اخبار داغ

به بهانه ضرب و شتم مامور شهرداری یاسوج:

دل خونین ماموران شهرداری و سری خونین تر

دل خونین ماموران شهرداری و سری خونین تر
ماموران شهرداری دلی پر از درد دارند که اگر باز کنند ساعت ها و روزها حرف برای گفتن دارند اما از ترس اخراج شدن ساکت شده اند کارگرانی که وقتی برخی می خواهند سمت جدید بگیرند پزش را می دهند و به صفشان می کنند که در مراسم تودیعه و معارفه اش شرکت کنند اما اینجا هم باید بایستند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از ایل بانو، صبح امروز خبری در رسانه های استان منتشر شد و از ضرب و شتم یک مامور شهرداری توسط راننده میوه فروش خبر می دادند خبری که قشر عظیم ماموران زحمت کش شهرداری را ناراحت کرد همان هایی که شب ها تا صبح صدای خش خش جاروهایشان را از کوچه ها می شنویم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, ایل بانو,

در خیلی از موراد برای خیلی از اتفاقات ما مسئولان را مقصر می دانیم اما در اینجا به جرات می گویم مردم مقصر هستند وقتی سال گذشته شنیدم که در اثر بی احتیاطی یک راننده در بلوار امام خمینی یاسوج  یک مامور شهرداری در حین انجام کار یعنی جارو کردن خیابان ها جانش را از دست داد دلگیر شدم این بار نه از مسئولان بلکه از مردم دلگیر شدم.

,

آن جوانی که نیمه شب در خیابان ها ویراژ می دهد بداند حادثه خبر نمی کند بداند که شاید بیمه دیه بدهد اما آن جانی که از دست رفت دیگر هیچگاه قابل برگشت نیست بیمه هم نمی تواند آن را جبران کند اه و ناله های خانواده و بچه های یتیم  آن مامور شهرداری را هیچکس نمی تواند پاسخ دهد و امروز نیز خبری بدتر از سال گذشته شنیدیم.

,

شما راننده وانتی که به هر دلیلی این مامور شهرداری را مورد ضرب و شتم قرار دادی از خودت بپرس او همچون من به دنبال لقمه ای نان حلال است  لقمه ای که به خاطرش شب تا صبح را جارو به دست می گذارند و جارو می زند که اخر ماه نانی برای زن و بچه اش داشته باشد.

,

دل ماموران شهرداری از این مردم گرفته است همان هایی که ساعت ها جارو می زنند اما یک ساعت بعد می بینند در اثر بی توجهی و رعایت نکردن مردم آن خیابان کثیف شده است همان هایی که وقتی دست فروشان بساط خود را جمع می کنند باید تا صبح سر جای آنها تمیزکاری کنند و باز هم فردا همان آش و همان کاسه است.

,

ماموران شهرداری که گاهی وقتی از کنارشان رد می شویم با ترحم نگاهشان می کنیم همان هایی که وقتی تو راننده وانت صبح تا شب آشغال ها و باقی مانده های بارت را بر زمین میریزی  و او مجبور است ساعت ها کمرش خم بماند تا بتواند آنها را جمع کنم و باز هم فردا وضعیت همین است و می گوییم وظیفه اش همین است.

,

 آری وظیفه او جمع کردن آشغال های شهر است اما وظیفه تو به عنوان یک شهروند چیست وظیفه ما به عنوان یک شهروند قانون مدار چیست چرا شهر را خانه خود نمی دانیم فرهنگ شهرنشینی مان کجا رفته است چرا فکر می کنیم همه چیز باید در خدمت ما باشند و ما توجهی به هیچ چیز نداشته باشیم.

,

همیشه مسئولان مقصر بودند اما این بار در کنار مسئولان مردم نیز مقصر هستند وظیفه شهروندیمان را چرا انجام نمی دهیم با ضرب و شتم یک مامور شهرداری تلافی چه چیزی را می گیریم ضرب و شتم یک مامور شهرداری  که جز مظلوم ترین قشرها هستند  چه سودی برای ما دارد او نیز همچون من یک شهروند است.

,

ماموران شهرداری دلی پر از درد دارند که اگر باز کنند ساعت ها و روزها حرف برای گفتن دارند اما از ترس اخراج شدن ساکت شده اند کارگرانی که وقتی برخی می خواهند سمت جدید بگیرند پزش را می دهند و به صفشان می کنند که در مراسم تودیعه و معارفه اش شرکت کنند اما اینجا هم باید بایستند.

,

آنها دلی پر از درد دارند و مفهوم این کلمه را تنها کسانی درک می کنند که یک مامور شهرداری در خانواده داشته باشند .

,

 انتهای پیام

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه