احمد محمدی پرستار مدافع حرم به مناسبت روز پرستار در گفتگویی اظهار داشت: اسارت در همان منطقه یعنی شامات حالت خاصی را برای من داشت و باعث شد قدری از سختی ها و شرایطی که خاندان اهل بیت تحمل کردند را احساس کنم .[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از دیار آفتاب؛ روز میلاد حضرت زینب(س) بهواسطه پرستاری ایشان از بازماندگان کربلا و صبر و استقامت ایشان در این رسالت، بهعنوان روز پرستار نامگذاری شده است و اینکه پرستار باشی و الگوی شغلیات حضرت زینب(س) باشد و مدافع حرم حضرت زینب(س)، این پرستار کربلایی شوی زیباترین جلوه پرستاری است. اما اگر درراه دفاع از این بانوی بزرگوار اسیر شوی و گوشهای از اسارت ایشان را درک کنی، وجه اشتراک دوچندان میشود.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, دیار آفتاب,در ادامه به مناسبت روز پرستار با احمد محمدی پرستار مدافع حرم به گفتگو مینشینیم.
خودتان را معرفی کنید؟
احمد محمدی متولد ۱۳۵۷ در محلات هستم. در سال ۷۵ در رشته کارشناسی پرستاری در دانشگاه علوم پزشکی اراک پذیرفته شدم و علیرغم اینکه در ابتدا علاقهای به رشته پرستاری نداشتم بالاجبار در این رشته تحصیلات خود را شروع کردم.
مدتی درسم را رها کردم و وارد تیپ تفحص لشکر ۲۷ حضرت رسول شدم. ۸-۹ ماه در این حوزه فعالیت کردم. زمانی که در سال ۸۰ تیپ تفحص جمع شد، به دانشگاه برگشتم و تحصیلاتم را ادامه دادم. در دوران دانشجویی ازدواج کردم در بیمارستان محلات پرستاری میکردم و بعد از حدود دو سال و نیم استخدام اورژانس ۱۱۵ شدم.
وظیفه شما در گروه تفحص چه بود؟
در گروه تفحص بهعنوان نیروی بهداری فعالیت میکردم و اگر مشکلی برای اعضا پیش میآمد یا نیاز به درمان داشتند انجام میدادم. مثلاً در مناطق و زمانی که دو نفر از اعضای گروه در اثر انفجار مین آسیب دیدند و ازآنچه یاد گرفته بودم برای درمان آنها استفاده کردم. همین حضور در مناطق باعث شد که به رشته پرستاری علاقهمند شوم و زمانی که برگشتم باعلاقه بیشتری این رشته را دنبال کردم.
در سال ۹۰ و ۹۱ نیز مجدداً و به مدت دو سال به کمیته جستجوی مفقودین مأمور شدم و در مرزهای عراق در گروه تفحص شهدا فعالیت کردم.
انگیزه شما از رفتن به سوریه چه بود؟
مسئله اول درباره رفتن به سوریه پشتیبانی از ولیفقیه در خصوص دفاع از اسلام و اهلبیت(ع) بود و مسئله دوم این بود که بهعنوان مسلمان شیعه همیشه گفتیم یا اباعبدالله الحسین(ع) یا لیتنا کنا معک یعنی کاش بودیم تا یاریات کنیم. بنابراین نمیتوانستم نسبت به جریان حمله به سوریه و اینکه با قصد جسارت به سمت حرم حضرت زینب سلامالله علیها آمدند، بیتفاوت باشم. اگر سکوت میکردم و دست روی دست میگذاشتم مشخص بود که عشق امام حسین(ع) تنها در حد حرف است و باید در عمل این اعتقادم را نشان میدادم. من بر خودم وظیفه دانستم؛ چراکه اگر من زنده بودم و جسارتی به حرم خانم حضرت زینب(س) و خانم حضرت رقیه(س) میشد، نمیتوانستم فردای قیامت سرم را بالا بگیرم.
درباره حضورتان در سوریه و بهعنوان مدافع حرم بگویید؟
در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۹۴ بهعنوان نیروی داوطلب بهداری به سوریه اعزام شدم و در بیمارستان صحرایی مشغول شدم تا به مجروحان کمک کنم. حدود ۴۵ روز در سوریه بودم که در روز چهل و پنجم به دست گروههای تکفیری اسیر شدم.
اول به دمشق رفتیم و ازآنجا ما را به حلب اعزام کردند. حدود ۲۰ روز در بیمارستان صحرایی در حلب کار میکردم. بعدازآن به پست امداد در خط مقدم فرستاده شدم. در مناطقی مانند مریمین به مجروحان خدمت کردم و بعد در آزادسازی خان طومان پست امداد موقت زدیم و من شدم مسئول پست امداد. هنوز خان طومان سقوط نکرده بود که اعلام کردند چند مجروح جلو هستند و باید آنها را برگردانیم و درمان کنیم.
چطور اسیر شدید؟
یک پزشک و من بهعنوان پرستار و شهید فریدون احمدی راننده آمبولانس بود که به محل اعزام شدیم اما مسیری را اشتباه رفتیم. با ۳۰-۳۵ نفر از گروهک فیلق الشام مواجه شدیم درحالیکه نمیدانستیم آنها از جزء کدام دسته هستند. اشتباهاً جلوی آنها رفتیم و در محاوره و کلامی که ردوبدل شد متوجه شدند که ما از جبهه مقاومت هستیم و ما را از ماشین پایین آوردند و این شروع اسارتی بود که ۱۴ ماه یا ۴۱۰ روز طول کشید.
حال و هوای اسارت چطور بود؟
اسارت سختیهای فراوانی داشت اما خلاصه بگویم تا قبل از اسارت در هیئت شهرستان محلات مداحی میکردم و بااینکه روضهها را میخواندم اما نمیتوانستم آن را بهدرستی درک کنم. در اسارت شعری که میگوید: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر که بدانی چه میکشم را درک کردم.
اسارت در همان منطقه یعنی شامات حالت خاصی را برای من داشت و باعث شد قدری از سختیها و شرایطی که خاندان اهلبیت تحمل کردند را احساس کنم .
در اسارت شعری بر زبانم آمد:
سوختم ای گل بیسر ز غم و غصه تو/ خوردهام ذرهای از جام غم خواهر تو
کاش امضا کنی و مهر قبولی بزنی/ به فدای تو و هم خواهر تو، نوکر تو
چطور فرار کردید؟
بعد از ۴۱۰ روزبه کمک اسیری که یک جوان شیعه سوری بود فرار کردم، آن جوان در یک فرصت مناسب با استفاده از اسلحه خود، دو نفر نگهبان را کشت، موفق به فرار شدیم.
از روی جهت تنها میدانستیم که باید به سمت شمال غرب و منطقه عفرین برویم. در این منطقه با موبایل نگهبانی که کشتهشده بودند به خانوادههای خود خبر دادیم که فرار کردیم و از آنها خواستیم که به نیروهای خودی خبر دهند که ما را از نیروهای کرد تحویل بگیرند.
۲۴ ساعت درراه بودیم و با اتفاقات زیادی که افتاد و با یاری خدا توانستیم چند کمین و ایست بازرسی را رد کنیم و شب دوم در عین ناامیدی در ۱۲-۱۳ بهمن سال ۹۵ به روستاهای کردنشین رسیدیم. زمانی که مطمئن شدیم که آنها کرد هستند درب خانه آنها را زدیم و بومیان منطقه ما را تحویل نیروهای پیشمرگ کرد دادند و آنها نیز با چند ساعت وقفه ما را تحویل نیروهای خودی دادند.
خاطره خاصی از زمان حضور در سوریه و یا اسارت دارید؟
خاطره خاص من مربوط به زمان آزادی است. من و همسرم هر دو پرستاریم و سال ۸۰ عقد کردیم و سال ۸۲ بهعنوان سفر ماهعسل به سوریه رفتیم. ۱۴ سال بعد من در سوریه اسیر شدم و آزادی من مصادف با شب میلاد حضرت زینب(س) بود که همسرم برای استقبال از من به سوریه آمد. در شب میلاد حضرت با همسرم مجدداً حرم مطهر ایشان را زیارت کردیم.
بهعنوان کلام آخر و به مناسبت روز پرستار از مشکلات این قشر بگویید؟
پرستاران در سیستم بهداشت و درمان قشر بسیار مظلومی هستند. بااینکه پرستاران بیشتر از ۶۰% پیکره بهداشت و درمان کل کشور را تشکیل میدهند ولی خیلی توجه خاصی به آنها نمیشود.
قرار بود در سال آینده با کارشناسی که انجامشده بود به جهت بازنشسته شدن نیروها، افزایش بیمارستان و بهتبع آن نیاز به نیروی کار بیشتر ۱۵۰۰۰ پرستار استخدام شوند اما سازمان برنامهریزی و بودجه با آن مخالفت کرد.
مسئله حقوق پرستاران، کاهش ساعات کاری با این حجم کاری که بر عهدهدارند از مطالبات پرستاران است اما باوجوداینکه حتی تعدادی از پرستاران بهعنوان اعتراض رو به روی سازمان برنامهوبودجه مجلس تجمع کردند تا این موضوعات پیگیری شود اما تاکنون تصمیمی صورت نگرفته است. طبق استانداردهای بهداشت و درمان در دنیا به ازای هر ۳ بیمار باید یک پرستار باشد اما در کشور ما به ازای هر ۶ بیمار یک پرستار وجود دارد و این دو برابر بودن به نسبت استانداردها فشار کاری پرستاران را دوچندان میکند.
از طرفی باوجوداین حجم کاری به دلیل اینکه پرستاران در خط مقدم حوزه بهداشت و درمان اند باید در برابر توقعات مردم پاسخگو باشند و دراینبین بعضاً برخوردهای نامناسبی با آنها صورت میگیرد.
انتهای پیام/
در ادامه به مناسبت روز پرستار با احمد محمدی پرستار مدافع حرم به گفتگو مینشینیم.
خودتان را معرفی کنید؟
احمد محمدی متولد ۱۳۵۷ در محلات هستم. در سال ۷۵ در رشته کارشناسی پرستاری در دانشگاه علوم پزشکی اراک پذیرفته شدم و علیرغم اینکه در ابتدا علاقهای به رشته پرستاری نداشتم بالاجبار در این رشته تحصیلات خود را شروع کردم.
مدتی درسم را رها کردم و وارد تیپ تفحص لشکر ۲۷ حضرت رسول شدم. ۸-۹ ماه در این حوزه فعالیت کردم. زمانی که در سال ۸۰ تیپ تفحص جمع شد، به دانشگاه برگشتم و تحصیلاتم را ادامه دادم. در دوران دانشجویی ازدواج کردم در بیمارستان محلات پرستاری میکردم و بعد از حدود دو سال و نیم استخدام اورژانس ۱۱۵ شدم.
وظیفه شما در گروه تفحص چه بود؟
در گروه تفحص بهعنوان نیروی بهداری فعالیت میکردم و اگر مشکلی برای اعضا پیش میآمد یا نیاز به درمان داشتند انجام میدادم. مثلاً در مناطق و زمانی که دو نفر از اعضای گروه در اثر انفجار مین آسیب دیدند و ازآنچه یاد گرفته بودم برای درمان آنها استفاده کردم. همین حضور در مناطق باعث شد که به رشته پرستاری علاقهمند شوم و زمانی که برگشتم باعلاقه بیشتری این رشته را دنبال کردم.
در سال ۹۰ و ۹۱ نیز مجدداً و به مدت دو سال به کمیته جستجوی مفقودین مأمور شدم و در مرزهای عراق در گروه تفحص شهدا فعالیت کردم.
انگیزه شما از رفتن به سوریه چه بود؟
مسئله اول درباره رفتن به سوریه پشتیبانی از ولیفقیه در خصوص دفاع از اسلام و اهلبیت(ع) بود و مسئله دوم این بود که بهعنوان مسلمان شیعه همیشه گفتیم یا اباعبدالله الحسین(ع) یا لیتنا کنا معک یعنی کاش بودیم تا یاریات کنیم. بنابراین نمیتوانستم نسبت به جریان حمله به سوریه و اینکه با قصد جسارت به سمت حرم حضرت زینب سلامالله علیها آمدند، بیتفاوت باشم. اگر سکوت میکردم و دست روی دست میگذاشتم مشخص بود که عشق امام حسین(ع) تنها در حد حرف است و باید در عمل این اعتقادم را نشان میدادم. من بر خودم وظیفه دانستم؛ چراکه اگر من زنده بودم و جسارتی به حرم خانم حضرت زینب(س) و خانم حضرت رقیه(س) میشد، نمیتوانستم فردای قیامت سرم را بالا بگیرم.
درباره حضورتان در سوریه و بهعنوان مدافع حرم بگویید؟
در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۹۴ بهعنوان نیروی داوطلب بهداری به سوریه اعزام شدم و در بیمارستان صحرایی مشغول شدم تا به مجروحان کمک کنم. حدود ۴۵ روز در سوریه بودم که در روز چهل و پنجم به دست گروههای تکفیری اسیر شدم.
اول به دمشق رفتیم و ازآنجا ما را به حلب اعزام کردند. حدود ۲۰ روز در بیمارستان صحرایی در حلب کار میکردم. بعدازآن به پست امداد در خط مقدم فرستاده شدم. در مناطقی مانند مریمین به مجروحان خدمت کردم و بعد در آزادسازی خان طومان پست امداد موقت زدیم و من شدم مسئول پست امداد. هنوز خان طومان سقوط نکرده بود که اعلام کردند چند مجروح جلو هستند و باید آنها را برگردانیم و درمان کنیم.
چطور اسیر شدید؟
یک پزشک و من بهعنوان پرستار و شهید فریدون احمدی راننده آمبولانس بود که به محل اعزام شدیم اما مسیری را اشتباه رفتیم. با ۳۰-۳۵ نفر از گروهک فیلق الشام مواجه شدیم درحالیکه نمیدانستیم آنها از جزء کدام دسته هستند. اشتباهاً جلوی آنها رفتیم و در محاوره و کلامی که ردوبدل شد متوجه شدند که ما از جبهه مقاومت هستیم و ما را از ماشین پایین آوردند و این شروع اسارتی بود که ۱۴ ماه یا ۴۱۰ روز طول کشید.
حال و هوای اسارت چطور بود؟
اسارت سختیهای فراوانی داشت اما خلاصه بگویم تا قبل از اسارت در هیئت شهرستان محلات مداحی میکردم و بااینکه روضهها را میخواندم اما نمیتوانستم آن را بهدرستی درک کنم. در اسارت شعری که میگوید: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر که بدانی چه میکشم را درک کردم.
اسارت در همان منطقه یعنی شامات حالت خاصی را برای من داشت و باعث شد قدری از سختیها و شرایطی که خاندان اهلبیت تحمل کردند را احساس کنم .
در اسارت شعری بر زبانم آمد:
سوختم ای گل بیسر ز غم و غصه تو/ خوردهام ذرهای از جام غم خواهر تو
کاش امضا کنی و مهر قبولی بزنی/ به فدای تو و هم خواهر تو، نوکر تو
چطور فرار کردید؟
بعد از ۴۱۰ روزبه کمک اسیری که یک جوان شیعه سوری بود فرار کردم، آن جوان در یک فرصت مناسب با استفاده از اسلحه خود، دو نفر نگهبان را کشت، موفق به فرار شدیم.
از روی جهت تنها میدانستیم که باید به سمت شمال غرب و منطقه عفرین برویم. در این منطقه با موبایل نگهبانی که کشتهشده بودند به خانوادههای خود خبر دادیم که فرار کردیم و از آنها خواستیم که به نیروهای خودی خبر دهند که ما را از نیروهای کرد تحویل بگیرند.
۲۴ ساعت درراه بودیم و با اتفاقات زیادی که افتاد و با یاری خدا توانستیم چند کمین و ایست بازرسی را رد کنیم و شب دوم در عین ناامیدی در ۱۲-۱۳ بهمن سال ۹۵ به روستاهای کردنشین رسیدیم. زمانی که مطمئن شدیم که آنها کرد هستند درب خانه آنها را زدیم و بومیان منطقه ما را تحویل نیروهای پیشمرگ کرد دادند و آنها نیز با چند ساعت وقفه ما را تحویل نیروهای خودی دادند.
خاطره خاصی از زمان حضور در سوریه و یا اسارت دارید؟
خاطره خاص من مربوط به زمان آزادی است. من و همسرم هر دو پرستاریم و سال ۸۰ عقد کردیم و سال ۸۲ بهعنوان سفر ماهعسل به سوریه رفتیم. ۱۴ سال بعد من در سوریه اسیر شدم و آزادی من مصادف با شب میلاد حضرت زینب(س) بود که همسرم برای استقبال از من به سوریه آمد. در شب میلاد حضرت با همسرم مجدداً حرم مطهر ایشان را زیارت کردیم.
بهعنوان کلام آخر و به مناسبت روز پرستار از مشکلات این قشر بگویید؟
پرستاران در سیستم بهداشت و درمان قشر بسیار مظلومی هستند. بااینکه پرستاران بیشتر از ۶۰% پیکره بهداشت و درمان کل کشور را تشکیل میدهند ولی خیلی توجه خاصی به آنها نمیشود.
قرار بود در سال آینده با کارشناسی که انجامشده بود به جهت بازنشسته شدن نیروها، افزایش بیمارستان و بهتبع آن نیاز به نیروی کار بیشتر ۱۵۰۰۰ پرستار استخدام شوند اما سازمان برنامهریزی و بودجه با آن مخالفت کرد.
مسئله حقوق پرستاران، کاهش ساعات کاری با این حجم کاری که بر عهدهدارند از مطالبات پرستاران است اما باوجوداینکه حتی تعدادی از پرستاران بهعنوان اعتراض رو به روی سازمان برنامهوبودجه مجلس تجمع کردند تا این موضوعات پیگیری شود اما تاکنون تصمیمی صورت نگرفته است. طبق استانداردهای بهداشت و درمان در دنیا به ازای هر ۳ بیمار باید یک پرستار باشد اما در کشور ما به ازای هر ۶ بیمار یک پرستار وجود دارد و این دو برابر بودن به نسبت استانداردها فشار کاری پرستاران را دوچندان میکند.
از طرفی باوجوداین حجم کاری به دلیل اینکه پرستاران در خط مقدم حوزه بهداشت و درمان اند باید در برابر توقعات مردم پاسخگو باشند و دراینبین بعضاً برخوردهای نامناسبی با آنها صورت میگیرد.
انتهای پیام/
در ادامه به مناسبت روز پرستار با احمد محمدی پرستار مدافع حرم به گفتگو مینشینیم.
خودتان را معرفی کنید؟
احمد محمدی متولد ۱۳۵۷ در محلات هستم. در سال ۷۵ در رشته کارشناسی پرستاری در دانشگاه علوم پزشکی اراک پذیرفته شدم و علیرغم اینکه در ابتدا علاقهای به رشته پرستاری نداشتم بالاجبار در این رشته تحصیلات خود را شروع کردم.
مدتی درسم را رها کردم و وارد تیپ تفحص لشکر ۲۷ حضرت رسول شدم. ۸-۹ ماه در این حوزه فعالیت کردم. زمانی که در سال ۸۰ تیپ تفحص جمع شد، به دانشگاه برگشتم و تحصیلاتم را ادامه دادم. در دوران دانشجویی ازدواج کردم در بیمارستان محلات پرستاری میکردم و بعد از حدود دو سال و نیم استخدام اورژانس ۱۱۵ شدم.
وظیفه شما در گروه تفحص چه بود؟
در گروه تفحص بهعنوان نیروی بهداری فعالیت میکردم و اگر مشکلی برای اعضا پیش میآمد یا نیاز به درمان داشتند انجام میدادم. مثلاً در مناطق و زمانی که دو نفر از اعضای گروه در اثر انفجار مین آسیب دیدند و ازآنچه یاد گرفته بودم برای درمان آنها استفاده کردم. همین حضور در مناطق باعث شد که به رشته پرستاری علاقهمند شوم و زمانی که برگشتم باعلاقه بیشتری این رشته را دنبال کردم.
در سال ۹۰ و ۹۱ نیز مجدداً و به مدت دو سال به کمیته جستجوی مفقودین مأمور شدم و در مرزهای عراق در گروه تفحص شهدا فعالیت کردم.
انگیزه شما از رفتن به سوریه چه بود؟
مسئله اول درباره رفتن به سوریه پشتیبانی از ولیفقیه در خصوص دفاع از اسلام و اهلبیت(ع) بود و مسئله دوم این بود که بهعنوان مسلمان شیعه همیشه گفتیم یا اباعبدالله الحسین(ع) یا لیتنا کنا معک یعنی کاش بودیم تا یاریات کنیم. بنابراین نمیتوانستم نسبت به جریان حمله به سوریه و اینکه با قصد جسارت به سمت حرم حضرت زینب سلامالله علیها آمدند، بیتفاوت باشم. اگر سکوت میکردم و دست روی دست میگذاشتم مشخص بود که عشق امام حسین(ع) تنها در حد حرف است و باید در عمل این اعتقادم را نشان میدادم. من بر خودم وظیفه دانستم؛ چراکه اگر من زنده بودم و جسارتی به حرم خانم حضرت زینب(س) و خانم حضرت رقیه(س) میشد، نمیتوانستم فردای قیامت سرم را بالا بگیرم.
درباره حضورتان در سوریه و بهعنوان مدافع حرم بگویید؟
در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۹۴ بهعنوان نیروی داوطلب بهداری به سوریه اعزام شدم و در بیمارستان صحرایی مشغول شدم تا به مجروحان کمک کنم. حدود ۴۵ روز در سوریه بودم که در روز چهل و پنجم به دست گروههای تکفیری اسیر شدم.
اول به دمشق رفتیم و ازآنجا ما را به حلب اعزام کردند. حدود ۲۰ روز در بیمارستان صحرایی در حلب کار میکردم. بعدازآن به پست امداد در خط مقدم فرستاده شدم. در مناطقی مانند مریمین به مجروحان خدمت کردم و بعد در آزادسازی خان طومان پست امداد موقت زدیم و من شدم مسئول پست امداد. هنوز خان طومان سقوط نکرده بود که اعلام کردند چند مجروح جلو هستند و باید آنها را برگردانیم و درمان کنیم.
چطور اسیر شدید؟
یک پزشک و من بهعنوان پرستار و شهید فریدون احمدی راننده آمبولانس بود که به محل اعزام شدیم اما مسیری را اشتباه رفتیم. با ۳۰-۳۵ نفر از گروهک فیلق الشام مواجه شدیم درحالیکه نمیدانستیم آنها از جزء کدام دسته هستند. اشتباهاً جلوی آنها رفتیم و در محاوره و کلامی که ردوبدل شد متوجه شدند که ما از جبهه مقاومت هستیم و ما را از ماشین پایین آوردند و این شروع اسارتی بود که ۱۴ ماه یا ۴۱۰ روز طول کشید.
حال و هوای اسارت چطور بود؟
اسارت سختیهای فراوانی داشت اما خلاصه بگویم تا قبل از اسارت در هیئت شهرستان محلات مداحی میکردم و بااینکه روضهها را میخواندم اما نمیتوانستم آن را بهدرستی درک کنم. در اسارت شعری که میگوید: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر که بدانی چه میکشم را درک کردم.
اسارت در همان منطقه یعنی شامات حالت خاصی را برای من داشت و باعث شد قدری از سختیها و شرایطی که خاندان اهلبیت تحمل کردند را احساس کنم .
در اسارت شعری بر زبانم آمد:
سوختم ای گل بیسر ز غم و غصه تو/ خوردهام ذرهای از جام غم خواهر تو
کاش امضا کنی و مهر قبولی بزنی/ به فدای تو و هم خواهر تو، نوکر تو
چطور فرار کردید؟
بعد از ۴۱۰ روزبه کمک اسیری که یک جوان شیعه سوری بود فرار کردم، آن جوان در یک فرصت مناسب با استفاده از اسلحه خود، دو نفر نگهبان را کشت، موفق به فرار شدیم.
از روی جهت تنها میدانستیم که باید به سمت شمال غرب و منطقه عفرین برویم. در این منطقه با موبایل نگهبانی که کشتهشده بودند به خانوادههای خود خبر دادیم که فرار کردیم و از آنها خواستیم که به نیروهای خودی خبر دهند که ما را از نیروهای کرد تحویل بگیرند.
۲۴ ساعت درراه بودیم و با اتفاقات زیادی که افتاد و با یاری خدا توانستیم چند کمین و ایست بازرسی را رد کنیم و شب دوم در عین ناامیدی در ۱۲-۱۳ بهمن سال ۹۵ به روستاهای کردنشین رسیدیم. زمانی که مطمئن شدیم که آنها کرد هستند درب خانه آنها را زدیم و بومیان منطقه ما را تحویل نیروهای پیشمرگ کرد دادند و آنها نیز با چند ساعت وقفه ما را تحویل نیروهای خودی دادند.
خاطره خاصی از زمان حضور در سوریه و یا اسارت دارید؟
خاطره خاص من مربوط به زمان آزادی است. من و همسرم هر دو پرستاریم و سال ۸۰ عقد کردیم و سال ۸۲ بهعنوان سفر ماهعسل به سوریه رفتیم. ۱۴ سال بعد من در سوریه اسیر شدم و آزادی من مصادف با شب میلاد حضرت زینب(س) بود که همسرم برای استقبال از من به سوریه آمد. در شب میلاد حضرت با همسرم مجدداً حرم مطهر ایشان را زیارت کردیم.
بهعنوان کلام آخر و به مناسبت روز پرستار از مشکلات این قشر بگویید؟
پرستاران در سیستم بهداشت و درمان قشر بسیار مظلومی هستند. بااینکه پرستاران بیشتر از ۶۰% پیکره بهداشت و درمان کل کشور را تشکیل میدهند ولی خیلی توجه خاصی به آنها نمیشود.
قرار بود در سال آینده با کارشناسی که انجامشده بود به جهت بازنشسته شدن نیروها، افزایش بیمارستان و بهتبع آن نیاز به نیروی کار بیشتر ۱۵۰۰۰ پرستار استخدام شوند اما سازمان برنامهریزی و بودجه با آن مخالفت کرد.
مسئله حقوق پرستاران، کاهش ساعات کاری با این حجم کاری که بر عهدهدارند از مطالبات پرستاران است اما باوجوداینکه حتی تعدادی از پرستاران بهعنوان اعتراض رو به روی سازمان برنامهوبودجه مجلس تجمع کردند تا این موضوعات پیگیری شود اما تاکنون تصمیمی صورت نگرفته است. طبق استانداردهای بهداشت و درمان در دنیا به ازای هر ۳ بیمار باید یک پرستار باشد اما در کشور ما به ازای هر ۶ بیمار یک پرستار وجود دارد و این دو برابر بودن به نسبت استانداردها فشار کاری پرستاران را دوچندان میکند.
از طرفی باوجوداین حجم کاری به دلیل اینکه پرستاران در خط مقدم حوزه بهداشت و درمان اند باید در برابر توقعات مردم پاسخگو باشند و دراینبین بعضاً برخوردهای نامناسبی با آنها صورت میگیرد.
انتهای پیام/
در ادامه به مناسبت روز پرستار با احمد محمدی پرستار مدافع حرم به گفتگو مینشینیم.
,خودتان را معرفی کنید؟
, خودتان را معرفی کنید؟, خودتان را معرفی کنید؟,احمد محمدی متولد ۱۳۵۷ در محلات هستم. در سال ۷۵ در رشته کارشناسی پرستاری در دانشگاه علوم پزشکی اراک پذیرفته شدم و علیرغم اینکه در ابتدا علاقهای به رشته پرستاری نداشتم بالاجبار در این رشته تحصیلات خود را شروع کردم.
,, ,
مدتی درسم را رها کردم و وارد تیپ تفحص لشکر ۲۷ حضرت رسول شدم. ۸-۹ ماه در این حوزه فعالیت کردم. زمانی که در سال ۸۰ تیپ تفحص جمع شد، به دانشگاه برگشتم و تحصیلاتم را ادامه دادم. در دوران دانشجویی ازدواج کردم در بیمارستان محلات پرستاری میکردم و بعد از حدود دو سال و نیم استخدام اورژانس ۱۱۵ شدم.
,وظیفه شما در گروه تفحص چه بود؟
, وظیفه شما در گروه تفحص چه بود؟, وظیفه شما در گروه تفحص چه بود؟,در گروه تفحص بهعنوان نیروی بهداری فعالیت میکردم و اگر مشکلی برای اعضا پیش میآمد یا نیاز به درمان داشتند انجام میدادم. مثلاً در مناطق و زمانی که دو نفر از اعضای گروه در اثر انفجار مین آسیب دیدند و ازآنچه یاد گرفته بودم برای درمان آنها استفاده کردم. همین حضور در مناطق باعث شد که به رشته پرستاری علاقهمند شوم و زمانی که برگشتم باعلاقه بیشتری این رشته را دنبال کردم.
,در سال ۹۰ و ۹۱ نیز مجدداً و به مدت دو سال به کمیته جستجوی مفقودین مأمور شدم و در مرزهای عراق در گروه تفحص شهدا فعالیت کردم.
,انگیزه شما از رفتن به سوریه چه بود؟
, انگیزه شما از رفتن به سوریه چه بود؟, انگیزه شما از رفتن به سوریه چه بود؟,مسئله اول درباره رفتن به سوریه پشتیبانی از ولیفقیه در خصوص دفاع از اسلام و اهلبیت(ع) بود و مسئله دوم این بود که بهعنوان مسلمان شیعه همیشه گفتیم یا اباعبدالله الحسین(ع) یا لیتنا کنا معک یعنی کاش بودیم تا یاریات کنیم. بنابراین نمیتوانستم نسبت به جریان حمله به سوریه و اینکه با قصد جسارت به سمت حرم حضرت زینب سلامالله علیها آمدند، بیتفاوت باشم. اگر سکوت میکردم و دست روی دست میگذاشتم مشخص بود که عشق امام حسین(ع) تنها در حد حرف است و باید در عمل این اعتقادم را نشان میدادم. من بر خودم وظیفه دانستم؛ چراکه اگر من زنده بودم و جسارتی به حرم خانم حضرت زینب(س) و خانم حضرت رقیه(س) میشد، نمیتوانستم فردای قیامت سرم را بالا بگیرم.
,درباره حضورتان در سوریه و بهعنوان مدافع حرم بگویید؟
, درباره حضورتان در سوریه و بهعنوان مدافع حرم بگویید؟, درباره حضورتان در سوریه و بهعنوان مدافع حرم بگویید؟,در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۹۴ بهعنوان نیروی داوطلب بهداری به سوریه اعزام شدم و در بیمارستان صحرایی مشغول شدم تا به مجروحان کمک کنم. حدود ۴۵ روز در سوریه بودم که در روز چهل و پنجم به دست گروههای تکفیری اسیر شدم.
,, ,
اول به دمشق رفتیم و ازآنجا ما را به حلب اعزام کردند. حدود ۲۰ روز در بیمارستان صحرایی در حلب کار میکردم. بعدازآن به پست امداد در خط مقدم فرستاده شدم. در مناطقی مانند مریمین به مجروحان خدمت کردم و بعد در آزادسازی خان طومان پست امداد موقت زدیم و من شدم مسئول پست امداد. هنوز خان طومان سقوط نکرده بود که اعلام کردند چند مجروح جلو هستند و باید آنها را برگردانیم و درمان کنیم.
,چطور اسیر شدید؟
, چطور اسیر شدید؟, چطور اسیر شدید؟,یک پزشک و من بهعنوان پرستار و شهید فریدون احمدی راننده آمبولانس بود که به محل اعزام شدیم اما مسیری را اشتباه رفتیم. با ۳۰-۳۵ نفر از گروهک فیلق الشام مواجه شدیم درحالیکه نمیدانستیم آنها از جزء کدام دسته هستند. اشتباهاً جلوی آنها رفتیم و در محاوره و کلامی که ردوبدل شد متوجه شدند که ما از جبهه مقاومت هستیم و ما را از ماشین پایین آوردند و این شروع اسارتی بود که ۱۴ ماه یا ۴۱۰ روز طول کشید.
,حال و هوای اسارت چطور بود؟
, حال و هوای اسارت چطور بود؟, حال و هوای اسارت چطور بود؟,اسارت سختیهای فراوانی داشت اما خلاصه بگویم تا قبل از اسارت در هیئت شهرستان محلات مداحی میکردم و بااینکه روضهها را میخواندم اما نمیتوانستم آن را بهدرستی درک کنم. در اسارت شعری که میگوید: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر که بدانی چه میکشم را درک کردم.
,اسارت در همان منطقه یعنی شامات حالت خاصی را برای من داشت و باعث شد قدری از سختیها و شرایطی که خاندان اهلبیت تحمل کردند را احساس کنم .
,در اسارت شعری بر زبانم آمد:
,سوختم ای گل بیسر ز غم و غصه تو/ خوردهام ذرهای از جام غم خواهر تو
,کاش امضا کنی و مهر قبولی بزنی/ به فدای تو و هم خواهر تو، نوکر تو
,چطور فرار کردید؟
, چطور فرار کردید؟, چطور فرار کردید؟,بعد از ۴۱۰ روزبه کمک اسیری که یک جوان شیعه سوری بود فرار کردم، آن جوان در یک فرصت مناسب با استفاده از اسلحه خود، دو نفر نگهبان را کشت، موفق به فرار شدیم.
,از روی جهت تنها میدانستیم که باید به سمت شمال غرب و منطقه عفرین برویم. در این منطقه با موبایل نگهبانی که کشتهشده بودند به خانوادههای خود خبر دادیم که فرار کردیم و از آنها خواستیم که به نیروهای خودی خبر دهند که ما را از نیروهای کرد تحویل بگیرند.
,۲۴ ساعت درراه بودیم و با اتفاقات زیادی که افتاد و با یاری خدا توانستیم چند کمین و ایست بازرسی را رد کنیم و شب دوم در عین ناامیدی در ۱۲-۱۳ بهمن سال ۹۵ به روستاهای کردنشین رسیدیم. زمانی که مطمئن شدیم که آنها کرد هستند درب خانه آنها را زدیم و بومیان منطقه ما را تحویل نیروهای پیشمرگ کرد دادند و آنها نیز با چند ساعت وقفه ما را تحویل نیروهای خودی دادند.
,خاطره خاصی از زمان حضور در سوریه و یا اسارت دارید؟
, خاطره خاصی از زمان حضور در سوریه و یا اسارت دارید؟, خاطره خاصی از زمان حضور در سوریه و یا اسارت دارید؟,خاطره خاص من مربوط به زمان آزادی است. من و همسرم هر دو پرستاریم و سال ۸۰ عقد کردیم و سال ۸۲ بهعنوان سفر ماهعسل به سوریه رفتیم. ۱۴ سال بعد من در سوریه اسیر شدم و آزادی من مصادف با شب میلاد حضرت زینب(س) بود که همسرم برای استقبال از من به سوریه آمد. در شب میلاد حضرت با همسرم مجدداً حرم مطهر ایشان را زیارت کردیم.
,بهعنوان کلام آخر و به مناسبت روز پرستار از مشکلات این قشر بگویید؟
, بهعنوان کلام آخر و به مناسبت روز پرستار از مشکلات این قشر بگویید؟, بهعنوان کلام آخر و به مناسبت روز پرستار از مشکلات این قشر بگویید؟,پرستاران در سیستم بهداشت و درمان قشر بسیار مظلومی هستند. بااینکه پرستاران بیشتر از ۶۰% پیکره بهداشت و درمان کل کشور را تشکیل میدهند ولی خیلی توجه خاصی به آنها نمیشود.
,قرار بود در سال آینده با کارشناسی که انجامشده بود به جهت بازنشسته شدن نیروها، افزایش بیمارستان و بهتبع آن نیاز به نیروی کار بیشتر ۱۵۰۰۰ پرستار استخدام شوند اما سازمان برنامهریزی و بودجه با آن مخالفت کرد.
,مسئله حقوق پرستاران، کاهش ساعات کاری با این حجم کاری که بر عهدهدارند از مطالبات پرستاران است اما باوجوداینکه حتی تعدادی از پرستاران بهعنوان اعتراض رو به روی سازمان برنامهوبودجه مجلس تجمع کردند تا این موضوعات پیگیری شود اما تاکنون تصمیمی صورت نگرفته است. طبق استانداردهای بهداشت و درمان در دنیا به ازای هر ۳ بیمار باید یک پرستار باشد اما در کشور ما به ازای هر ۶ بیمار یک پرستار وجود دارد و این دو برابر بودن به نسبت استانداردها فشار کاری پرستاران را دوچندان میکند.
,از طرفی باوجوداین حجم کاری به دلیل اینکه پرستاران در خط مقدم حوزه بهداشت و درمان اند باید در برابر توقعات مردم پاسخگو باشند و دراینبین بعضاً برخوردهای نامناسبی با آنها صورت میگیرد.
,انتهای پیام/
,,
ارسال دیدگاه