اخبار داغ

مادر ۲ شهید کردستانی:

اجازه ندادند به جنازه فرزندم نزدیک شوم/ زنان کُرد برای انقلاب مصائب فراوانی کشیده‌اند

اجازه ندادند به جنازه فرزندم نزدیک شوم/ زنان کُرد برای انقلاب مصائب فراوانی کشیده‌اند
«رابعه هدایت وزیری» گفت: کوردلان منافق به قصد خاموش کردن چراغ حقیقت پاسداران بومی، شهرستان «مریوان» را به محاصره درآوردند و در یک اقدام ناجوانمردانه آنان را به شهادت رساندند. پسرم حسن از خیل عاشقانی بود که شربت گوارای شهادت را نوشید.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آفتاب دل، «رابعه هدایت وزیری» مادر ۲ شهید والامقام کُرد است که از دوران سخت فشارهای ضدانقلاب بر پاسداران در کردستان می‌گوید و معتقد است که زنان کُرد برای پایداری این انقلاب اسلامی سختی‌های زیادی را تحمل کردند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, آفتاب دل,

وی در تشریح آن دوران سخت می‌گوید:

,

آن هنگام که خورشید انقلاب اسلامی تابیدن گرفت، حسن که تربیت یافته‌ مکتب قرآن بود، درنگ را جایز نشمرد و به خیل سبزپوشان پاسدار پیوست؛ اما مدت زیادی نپایید که کوردلان منافق به قصد خاموش کردن چراغ حقیقت پاسداران بومی، شهرستان «مریوان» را به محاصره درآوردند و در یک اقدام ناجوانمردانه آنان را به شهادت رساندند. پسرم حسن از خیل عاشقانی بود که در تاریخ ۵۸/۴/۲۳ به دست خودفروختگان بیگانه‌پرست شربت گوارای شهادت را نوشید.

,

وقتی خبر شهادت حسن را شنیدم، خواستیم برای آوردن جنازه‌اش برویم که گروهک‌ها مانع شدند، با کمک اقوام و فامیل پیکرش را به روستای «برقلعه» بردیم و دفن کردیم. بعد از شهادت حسن، گروهک‌ها عرصه را بر ما تنگ کردند، هر شب به خانه‌ ما حمله می‌کردند و شوهر و دو پسر دیگرم را تهدید می‌کردند، شوهرم مجبور شد منزل خود را ترک کند و در منزل یکی از دوستانش مخفی شود.

,

در این مدت سعی می‌کردم که هم روحیه‌ شوهرم را حفظ کنم و هم روحیه‌ هفت بچه را، تلاش‌های فراوانی کردم تا توانستم شوهرم را از «مریوان» خارج کنم تا به «تهران» رفته و به گروه پیشمرگان مسلمان کُرد بپیوندد. بعد از رفتن شوهرم، گروهک‌ها فشار‌ها را بر ما بیشتر و ما را تهدید و تحقیر می‌کردند، مرتب به منزل ما می‌آمدند و با حرف‌های زشت و رکیک خود، من‌ را شکنجه می‌دادند.

,

هنگامی که دیدم حلقه‌ محاصره‌ ما روز‌به‌روز تنگ‌تر می‌شود برای حفظ شرافت و ناموس خود و دخترانم شبانه از منزل مسکونی خود فرار کرده و به خانه‌ یکی از دوستان شوهرم پناه بردیم و در یک زیرزمین بدون هیچ امکاناتی مستقر شدیم، مدت‌های مدیدی بچه‌هایم بر روی مقوا می‌خوابیدند، هر چه داشتیم به تاراج رفت تا جایی که مردم به ما احسان و صدقه می‌دادند، اما من با اتکای به خداوند متعال در مقابل آنان ایستادم و خم به ابرو نیاوردم. در این مدت فشار‌های روحی فراوانی را تحمل کردم تا اینکه نامه‌ای از شوهرم به دستم رسید که در آن نوشته بود:

,

«الحمدلله هسته‌ اولیه‌ سازمان پیشمرگان شکل گرفته است و ما به اتفاق آقای «محمد بروجردی» در کرمانشاه هستیم».

,

ماندن را جایز ندیدم و به کمک دوست شوهرم ساعت ۴ بامداد دور از چشم گروهک‌ها راهی کرمانشاه شدیم و زندگی دیگری را آغاز کردیم. ما را در هتل آفتاب کرمانشاه اسکان دادند، اما عناصر خود فروخته در آن‌جا نیز دست از سر ما برنداشتند و شبانه به هتل محل اقامت ما حمله کردند.

,

اما پسرانم «حسین» و (شهید) «حمید»، علی‌رغم سن کم خود، مردانه مقاومت کرده و مزدوران را وادار به عقب نشینی کردند، در این هجرت مشکلات فراوانی را تحمل کردیم و بعد از این‌که رزمندگان اسلام شهر، سنندج را از لوث وجود عناصر خودفروخته پاک کردند، از طریق راه زمینی کرمانشاه وارد سنندج شدیم و از سنندج با هلی‌کوپتر به اتفاق سردار شهید «محمد بروجردی» به «مریوان» رفتیم.

,

به محض پیاده شدن از هلی‌کوپتر اولین کسی را که دیدم پسرم «حمید» بود در حالی که مسلح بود (نوجوانی کم سن و سال) به استقبالم آمد و مرا در آغوش گرفت و گفت: «مادر جان! الحمدلله خدا کمک کرد و ما پیروز شدیم». حمید با همان سن کم در سپاه ماند تا اینکه جان بر سر پیمان نهاد. آری ما زنان کُرد برای انقلاب اسلامی مصائب و زحمت‌های فراوانی کشیده‌ایم.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه