جلوداری همرزم میانه ای شهید مهدی باکری از اجرای عملیات در منطقه مروری غرب کشور و خاطرات ترمیم و تکمیل منطقه معروف به سهراهی شهادت میگوید.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ امروز ۲۵ اسفندماه سالروز شهادت سردار مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا است، رضا جلوداری رزمنده و پیشکسوت عرصه جهاد و شهادت به بهانه حضور در مراسم سالگرد این شهید بزرگوار در تبریز و دیدار با همرزمان از جمله سرلشکر محسن رضایی دبیر مجمع تشخصی مصلحت نظام طی یادداشتی در پایگاه خبری – تحلیلی میانا نوشت: یکی از گردانهای ما در غرب کشور و در منطقه جنگی خط مرزی (بمو وازگله) در خط پدافندی بود، حقیر مسئول محور و خط بودم. آقا مهدی شبانه جهت سرکشی به خط ما آمد و ما را صدا زدند و از خطوط مرزی و چگونگی پدافند و آمار تلفات روزانه مجروح و شهید خط را از من خواستند. گفتم آقا مهدی تلفات ما حداقل روزانه میانگین ۳ نفر شهید و مجروح است و فرمود بیشترین نقطه تیررس شما کجاست؟ من در طول ۳ کیلومتر طول خطی که داشتیم یک نقطه بردگی را نشان دادم گفتم تمام تلفات تیر مستقیم ما همین نقطه هست، به همین خاطر آن نقطه بنام سهراه هم شهادت معروف شده است.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پایگاه خبری – تحلیلی میانا ,از من سؤال کرد که چرا اینجا را نمیبندید؟ و چرا اینجا را به هم وصل نمیکنی؟ گفتم آقا مهدی دو سه بار رفتم به واحد مهندسی دستگاه لودر بولدوزر خواستم به خاطر نام منطقه (سهراه شهادت) و خطرات احتمالی هیچیک از رانندگان مهندسی را نتوانستم قانع کنم که دستگاه لودر و یا بلدوزر را به خط بیاورم. آقا مهدی گفت خوب پس لودر را شب بیار، گفتم آقا مهدی آن را نیز پیشنهاد دادم ولی باز رانندههای مهندسی از ترس تیر مستقیم نمیآیند.
,آقا مهدی رو به من بهشدت عصبانی شد و گفت: مؤمن این چه حرفه! فردا این خط باید ترمیم و تکمیل شود و این بریدگی گرفته شود، اگر تا فردا این کار خط تمام نشود من شمارا مسئول میدانم. من حسب دستور آقا مهدی بیدرنگ رفتم به عقبه لشکر، رانندگان واحد مهندسی را جمع کردم و آنها نیز میدانستند که من مسئول محور خط مقدم هستم.
,,
به آنها گفتم به خط مقدم که نمیروید و من نمیدانم برای جی به جبهه آمدید؟ خوب حداقل امشب یک جای دیگر کار مهندسی دارم که برای آموزش و مانور آماده میکنم یکی از شما با لودر باید امشب برویم آنجا. چون همه از تمردهای قبلی خجل بودند به خاطر جبران آن خطای گذشته خود بهجای یک راننده همه رانندگان داوطلب شده بودند که امشب با دستگاه مهندسی خود همراه من که هرکجاست بروند کار کنند، من بهزور از جمع داوطلبان فقط یکی از آنها را خودم انتخاب کردم. گفتم امشب با شما آنجایی که من میگویم کار میکنیم حدود ۳ الی ۴ ساعت کار داشتیم و حتی گفتم اگر بهموقع و به محل کار برسید و کار را شروع کنید جایزه هم میدهم.
,روحیه این راننده مضاعف شده بود، بالاخره به هر ترفندی بود حسب الا امر آقا مهدی راننده لودر را به سهراه شهادت رساندم و خودم نیز در کنار راننده نشستم کار را با سرعت شروع به پایان رساندیم و آن بریدگی خط مقدم را ترمیم کردم.
,در حین کار چندین تیر مستقیم به لودر میخورد راننده از من پرسیدند که فلانی این تیراندازیها چیست؟! به ایشان گفتم نیروهایی خودی دارند مانور و آموزش میبینند و بیشتر تیرها مشقی هست کار به کار آنها نداشته باش توکار خودت را انجام بده اگر تیر جنگی بود من که کنار شما نمینشستم و راننده چون میدید که من خودم کنارش نشستم بیچاره باور میکرد.
,بالاخره کار را تمام کردم و راننده در آخرهای کار بود که با تیر مستقیم بهشدت مجروح شد و به عقب برگردانندِ شد و آن شب با آن کار آن نقص خط با یک نفر مجروح برای همیشهترمیم و از تلفات روزانه ما در خط مقدم بعد آن دیگر قطع و تمام شد.
,ولی بعدها تمامی رانندگان مهندسی فهمیده بودند که من آن راننده را بهجای منطقه آموزشی به خط مقدم و سهراه شهادت برده بودم و همیشه از من میترسیدند و هرکجا میدیدند چپچپ نگاه میکردند و حتی بعدها یکی از رانندگان به من گفتند رانندگان واحد مهندسی وقتیکه بعد از مجروحیت دوست خودشان در آن شب فهمیده بودند که من با زیرکی همکار آنها را بهجای منطقه آموزشی به خط و سهراه شهادت بردم و خط مقدم را تکمیل کردم تصمیم گرفته بودند دستهجمعی من را در یک فرصتی بگیرند و با کتک مفصل تلافی کنند.
,شب عملیات که فرارسید که رانندگان واحد مهندسی و نیروهای پشتیبانی برای بدرقه ما قرآن گرفته بودند و ما را بدرقه میکردند. در آنجا دیدند که من خودم با گردان جهت شکستن خطوط دشمن عازم هستم که باهم آشتی کردیم و از آنها به خاطر آن فریب حلالیت خواستم و آنها نیز به بزرگوار خود همگی مرا بخشیدند.
,مهدی باکری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میکرد زندگیاش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم کند، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
,او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم. باکری از انسانهای وارسته و خودساختهای بود که با فراهم بودن زمینههای مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.
,زندگی ساده و بیریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی که داشت میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد. از امکاناتی که حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید. تواضع و فروتنیاش باعث میشد که اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید. میگفت: وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود. در برابر جان این بسیجیها مسئولیم حتی برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه – برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد – بشویم . چون یک موی بسیجی، صد برابر ارزش دارد.
,در برابر دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت. با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان نشان میداد و بشاش. انسانی همیشه آماده به خدمت و پرتوان بود.
,,
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه