و چالشها تهی است و امیدهای تازهای را با خود به همراه میآورد. این یک انقلاب علمی است که با دگرگونی پیشفرضها و روشهای علمی به منظور حل بهتر مسائل و معماها رخ میدهد.
بگذارید در اینجا قدری به صورت مصداقی به بحث ادامه دهیم. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که کمونیسم که شاخهای از سوسیالیسم بود در شرق ریشه دوانده و مدعی بود که میتواند به مسائل بشر پاسخ دهد. چنانکه پیشتر در مقاله «توسعهی شکستخورده» یادآوری کرده بودم، همانطور که «اون چادویک» در کتاب the secularization of the European mind in the nineteenth century مینویسد، در سوی دیگر جهان نیز کسانی از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در تکاپوی بازنگری در مبانی لیبرالیسم بودند و تلاش میکردند که با اصلاح لیبرالیسم، در جهت رفع فقر قدمی بردارند.
آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟
دیرزمانی نپایید که بنای کمونیسم با فروپاشی شوروی فروریخت و لیبرالیسم عرصه را برای تاخت و تاز فراختر یافت. اکنون این پرسش مهم مطرح است که آیا روشهای لیبرالیستی موفق شدند به وضعیت بشر سر و سامانی بدهند؟ این پرسشی است که نه آمارها و نه سیاستمداران جهان به آن پاسخ مثبتی نمیدهند.
بنیاد «راهحلهای توسعه پایدار» که همهساله لیست خوشبختترین و بدبختترین کشورهای جهان را منتشر میکند، در سال گذشته ایالات متحده آمریکا را پس از مکزیک در رده پانزدهم کشورهای خوشبخت جهان قرار داد. هرچند ممکن است ما در معیارهای خوشبخت بودن یک کشور، با اعضای بنیاد راهحلهای توسعه پایدار اختلافنظرهایی داشته باشیم، اما در این ردهبندی نکات جالبتوجهی وجود دارد.
مکزیک کشوری است که 55 میلیون فقیر دارد؛ یعنی چیزی در حدود نیمی از مردم مکزیک در فقر به سر میّبرند. آمارها میگویند که درآمد 12 میلیوننفر در مکزیک روزانه یک دلار است!(خبرگزاری فارس) در سال 2011، مکزیک جزو پنج ناحیه قاره آمریکا بود که بالاترین نرخ ناامنی غذایی در حوزه کودکان را داشت! تصور کنید چنین کشوری، در ردهبندی کشورهای خوشبخت جهان، بالاتر از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است!
بر اساس اطلاعاتی که پایگاه feedingamerica.org منتشر کرده است، در سال 2015، 43.1 میلیوننفر از مردم آمریکا یعنی حدود 13.5 درصد از مردم آمریکا در فقر به سر میبردند و در همین سال 42.2 میلیون آمریکایی، متشکل از 29.1 میلیون بزرگسال و 13.1 میلیون کودک در شرایط ناامن غذایی به سر میبردند. آمارهای سال 2012 نیز نشان میدهد که در این سال 16.1 میلیون کودک معادل 22 درصد از کودکان آمریکایی در فقر زندگی میکردند.
در مهرماه سال جاری نیز ترامپ در خلال یک سخنرانی در جمع طرفدارانش در ایالت ویرجینیا، اعلام کرد که 17 میلیون زن و کودک فقیر در آمریکا زندگی میکنند.
توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!
با این آمارها، چگونه میتوان مدعی شد که روشهای لیبرالیستی توسعه موفق بودهاند؟ زمانی بود که دانشمندان و فیلسوفان، موضعی غیرانتقادی نسبت به لیبرالیسم داشتند و هرچه مینوشتند و میگفتند در جهت تقویت لیبرالیسم بود. اما به عنوان یک مصداق، آیا بنای توسعه لیبرالیستی همچنان مستحکم است؟ اینجاست که خطای آن دوست اهل رسانه که معتقد بود پارادایمشیفت به عنوان یکی از الزامات توسعه باید در اذهان سیاستمداران در ایران اتفاق بیفتد، آشکار میشود... باید روشن شود که از کدام توسعه سخن میگوییم و آیا قرار است غایت توسعه ما، مشابه وضعیتی باشد که اکنون در آمریکا حاکم است؟
بگذارید قدری علمیتر به موضوع نگاه کنیم. لیبرالیسم و روشهای لیبرالیستی توسعه، بیتردید موفقیتهایی را در خلال پیدایش و گسترش خود به دست آوردهاند اما در پارادایم حاکم، ناهنجاریهایی به نام فقر و عدم امنیت غذایی نیز بروز کرده است. این ناهنجاریها آنقدرها کوچک نیستند که بتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اگر به مناظرات ریاست جمهوری آمریکا مراجعه کنید، نمونه این ناهنجاریها را بسیار بسیار بیش از آنچه در اینجا ذکر شد مییابید. این ناهنجاریها، نامتعارف و خلافه قاعده هستند؛ به این معنی که قرار نبود توسعه لیبرالیستی به این منزلگاه برسد. اینک در شرایطی هستیم که جهان علم مجبور است به این چالشها اعتنا کند؛ کما این که اعتنا هم کرده و اقتصاددانهای بزرگی در جهان از فروپاشی علم اقتصاد سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند.
اگر توماس کوهن زنده بود احتمالا احساس میکرد که ما در مرحله خلق یک پارادایم جدید هستیم. پارادایمی که باید از این ناهنجاریها تهی باشد و امیدهای تازهای با خود به همراه آورد. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی در این «پارادایمشیفت» تغییر خواهد کرد.
یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!
در این میان، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این ظرفیت را دارد که به عنوان پارادایمی جدید در جهان دانش مطرح شود. اصل وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از پیشفرضها را در جهان تغییر داد. در جهانی که مادهگرایی و سودانگاری در آن حرف نخست را میزد، کسانی به پاخاستند و یک انقلاب معنوی را رقم زدند! این شاید برای دستگاه هاضمه جهان، چندان قابل هضم نباشد. سردمداران این انقلاب از همان ابتدا بر این مسأله مهم تأکید داشتند که اسلام، ظرفیت مدیریت جهانی را دارد و این سخنی بود که به گوش خیلی از داخلیها هم ناآشنا بود و تجربه ثابت کرد که ما در عمل به این سخن سرمداران خود باور نداشتیم و هنوز هم چندان باور نداریم.
کپیبرداری از توسعه غربی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب به همینجایی منجر شده که میبینید! ما اینک در شرایطی هستیم که نمیتوانیم به فضیحتهایی که کپیبرداری از توسعه غربی در ایران رقم زده است، بیاعتنا بمانیم؛ کما این که بیاعتنا هم نماندهایم.
گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی
رهبر معظم انقلاب، بارها در سخنان خود از الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی و نیز از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و این هدایتها زمینههای مطلوبی برای پارادایمسازی در حوزه پیشرفت اسلامی-ایرانی فراهم کرده است. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی هدایت جامعه در این گفتمان جدید تغییر خواهد کرد. به طور مثال، این پیشفرض که اقتصاد و سود اقتصادی باید مبنای توسعه باشد، در گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی گزارهای پذیرفته شده نیست؛ بلکه در این گفتمان سود اجتماعی است که اصالت مییابد. هم از اینگونه است که در گفتمان پیشرفت اسلامی، خرید هواپیما یک گام در جهت توسعه محسوب نمیشود؛ بلکه این پیشرفتهای علمی در حوزه هوافضاست که اصالت دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که مسأله رفع فقر، مهمترین مسأله نظام جمهوری اسلامی است؛ اما بدیهی است که گفتمان پیشرفت ایرانی-اسلامی برای رفع فقر به سراغ ایدههای غربی نخواهد رفت؛ چراکه اگر قرار بود این ایدهها منجی باشند، 13.1 میلیون کودک آمریکایی را که در شرایط ناامن غذایی به سر میبرند نجات میدادند.
حاصل این مقطع از سخن این است که به نظر میرسد گفتمان مبتنی بر الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت، یک پارادایمشیفت در فضای گفتمانهای موجود خواهد بود ؛ کما این که خود این گفتمان نیز حاصل پارادایمشیفتی به نام انقلاب اسلامی بوده است.
مسأله دیگری که توماس کوهن مطرح میکند، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی است. این مسأله البته به دلیل نقدهای فراوانی که بر آن وارد شد، مورد اصلاح و بازنگری خود کوهن نیز قرار گرفت. معنایی که کوهن از قیاسناپذیری در ذهن داشت به زعم بسیاری از متفکران به نسبیتانگاری منجر میشد؛ چرا که او معتقد بود پارادایمها به دلیل این که در فضاهای کاملا متفاوتی شکل میگیرند و توسعه مییابند، نمیتوانند یکدیگر را قضاوت کنند و نیز نمیتوانند با یکدیگر قیاس شوند.
کدام پرسشها در اولویت هستند؟
نکته مهمی که کوهن مطرح میکند این است که دانشمندان در پارادایمهای مختلف حتی روی این مسأله که چه سوالاتی برای پاسخ دادن واجد اولویت و اهمیت هستند، با یکدیگر اتفاقنظر ندارند. حتی معنای واژههای یکسانی که در دو پارادایم به کار میرود نیز با هم متفاوت است؛ چراکه دانشمندان دو پارادایم، در دو جهان مختلف زندگی میکنند...
ما البته مفهومی که از قیاسناپذیری در ذهن توماس کوهن بود را نمیتوانیم به طور مطلق بپذیریم؛ اما حقیقت آن است که پارادایمهای حاکم بر گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، چندان با پارادایمهای حاکم بر توسعه غربی قابل مقایسه نیستند و این البته به معنای آن نیست که آنچه که در درون این پارادایمها اتفاق میافتد و آنچه که از این پارادایمها نتیجه میشود نیز قابل مقایسه نباشند.
گفتمان حاکم بر پیشرفت اسلامی-ایرانی در یک فضای اسلامی-ایرانی شکل میگیرد؛ این در حالی است که بسیاری از مفاهیم اسلامی برای «دیگران» بیگانه است. تصور کنید شخصیتی مثل ترامپ پای درس علامه جوادی آملی بنشیند! او در بدایت امر چیزی که از این مفاهیم خواهد فهمید «تقریبا هیچ» است؛ چرا که حتی معنای واژههایی که از علامه جوادی آملی میشنود با معنایی که از واژهها در ذهن دارد تفاوت دارد.
وسواس مستحسن در انتخاب واژگان
به همین خاطر است که در طرحریزی گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، در انتخاب واژگان وسواس بسیاری به خرج داده میشود؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب از بکاربردن واژه توسعه نیز احتراز و به جای آن از واژه پیشرفت استفاده میکنند.
از طرفی اهمیت و اولویت پرداختن به مسائل مختلف نیز در گفتمان پیشرفت اسلامی، تفاوتهای بسیاری با گفتمان حاکم بر توسعه غربی دارد و اینک که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف به تهیه و تصویب الگوی پیشرفت اسلامی کردهاند، دولت باید توجه داشته باشد که اولویت مسائل در اسلام چگونه تبیین میشود-هرچند در این ارتباط انتظار چندانی از دولت نداریم!-
به طور مثال در اسلام، درست بر خلاف توسعه غربی که معیارها به معنای مادی کلمه سودانگارانه هستند، زکات به عنوان یکی از روشهای مهم فقرزدایی مطرح میشود. روشی که در آن ایثار و تطهیر و سود معنوی با این پیشفرض مهم که «داد و دهش» از این جنس، هیچ نسبتی با ضرر اقتصادی ندارد، اصل قرار گرفته است. بنابراین یک اولویت مهم در راستای حاکمیت گفتمان پیشرفت اسلامی، ترویج فرهنگ زکات-به معنای عام کلمه و در تمامی شئون- خواهد بود.
یا در نمونهای دیگر، بر خلاف توسعه غربی که حقوق زنان را به گونهای مطرح میکند که بسیاری از بنیانهای اجتماعی فرومیریزد؛ اسلام، در میانه صداهای مزاحم، کارویژه زن را انسانسازی و خانوادهداری میداند. بگذریم که آن شعارهای فمینیستی به فروش زنان به عنوان بردههای جنسی در قلب تمدن بشری!! منجر شده است.
هم از اینگونه است که وقتی از نظام آموزشی مبتنی بر گفتمان پیشرفت اسلامی سخن میگوییم میدانیم که مهمترین چیزی که قرار است به فرزندانمان آموزش داده شود، خدامحوری عملی است که این مهم با روشهایی که ظرف فکری دانشآموزان را توسعه میدهند، صورت میگیرد و نه انباشتن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی که دیرزمانی از یادگیری آنها نخواهد گذشت که به فراموشی سپرده میشوند!
پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر
بنابراین باید گفت از این منظر که ما از دو چارچوب فکری مختلف به موضوع توسعه و پیشرفت نگاه میکنیم، پارادایمهای غربی و اسلامی با یکدیگر قیاسناپذیرند. اما قیاس نتایج حاکمیت این دو گفتمان متعارض، مقولهای است که بهرههای بسیاری را به دنبال دارد.
کوتاه سخن؛ در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود. در گفتمان پیشرفت اسلامی، رکن رکین خانواده با ستون محکمی چون مادر، با استحکام خود از بسیاری از هزینههای اجتماعی میکاهد؛ حال آن که رهاورد توسعه غربی، توسعه روزافزون حرامزادگانی است که نمیدانند چرا پدر و مادرشان مسئولیت لذت کوتاهمدت خود را نپذیرفتهاند و میدانند که جهان اگر با اعمال رویکردهای جنسیتی به همین مسیر ادامه دهد به یک یتیمخانه بزرگ تبدیل خواهد شد!
کوتاهسخن؛ منتظر یک پارادایمشیفت عظیم باشید!
انتهای پیام/
کوهن همچنین معتقد است که دانشمندان «علم عادی» نوعا موضعی غیرانتقادی نسبت به پارادایمهای حاکم دارند. در یک پارادایم حاکم، دانشمندان سنگی بر روی سنگ دانش موجود میگذارند و بنایی پی میافکنند و این روند تا زمانی ادامه مییابد که این بنا فروبریزد! بر پایه این یافتههاست که کوهن مفهوم خلق پارادایم جدید و جابجایی پارادایمها یا پارادایم شیفت را تشریح میکند. از نگاه او خلق پارادایم جدید، به صورت ناگهانی اتفاق میافتد و در پی آن، دانشمندان، جهان را از منظری دیگرگونه خواهند دید.
میاننوشت: «یکی دو سال قبل بود که یکی از اهالی رسانه در مطلبی، پارادایم شیفت را یکی از الزامات توسعه خوانده و تأکید کرده بود که زیرساخت فکری حاکمان، تصمیمگیران، سیاستگذاران و مدیران جامعه، عامل مهم توسعه آن جامعه است. این سخن البته در استدلال سخن درستی است اما در مفهوم با یک خطای بزرگ مواجه است که در خلال این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.»
مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها
نکته مهمی که کوهن به آن اشاره میکند این است که فرایند خلق پارادایم جدید، هنگامی آغاز میشود که دانشی که با پیدایش یک پارادایم در حل معماها، به موفقیتهایی دست یافته بود، به هر روی در وضعیت حاکم خود، با ناهنجاریها و چالشهای نامتعارف و خلاف قاعدهای روبرو شود و این ناهنجاریها زیاد و زیادتر شوند تا آنجا که جهان علم، مجبور شود به این ناهنجاریها اعتنا کند. بدیهی است پارادایم جدیدی که خلق میشود از این ناهنجاریها و چالشها تهی است و امیدهای تازهای را با خود به همراه میآورد. این یک انقلاب علمی است که با دگرگونی پیشفرضها و روشهای علمی به منظور حل بهتر مسائل و معماها رخ میدهد.
بگذارید در اینجا قدری به صورت مصداقی به بحث ادامه دهیم. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که کمونیسم که شاخهای از سوسیالیسم بود در شرق ریشه دوانده و مدعی بود که میتواند به مسائل بشر پاسخ دهد. چنانکه پیشتر در مقاله «توسعهی شکستخورده» یادآوری کرده بودم، همانطور که «اون چادویک» در کتاب the secularization of the European mind in the nineteenth century مینویسد، در سوی دیگر جهان نیز کسانی از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در تکاپوی بازنگری در مبانی لیبرالیسم بودند و تلاش میکردند که با اصلاح لیبرالیسم، در جهت رفع فقر قدمی بردارند.
آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟
دیرزمانی نپایید که بنای کمونیسم با فروپاشی شوروی فروریخت و لیبرالیسم عرصه را برای تاخت و تاز فراختر یافت. اکنون این پرسش مهم مطرح است که آیا روشهای لیبرالیستی موفق شدند به وضعیت بشر سر و سامانی بدهند؟ این پرسشی است که نه آمارها و نه سیاستمداران جهان به آن پاسخ مثبتی نمیدهند.
بنیاد «راهحلهای توسعه پایدار» که همهساله لیست خوشبختترین و بدبختترین کشورهای جهان را منتشر میکند، در سال گذشته ایالات متحده آمریکا را پس از مکزیک در رده پانزدهم کشورهای خوشبخت جهان قرار داد. هرچند ممکن است ما در معیارهای خوشبخت بودن یک کشور، با اعضای بنیاد راهحلهای توسعه پایدار اختلافنظرهایی داشته باشیم، اما در این ردهبندی نکات جالبتوجهی وجود دارد.
مکزیک کشوری است که 55 میلیون فقیر دارد؛ یعنی چیزی در حدود نیمی از مردم مکزیک در فقر به سر میّبرند. آمارها میگویند که درآمد 12 میلیوننفر در مکزیک روزانه یک دلار است!(خبرگزاری فارس) در سال 2011، مکزیک جزو پنج ناحیه قاره آمریکا بود که بالاترین نرخ ناامنی غذایی در حوزه کودکان را داشت! تصور کنید چنین کشوری، در ردهبندی کشورهای خوشبخت جهان، بالاتر از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است!
بر اساس اطلاعاتی که پایگاه feedingamerica.org منتشر کرده است، در سال 2015، 43.1 میلیوننفر از مردم آمریکا یعنی حدود 13.5 درصد از مردم آمریکا در فقر به سر میبردند و در همین سال 42.2 میلیون آمریکایی، متشکل از 29.1 میلیون بزرگسال و 13.1 میلیون کودک در شرایط ناامن غذایی به سر میبردند. آمارهای سال 2012 نیز نشان میدهد که در این سال 16.1 میلیون کودک معادل 22 درصد از کودکان آمریکایی در فقر زندگی میکردند.
در مهرماه سال جاری نیز ترامپ در خلال یک سخنرانی در جمع طرفدارانش در ایالت ویرجینیا، اعلام کرد که 17 میلیون زن و کودک فقیر در آمریکا زندگی میکنند.
توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!
با این آمارها، چگونه میتوان مدعی شد که روشهای لیبرالیستی توسعه موفق بودهاند؟ زمانی بود که دانشمندان و فیلسوفان، موضعی غیرانتقادی نسبت به لیبرالیسم داشتند و هرچه مینوشتند و میگفتند در جهت تقویت لیبرالیسم بود. اما به عنوان یک مصداق، آیا بنای توسعه لیبرالیستی همچنان مستحکم است؟ اینجاست که خطای آن دوست اهل رسانه که معتقد بود پارادایمشیفت به عنوان یکی از الزامات توسعه باید در اذهان سیاستمداران در ایران اتفاق بیفتد، آشکار میشود... باید روشن شود که از کدام توسعه سخن میگوییم و آیا قرار است غایت توسعه ما، مشابه وضعیتی باشد که اکنون در آمریکا حاکم است؟
بگذارید قدری علمیتر به موضوع نگاه کنیم. لیبرالیسم و روشهای لیبرالیستی توسعه، بیتردید موفقیتهایی را در خلال پیدایش و گسترش خود به دست آوردهاند اما در پارادایم حاکم، ناهنجاریهایی به نام فقر و عدم امنیت غذایی نیز بروز کرده است. این ناهنجاریها آنقدرها کوچک نیستند که بتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اگر به مناظرات ریاست جمهوری آمریکا مراجعه کنید، نمونه این ناهنجاریها را بسیار بسیار بیش از آنچه در اینجا ذکر شد مییابید. این ناهنجاریها، نامتعارف و خلافه قاعده هستند؛ به این معنی که قرار نبود توسعه لیبرالیستی به این منزلگاه برسد. اینک در شرایطی هستیم که جهان علم مجبور است به این چالشها اعتنا کند؛ کما این که اعتنا هم کرده و اقتصاددانهای بزرگی در جهان از فروپاشی علم اقتصاد سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند.
اگر توماس کوهن زنده بود احتمالا احساس میکرد که ما در مرحله خلق یک پارادایم جدید هستیم. پارادایمی که باید از این ناهنجاریها تهی باشد و امیدهای تازهای با خود به همراه آورد. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی در این «پارادایمشیفت» تغییر خواهد کرد.
یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!
در این میان، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این ظرفیت را دارد که به عنوان پارادایمی جدید در جهان دانش مطرح شود. اصل وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از پیشفرضها را در جهان تغییر داد. در جهانی که مادهگرایی و سودانگاری در آن حرف نخست را میزد، کسانی به پاخاستند و یک انقلاب معنوی را رقم زدند! این شاید برای دستگاه هاضمه جهان، چندان قابل هضم نباشد. سردمداران این انقلاب از همان ابتدا بر این مسأله مهم تأکید داشتند که اسلام، ظرفیت مدیریت جهانی را دارد و این سخنی بود که به گوش خیلی از داخلیها هم ناآشنا بود و تجربه ثابت کرد که ما در عمل به این سخن سرمداران خود باور نداشتیم و هنوز هم چندان باور نداریم.
کپیبرداری از توسعه غربی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب به همینجایی منجر شده که میبینید! ما اینک در شرایطی هستیم که نمیتوانیم به فضیحتهایی که کپیبرداری از توسعه غربی در ایران رقم زده است، بیاعتنا بمانیم؛ کما این که بیاعتنا هم نماندهایم.
گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی
رهبر معظم انقلاب، بارها در سخنان خود از الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی و نیز از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و این هدایتها زمینههای مطلوبی برای پارادایمسازی در حوزه پیشرفت اسلامی-ایرانی فراهم کرده است. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی هدایت جامعه در این گفتمان جدید تغییر خواهد کرد. به طور مثال، این پیشفرض که اقتصاد و سود اقتصادی باید مبنای توسعه باشد، در گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی گزارهای پذیرفته شده نیست؛ بلکه در این گفتمان سود اجتماعی است که اصالت مییابد. هم از اینگونه است که در گفتمان پیشرفت اسلامی، خرید هواپیما یک گام در جهت توسعه محسوب نمیشود؛ بلکه این پیشرفتهای علمی در حوزه هوافضاست که اصالت دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که مسأله رفع فقر، مهمترین مسأله نظام جمهوری اسلامی است؛ اما بدیهی است که گفتمان پیشرفت ایرانی-اسلامی برای رفع فقر به سراغ ایدههای غربی نخواهد رفت؛ چراکه اگر قرار بود این ایدهها منجی باشند، 13.1 میلیون کودک آمریکایی را که در شرایط ناامن غذایی به سر میبرند نجات میدادند.
حاصل این مقطع از سخن این است که به نظر میرسد گفتمان مبتنی بر الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت، یک پارادایمشیفت در فضای گفتمانهای موجود خواهد بود ؛ کما این که خود این گفتمان نیز حاصل پارادایمشیفتی به نام انقلاب اسلامی بوده است.
مسأله دیگری که توماس کوهن مطرح میکند، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی است. این مسأله البته به دلیل نقدهای فراوانی که بر آن وارد شد، مورد اصلاح و بازنگری خود کوهن نیز قرار گرفت. معنایی که کوهن از قیاسناپذیری در ذهن داشت به زعم بسیاری از متفکران به نسبیتانگاری منجر میشد؛ چرا که او معتقد بود پارادایمها به دلیل این که در فضاهای کاملا متفاوتی شکل میگیرند و توسعه مییابند، نمیتوانند یکدیگر را قضاوت کنند و نیز نمیتوانند با یکدیگر قیاس شوند.
کدام پرسشها در اولویت هستند؟
نکته مهمی که کوهن مطرح میکند این است که دانشمندان در پارادایمهای مختلف حتی روی این مسأله که چه سوالاتی برای پاسخ دادن واجد اولویت و اهمیت هستند، با یکدیگر اتفاقنظر ندارند. حتی معنای واژههای یکسانی که در دو پارادایم به کار میرود نیز با هم متفاوت است؛ چراکه دانشمندان دو پارادایم، در دو جهان مختلف زندگی میکنند...
ما البته مفهومی که از قیاسناپذیری در ذهن توماس کوهن بود را نمیتوانیم به طور مطلق بپذیریم؛ اما حقیقت آن است که پارادایمهای حاکم بر گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، چندان با پارادایمهای حاکم بر توسعه غربی قابل مقایسه نیستند و این البته به معنای آن نیست که آنچه که در درون این پارادایمها اتفاق میافتد و آنچه که از این پارادایمها نتیجه میشود نیز قابل مقایسه نباشند.
گفتمان حاکم بر پیشرفت اسلامی-ایرانی در یک فضای اسلامی-ایرانی شکل میگیرد؛ این در حالی است که بسیاری از مفاهیم اسلامی برای «دیگران» بیگانه است. تصور کنید شخصیتی مثل ترامپ پای درس علامه جوادی آملی بنشیند! او در بدایت امر چیزی که از این مفاهیم خواهد فهمید «تقریبا هیچ» است؛ چرا که حتی معنای واژههایی که از علامه جوادی آملی میشنود با معنایی که از واژهها در ذهن دارد تفاوت دارد.
وسواس مستحسن در انتخاب واژگان
به همین خاطر است که در طرحریزی گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، در انتخاب واژگان وسواس بسیاری به خرج داده میشود؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب از بکاربردن واژه توسعه نیز احتراز و به جای آن از واژه پیشرفت استفاده میکنند.
از طرفی اهمیت و اولویت پرداختن به مسائل مختلف نیز در گفتمان پیشرفت اسلامی، تفاوتهای بسیاری با گفتمان حاکم بر توسعه غربی دارد و اینک که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف به تهیه و تصویب الگوی پیشرفت اسلامی کردهاند، دولت باید توجه داشته باشد که اولویت مسائل در اسلام چگونه تبیین میشود-هرچند در این ارتباط انتظار چندانی از دولت نداریم!-
به طور مثال در اسلام، درست بر خلاف توسعه غربی که معیارها به معنای مادی کلمه سودانگارانه هستند، زکات به عنوان یکی از روشهای مهم فقرزدایی مطرح میشود. روشی که در آن ایثار و تطهیر و سود معنوی با این پیشفرض مهم که «داد و دهش» از این جنس، هیچ نسبتی با ضرر اقتصادی ندارد، اصل قرار گرفته است. بنابراین یک اولویت مهم در راستای حاکمیت گفتمان پیشرفت اسلامی، ترویج فرهنگ زکات-به معنای عام کلمه و در تمامی شئون- خواهد بود.
یا در نمونهای دیگر، بر خلاف توسعه غربی که حقوق زنان را به گونهای مطرح میکند که بسیاری از بنیانهای اجتماعی فرومیریزد؛ اسلام، در میانه صداهای مزاحم، کارویژه زن را انسانسازی و خانوادهداری میداند. بگذریم که آن شعارهای فمینیستی به فروش زنان به عنوان بردههای جنسی در قلب تمدن بشری!! منجر شده است.
هم از اینگونه است که وقتی از نظام آموزشی مبتنی بر گفتمان پیشرفت اسلامی سخن میگوییم میدانیم که مهمترین چیزی که قرار است به فرزندانمان آموزش داده شود، خدامحوری عملی است که این مهم با روشهایی که ظرف فکری دانشآموزان را توسعه میدهند، صورت میگیرد و نه انباشتن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی که دیرزمانی از یادگیری آنها نخواهد گذشت که به فراموشی سپرده میشوند!
پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر
بنابراین باید گفت از این منظر که ما از دو چارچوب فکری مختلف به موضوع توسعه و پیشرفت نگاه میکنیم، پارادایمهای غربی و اسلامی با یکدیگر قیاسناپذیرند. اما قیاس نتایج حاکمیت این دو گفتمان متعارض، مقولهای است که بهرههای بسیاری را به دنبال دارد.
کوتاه سخن؛ در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود. در گفتمان پیشرفت اسلامی، رکن رکین خانواده با ستون محکمی چون مادر، با استحکام خود از بسیاری از هزینههای اجتماعی میکاهد؛ حال آن که رهاورد توسعه غربی، توسعه روزافزون حرامزادگانی است که نمیدانند چرا پدر و مادرشان مسئولیت لذت کوتاهمدت خود را نپذیرفتهاند و میدانند که جهان اگر با اعمال رویکردهای جنسیتی به همین مسیر ادامه دهد به یک یتیمخانه بزرگ تبدیل خواهد شد!
کوتاهسخن؛ منتظر یک پارادایمشیفت عظیم باشید!
انتهای پیام/
کوهن همچنین معتقد است که دانشمندان «علم عادی» نوعا موضعی غیرانتقادی نسبت به پارادایمهای حاکم دارند. در یک پارادایم حاکم، دانشمندان سنگی بر روی سنگ دانش موجود میگذارند و بنایی پی میافکنند و این روند تا زمانی ادامه مییابد که این بنا فروبریزد! بر پایه این یافتههاست که کوهن مفهوم خلق پارادایم جدید و جابجایی پارادایمها یا پارادایم شیفت را تشریح میکند. از نگاه او خلق پارادایم جدید، به صورت ناگهانی اتفاق میافتد و در پی آن، دانشمندان، جهان را از منظری دیگرگونه خواهند دید.
,میاننوشت: «یکی دو سال قبل بود که یکی از اهالی رسانه در مطلبی، پارادایم شیفت را یکی از الزامات توسعه خوانده و تأکید کرده بود که زیرساخت فکری حاکمان، تصمیمگیران، سیاستگذاران و مدیران جامعه، عامل مهم توسعه آن جامعه است. این سخن البته در استدلال سخن درستی است اما در مفهوم با یک خطای بزرگ مواجه است که در خلال این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.»
,مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها
, مواجهه یک پارادایم حاکم با چالشها و ناهنجاریها,نکته مهمی که کوهن به آن اشاره میکند این است که فرایند خلق پارادایم جدید، هنگامی آغاز میشود که دانشی که با پیدایش یک پارادایم در حل معماها، به موفقیتهایی دست یافته بود، به هر روی در وضعیت حاکم خود، با ناهنجاریها و چالشهای نامتعارف و خلاف قاعدهای روبرو شود و این ناهنجاریها زیاد و زیادتر شوند تا آنجا که جهان علم، مجبور شود به این ناهنجاریها اعتنا کند. بدیهی است پارادایم جدیدی که خلق میشود از این ناهنجاریها و چالشها تهی است و امیدهای تازهای را با خود به همراه میآورد. این یک انقلاب علمی است که با دگرگونی پیشفرضها و روشهای علمی به منظور حل بهتر مسائل و معماها رخ میدهد.
,بگذارید در اینجا قدری به صورت مصداقی به بحث ادامه دهیم. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که کمونیسم که شاخهای از سوسیالیسم بود در شرق ریشه دوانده و مدعی بود که میتواند به مسائل بشر پاسخ دهد. چنانکه پیشتر در مقاله «توسعهی شکستخورده» یادآوری کرده بودم، همانطور که «اون چادویک» در کتاب the secularization of the European mind in the nineteenth century مینویسد، در سوی دیگر جهان نیز کسانی از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در تکاپوی بازنگری در مبانی لیبرالیسم بودند و تلاش میکردند که با اصلاح لیبرالیسم، در جهت رفع فقر قدمی بردارند.
,آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟
, آیا روشهای لیبرالیستی توسعه موفق شدند؟,دیرزمانی نپایید که بنای کمونیسم با فروپاشی شوروی فروریخت و لیبرالیسم عرصه را برای تاخت و تاز فراختر یافت. اکنون این پرسش مهم مطرح است که آیا روشهای لیبرالیستی موفق شدند به وضعیت بشر سر و سامانی بدهند؟ این پرسشی است که نه آمارها و نه سیاستمداران جهان به آن پاسخ مثبتی نمیدهند.
,بنیاد «راهحلهای توسعه پایدار» که همهساله لیست خوشبختترین و بدبختترین کشورهای جهان را منتشر میکند، در سال گذشته ایالات متحده آمریکا را پس از مکزیک در رده پانزدهم کشورهای خوشبخت جهان قرار داد. هرچند ممکن است ما در معیارهای خوشبخت بودن یک کشور، با اعضای بنیاد راهحلهای توسعه پایدار اختلافنظرهایی داشته باشیم، اما در این ردهبندی نکات جالبتوجهی وجود دارد.
,مکزیک کشوری است که 55 میلیون فقیر دارد؛ یعنی چیزی در حدود نیمی از مردم مکزیک در فقر به سر میّبرند. آمارها میگویند که درآمد 12 میلیوننفر در مکزیک روزانه یک دلار است!(خبرگزاری فارس) در سال 2011، مکزیک جزو پنج ناحیه قاره آمریکا بود که بالاترین نرخ ناامنی غذایی در حوزه کودکان را داشت! تصور کنید چنین کشوری، در ردهبندی کشورهای خوشبخت جهان، بالاتر از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است!
,بر اساس اطلاعاتی که پایگاه feedingamerica.org منتشر کرده است، در سال 2015، 43.1 میلیوننفر از مردم آمریکا یعنی حدود 13.5 درصد از مردم آمریکا در فقر به سر میبردند و در همین سال 42.2 میلیون آمریکایی، متشکل از 29.1 میلیون بزرگسال و 13.1 میلیون کودک در شرایط ناامن غذایی به سر میبردند. آمارهای سال 2012 نیز نشان میدهد که در این سال 16.1 میلیون کودک معادل 22 درصد از کودکان آمریکایی در فقر زندگی میکردند.
,در مهرماه سال جاری نیز ترامپ در خلال یک سخنرانی در جمع طرفدارانش در ایالت ویرجینیا، اعلام کرد که 17 میلیون زن و کودک فقیر در آمریکا زندگی میکنند.
,توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!
, توسعه ایران به مثابه توسعه آمریکا؟!,با این آمارها، چگونه میتوان مدعی شد که روشهای لیبرالیستی توسعه موفق بودهاند؟ زمانی بود که دانشمندان و فیلسوفان، موضعی غیرانتقادی نسبت به لیبرالیسم داشتند و هرچه مینوشتند و میگفتند در جهت تقویت لیبرالیسم بود. اما به عنوان یک مصداق، آیا بنای توسعه لیبرالیستی همچنان مستحکم است؟ اینجاست که خطای آن دوست اهل رسانه که معتقد بود پارادایمشیفت به عنوان یکی از الزامات توسعه باید در اذهان سیاستمداران در ایران اتفاق بیفتد، آشکار میشود... باید روشن شود که از کدام توسعه سخن میگوییم و آیا قرار است غایت توسعه ما، مشابه وضعیتی باشد که اکنون در آمریکا حاکم است؟
,بگذارید قدری علمیتر به موضوع نگاه کنیم. لیبرالیسم و روشهای لیبرالیستی توسعه، بیتردید موفقیتهایی را در خلال پیدایش و گسترش خود به دست آوردهاند اما در پارادایم حاکم، ناهنجاریهایی به نام فقر و عدم امنیت غذایی نیز بروز کرده است. این ناهنجاریها آنقدرها کوچک نیستند که بتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اگر به مناظرات ریاست جمهوری آمریکا مراجعه کنید، نمونه این ناهنجاریها را بسیار بسیار بیش از آنچه در اینجا ذکر شد مییابید. این ناهنجاریها، نامتعارف و خلافه قاعده هستند؛ به این معنی که قرار نبود توسعه لیبرالیستی به این منزلگاه برسد. اینک در شرایطی هستیم که جهان علم مجبور است به این چالشها اعتنا کند؛ کما این که اعتنا هم کرده و اقتصاددانهای بزرگی در جهان از فروپاشی علم اقتصاد سخن گفتهاند و کتاب نوشتهاند.
,اگر توماس کوهن زنده بود احتمالا احساس میکرد که ما در مرحله خلق یک پارادایم جدید هستیم. پارادایمی که باید از این ناهنجاریها تهی باشد و امیدهای تازهای با خود به همراه آورد. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی در این «پارادایمشیفت» تغییر خواهد کرد.
,یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!
, یک انقلاب معنوی در جهان مادهگرا!,در این میان، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این ظرفیت را دارد که به عنوان پارادایمی جدید در جهان دانش مطرح شود. اصل وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از پیشفرضها را در جهان تغییر داد. در جهانی که مادهگرایی و سودانگاری در آن حرف نخست را میزد، کسانی به پاخاستند و یک انقلاب معنوی را رقم زدند! این شاید برای دستگاه هاضمه جهان، چندان قابل هضم نباشد. سردمداران این انقلاب از همان ابتدا بر این مسأله مهم تأکید داشتند که اسلام، ظرفیت مدیریت جهانی را دارد و این سخنی بود که به گوش خیلی از داخلیها هم ناآشنا بود و تجربه ثابت کرد که ما در عمل به این سخن سرمداران خود باور نداشتیم و هنوز هم چندان باور نداریم.
,کپیبرداری از توسعه غربی در ایران، طی سالهای پس از انقلاب به همینجایی منجر شده که میبینید! ما اینک در شرایطی هستیم که نمیتوانیم به فضیحتهایی که کپیبرداری از توسعه غربی در ایران رقم زده است، بیاعتنا بمانیم؛ کما این که بیاعتنا هم نماندهایم.
,گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی
, گزارههای ناپذیرفتنی در مدل توسعه غربی,رهبر معظم انقلاب، بارها در سخنان خود از الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی و نیز از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و این هدایتها زمینههای مطلوبی برای پارادایمسازی در حوزه پیشرفت اسلامی-ایرانی فراهم کرده است. بدیهی است که پیشفرضها و روشهای علمی هدایت جامعه در این گفتمان جدید تغییر خواهد کرد. به طور مثال، این پیشفرض که اقتصاد و سود اقتصادی باید مبنای توسعه باشد، در گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی گزارهای پذیرفته شده نیست؛ بلکه در این گفتمان سود اجتماعی است که اصالت مییابد. هم از اینگونه است که در گفتمان پیشرفت اسلامی، خرید هواپیما یک گام در جهت توسعه محسوب نمیشود؛ بلکه این پیشرفتهای علمی در حوزه هوافضاست که اصالت دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که مسأله رفع فقر، مهمترین مسأله نظام جمهوری اسلامی است؛ اما بدیهی است که گفتمان پیشرفت ایرانی-اسلامی برای رفع فقر به سراغ ایدههای غربی نخواهد رفت؛ چراکه اگر قرار بود این ایدهها منجی باشند، 13.1 میلیون کودک آمریکایی را که در شرایط ناامن غذایی به سر میبرند نجات میدادند.
,حاصل این مقطع از سخن این است که به نظر میرسد گفتمان مبتنی بر الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت، یک پارادایمشیفت در فضای گفتمانهای موجود خواهد بود ؛ کما این که خود این گفتمان نیز حاصل پارادایمشیفتی به نام انقلاب اسلامی بوده است.
,مسأله دیگری که توماس کوهن مطرح میکند، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی است. این مسأله البته به دلیل نقدهای فراوانی که بر آن وارد شد، مورد اصلاح و بازنگری خود کوهن نیز قرار گرفت. معنایی که کوهن از قیاسناپذیری در ذهن داشت به زعم بسیاری از متفکران به نسبیتانگاری منجر میشد؛ چرا که او معتقد بود پارادایمها به دلیل این که در فضاهای کاملا متفاوتی شکل میگیرند و توسعه مییابند، نمیتوانند یکدیگر را قضاوت کنند و نیز نمیتوانند با یکدیگر قیاس شوند.
,کدام پرسشها در اولویت هستند؟
, کدام پرسشها در اولویت هستند؟,نکته مهمی که کوهن مطرح میکند این است که دانشمندان در پارادایمهای مختلف حتی روی این مسأله که چه سوالاتی برای پاسخ دادن واجد اولویت و اهمیت هستند، با یکدیگر اتفاقنظر ندارند. حتی معنای واژههای یکسانی که در دو پارادایم به کار میرود نیز با هم متفاوت است؛ چراکه دانشمندان دو پارادایم، در دو جهان مختلف زندگی میکنند...
,ما البته مفهومی که از قیاسناپذیری در ذهن توماس کوهن بود را نمیتوانیم به طور مطلق بپذیریم؛ اما حقیقت آن است که پارادایمهای حاکم بر گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، چندان با پارادایمهای حاکم بر توسعه غربی قابل مقایسه نیستند و این البته به معنای آن نیست که آنچه که در درون این پارادایمها اتفاق میافتد و آنچه که از این پارادایمها نتیجه میشود نیز قابل مقایسه نباشند.
,گفتمان حاکم بر پیشرفت اسلامی-ایرانی در یک فضای اسلامی-ایرانی شکل میگیرد؛ این در حالی است که بسیاری از مفاهیم اسلامی برای «دیگران» بیگانه است. تصور کنید شخصیتی مثل ترامپ پای درس علامه جوادی آملی بنشیند! او در بدایت امر چیزی که از این مفاهیم خواهد فهمید «تقریبا هیچ» است؛ چرا که حتی معنای واژههایی که از علامه جوادی آملی میشنود با معنایی که از واژهها در ذهن دارد تفاوت دارد.
,وسواس مستحسن در انتخاب واژگان
, وسواس مستحسن در انتخاب واژگان,به همین خاطر است که در طرحریزی گفتمان پیشرفت اسلامی-ایرانی، در انتخاب واژگان وسواس بسیاری به خرج داده میشود؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب از بکاربردن واژه توسعه نیز احتراز و به جای آن از واژه پیشرفت استفاده میکنند.
,از طرفی اهمیت و اولویت پرداختن به مسائل مختلف نیز در گفتمان پیشرفت اسلامی، تفاوتهای بسیاری با گفتمان حاکم بر توسعه غربی دارد و اینک که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف به تهیه و تصویب الگوی پیشرفت اسلامی کردهاند، دولت باید توجه داشته باشد که اولویت مسائل در اسلام چگونه تبیین میشود-هرچند در این ارتباط انتظار چندانی از دولت نداریم!-
,به طور مثال در اسلام، درست بر خلاف توسعه غربی که معیارها به معنای مادی کلمه سودانگارانه هستند، زکات به عنوان یکی از روشهای مهم فقرزدایی مطرح میشود. روشی که در آن ایثار و تطهیر و سود معنوی با این پیشفرض مهم که «داد و دهش» از این جنس، هیچ نسبتی با ضرر اقتصادی ندارد، اصل قرار گرفته است. بنابراین یک اولویت مهم در راستای حاکمیت گفتمان پیشرفت اسلامی، ترویج فرهنگ زکات-به معنای عام کلمه و در تمامی شئون- خواهد بود.
,یا در نمونهای دیگر، بر خلاف توسعه غربی که حقوق زنان را به گونهای مطرح میکند که بسیاری از بنیانهای اجتماعی فرومیریزد؛ اسلام، در میانه صداهای مزاحم، کارویژه زن را انسانسازی و خانوادهداری میداند. بگذریم که آن شعارهای فمینیستی به فروش زنان به عنوان بردههای جنسی در قلب تمدن بشری!! منجر شده است.
,هم از اینگونه است که وقتی از نظام آموزشی مبتنی بر گفتمان پیشرفت اسلامی سخن میگوییم میدانیم که مهمترین چیزی که قرار است به فرزندانمان آموزش داده شود، خدامحوری عملی است که این مهم با روشهایی که ظرف فکری دانشآموزان را توسعه میدهند، صورت میگیرد و نه انباشتن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی که دیرزمانی از یادگیری آنها نخواهد گذشت که به فراموشی سپرده میشوند!
,پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر
, پیشرفت و توسعه؛ قیاسناپذیر و قیاسپذیر,بنابراین باید گفت از این منظر که ما از دو چارچوب فکری مختلف به موضوع توسعه و پیشرفت نگاه میکنیم، پارادایمهای غربی و اسلامی با یکدیگر قیاسناپذیرند. اما قیاس نتایج حاکمیت این دو گفتمان متعارض، مقولهای است که بهرههای بسیاری را به دنبال دارد.
,کوتاه سخن؛ در گفتمان پیشرفت اسلامی، پرداختن نمایشی به مسأله فقر و تشدید فاصلههای طبقاتی جایی ندارد و اینها محصولاتی هستند که در بازار توسعه غربی به وفور یافت میشود. در گفتمان پیشرفت اسلامی، رکن رکین خانواده با ستون محکمی چون مادر، با استحکام خود از بسیاری از هزینههای اجتماعی میکاهد؛ حال آن که رهاورد توسعه غربی، توسعه روزافزون حرامزادگانی است که نمیدانند چرا پدر و مادرشان مسئولیت لذت کوتاهمدت خود را نپذیرفتهاند و میدانند که جهان اگر با اعمال رویکردهای جنسیتی به همین مسیر ادامه دهد به یک یتیمخانه بزرگ تبدیل خواهد شد!
,کوتاهسخن؛ منتظر یک پارادایمشیفت عظیم باشید!
,انتهای پیام/
,]
ارسال دیدگاه