اخبار داغ

گفتگوی خواندنی با بانوی روشندلِ موفق کرجی

گفتگوی خواندنی با بانوی روشندلِ موفق کرجی
10 سالگی «سارا تاجیک» که امروز کارشناس ارشد حقوق قضایی و نماینده حقوقی اورژانس اجتماعی و شیرخوارگاه بهزیستی البرز است به دلیل حادثه در یکی از بازی های کودکانه بینایی چشمانش را گرفت، بسیار متفاوت از هر کودک دیگری بود اما این حادثه نتوانست مانع پیشرفت، موفقیت و تحقق آرزوهای کودکی او شود.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ 10 سالگی یکی از سنین کودکی در اوج شیطنت، بازی های کودکانه و اولین قدم ها به سوی آینده است، سنی که برای هر کودک و خانواده اش با بهترین خاطره ها خواهد ماند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, 10 سالگی یکی از سنین کودکی در اوج شیطنت، بازی های کودکانه و اولین قدم ها به سوی آینده است، سنی که برای هر کودک و خانواده اش با بهترین خاطره ها خواهد ماند.,

اما 10 سالگی «سارا تاجیک» که امروز کارشناس ارشد حقوق قضایی و نماینده حقوقی اورژانس اجتماعی و شیرخوارگاه بهزیستی البرز است به دلیل حادثه در یکی از بازی های کودکانه بینایی چشمانش را گرفت، بسیار متفاوت از هر کودک دیگری بود اما این حادثه نتوانست مانع پیشرفت، موفقیت و تحقق آرزوهای کودکی او شود.

گفتگوی "تیتریک" با این بانوی 38 ساله روشندل و موفق البرزی را با هم می خوانیم.

از حادثه ای که منجر به از دست دادن بینایی شما شد بگویید.

وقتی 10 سالم بود و تازه برای زندگی از تهران به کرج نقل مکان کرده بودیم حین بازی گرگم به هوا با برادرم و دوستش، ناخن دست دوست برادرم که بلند بود به چشم چپم خورد و شبکیه چشمم را پاره کرد. به دلیل سهل انگاری در تشخیص پزشکان نابینا شدم و بعد تشخیص دادند که باید نهایتا تا 2 هفته برای مداوا به خارج از کشوراعزام شوم اما با توجه به قرار داشتن در ایام تعطیلات 14-15 خرداد، با تاخیر اعزام شدم و فشار بالای چشمم به چشم راست هم آسیب زد و هر دو چشمانم را نابینا کرد.

پزشکان اعلام کردند که اگر یک هفته زودتر برای درمان می رسیدم با عمل چشم چپ مشکل حل می شد و به چشم راست فشاری وارد نمی شد. در نهایت چشمانم را عمل کردند و قرار بر این شد هر6 ماه یکبار برای چکاپ مراجعه کنم.

اما 2 ماه پس از عمل، زمانی که امتحانات کلاس اول راهنمایی را می گذراندم فشار چشمم بالا رفت و بینایی ام را مجدد گرفت. در ایران دوباره چشمانم عمل شد و حدود یک سال برای درمان در مسیر بیمارستان بودم اما در نهایت بینایی چشمانم را از دست دادم.

آیا از این پسر بچه شکایت کردید و واکنش خانواده او چه بود؟

خیر شکایت نکردیم چرا که این اتفاق حین بازی بود و شاید برای هر کسی می افتاد و او هم بچه بود و از روی عمد نبود. با این خانواده سالها همسایه بودیم اما متاسفانه در یکسالی که من در بیمارستان بودم حتی یکبار برای پرسیدن حال و شرایط من مراجعه نکردند. اکنون که فکر می کنم اگر قرار بر شکایت بود باید از پزشک مربوطه که با تشخیص نادرست باعث نابینایی ام شد شکایت می کردم.

با وجود مشکلی که پیش آمد مابقی تحصیل را چگونه گذراندید؟

یک سال در تحصیلمم در کلاس اول راهنمایی وقفه افتاد با توجه به علاقه زیادی که به درس خواندن داشتم خط بریر را یاد گرفتم . سال اول راهنمایی، 10 روز اول را به مدرسه عادی اما بعد از آن به مدرسه نابینایان رفتم و دوره راهنمایی را در مدرسه نابینایان گذراندم. برای دوره دبیرستان باید برای تحصیل به مدرسه شبانه روزی در تهران می رفتم اما تصمیم گرفتم که به مدرسه عادی بروم و روی این اصل پافشاری کردم و در مدرسه فاطمیه کرج دوره دبیرستان را گذراندم. درس خواندن بین دانش آموزان عادی مشکلات و سختی های زیادی داشت چرا که فرهنگ برخورد با نابینایان و معلولان در آن زمان ضعیف بود و به استثنا دوستانی که از قبل مرا می شناختند بقیه ارتباط خوبی برقرار نمی کردند. برای درس خواندن مشکلات زیادی داشتم با توجه به این که کتاب نداشتیم باید از این و آن خواهش می کردم تا درس را برایم بخوانند و با مصیبت درس می خواندم اما اکنون کتاب های صوتی، فلش و... هست که درس خواندن را راحت تر کرده است.

من اولین نابینای کرجی بودم که در مدرسه عادی درس خواندم. به دلیل علاقه زیاد به درس همیشه دانش آموز ممتاز بودم و در سال 77 با شرکت در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شدم و اکنون 14 سال است وکیل پایه یک دادگستری و نماینده حقوقی بهزیستی البرز هستم.


گفتگوی خواندنی با بانوی روشندلِ موفق کرجی

آیا متاهل هستید ؟ اگر مایل هستید از زندگی خصوصی خود برایمان بگویید.

بله در سال 79 ازدواج کردم و اکنون یک پسر 11 ساله دارم. همسرم بینا هستند. به موسیقی علاقه دارم و ساز هم می زنم. شعر می نویسم و تعریف از خود نباشد به گفته اطرافیان آشپزی خوبی هم دارم.

نقش خانواده خود را در زندگی بگویید.

خانواده ام از همان ابتدا مثل کوه پشتم بوده و مرا حمایت و همراهی کردند. پدرم که آن زمان کارخانه داشت و محل کارش تهران بود کارخانه را فروخت تا کنار من و نزدیک من باشد و مادرم هم در حین اینکه همیشه مراقب و حامی بود اما با وجودی که دختر بودم مرا لوس بار نیاورده و از من می خواست مانند دخترهای عادی کارهای خودم را انجام دهم.

در زمان امتحانات آرامش و آسایش مطلق در خانه برقرار بود و حمایت های لازم برای گذراندن کلاس های لازم را از جانب خانواده داشتم.

چه سختی هایی را در مسیر کار و زندگی گذراندید؟

ابتدای کار به دلیل نابینا بودن حتی برخی قاضی ها مرا نمی پذیرفته و به من می گفتند تو که حتی نمی بینی چرا وکلالت دیگری را برعهده گرفتی. بارها با قاضی بحث کرده و با جواب این که کانون وکلا به من این اجازه را داده کارم را انجام می دادم. بارها در اعتراض به رای قاضی مرا از اتاق بیرون می راندند. اما من هیچ گاه عقب ننشسته و اعتماد به نفسم را از دست ندادم چرا که شکست حتی برای همکاران سالم من هم وجود داشت و اگر اعتماد به نفسم را از دست می دادم نباید به کار ادامه می دادم .

زحمات هیچ وقت بدون نتیجه نمی مانند و اکنون در کار خود به جایی رسیدم که حتی با یک تلفن کارم را انجام می دهم.

علاوه بر اینها فرزندم ابتدا از رفتن من به مدرسه و میان دوستانش ناراحت بود و با زبانی می فهماند که نروم اما اکنون شرایط طوری است که با افتخار همراه من به مدرسه قدم می گذارد و می گوید: مامان من تحقیق کردم مادر هیچکدام از دوستانم وکیل نیستند و موقعیت شما را ندارند .

در کنار این که امروزه فرهنگ مردم در برخورد و قبول معلولان تغییر کرده اما عامل اصلی ، اعتماد به نفس خود شخص است تا با پشتکار و قاطعیت توانایی خود را اثبات کرده و جایگاه خود در خانواده و جامعه را ثابت کند.

صحبت پایانی؟

در زندگی خیلی اتفاقات می افتد که نمی توانیم جلوی آنرا بگیریم پس باید بر آن غالب شده، شرایط را به نفع خودمان به کار گرفته و مغلوب نشویم. همه ما یکبار دنیا آمده و یک بار زندگی می کنیم باید از امتیاز داده شده و توانمندی های خود به بهترین شکل استفاده کنیم . همیشه به پسرم می گویم، ثانیه ای که رفت باز نمی گردد. زندگی آنقدر ارزش دارد که واقعا زندگی کنیم نه روز مره گی.

انتهای پیام/

,

اما 10 سالگی «سارا تاجیک» که امروز کارشناس ارشد حقوق قضایی و نماینده حقوقی اورژانس اجتماعی و شیرخوارگاه بهزیستی البرز است به دلیل حادثه در یکی از بازی های کودکانه بینایی چشمانش را گرفت، بسیار متفاوت از هر کودک دیگری بود اما این حادثه نتوانست مانع پیشرفت، موفقیت و تحقق آرزوهای کودکی او شود.

, اما 10 سالگی «سارا تاجیک» که امروز کارشناس ارشد حقوق قضایی و نماینده حقوقی اورژانس اجتماعی و شیرخوارگاه بهزیستی البرز است به دلیل حادثه در یکی از بازی های کودکانه بینایی چشمانش را گرفت، بسیار متفاوت از هر کودک دیگری بود اما این حادثه نتوانست مانع پیشرفت، موفقیت و تحقق آرزوهای کودکی او شود. ,

گفتگوی "تیتریک" با این بانوی 38 ساله روشندل و موفق البرزی را با هم می خوانیم.

, گفتگوی "تیتریک" با این بانوی 38 ساله روشندل و موفق البرزی را با هم می خوانیم. , تیتریک,

از حادثه ای که منجر به از دست دادن بینایی شما شد بگویید.

, از حادثه ای که منجر به از دست دادن بینایی شما شد بگویید. ,

وقتی 10 سالم بود و تازه برای زندگی از تهران به کرج نقل مکان کرده بودیم حین بازی گرگم به هوا با برادرم و دوستش، ناخن دست دوست برادرم که بلند بود به چشم چپم خورد و شبکیه چشمم را پاره کرد. به دلیل سهل انگاری در تشخیص پزشکان نابینا شدم و بعد تشخیص دادند که باید نهایتا تا 2 هفته برای مداوا به خارج از کشوراعزام شوم اما با توجه به قرار داشتن در ایام تعطیلات 14-15 خرداد، با تاخیر اعزام شدم و فشار بالای چشمم به چشم راست هم آسیب زد و هر دو چشمانم را نابینا کرد.

, وقتی 10 سالم بود و تازه برای زندگی از تهران به کرج نقل مکان کرده بودیم حین بازی گرگم به هوا با برادرم و دوستش، ناخن دست دوست برادرم که بلند بود به چشم چپم خورد و شبکیه چشمم را پاره کرد. به دلیل سهل انگاری در تشخیص پزشکان نابینا شدم و بعد تشخیص دادند که باید نهایتا تا 2 هفته برای مداوا به خارج از کشوراعزام شوم اما با توجه به قرار داشتن در ایام تعطیلات 14-15 خرداد، با تاخیر اعزام شدم و فشار بالای چشمم به چشم راست هم آسیب زد و هر دو چشمانم را نابینا کرد. ,

پزشکان اعلام کردند که اگر یک هفته زودتر برای درمان می رسیدم با عمل چشم چپ مشکل حل می شد و به چشم راست فشاری وارد نمی شد. در نهایت چشمانم را عمل کردند و قرار بر این شد هر6 ماه یکبار برای چکاپ مراجعه کنم.

, پزشکان اعلام کردند که اگر یک هفته زودتر برای درمان می رسیدم با عمل چشم چپ مشکل حل می شد و به چشم راست فشاری وارد نمی شد. در نهایت چشمانم را عمل کردند و قرار بر این شد هر6 ماه یکبار برای چکاپ مراجعه کنم. ,

اما 2 ماه پس از عمل، زمانی که امتحانات کلاس اول راهنمایی را می گذراندم فشار چشمم بالا رفت و بینایی ام را مجدد گرفت. در ایران دوباره چشمانم عمل شد و حدود یک سال برای درمان در مسیر بیمارستان بودم اما در نهایت بینایی چشمانم را از دست دادم.

, اما 2 ماه پس از عمل، زمانی که امتحانات کلاس اول راهنمایی را می گذراندم فشار چشمم بالا رفت و بینایی ام را مجدد گرفت. در ایران دوباره چشمانم عمل شد و حدود یک سال برای درمان در مسیر بیمارستان بودم اما در نهایت بینایی چشمانم را از دست دادم. ,

آیا از این پسر بچه شکایت کردید و واکنش خانواده او چه بود؟

, آیا از این پسر بچه شکایت کردید و واکنش خانواده او چه بود؟ ,

خیر شکایت نکردیم چرا که این اتفاق حین بازی بود و شاید برای هر کسی می افتاد و او هم بچه بود و از روی عمد نبود. با این خانواده سالها همسایه بودیم اما متاسفانه در یکسالی که من در بیمارستان بودم حتی یکبار برای پرسیدن حال و شرایط من مراجعه نکردند. اکنون که فکر می کنم اگر قرار بر شکایت بود باید از پزشک مربوطه که با تشخیص نادرست باعث نابینایی ام شد شکایت می کردم.

, خیر شکایت نکردیم چرا که این اتفاق حین بازی بود و شاید برای هر کسی می افتاد و او هم بچه بود و از روی عمد نبود. با این خانواده سالها همسایه بودیم اما متاسفانه در یکسالی که من در بیمارستان بودم حتی یکبار برای پرسیدن حال و شرایط من مراجعه نکردند. اکنون که فکر می کنم اگر قرار بر شکایت بود باید از پزشک مربوطه که با تشخیص نادرست باعث نابینایی ام شد شکایت می کردم. ,

با وجود مشکلی که پیش آمد مابقی تحصیل را چگونه گذراندید؟

, با وجود مشکلی که پیش آمد مابقی تحصیل را چگونه گذراندید؟ ,

یک سال در تحصیلمم در کلاس اول راهنمایی وقفه افتاد با توجه به علاقه زیادی که به درس خواندن داشتم خط بریر را یاد گرفتم . سال اول راهنمایی، 10 روز اول را به مدرسه عادی اما بعد از آن به مدرسه نابینایان رفتم و دوره راهنمایی را در مدرسه نابینایان گذراندم. برای دوره دبیرستان باید برای تحصیل به مدرسه شبانه روزی در تهران می رفتم اما تصمیم گرفتم که به مدرسه عادی بروم و روی این اصل پافشاری کردم و در مدرسه فاطمیه کرج دوره دبیرستان را گذراندم. درس خواندن بین دانش آموزان عادی مشکلات و سختی های زیادی داشت چرا که فرهنگ برخورد با نابینایان و معلولان در آن زمان ضعیف بود و به استثنا دوستانی که از قبل مرا می شناختند بقیه ارتباط خوبی برقرار نمی کردند. برای درس خواندن مشکلات زیادی داشتم با توجه به این که کتاب نداشتیم باید از این و آن خواهش می کردم تا درس را برایم بخوانند و با مصیبت درس می خواندم اما اکنون کتاب های صوتی، فلش و... هست که درس خواندن را راحت تر کرده است.

, یک سال در تحصیلمم در کلاس اول راهنمایی وقفه افتاد با توجه به علاقه زیادی که به درس خواندن داشتم خط بریر را یاد گرفتم . سال اول راهنمایی، 10 روز اول را به مدرسه عادی اما بعد از آن به مدرسه نابینایان رفتم و دوره راهنمایی را در مدرسه نابینایان گذراندم. برای دوره دبیرستان باید برای تحصیل به مدرسه شبانه روزی در تهران می رفتم اما تصمیم گرفتم که به مدرسه عادی بروم و روی این اصل پافشاری کردم و در مدرسه فاطمیه کرج دوره دبیرستان را گذراندم. درس خواندن بین دانش آموزان عادی مشکلات و سختی های زیادی داشت چرا که فرهنگ برخورد با نابینایان و معلولان در آن زمان ضعیف بود و به استثنا دوستانی که از قبل مرا می شناختند بقیه ارتباط خوبی برقرار نمی کردند. برای درس خواندن مشکلات زیادی داشتم با توجه به این که کتاب نداشتیم باید از این و آن خواهش می کردم تا درس را برایم بخوانند و با مصیبت درس می خواندم اما اکنون کتاب های صوتی، فلش و... هست که درس خواندن را راحت تر کرده است. ,

من اولین نابینای کرجی بودم که در مدرسه عادی درس خواندم. به دلیل علاقه زیاد به درس همیشه دانش آموز ممتاز بودم و در سال 77 با شرکت در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شدم و اکنون 14 سال است وکیل پایه یک دادگستری و نماینده حقوقی بهزیستی البرز هستم.


گفتگوی خواندنی با بانوی روشندلِ موفق کرجی

, من اولین نابینای کرجی بودم که در مدرسه عادی درس خواندم. به دلیل علاقه زیاد به درس همیشه دانش آموز ممتاز بودم و در سال 77 با شرکت در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شدم و اکنون 14 سال است وکیل پایه یک دادگستری و نماینده حقوقی بهزیستی البرز هستم. ,
,
,
, گفتگوی خواندنی با بانوی روشندلِ موفق کرجی, گفتگوی خواندنی با بانوی روشندلِ موفق کرجی,

آیا متاهل هستید ؟ اگر مایل هستید از زندگی خصوصی خود برایمان بگویید.

, آیا متاهل هستید ؟ اگر مایل هستید از زندگی خصوصی خود برایمان بگویید. ,

بله در سال 79 ازدواج کردم و اکنون یک پسر 11 ساله دارم. همسرم بینا هستند. به موسیقی علاقه دارم و ساز هم می زنم. شعر می نویسم و تعریف از خود نباشد به گفته اطرافیان آشپزی خوبی هم دارم.

, بله در سال 79 ازدواج کردم و اکنون یک پسر 11 ساله دارم. همسرم بینا هستند. به موسیقی علاقه دارم و ساز هم می زنم. شعر می نویسم و تعریف از خود نباشد به گفته اطرافیان آشپزی خوبی هم دارم.,

نقش خانواده خود را در زندگی بگویید.

, نقش خانواده خود را در زندگی بگویید. ,

خانواده ام از همان ابتدا مثل کوه پشتم بوده و مرا حمایت و همراهی کردند. پدرم که آن زمان کارخانه داشت و محل کارش تهران بود کارخانه را فروخت تا کنار من و نزدیک من باشد و مادرم هم در حین اینکه همیشه مراقب و حامی بود اما با وجودی که دختر بودم مرا لوس بار نیاورده و از من می خواست مانند دخترهای عادی کارهای خودم را انجام دهم.

, خانواده ام از همان ابتدا مثل کوه پشتم بوده و مرا حمایت و همراهی کردند. پدرم که آن زمان کارخانه داشت و محل کارش تهران بود کارخانه را فروخت تا کنار من و نزدیک من باشد و مادرم هم در حین اینکه همیشه مراقب و حامی بود اما با وجودی که دختر بودم مرا لوس بار نیاورده و از من می خواست مانند دخترهای عادی کارهای خودم را انجام دهم. ,

در زمان امتحانات آرامش و آسایش مطلق در خانه برقرار بود و حمایت های لازم برای گذراندن کلاس های لازم را از جانب خانواده داشتم.

, در زمان امتحانات آرامش و آسایش مطلق در خانه برقرار بود و حمایت های لازم برای گذراندن کلاس های لازم را از جانب خانواده داشتم.,

چه سختی هایی را در مسیر کار و زندگی گذراندید؟

, چه سختی هایی را در مسیر کار و زندگی گذراندید؟ ,

ابتدای کار به دلیل نابینا بودن حتی برخی قاضی ها مرا نمی پذیرفته و به من می گفتند تو که حتی نمی بینی چرا وکلالت دیگری را برعهده گرفتی. بارها با قاضی بحث کرده و با جواب این که کانون وکلا به من این اجازه را داده کارم را انجام می دادم. بارها در اعتراض به رای قاضی مرا از اتاق بیرون می راندند. اما من هیچ گاه عقب ننشسته و اعتماد به نفسم را از دست ندادم چرا که شکست حتی برای همکاران سالم من هم وجود داشت و اگر اعتماد به نفسم را از دست می دادم نباید به کار ادامه می دادم .

, ابتدای کار به دلیل نابینا بودن حتی برخی قاضی ها مرا نمی پذیرفته و به من می گفتند تو که حتی نمی بینی چرا وکلالت دیگری را برعهده گرفتی. بارها با قاضی بحث کرده و با جواب این که کانون وکلا به من این اجازه را داده کارم را انجام می دادم. بارها در اعتراض به رای قاضی مرا از اتاق بیرون می راندند. اما من هیچ گاه عقب ننشسته و اعتماد به نفسم را از دست ندادم چرا که شکست حتی برای همکاران سالم من هم وجود داشت و اگر اعتماد به نفسم را از دست می دادم نباید به کار ادامه می دادم . ,

زحمات هیچ وقت بدون نتیجه نمی مانند و اکنون در کار خود به جایی رسیدم که حتی با یک تلفن کارم را انجام می دهم.

, زحمات هیچ وقت بدون نتیجه نمی مانند و اکنون در کار خود به جایی رسیدم که حتی با یک تلفن کارم را انجام می دهم. ,

علاوه بر اینها فرزندم ابتدا از رفتن من به مدرسه و میان دوستانش ناراحت بود و با زبانی می فهماند که نروم اما اکنون شرایط طوری است که با افتخار همراه من به مدرسه قدم می گذارد و می گوید: مامان من تحقیق کردم مادر هیچکدام از دوستانم وکیل نیستند و موقعیت شما را ندارند .

, علاوه بر اینها فرزندم ابتدا از رفتن من به مدرسه و میان دوستانش ناراحت بود و با زبانی می فهماند که نروم اما اکنون شرایط طوری است که با افتخار همراه من به مدرسه قدم می گذارد و می گوید: مامان من تحقیق کردم مادر هیچکدام از دوستانم وکیل نیستند و موقعیت شما را ندارند . ,

در کنار این که امروزه فرهنگ مردم در برخورد و قبول معلولان تغییر کرده اما عامل اصلی ، اعتماد به نفس خود شخص است تا با پشتکار و قاطعیت توانایی خود را اثبات کرده و جایگاه خود در خانواده و جامعه را ثابت کند.

, در کنار این که امروزه فرهنگ مردم در برخورد و قبول معلولان تغییر کرده اما عامل اصلی ، اعتماد به نفس خود شخص است تا با پشتکار و قاطعیت توانایی خود را اثبات کرده و جایگاه خود در خانواده و جامعه را ثابت کند. ,

صحبت پایانی؟

, صحبت پایانی؟ ,

در زندگی خیلی اتفاقات می افتد که نمی توانیم جلوی آنرا بگیریم پس باید بر آن غالب شده، شرایط را به نفع خودمان به کار گرفته و مغلوب نشویم. همه ما یکبار دنیا آمده و یک بار زندگی می کنیم باید از امتیاز داده شده و توانمندی های خود به بهترین شکل استفاده کنیم . همیشه به پسرم می گویم، ثانیه ای که رفت باز نمی گردد. زندگی آنقدر ارزش دارد که واقعا زندگی کنیم نه روز مره گی.

, در زندگی خیلی اتفاقات می افتد که نمی توانیم جلوی آنرا بگیریم پس باید بر آن غالب شده، شرایط را به نفع خودمان به کار گرفته و مغلوب نشویم. همه ما یکبار دنیا آمده و یک بار زندگی می کنیم باید از امتیاز داده شده و توانمندی های خود به بهترین شکل استفاده کنیم . همیشه به پسرم می گویم، ثانیه ای که رفت باز نمی گردد. زندگی آنقدر ارزش دارد که واقعا زندگی کنیم نه روز مره گی. ,

انتهای پیام/

, انتهای پیام/,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه