اخبار داغ

خاطرات خواندنی پستچی قدیمی و نمونه شهرکرج؛

از تحویل آخرین نامه یک شهید تا خبر سلامتی دختر خانواده بعد از 5 سال

از تحویل آخرین نامه یک شهید تا خبر سلامتی دختر خانواده بعد از 5 سال
قدیم ها که هنوز از تلفن، گوشی های همراه، اینترنت و شبکه های مجازی کنونی خبری نبود، پستچی مهربان محل برای باخبر شدن از حال دوست وفامیل نقش مهمی داشت و همه با اشتیاق منتظر آمدنش می ماندیم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از تیتر یک; انتظاری که گاهی چند روز یا چندهفته طول می کشید. جایگاه اداره پست هم به حرمت و امانت داری پست چی های آن وابسته بود. «تیتر1» با یکی از نامه رسان های قدیمی کرج که بعداز 30 سال خدمت هنوز هم مردم نقاط مختلف شهر حال وی را از پستچی های تازه نفس می پرسند و به نیکی و امانت داری از وی یاد می کنند و البته مسئولان فعلی پست هم وی را به عنوان بااخلاق و برترین پستچی کرج معرفی می کنند گفتگو کرده که با هم می خوانیم. این پستچی نمونه برادر سه شهید دفاع مقدس به نام های یدالله، عبدالله و فتح الله غیاثی نیز است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, تیتر یک;,

خود را معرفی کنید و بگویید در چه مناطقی کار کردید؟  

, خود را معرفی کنید و بگویید در چه مناطقی کار کردید؟  ,

ابراهیم غیاثی هستم 63 سال سن دارم و مدت 30سال به غیراز کلاک و گرمدره در همه مناطق کرج نامه رسانی کردم اما عمده کارم در منطقه مهرشهر بوده است و بیش از 12 سال است بازنشسته شده ام.

,

آیا به دلیل علاقه وارد اداره پست و شغل نامه رسانی شدید؟

, آیا به دلیل علاقه وارد اداره پست و شغل نامه رسانی شدید؟ ,

روزی در یکی از خیابان های کرج آگهی اداره پست را دیدم که تعدادی نامه رسان و راننده و کارپرداز استخدام می کرد من فرم استخدام پر کردم و بعداز طی مراحل لازم به استخدام پست درآمدم. اتفاقا در مصاحبه از من سوال شد آیا به نامه رسانی علاقه داری، گفتم امتحانم را در مدت کوتاهی پس می دهم اگر کارم خوب نبود عذرم را بخواهید و به مرور زمان به کارم خیلی علاقمند شدم.

,

از سختی و مشکلات این شغل بگویید.

, از سختی و مشکلات این شغل بگویید. ,

ابتدا با دوچرخه شروع به کار کردم و بعد از سه سال با موتورگازی که اداره پست داد نامه ها را می رساندم. کار در بعضی محله ها مثل اسلام آباد که هر روزباید 120 پله را بالا می رفتم و برمی گشتم سخت تر بود. در زمستان و هنگام بارش برف آب زیر چرخ موتور جمع شده و یخ می زد و برای اینکه بتوانم موتور را حرکت دهم به چرخ آن طناب یا زنجیر می بستم. گاهی هم با موتور سر خورده و 10 تا15 متر روی زمین کشیده و کاملا خیس می شدم. زمستان های قدیم هواسردتر بود و در چنین شرایطی لباس و حتی آبی که روی صورتم بود قندیل می بست تا برسم خانه و بتوانم در حمام با آب گرم خود را گرم کنم. در تابستان و گرما هم سختی خود را داشت چرا که پستچی مدام در کوچه و خیابان و تردد است.

,

باوجود سختی کار، به گفته مسئولان اداره پست شما حاضر نشدید نامه رسانی را ترک و در اداره مشغول شوید. چرا؟

, باوجود سختی کار، به گفته مسئولان اداره پست شما حاضر نشدید نامه رسانی را ترک و در اداره مشغول شوید. چرا؟,

علاقه ام به کار و اینکه احساس می کردم ثمره بیشتری در این حوزه دارم باعث شد تا روز آخر در کار نامه رسانی باشم. البته سه سال آخر به عنوان سرنامه رسان کار کردم. به ظاهر کار اداری بود اما هر روز باید بیرون از اداره می رفتم و روند کار نامه رسانانی که آموزش آنها بر عهده ام بود را چک می کردم.

,

رمز موفقیت شما در به جا گذاشتن نام نیکو چه بوده است؟

, رمز موفقیت شما در به جا گذاشتن نام نیکو چه بوده است؟ ,

سرلوحه خودم و توصیه من به همکاران همیشه حفظ آبروی خود و مسئولان اداره بوده و همچنین اهمیت دادن به کاری که بر عهده ما گذاشته می شودو باید به بهترین شکل انجام گیرد. من همیشه کار مردم  را کار خود می دانستم و اعتقادم بر این بود که مردم شایسته بهترین ها هستند و باید به بهترین شکل به آنها خدمت رسانی کرد. در حوزه فعالیت خود وقتی در خانه نبودند، نامه و یا قبض تلفن را که توزیع می کردم در جای مشخصی قرار می دادم و با گذاشتن سنگ، چوب و یا آجر روی آن سعی می کردم از بردن باد و یا گم شدن آن جلوگیری کنم.

,

مطلع شدیم بعضی از مردم وقت سفر کلید خانه خود را به شما می سپردند، چطور این اعتماد را ایجادکرده و مهمتر اینکه وسوسه نمی شدید؟

, مطلع شدیم بعضی از مردم وقت سفر کلید خانه خود را به شما می سپردند، چطور این اعتماد را ایجادکرده و مهمتر اینکه وسوسه نمی شدید؟,

 من مردم را مانند خانواده خود می دانستم و رفتارم با آنها مانند اعضای خانواده ام بود، همین معیار باعث بود تا گاهی آنها در سفرهای خارج از کشور که مدت طولانی می کشید کلید خانه خود را به من بسپارند و یا گاهی برای جابجایی پول به حسابشان به من اعتماد می کردند و این کار را به من می سپردند. مردم هم به من لطف داشته و چند بار از طریق رادیو و حتی یکبار هم رییس وقت زندان قزلحصار از طریق صدا وسیما از من تشکر کردند. آنها هم مرا مانند عضو خانواده خود می دانستند و اگر ظهر و وقت نهار، نامه توزیع می کردم محال بود بدون دعوت من برای نهار و یا آوردن غذا به بیرون از خانه بگذارند بروم و یا اگر می دیدند نماز را در خیابان می خوانم به اصرار مرا برای خواندن نماز به خانه می بردند.

,

از زندگی شخصی خود بگویید.

, از زندگی شخصی خود بگویید. ,

ثمره زندگی من 3 دختر که ازدواج کرده اند و یک پسر که در ایران خودرو مشغول به کار است و شکر خدا همه از زندگی راضی هستیم. در زندگی من آنچه که همیشه سرلوحه بوده و به فرزندانم نیز منتقل کردم احترام گذاشتن به پدر ومادر است. همیشه این نکته را رعایت کردم و نتیجه آن را هم گرفتم. هر روزدر راه بازگشت از کار ابتدا به خانه مادر رفته و ایشان را می دیدم. آنها احتیاجی نداشتند اما من برای خوشنودی خودم حتی شده یک کیلو میوه خریده و با خود می بردم و هیچگاه دست خالی به دیدنشان نمی رفتم. اکنون ایشان نیستنداما با به یادآوری آن حس خوبی دارم و شارژ از انرژی می شوم. به عقیده من احترام به بزرگترها گوش کرن  به حرف خداست که بی نتیجه نمی ماند.

,

بهترین و بدترین نامه ای که به خانه ای رساندید و شادی یا ناراحتی را در گیرنده دیدید چه بوده ؟

, بهترین و بدترین نامه ای که به خانه ای رساندید و شادی یا ناراحتی را در گیرنده دیدید چه بوده ؟ ,

بدترین، نامه شهید پاکدل در منطقه مهرشهر بود. زمانی که نزدیک منزل آنها رسیدم مطلع شدم وی شهید شده و تازه به خانواده وی اطلاع داده بودند. در حقیقت آخرین نامه وی را من به همراه داشتم. آن روز نتوانستم نامه را به مادرش بدهم، آن را نگه داشتم و روز سوم این شهید که برای مراسم رفتم نامه را به خواهرش دادم، هیچ گاه این نامه را نتوانستم از ذهن خارج کنم.

,

و بهترین نامه هم متعلق به یکی از اهالی مهرشهر بود که بعدازانقلاب دخترخانواده از ایران رفته بود و پدرومادر وی سالها بی خبر و چشم انتظارش بودند. هر بار که این مرد مرا می دید می گفت همسرم چشم انتظار است. بعد از 5 سال نامه ای از دخترشان از آمریکا رسیده بود که من نامه را به دست وی رساندم و او از خوشحالی از حال رفت و شریک بودن در شادی این خانواده برایم به یادگار ماند.

,

آیا اشتباه یا خطایی در طول 30 سال درکارتان وجود داشت؟

, آیا اشتباه یا خطایی در طول 30 سال درکارتان وجود داشت؟ ,

 فقط یک بار یک نامه سفارشی را گم کردم و آن هم به این دلیل بود که همکارم نامه را در جیب کاپشن من و جدا از نامه ها گذاشته بود. من به درب خانه این شخص مراجعه کردم و اطلاع دادم که از اهواز نامه ای داشتند اما من نمی دانم آن را چه کرده ام و در یک خط دست نوشته از آنها رضایت گرفتم اما بعداز چند روز نامه را در جیبم پیدا کردم و به آن خانواده بازگرداندم.

,

توقع شما از مردم چه بود؟

, توقع شما از مردم چه بود؟ ,

کسی که وارد کاری می شود باید به بهترین شکل کار مردم را انجام دهد من هیچگاه توقعی از مردم نداشتم و رضایت آنها برای من بهترین معیار بود کسی که کاری انجام می دهد و حقوقش را دریافت می کند و نباید از مردم انتظاری داشته باشد.

,

 

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه