اخبار داغ

پدر شهید مدافع حرم:

وقتی عبدالصالح می رفت به مادرش گفتم خوب نگاهش کن/جوانان التماس می کنند به جبهه های مقاومت اعزام شوند+تصاویر

وقتی عبدالصالح می رفت به مادرش گفتم خوب نگاهش کن/جوانان التماس می کنند به جبهه های مقاومت اعزام شوند+تصاویر
پدر شهید مدافع حرم گفت: اولین لحظه ای که چهره عبدالصالح را بعد از شهادت دیدم شرمنده شدم، اصلا نمی توانستم به صورتش نگاه کنم این لحظات برایم سخت بود یک حس خجالت داشتم که نگاهش کنم که خداوند او را قبول کرد و من را قبول نکرد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از انقلاب نیوز، به مناسبت 22 اسفند که روز شهید نامگذاری شده با عبدالوهاب زارع از رزمندگان دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع گفتگویی خواندنی داشتیم،عبدالصالح زارع بهنمیری از نیروهای سپاه پاسداران بهمن سال 94  در نبرد با تروریست های تکفیری در آزاد سازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا در سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, انقلاب نیوز,

فکر می کردید روزی عبدالصالح شهید شود؟

, فکر می کردید روزی عبدالصالح شهید شود؟,

هم خودم و هم مادر عبدالصالح برای اینکه عبدالصالح به آرزویش که شهادت است برسد دعا می کردیم، خصوصا آخرین لحظه ای که می خواست راهی شود ماجرای خوابی را که دیده بود و یک میوه گلابی به او داده اند و او آن را خورده است و بوی آن فضا را گرفته که تا حالا چنین بویی احساس نکرده را تعریف کرد به دلم افتاد که  این رفتن برگشتی ندارد ، سریع موبایلم را در آوردم و برای آخرین بار دو عکس از عبدالصالح گرفتم که به یادگار ماند.

,

عبدالصالح که از پله پایین می رفت به مادرش گفتم خوب نگاهش کن چون به دلم افتاده بود که برگشتی وجود ندارد، تقریبا مطمئن بودم عبدالصالح شهید می شود.

,

, ,

قبل از شهادت عبدالصالح به شهدا و شهادت فکر می کردید و یا در برنامه شهدا حضور پیدا می کردید؟

, قبل از شهادت عبدالصالح به شهدا و شهادت فکر می کردید و یا در برنامه شهدا حضور پیدا می کردید؟,

مگر می شود به شهادت فکر نکرده باشم من تمام زندگیم در این مسیر بوده و حتی برای عبدالصالح هم این احتمال را می دادم که در این مسیر قرار بگیرد  در سال 87 عبدالصالح یک دست نوشته دارد به این مضمون خدایا این ماموریتم که تمام شد ولی آن خواسته ای که من داشتم به آن نرسیدم ان شالله می خواهم در ماموریت بعدی به آن هدفم برسم.

,

, ,

سوریه خارج از مرزهای ایران بود مخالفتی برای رفتن عبدالصالح به سوریه نداشتید؟

, سوریه خارج از مرزهای ایران بود مخالفتی برای رفتن عبدالصالح به سوریه نداشتید؟,

اتفاقا من پیگیر کار پسرم بودم که بتواند به سوریه برود، عبدالصالح از من درخواست کرد که کارهایش را پیگیری کنم که بتواند به سوریه اعزام شود من کار اعزام عبدالصالح را انجام دادم و اتفاقا کارهایش برای اعزام درست شد وقتی به عبدالصالح گفتم کار اعزامت انجام شده و تا چند روز دیگر اعلام می شود خیلی خوشحال شد  بعد از چند روز از پادگانشان هم  داوطلب اعزام خواستند عبدالصالح به من گفت داوطلبانه از پادگان می رود و آن اعزامی را هم که من برایش پیگیر شدم را حفظ می کند تا بعدا اگر از سوریه بازگشت بتواند مجدد به سوریه برود.

,

با توجه به این که در زمان جنگ حضور داشتید و شاید بارها تا پای شهادت رفتید چه حسی دارید العان فرزند شما از شما در شهادت سبقت گرفته است؟

, با توجه به این که در زمان جنگ حضور داشتید و شاید بارها تا پای شهادت رفتید چه حسی دارید العان فرزند شما از شما در شهادت سبقت گرفته است؟,

حتما یک ناخالصی در من بود که خداوند من را نپذیرفت و عبدالصالح را پذیرفت چیزهایی در ایشان می دیدم که من نداشتم، عبدالصالح خیلی راحت از مسائل دنیایی می گذشت یک ذره از اضافه کاری ها را خرج نمی کرد ، ماشینی که برایش خریده  بودم استفاده  نکرد ، من وقتی در جبهه بودم به منزل تلفن می کردم با بچه ها حرف میزدم اما ایشان حاضر نبود وقتی در سوریه است صدای بچه اش را بشنود وقتی مادرش گوشی را به نوه ام میداد من به ایشان مگفتم این کار را نکن این مشکل ساز می شود و آن زمانی که عبدالصالح باید از خودش شجاعت به خرج دهد این صدا باعث می شود که نتواند این کار را کند.

,

اتفاقا همرزمان عبدالصالح برایمان تعریف می کردند که عبدالصالح هنگام صحبت با خانواده گاهی گوشی را عقب نگه می داشت وقتی علت را پرسیدم گفت مادرم گوشی را به پسرم می دهد من نمی خواهم صدایش را بشنوم؛ این یعنی باید از تعلقات دنیایی دل بکنند تا خداوند آن را قبول کند.

,

, ,

آیا از اینکه پسر در شهادت از شما سبقت گرفت غبطه خورده اید؟

, آیا از اینکه پسر در شهادت از شما سبقت گرفت غبطه خورده اید؟,

بله؛ مخصوصا اولین لحظه ای که چهره عبدالصالح را بعد از شهادت دیدم شرمنده شدم، اصلا نمی توانستم به صورتش نگاه کنم این لحظات برایم سخت بود یک حس خجالت داشتم که نگاهش کنم که خداوند او را قبول کرد و من را قبول نکرد.

,

چه ضرورتی وجود دارد یادواره شهدا برگزار شود و یا حتی روزی به نام شهید نامگذاری شود؟

, چه ضرورتی وجود دارد یادواره شهدا برگزار شود و یا حتی روزی به نام شهید نامگذاری شود؟,

شهدا زنده هستند همان زنده بودن شهدا که خداوند گفته سرزندگی را و نشاط و شادابی را به جامعه تزریق می کند و افراد جامعه را پویا و سرزنده می کند فرهنگ شهادت فرهنگ افسردگی نیست.

,

عبدالصالح در مسیر برنامه شهدا بود و مدام در برنامه شهدا و یادواره شهدا بود، در پادگانی که حضور داشت پیگیر شد و همه کارها و نامه نگاری ها را انجام داد تا پیکر یک شهید گمنام در پادگانشان به خاک سپرده شود.

,

وظیفه و رسالت خانواده شهدا چیست؟

, وظیفه و رسالت خانواده شهدا چیست؟,

وظیفه و رسالت  ما خانواده شهدا این است که فرهنگ جهاد و شهادت را در تا جایی که در توان داریم ترویج دهیم این کار از هر شکلی باید انجام شود از امر به معرف تا سخنرانی باید انجام شود.

,

, ,

شما جوانان زمان جنگ را دیده اید آیا می توان گفت جوانان امروزه هم مانند آنها شهادت طلب هستند؟

, شما جوانان زمان جنگ را دیده اید آیا می توان گفت جوانان امروزه هم مانند آنها شهادت طلب هستند؟,

بله؛ اتفاقا با وجود همه مشکلات جوانانی داریم که بسیار روحیه شهادت طلبی دارند من با این جوان ها بسیار سرو کار دارم به ما مراجعه می کنتد و درخواست دعای شهادت می کنند حتی از ما می خواهند که برایشان پیگیر شویم تا به سوریه و یا دیگر محورهای مقاومت اعزام شوند گاهی ملتمسانه و عاجزانه درخواست می کنند که به جبهه های مقاومت اعزام شوند تصور می کنند که ما چون خانواده شهید هستیم می توانیم برایشان کاری انجام دهیم، جوانان بسیار عاشقی داریم با دیدن این جوانانی که اشتیاق اعزام برای دفاع از اسلام را دارند واقعا امیدوار می شویم.

,

پدر شهید بودن را برای ما توصیف کنید؟

, پدر شهید بودن را برای ما توصیف کنید؟,

خیلی خوشحال می شوم از شنیدن این کلمه، از یک طرف هم ناراحتم از اینکه نکند ما دراین مسیر نتوانیم عاقبت بخیر شویم و شرمنده شهدا و ملت شوم، اما همیشه به این مسئله افتخار می کنم و وقتی شنیدم عبدالصالح به آرزویش رسیده خوشحال شدم درست است پسری از دست دادم ناراحتی دارد اما در برابر دفاع از دین ، انقلاب، اسلام و نظام قابل مقایسه نیست همین که خداوند لطفی در حق ما کرد و نگاهی به این خانواده کرد خدا را شاکریم و امیدوارم بتوانیم این افتخار را حفظ کنیم ، در نهایت آرزیم این است که من هم مانند پسرم شهید شوم،  پدر شهید شدن افتخار بزرگی است اما اگر انسان خودش به شهادت برسد نور علی نور است.

,

, ,

عبدالصالح چندین بار از من درخواست کرده بود که برای شهادتش دعا کنم و من هم دعا کردم ، خصوصا سه روز قبل از شهادتش به او گفتم من که خودم پیگیر اعزامت به سوریه بودم العان هم از خدا میخواهم اگر العان باید شهید شوی ذره ای ناراحت نمی شوم و واقعا هم نشدم اگر خداوند میخواهد بمانی و در آینده شهید شوی باز هم ناراحت نیستم اما از خدا می خواهم پایان کار شما شهادت باشد.

,

گفتگو از مرضیه مهدیلو

]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه