دستگاه عدالتش را چنان گسترده بود که یک یهودی اجازه داشت از او به دادگاه حکومتش شکایت کند و او در دادگاه حاضر شود و حکم قاضی علیه رئیس حکومت صادر شود![
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به گزارش خبرنگار مرآت، روز گذشته بخش نخست مطلبی با موضوع زوایای کمتر دیدهشده از حیات سیاسی-معنوی امیرالمومنین(ع) را از نظر گذراندید. بخش دوم این مطلب اکنون پیش روی شماست. بیدرنگ شما را به مطالعه این مطلب دعوت میکنیم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,تزویری که کارساز شد...
,تدابیر نظامیاش معاویه را مستاصل کرده بود. عمروعاص به فریاد معاویه رسید. صبحگاه، قرآنهای بر نیزهسپاه علی(ع) را متزلزل کرد.سادهاندیشان مقدسنما به اصرار از علی(ع) خواستند که جنگ را ترک کند و به حکم قرآن گردن نهد. او را تهدید کردند که اگر از جنگ دست نکشی تو را همچون عثمان میکشیم. مالک به فرمان علی(ع) از چند قدمی پیروزی بازگشت. بنا شد حکمی از هر طرف انتخاب شود. رای علی(ع) نمایندگی ابن عباس بود. فشار یاران بیبصیرت ابوموسی اشعری را به نمایندگی رساند؛ همان که علی(ع) در موردش میگفت: او به من خیانت کرده است. او مردمش را به اجبار به کاری وانمیدارد اما دل علی(ع) از نامردمیها به رنج میآید:«به خدا اگر جنگ کسانی را از شما گرفت و جمعی را گذاشت، برای دشمنانتان نیز کوبندهتر بود. من دیروز فرمانده و امیر شما بودم ولی امروز فرمانم میدهند. دیروز بازدارنده بودم که امروز مرا باز میدارند؛ شما زنده ماندن را دوست دارید و من نمیتوانم شما را به راهی که دوست ندارید اجبار کنم.»
,وعده خداوند فراخواهد رسید...
,پس از امضای حکمیت چهار هزار تن از یاران علی(ع) تقاضای بازگشت به جنگ کردند. حرفشان این بود که با انتصاب داوران دچار خطا شدهایم و توبه کردهایم و از او هم میخواستند که توبه کند. علی(ع) اما به عهدش با فاسقان نیز پایبند بود. روحیات بدوی و خشن جماعت خوارج با بیبصیرتی در دین گناه حکمیت را متوجه علی(ع) ساخت. خوارج با این تصور که به حکمیت مخلوق راضی شدهاند خود و امام را خطاکار و کافر میپنداشتند و وقتی خود به ظاهر توبه کردند از علی(ع) نیز خواستند که توبه کند.
,طعنههای خوارج عنان اختیار را از کف علی(ع) نمیربود. مقدسنماها گاه برای علی قرآن میخواندند:«خداوند به تو ای پیامبر و پیامبران پیشین وحی کرد که اگر مشرک شوی عملت نابود شده و از زیانکاران خواهی بود.» علی(ع) نیز پاسخشان را در آرامش و با قرآن میداد:«صبر کن که محققا وعده پروردگار به حقیقت خواهد پیوست، و رفتار افرادی که از یقین برخوردار نیستند، تو را وادار به واکنش نامناسب نکند.»
,مرد مسلمان اگر از غصه بمیرد رواست...
,علی(ع) پیوسته مردمانش را به جهاد فرامیخواند و از فضایل ستیز با دشمنان خدا میگفت؛ اما پاسخ، تنها سستی یارانش بود. او که پیشتر بارها خطر شامیان را گوشزد کرده بود اینک ناقل اخباری از تجاوز شامیان به منطقه تحت حکومتش بود. در همان سال که از فکر خوارج فارغ شد؛ سربازان معاویه به شهر انبار هجوم بردند. به علی(ع) خبر رسید که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارههای آنها را به غارت برده، در حالی که هیچ وسیلهای برای دفاع جز گریه و التماس کردن نداشتهاند. برای جلوه غیرت خداوند خلخال کشیدن از پای زن غیرمسلمانی که تحت حکومت اسلام زندگی میکند بسیار گران است. غم علی(ع) را در کلماتش باید جست:«اگر برای این حادثه تلخ مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است.»
,رضایت دادن به ظاهر یاران علی(ع) به فجایع رخ داده در جامعه اسلامی روح علی(ع) را آشفته کرده است.
,با مردم مهربان باشید...
,اخلاق رهبری علی(ع) آمیزهای از تقوا و محبت بود. به حاکمانش دستور میداد که با مردم مهربان باشند. و مهرش همچون باران بر مسلمان و غیرمسلمان فرومیبارید. به مالک نوشته بود:«مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دستهاند؛ دستهای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینشاند. اگر گناهی از آنان سر میزند؛ ببخشای.»
,همیشه حاکمانش را از غرور در برابر مردم نهی میکرد.
,دادگاه حکومت علی(ع)؛ جلوه بیهمتای عدالت
,دستگاه عدالتش را چنان گسترده بود که یک یهودی اجازه داشت از او به دادگاه حکومتش شکایت کند و او در دادگاه حاضر شود و حکم قاضی علیه رئیس حکومت صادر شود. یهودی که خود میدانست زرهی که برداشته از آن علی(ع) است از این عدالت بیهمتا؛ چنان به شگفت آمده بود که بیدرنگ اسلام آورد و زره را به علی(ع) بازپس داد. علی(ع) به پاس اسلام آوردنش زره را به او بخشید.
,عدالتش شمشیر دو دمی بود که عدهای را امیدوار میساخت و عدهای را ناامید؛ بیراه نیست که گفتهاند از شدت عدالتش در محراب کشته شد...
,مردم؛ وسیله آزمایش مسئولان...
,نابینا بود و بسیار سالخورده. در کوچهها میگشت و گدایی میکرد. از کنار علی(ع) گذشت. علی(ع) پرسید: «این مرد کیست و چرا گدایی میکند؟» یاران برای توجیه گفتند که او مسلمان نیست؛ نصرانی است. عذر بدتر از گناه! در حکومت علی(ع) آبروی کسی با تکدیگری نمیریزد؛ حتی اگر پیرمردی نصرانی باشد. پاسخ یاران این بود:«تا آن زمان که قدرت کار کردن داشت از او کار کشیدید و اینک که پیر شده و قدرت کار کردن ندارد از تامین روزیاش دریغ میکنید؟» فرمان داد از اموال بیتالمال مسلمین تامینش کنند.
,میگفت خدا مردم را وسیله آزمایش مسئولان قرار داده است.
,تکبر با منطق علی(ع) نمیسازد!
,وارد شهر که شد دهقانان شهر او را شناختند. از مرکبها پیاده شدند و به دنبال علی(ع) میدویدند. علی(ع) پرسید:«چرا چنین میکنید؟» گفتند با این کار حکام و امراء را احترام میکنیم. نفرین و آفرین مردم در نظرش یکسان بود. گفت:«به خدا قسم که امیران شما از این کار سودی نمیبرند و شما در دنیا با این کار خود را به زحمت میاندازید و در آخرت دچار رنج میشوید. چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنم باشد.»
,از هر عملی که بوی تکبر حاکمان را میداد بیزار بود. میگفت هرگاه حاکم به مقام و قدرتش متکبر شود، باید به حکومت پروردگار که بزرگترین حکومتهاست بنگرد.
,ای علی! آتش را بچش!
,در کوچهها به دنبال نیازمندان میگشت. زنی را دید که کوزه آبی در دست دارد. کوزه را از او گرفت و تا منزل او را همراهی کرد. وضعیت ناگوار معیشت زن راه نفس علی(ع) را بست. زن، هرازگاهی خلیفه مسلمین را دشنام میداد که باعث مرگ شوهرش شده است؛ علی(ع) اما صبورانه با قلبی آکنده از اندوه گاه به سخن زن گوش میداد؛ گاه خرما در دهان بچهها میگذاشت و گاه چهار دست و پا روی زمین راه میرفت و صدای اسب را تقلید میکرد برای خنده کودکان. خلیفه مسلمین؛ علی معصوم؛ احساس شرم میکند از نابسامانی نسبی زندگی زنی که در سایه حکومتش نفس میکشد. تنور را که برای پخت نان آماده میکرد، صورتش را به آتش تنور نزدیک کرد:«علی! آتش را بچش؛ این سزای کسی است که حق یتیمان و بیوهزنان را ضایع کند.» شگفتا! علی و تضییع حق؟! چکاد بلند اندیشه علی ستم را به اندازه ارزنی هم برنمیتابد.
,میگفت:«هیچ چیز همچون ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمیکند و کیفر او را نزدیک نمیسازد.»
,سادهزیستی مسئولان؛ جلب اعتماد مردم
,مسئولان حکومت را ملزم میکرد که در سطح عامه مردم زندگی کنند. هرگاه خبر اسرافکاری مسئولی به گوشش میرسید واکنش تندی نشان میداد. شریح قاضی که خانهای به 80 دینار خرید چنان مورد خشم علی(ع) واقع شد که دست به قلم برد و عبارات کنایهآمیزی در ذم عملش نوشت. در این نوشته سندی از بیاعتباری دنیا به شریح تحویل شد. سندی که علی(ع) برای امضای آن عقل را گواه گرفت.
,بر جلب اعتماد مردم به مسئولان بسیار تاکید داشت و سادهزیستی مسئولان را یکی عوامل اعتماد مردم به حکومت میدانست. به همان اندازه بر نیکو کرداری مسئولان با مردم برای جلب اعتمادشان اصرار میکرد. میگفت:«هیچ وسیلهای برای جلب اعتماد رعیت به والی بهتر از نیکوکاری به مردم نیست.»
,اصلاح مردم؛ در نگاه علی(ع) از همین راه میگذشت.
,دست در خون مسلمین فرو نبرید...
,پس از آن که به ضربت ابن ملجم(لع) بار دیگر خانهنشین شد وصیتی به حسنین(ع) نوشت. آخرین سفارشهای علی تقوای الهی و امر به معروف و نهی از منکر است. نوشته بود:«امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدهای شما بر شما مسلط میشوند آنگاه هرچه خدا را بخوانید پاسخی نمیشنوید.»
,وحدت نیز اصلی بود که تا لحظات آخر بر آن تاکید میکرد. در وصیتش نوشته بود:«ای فرزندان عبدالمطلب! مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و دست به کشتار بزنید و بگویید امیرمومنان کشته شد.» از کسی که 25 سال خانهنشینی را برای وحدت تحمل کرده است؛ جز این کلمات انتظار دیگری نمیرود.
,قانون برای همه
,قانون شریعت در نگاهش برای همه به طور یکسان لازمالاجرا بود؛ حتی اگر از شخص بانفوذی خلافی سر میزد در قبالش تسامح نمیکرد و جرمش را نادیده نمیگرفت. اجرای قانون برای افراد ضعیف و ناتوان و مصونیت از قانون برای متنفذین را به تبع پیامبر(ص) عامل سقوط جوامع میدانست.
,خدا را! در خصوص طبقه محروم جامعه...
,نسل من، یادگارهای سیاسی علی(ع) را سر دست میگیرد و مسئولان را با سخنان علی(ع) میسنجد. ما از خاطر نمیبریم منشور عمل مسئولین و منشور مطالبه مردمی را در نامه علی(ع) به مالک اشتر:«مبادا با خدمتهایی که انجام دادی بر مردم منت گذاری»؛«گاهی دشمن نزدیک میشود تا غافلگیر کند، پس دوراندیش باش»؛«همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان»؛«کار هرروز را در همان روز انجام بده»؛«خدا را! خدا را! در خصوص طبقه پایین و محروم جامعه، که هیچ چارهای ندارند، از زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان، همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتنداری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز برمیدارند، پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است»؛«سفارش مرا در مورد بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر و آنها را به نیکوکاری سفارش کن، بازرگانانی که در شهر ساکنند یا آنان که همواره در سیر و کوچ کردن هستند.»
,انتهای پیام/ح
]
ارسال دیدگاه