پیرمرد سارق: از ۵۰ پراید در یک ماه سرقت کردم
سارقی که در کمتر از یک ماه، لوازم داخل ۵۰ پراید را خالی کرده بود، درباره شگردهای سرقتش توضیح داد.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ سارقی که در کمتر از یک ماه، لوازم داخل ۵۰ پراید را خالی کرده بود، درباره شگردهای سرقتش توضیح داد.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
پیرمرد کنار چند سارق بازداشتی دیگر، توی آفتاب چرت میزند؛ از آن چرتهای خماری.
سعید صدایش میکنند؛ میگوید: خیاط ماهری بودم، اما امان از اعتیاد.
بعد ادامه میدهد: قبل از این، دو بار دیگر هم دستگیر شدم، یک بار به خاطر حمل مواد و یک بار هم سرقت.
سعید باز هم بر میگردد به خاطرات خیاطی: بین همکارانم معروف شده بودم به دست طلایی. از بس کارم خوب و سریع بود، اما وقتی پای مواد به زندگی ام باز شد، همه چیز از بین رفت.
از تریاک تا شیشه، یک اعتیاد سی ساله. میگوید: آن قدر مصرفم بالا رفته بود که مجبور شدم مغازه ام را بفروشم و شاگردی کنم، اما کسی هم شاگردی که یا نشئه باشد یا خمار را قبول نمیکند. هر جا میرفتم، کارم به یک هفته نمیکشید، اخراجم میکردند.
پیرمرد اضافه میکند: تا اینکه مجبور شدم برای به دست آوردن پول مواد، دزدی کنم، از جیب بری شروع کردم و سرقتهای کوچک تا باز کردن خودرو و...
و بعد توضیح میدهد: باز کردن در پراید را از یکی دو نفری که با هم مواد میکشیدیم، یاد گرفتم، اما طوری که آنها هم به من حسادت میکردند، از بس که فرز بودم و سریع.
خودش میگوید که اگر یک طرف راننده پراید با سوییچ بایستد و طرف دیگر او و یک تکه سیم، او زودتر ماشین را باز و روشن میکند؛ فقط نیاز به چند ثانیه زمان دارد.
آخرین بار پلیس او را در بلوار ابوذر دستگیر کرد، هنگامی که داشت ساعت ۲ بامداد لوازم داخل یک پراید را سرقت میکرد: از سرقت و دستگیر شدن خسته شدم، اما امان از این اعتیاد لعنتی...
,
پیرمرد کنار چند سارق بازداشتی دیگر، توی آفتاب چرت میزند؛ از آن چرتهای خماری.
سعید صدایش میکنند؛ میگوید: خیاط ماهری بودم، اما امان از اعتیاد.
بعد ادامه میدهد: قبل از این، دو بار دیگر هم دستگیر شدم، یک بار به خاطر حمل مواد و یک بار هم سرقت.
سعید باز هم بر میگردد به خاطرات خیاطی: بین همکارانم معروف شده بودم به دست طلایی. از بس کارم خوب و سریع بود، اما وقتی پای مواد به زندگی ام باز شد، همه چیز از بین رفت.
از تریاک تا شیشه، یک اعتیاد سی ساله. میگوید: آن قدر مصرفم بالا رفته بود که مجبور شدم مغازه ام را بفروشم و شاگردی کنم، اما کسی هم شاگردی که یا نشئه باشد یا خمار را قبول نمیکند. هر جا میرفتم، کارم به یک هفته نمیکشید، اخراجم میکردند.
پیرمرد اضافه میکند: تا اینکه مجبور شدم برای به دست آوردن پول مواد، دزدی کنم، از جیب بری شروع کردم و سرقتهای کوچک تا باز کردن خودرو و...
و بعد توضیح میدهد: باز کردن در پراید را از یکی دو نفری که با هم مواد میکشیدیم، یاد گرفتم، اما طوری که آنها هم به من حسادت میکردند، از بس که فرز بودم و سریع.
خودش میگوید که اگر یک طرف راننده پراید با سوییچ بایستد و طرف دیگر او و یک تکه سیم، او زودتر ماشین را باز و روشن میکند؛ فقط نیاز به چند ثانیه زمان دارد.
آخرین بار پلیس او را در بلوار ابوذر دستگیر کرد، هنگامی که داشت ساعت ۲ بامداد لوازم داخل یک پراید را سرقت میکرد: از سرقت و دستگیر شدن خسته شدم، اما امان از این اعتیاد لعنتی...
,
پیرمرد کنار چند سارق بازداشتی دیگر، توی آفتاب چرت میزند؛ از آن چرتهای خماری.
سعید صدایش میکنند؛ میگوید: خیاط ماهری بودم، اما امان از اعتیاد.
بعد ادامه میدهد: قبل از این، دو بار دیگر هم دستگیر شدم، یک بار به خاطر حمل مواد و یک بار هم سرقت.
سعید باز هم بر میگردد به خاطرات خیاطی: بین همکارانم معروف شده بودم به دست طلایی. از بس کارم خوب و سریع بود، اما وقتی پای مواد به زندگی ام باز شد، همه چیز از بین رفت.
از تریاک تا شیشه، یک اعتیاد سی ساله. میگوید: آن قدر مصرفم بالا رفته بود که مجبور شدم مغازه ام را بفروشم و شاگردی کنم، اما کسی هم شاگردی که یا نشئه باشد یا خمار را قبول نمیکند. هر جا میرفتم، کارم به یک هفته نمیکشید، اخراجم میکردند.
پیرمرد اضافه میکند: تا اینکه مجبور شدم برای به دست آوردن پول مواد، دزدی کنم، از جیب بری شروع کردم و سرقتهای کوچک تا باز کردن خودرو و...
و بعد توضیح میدهد: باز کردن در پراید را از یکی دو نفری که با هم مواد میکشیدیم، یاد گرفتم، اما طوری که آنها هم به من حسادت میکردند، از بس که فرز بودم و سریع.
خودش میگوید که اگر یک طرف راننده پراید با سوییچ بایستد و طرف دیگر او و یک تکه سیم، او زودتر ماشین را باز و روشن میکند؛ فقط نیاز به چند ثانیه زمان دارد.
آخرین بار پلیس او را در بلوار ابوذر دستگیر کرد، هنگامی که داشت ساعت ۲ بامداد لوازم داخل یک پراید را سرقت میکرد: از سرقت و دستگیر شدن خسته شدم، اما امان از این اعتیاد لعنتی...
,
پیرمرد کنار چند سارق بازداشتی دیگر، توی آفتاب چرت میزند؛ از آن چرتهای خماری.
,
سعید صدایش میکنند؛ میگوید: خیاط ماهری بودم، اما امان از اعتیاد.
,
بعد ادامه میدهد: قبل از این، دو بار دیگر هم دستگیر شدم، یک بار به خاطر حمل مواد و یک بار هم سرقت.
,
سعید باز هم بر میگردد به خاطرات خیاطی: بین همکارانم معروف شده بودم به دست طلایی. از بس کارم خوب و سریع بود، اما وقتی پای مواد به زندگی ام باز شد، همه چیز از بین رفت.
,
از تریاک تا شیشه، یک اعتیاد سی ساله. میگوید: آن قدر مصرفم بالا رفته بود که مجبور شدم مغازه ام را بفروشم و شاگردی کنم، اما کسی هم شاگردی که یا نشئه باشد یا خمار را قبول نمیکند. هر جا میرفتم، کارم به یک هفته نمیکشید، اخراجم میکردند.
,
پیرمرد اضافه میکند: تا اینکه مجبور شدم برای به دست آوردن پول مواد، دزدی کنم، از جیب بری شروع کردم و سرقتهای کوچک تا باز کردن خودرو و...
,
و بعد توضیح میدهد: باز کردن در پراید را از یکی دو نفری که با هم مواد میکشیدیم، یاد گرفتم، اما طوری که آنها هم به من حسادت میکردند، از بس که فرز بودم و سریع.
,
خودش میگوید که اگر یک طرف راننده پراید با سوییچ بایستد و طرف دیگر او و یک تکه سیم، او زودتر ماشین را باز و روشن میکند؛ فقط نیاز به چند ثانیه زمان دارد.
,
آخرین بار پلیس او را در بلوار ابوذر دستگیر کرد، هنگامی که داشت ساعت ۲ بامداد لوازم داخل یک پراید را سرقت میکرد: از سرقت و دستگیر شدن خسته شدم، اما امان از این اعتیاد لعنتی...
,
,
,
,
انتهای پیام/
,
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه