شهید چمران در سال ۱۳۵۷ بعد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اولین گروههای پاسداران انقلاب را آموزش داد. در سال ۱۳۵۸ به کمک شهید علی اصغر وصالی و نیروهایش، شهر پاوه را از دستِ ضد انقلاب نجات داد و در همان سال از طرف امام خمینی به عنوان وزیر دفاع انتخاب شد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج ، زهرا عبداله میرزاییدر یادداشتی نوشت:
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,نمیدانم از کجا بنویسم؟! نمیدانم چگونه کلمات را برای وصفِ عظمتِ روحِ شما به خدمت گیرم؟! تا در نهایت، شرمنده نباشم. در برابرِ عظمتِ روحِ شما، یک "هیچ"، چطور میتواند یک "همه" را معنی کند؟! اما چون میخواهم همه، شما را بشناسند باید از شما بنویسم هرچند نوشتن از دانشمندی عارف، پدرِ مهربانِ یتیمان و چریکی خستگی ناپذیر با واژه های این دنیایی، سخت و محال است.
,چقدر شما را دیر شناختم؛ شناختی که روحِ مرا بزرگ و بیقرار کرد... با نالهها، شکنجهها و دردهایتان، شکنجه شدم، درد کشیدم و خودِ درد شدم... با نیایشهای عارفانهتان اُنس گرفتم، بارها با خواندنشان گریستم و آرام شدم... شریکِ غمهایتان شدم، با اشکهایتان اشک ریختم و با فریادهایتان فریاد شدم...
,آنچنان غرق در وسعتِ روحِ بی قرارتان شدم که "میخواهم قطرهای از دریایِ وجودِ شما باشم" و "میخواهم همچون شما چریک باشم تا برایِ حفظ اسلام، ارزشها، راه شهدا و امام مبارزه کنم" شُد آرزویِ قلبِ پُر دردِ من...
,شهید مصطفی چمران، بزرگ مردی که تمامِ عمرش با نهایتِ تواضع برای حق و اسلام جنگید؛ نیایش عارفانهاش با خدا، بیانگرِ همین هدف خداییِ اوست: "خدایا! تو میدانی که من در زندگی پرتلاطم خود، لحظهای تو را فراموش نکردهام. همه جا به طرفداری حق قیام کردهام، حق را گفتهام، از مکتب مقدس تو در هر شرایطی دفاع کردهام، کمال و جمال و جلال تو را بر همة مخالفان و منکران وجودت عرضه کردم و از تهمت و بدگوییها و ناسزاهای آنها اِبا نکردم. در آن روزگاری که طرفداری از اسلام، به ارتجاع و قهقراگری، تعبیر میشد و کمتر کسی جرأت میکرد که از مکتب مقدس تو دفاع کند، من در همه جا، حتی در سرزمینهای کفر، عَلَم اسلام را برمیافراشتم و با تبلیغ منطقی و قلبی خود، همه مخالفین را وادار به احترام میکردم و تو! ای خدای بزرگ! خوب میدانی که این، فقط براساس اعتقاد و ایمان قلبی من بود و هیچ محرک دیگری جز تو نمیتوانست داشته باشد. خدایا! از آنچه کردهام اجر نمیخواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمیفروشم، آنچه داشتهام تو دادهای و آنچه کردهام تو میسر نمودهای."
,شهید چمران در سال ۱۳۱۱ دیده به جهان گشود. در سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک از دانشکده فنی تهران فارغ التحصیل شد و با بورسیه تحصیلی شاگردان ممتاز راهی آمریکا شد. در ۱۳۴۰ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را گرفت و در رشته فیزیک پلاسما، عنوان مردِ دومِ سال را کسب کرد.
,شهید چمران بعد از قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ برای حمایت از امام خمینی (ره) به مصر رفت و دو سال در سخت ترین دورههای چریکی و جنگ های نامنظم، آموزش دید. در ۱۳۴۹ برای آموزشِ رزمندگان، به لبنان سفر کرد و در آنجا پایگاه چریکی مستقلی تشکیل داد.
,شهید چمران با سازماندهیِ گروهی از رزمندگانِ داوطلب، ستاد "جنگهای نامنظم" را در اهواز تشکیل داد. در سال ۱۳۵۹ به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس انتخاب شد و در دی ماه همان سال در جبهۀ سوسنگرد از ناحیۀ پای چپ آسیب دید.
,در ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰، این مبارزِ خستگی ناپذیر در دهلاویۀ خوزستان بر اثر اصابت ترکشِ خمپاره شهید شد و به محبوب خود رسید و چه زیبا این نیایش عارفانه اش با خدا را محقق کرد: "خدایا! سالها در به در بودم، به خاطر مستضعفینِ دنیا مبارزه میکردم، از همه چیز خود چشم پوشیده بودم و آرزو میکردم که روزی به ایران عزیز برگردم و همه استعدادهای خود را به کار اندازم."
,شهید چمرانِ عزیز، "شهادت"، قراری بر روح بی قرارتان بود و آرامشی برای جسم رنجور و سالها خستۀ تان، همانطور که لحظاتی قبل از شهادت در قسمتی از آخرین یادداشتتان نوشتهاید: "اى قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، اى نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول مىدهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتى عمیق و ابدى، آرامش خود را براى همیشه بیابید و تلافى این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بى خوابى نخواهم داد و شما دیگر از خستگى فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد و براى همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگى و عالم، لحظات لقاى پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ، باید زیبا باشد."
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه