اخبار داغ

مبارز انقلابی در گفتگو با مرآت:

قبل از انقلاب آمریکا همه کاره ایران بود/ می خواستیم از کارهای آمریکایی ها سر در بیاوریم

قبل از انقلاب آمریکا همه کاره ایران بود/ می خواستیم از کارهای آمریکایی ها سر در بیاوریم
یکی از مبارزین انقلابی استان سمنان می گوید شاه مثل یک عروسک در دست استعمارگران و آمریکا بود و خودش کاره ای نبود.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، مبارزین انقلابی در روزهای پرخاطره آن دوران مبارزاتی قطعا ماجراهای جالبی داشتند. یکی از این مبارزین انقلابی که ماجرای جالبی داشته و هم در رژیم شاه کار می کرده و هم مبارزات علیه رژیم داشته از استان سمنان و شهرستان سرخه می باشد. گفتگوی خواندنی مرآت با این مبارز انقلابی را در ادامه بخوانید.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,

مرآت- بیوگرافی از خودتان بفرمایید

خلیل نجار هستم که در سال 1324 در خانواده ای مذهبی و فقیر در سرخه متولد شدم. بعد از اینکه مقطع راهنمایی را خواندم و سیکل گرفتم، برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان باید به سمنان می رفتم ولی به دلیل فقر مالی نتوانستم ادامه تحصیل دهم برای همین هم ترک تحصیل کردم و تصمیم گرفتم کار کنم.

برای پیدا کردن کار به اتفاق پدرم به تهران رفتم. در تهران کار مناسبی پیدا نکردم و به کارگری رضایت دادم و حدود 3 سال کار کردم. دنبال کار بهتر بودم که برای درجه داری نیروی هوایی ثبت نام کردم که بعد از 4 ماه که اسامی پذیرفته شدگان را اعلام کردند بنده هم جزو پذیرفته شدگان بودم.

اگر اشتباه نکنم در سال 1344 یا 45 بود که در کادر درجه داری نیروی هوایی مشغول به کار شدم و یک سال هم دوره آموزشی را گذراندم. ما 7 سال تعهد داشتیم که در نیروی هوایی خدمت کنیم. بعد از 7 سال بر سر ماجرایی استعفا دادم و از نیروی هوایی بیرون آمدم.

مرآت- چه ماجرایی؟

من می خواستم ازدواج کنم ولی مسئولین نیروی هوایی اجازه نمی دادند چرا که دختری که قصد ازدواج با وی داشتم خواهر زاده حجت الاسلام والمسلمین شیح حسن اختری بود که به دلیل مبارزات سیاسی که داشتند، برای همین اجازه نمی دادند ازدواج کنم و می گفتند دایی این خانم با رژیم مخالف است بنابراین اجازه ازدواج با بستگان مخالفان را هم ندارید. بنابراین من هم با درجه گروهبان یکم از نیروی هوایی بیرون آمدم تا بتوانم ازدواج کنم. هر چند وقتی از این شغل بیرون آمدم خانواده ام مخالفت کردند و می گفتند در این بحران بیکاری چرا کارم را از دست دادم ولی من می گفتم روزی رسان خداست و درست می شود و علاوه بر این نمی خواهم برای سازمانی کار کنم که اختیار نداشته باشم همسرم را انتخاب کنم.

مرآت- وضعیت خدمات نیروی هوایی رژیم شاه را چگونه می دیدید؟

نیروی هوایی ایران هیچ اختیاری از خودش نداشت و تحت سلطه آمریکا بود. تمام آموزش هایی که در نیروی هوایی می دادند صرفا برنامه آموزشی اش از آمریکایی می آمد. ستاد فرماندهی نیروی هوایی دو قسمت ساختمان داشت که در یک قسمت آن آمریکایی ها مستقر بودند. ما از این ساختمان ها نگهبانی می کردیم ولی هرگز اجازه نداشتیم به ساختمانی که آمریکایی ها بودند وارد شویم و حتی اجازه نزدیک شدن را هم نداشتیم و فقط اجازه داشتیم حفاظت کلی از بیرون ساختمان را داشته باشیم.

مرآت- بعد از استعفا از نیروی هوایی به چه کاری مشغول شدید؟

رفیقی داشتم به نام حسن حُسنان که دانشجوی متالوژیک در دانشگاه علم و صنعت و از دانشجویان نخبه بود. من زمانی که در نیروی هوایی بودم تایپ زبان لاتین را یاد گرفته بودم  و این رفیقم نیز در دانشگاه زبان را یاد گرفته بود. یک آگهی استخدام برای سفارتخانه آمریکا دیده بودیم که به اتفاق هم ثبت نام کردیم و هر دو نفرهم قبول شدیم. حسن حسنان چون مشکل ضعف بینایی داشت برای مداوا به اسپانیا رفت ولی من در واحد تعمیرگاه سفارتخانه مشغول به کار شدم. بعد از حدود یک سال که رفیقم از اسپانیا برگشت پیگیر کار سفارتخانه شد و بالاخره وی هم مشغول به کار شد.

مرآت- با وجود اینکه شما حرکات مبارزاتی داشتید، چگونه پذیرفتید که در سفارتخانه آمریکا کار کنید؟

من و حسن حسنان دنبال کار می گشتیم و آنجا شرایط کار وجود داشت ولی وقتی وارد این کار شدیم بیشتر خواستیم نفوذی باشیم. ما می فهمیدیم که شاه مثل یک عروسک در دست استعمارگران و آمریکا است وخودش کاره ای نیست. بنابراین به این نتیجه رسیده بودیم که اگر اقدامی در کشور باید صورت بگیرد اول باید تکلیف آمریکایی ها در کشور ما روشن شود والا مادامی که آنها در مملکت ما هستند هیچ اتفاقی نمی افتد.

آن زمان حدود 35 هزار مستشاران آمریکایی به ایران آمده بودند و تا حدود 50 هزار هم می خواستند افزایش دهند. مستشاران آمریکایی که کارشان همسطح ما بود، حقوق های آنچنانی می گرفتند که با حقوق یک تیمسار ایرانی برابری می کرد و ماشین و خانه و امکانات هم در اختیارشان قرار می دادند ولی خدمات و امکانات به ما نمی دادند. ما هم می خواستیم نفوذ کنیم و از کارهایشان سر دربیاوریم.

مرآت- جرقه اولیه مبارزاتی شما از چه زمانی زده شد؟

من قبل از اینکه به تهران بروم، در دهه 1340در همین سرخه فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه را دنبال می کردم ولی بسیار پنهانی بود و کسی از فعالیت ما خبر نداشت. به اتفاق عده ای از دوستان در یکی از مکان ها جمع می شدیم و در خصوص مباحث سیاسی علیه شاه صحبت می کردیم.

اوج این فعالیت ها در دستجات عزادای و سینه زنی بود. که در دستجات برای شاه دعا می کردند و ما این اقدام را نمی پسندیدم و مغایر با عزاداری ابا عبدالله می دانستیم. تصمیم گرفته بودیم ما افرادی که مخالف شاه بودیم دستجات را تا جایی همراهی کنیم که از ابراز ارادت به شاه صحبتی نمی کردند و وقتی چنین مباحثی به میان می آمد و به جان شاه دعا می کردند ما برای مخالفت با این امر از دستجات جدا می شدیم و مجزا به سینه زنی و عزاداری می پرداختیم.

مرآت- وقتی به استخدام نیروی هوایی در آمدید، آنجا هم فعالیت سیاسی خود را ادامه دادید؟

وقتی در نیروی هوایی بودم فعالیت چندانی در خود محل کار نداشتم ولی در غیر ساعت کاری به مساجد و سخنرانی هایی می رفتم که ضد رژیم شاه و انقلابی صحبت می کردند.

یادم می آید که یک ضبط صوتی خریده بودم که سخنرانی ها را ضبط می کردم و بعد پخش می کردم. اولین صدایی هم که ضبط کردم سخنرانی آیت الله امامی کاشانی در مسجد لُر زاده در میدان خراسان بود.

اصل مبارزاتم زمانی بود که با شهید حسن حُسنان رفیق شدم و باهم علیه رژیم شاه فعالیت می کردیم که این رفیقم جذب سازمان مجاهدین خلق شد. به خاطر اینکه وی جذب سازمان شده بود مسائل امنیتی را بیشتر رعایت می کردیم.

در این سازمان گروههای مختلفی جذب شده بودند از مذهبی ها گرفته تا غیر مذهبی و کمونیسم ها در این سازمان بودند. وحید افراخته یکی از اعضای این سازمان بود که تفکر کمونیستی داشت و مخالفان خودش را ترور می کرد که در ترور حسن حُسنان نیز دست داشت.

مرآت- ماجرای این ترور چه بود؟

نخست وزیری، دربار، سفارت و ساواک هیچ کسی خبر نداشتند که حسن در سفارت نفوذی است ولی وحید افراخته از کار من و رفیقم سر در می آورد و لو می دهد. بعد از آن نیز خود وحید افراخته به همراه محسن خاموشی از دیگر اعضای سازمان مجاهدین خلق، به خاطر تفاوت ایدئولوژیکی و تسویه حساب شخصی درون سازمانی حسن را در خیابان و درون خودروی سفارت آمریکا ترور می کنند و در سال 1354 وی را به شهادت می رسانند.

آنها نه تنها شهید حسن حُسنان را ترور می کنند بلکه 25 نفر از افراد نخبه را نیز به خاطر تسویه حساب درون سازمانی ترور می کنند.

وقتی رژیم فهمید که بنده با حسن حُسنان رفیق هستم همین کافی بود که به سراغم بیایند و در صبحگاه 17 رمضان ساواک بنده را دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکاری بردند و در سلول انفرادی زندانی کردند. 5 سال حبس محکوم شده بودم ولی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که مردم انقلابی به زندان ها حمله و به  آزادسازی زندانیان سیاسی اقدام داشتند، رژیم هم برای اینکه خشم مردم را خاموش کند، گروه گروه از زندانیان را آزاد می کردند که بنده هم جزو این آزادشدگان بودم.

بعد از آزادی به سرخه آمدم و حدود دو ماه در سرخه ماندم و همچنان به فعالیت های انقلابی می پرداختم و در تظاهرات ها شرکت می کردم. بعد از مدتی یعنی در بهمن به تهران بازگشتم و فعالیتم را در تهران ادامه دادم. به حمدالله فعالیت های مبارزین و انقلابیون بالاخره نتیجه داد و انقلاب پیروز شد.

مرآت- از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما قراردادید و دراین گفتگو شرکت کردید بسیار سپاسگزاریم

بنده هم از اینکه رسانه شما به مسائل دوران انقلاب می پردازد، تشکر می کنم

انتهای پیام/ 

,

مرآت- بیوگرافی از خودتان بفرمایید

خلیل نجار هستم که در سال 1324 در خانواده ای مذهبی و فقیر در سرخه متولد شدم. بعد از اینکه مقطع راهنمایی را خواندم و سیکل گرفتم، برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان باید به سمنان می رفتم ولی به دلیل فقر مالی نتوانستم ادامه تحصیل دهم برای همین هم ترک تحصیل کردم و تصمیم گرفتم کار کنم.

برای پیدا کردن کار به اتفاق پدرم به تهران رفتم. در تهران کار مناسبی پیدا نکردم و به کارگری رضایت دادم و حدود 3 سال کار کردم. دنبال کار بهتر بودم که برای درجه داری نیروی هوایی ثبت نام کردم که بعد از 4 ماه که اسامی پذیرفته شدگان را اعلام کردند بنده هم جزو پذیرفته شدگان بودم.

اگر اشتباه نکنم در سال 1344 یا 45 بود که در کادر درجه داری نیروی هوایی مشغول به کار شدم و یک سال هم دوره آموزشی را گذراندم. ما 7 سال تعهد داشتیم که در نیروی هوایی خدمت کنیم. بعد از 7 سال بر سر ماجرایی استعفا دادم و از نیروی هوایی بیرون آمدم.

مرآت- چه ماجرایی؟

من می خواستم ازدواج کنم ولی مسئولین نیروی هوایی اجازه نمی دادند چرا که دختری که قصد ازدواج با وی داشتم خواهر زاده حجت الاسلام والمسلمین شیح حسن اختری بود که به دلیل مبارزات سیاسی که داشتند، برای همین اجازه نمی دادند ازدواج کنم و می گفتند دایی این خانم با رژیم مخالف است بنابراین اجازه ازدواج با بستگان مخالفان را هم ندارید. بنابراین من هم با درجه گروهبان یکم از نیروی هوایی بیرون آمدم تا بتوانم ازدواج کنم. هر چند وقتی از این شغل بیرون آمدم خانواده ام مخالفت کردند و می گفتند در این بحران بیکاری چرا کارم را از دست دادم ولی من می گفتم روزی رسان خداست و درست می شود و علاوه بر این نمی خواهم برای سازمانی کار کنم که اختیار نداشته باشم همسرم را انتخاب کنم.

مرآت- وضعیت خدمات نیروی هوایی رژیم شاه را چگونه می دیدید؟

نیروی هوایی ایران هیچ اختیاری از خودش نداشت و تحت سلطه آمریکا بود. تمام آموزش هایی که در نیروی هوایی می دادند صرفا برنامه آموزشی اش از آمریکایی می آمد. ستاد فرماندهی نیروی هوایی دو قسمت ساختمان داشت که در یک قسمت آن آمریکایی ها مستقر بودند. ما از این ساختمان ها نگهبانی می کردیم ولی هرگز اجازه نداشتیم به ساختمانی که آمریکایی ها بودند وارد شویم و حتی اجازه نزدیک شدن را هم نداشتیم و فقط اجازه داشتیم حفاظت کلی از بیرون ساختمان را داشته باشیم.

مرآت- بعد از استعفا از نیروی هوایی به چه کاری مشغول شدید؟

رفیقی داشتم به نام حسن حُسنان که دانشجوی متالوژیک در دانشگاه علم و صنعت و از دانشجویان نخبه بود. من زمانی که در نیروی هوایی بودم تایپ زبان لاتین را یاد گرفته بودم  و این رفیقم نیز در دانشگاه زبان را یاد گرفته بود. یک آگهی استخدام برای سفارتخانه آمریکا دیده بودیم که به اتفاق هم ثبت نام کردیم و هر دو نفرهم قبول شدیم. حسن حسنان چون مشکل ضعف بینایی داشت برای مداوا به اسپانیا رفت ولی من در واحد تعمیرگاه سفارتخانه مشغول به کار شدم. بعد از حدود یک سال که رفیقم از اسپانیا برگشت پیگیر کار سفارتخانه شد و بالاخره وی هم مشغول به کار شد.

مرآت- با وجود اینکه شما حرکات مبارزاتی داشتید، چگونه پذیرفتید که در سفارتخانه آمریکا کار کنید؟

من و حسن حسنان دنبال کار می گشتیم و آنجا شرایط کار وجود داشت ولی وقتی وارد این کار شدیم بیشتر خواستیم نفوذی باشیم. ما می فهمیدیم که شاه مثل یک عروسک در دست استعمارگران و آمریکا است وخودش کاره ای نیست. بنابراین به این نتیجه رسیده بودیم که اگر اقدامی در کشور باید صورت بگیرد اول باید تکلیف آمریکایی ها در کشور ما روشن شود والا مادامی که آنها در مملکت ما هستند هیچ اتفاقی نمی افتد.

آن زمان حدود 35 هزار مستشاران آمریکایی به ایران آمده بودند و تا حدود 50 هزار هم می خواستند افزایش دهند. مستشاران آمریکایی که کارشان همسطح ما بود، حقوق های آنچنانی می گرفتند که با حقوق یک تیمسار ایرانی برابری می کرد و ماشین و خانه و امکانات هم در اختیارشان قرار می دادند ولی خدمات و امکانات به ما نمی دادند. ما هم می خواستیم نفوذ کنیم و از کارهایشان سر دربیاوریم.

مرآت- جرقه اولیه مبارزاتی شما از چه زمانی زده شد؟

من قبل از اینکه به تهران بروم، در دهه 1340در همین سرخه فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه را دنبال می کردم ولی بسیار پنهانی بود و کسی از فعالیت ما خبر نداشت. به اتفاق عده ای از دوستان در یکی از مکان ها جمع می شدیم و در خصوص مباحث سیاسی علیه شاه صحبت می کردیم.

اوج این فعالیت ها در دستجات عزادای و سینه زنی بود. که در دستجات برای شاه دعا می کردند و ما این اقدام را نمی پسندیدم و مغایر با عزاداری ابا عبدالله می دانستیم. تصمیم گرفته بودیم ما افرادی که مخالف شاه بودیم دستجات را تا جایی همراهی کنیم که از ابراز ارادت به شاه صحبتی نمی کردند و وقتی چنین مباحثی به میان می آمد و به جان شاه دعا می کردند ما برای مخالفت با این امر از دستجات جدا می شدیم و مجزا به سینه زنی و عزاداری می پرداختیم.

مرآت- وقتی به استخدام نیروی هوایی در آمدید، آنجا هم فعالیت سیاسی خود را ادامه دادید؟

وقتی در نیروی هوایی بودم فعالیت چندانی در خود محل کار نداشتم ولی در غیر ساعت کاری به مساجد و سخنرانی هایی می رفتم که ضد رژیم شاه و انقلابی صحبت می کردند.

یادم می آید که یک ضبط صوتی خریده بودم که سخنرانی ها را ضبط می کردم و بعد پخش می کردم. اولین صدایی هم که ضبط کردم سخنرانی آیت الله امامی کاشانی در مسجد لُر زاده در میدان خراسان بود.

اصل مبارزاتم زمانی بود که با شهید حسن حُسنان رفیق شدم و باهم علیه رژیم شاه فعالیت می کردیم که این رفیقم جذب سازمان مجاهدین خلق شد. به خاطر اینکه وی جذب سازمان شده بود مسائل امنیتی را بیشتر رعایت می کردیم.

در این سازمان گروههای مختلفی جذب شده بودند از مذهبی ها گرفته تا غیر مذهبی و کمونیسم ها در این سازمان بودند. وحید افراخته یکی از اعضای این سازمان بود که تفکر کمونیستی داشت و مخالفان خودش را ترور می کرد که در ترور حسن حُسنان نیز دست داشت.

مرآت- ماجرای این ترور چه بود؟

نخست وزیری، دربار، سفارت و ساواک هیچ کسی خبر نداشتند که حسن در سفارت نفوذی است ولی وحید افراخته از کار من و رفیقم سر در می آورد و لو می دهد. بعد از آن نیز خود وحید افراخته به همراه محسن خاموشی از دیگر اعضای سازمان مجاهدین خلق، به خاطر تفاوت ایدئولوژیکی و تسویه حساب شخصی درون سازمانی حسن را در خیابان و درون خودروی سفارت آمریکا ترور می کنند و در سال 1354 وی را به شهادت می رسانند.

آنها نه تنها شهید حسن حُسنان را ترور می کنند بلکه 25 نفر از افراد نخبه را نیز به خاطر تسویه حساب درون سازمانی ترور می کنند.

وقتی رژیم فهمید که بنده با حسن حُسنان رفیق هستم همین کافی بود که به سراغم بیایند و در صبحگاه 17 رمضان ساواک بنده را دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکاری بردند و در سلول انفرادی زندانی کردند. 5 سال حبس محکوم شده بودم ولی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که مردم انقلابی به زندان ها حمله و به  آزادسازی زندانیان سیاسی اقدام داشتند، رژیم هم برای اینکه خشم مردم را خاموش کند، گروه گروه از زندانیان را آزاد می کردند که بنده هم جزو این آزادشدگان بودم.

بعد از آزادی به سرخه آمدم و حدود دو ماه در سرخه ماندم و همچنان به فعالیت های انقلابی می پرداختم و در تظاهرات ها شرکت می کردم. بعد از مدتی یعنی در بهمن به تهران بازگشتم و فعالیتم را در تهران ادامه دادم. به حمدالله فعالیت های مبارزین و انقلابیون بالاخره نتیجه داد و انقلاب پیروز شد.

مرآت- از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما قراردادید و دراین گفتگو شرکت کردید بسیار سپاسگزاریم

بنده هم از اینکه رسانه شما به مسائل دوران انقلاب می پردازد، تشکر می کنم

انتهای پیام/ 

,

مرآت- بیوگرافی از خودتان بفرمایید

خلیل نجار هستم که در سال 1324 در خانواده ای مذهبی و فقیر در سرخه متولد شدم. بعد از اینکه مقطع راهنمایی را خواندم و سیکل گرفتم، برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان باید به سمنان می رفتم ولی به دلیل فقر مالی نتوانستم ادامه تحصیل دهم برای همین هم ترک تحصیل کردم و تصمیم گرفتم کار کنم.

برای پیدا کردن کار به اتفاق پدرم به تهران رفتم. در تهران کار مناسبی پیدا نکردم و به کارگری رضایت دادم و حدود 3 سال کار کردم. دنبال کار بهتر بودم که برای درجه داری نیروی هوایی ثبت نام کردم که بعد از 4 ماه که اسامی پذیرفته شدگان را اعلام کردند بنده هم جزو پذیرفته شدگان بودم.

اگر اشتباه نکنم در سال 1344 یا 45 بود که در کادر درجه داری نیروی هوایی مشغول به کار شدم و یک سال هم دوره آموزشی را گذراندم. ما 7 سال تعهد داشتیم که در نیروی هوایی خدمت کنیم. بعد از 7 سال بر سر ماجرایی استعفا دادم و از نیروی هوایی بیرون آمدم.

مرآت- چه ماجرایی؟

من می خواستم ازدواج کنم ولی مسئولین نیروی هوایی اجازه نمی دادند چرا که دختری که قصد ازدواج با وی داشتم خواهر زاده حجت الاسلام والمسلمین شیح حسن اختری بود که به دلیل مبارزات سیاسی که داشتند، برای همین اجازه نمی دادند ازدواج کنم و می گفتند دایی این خانم با رژیم مخالف است بنابراین اجازه ازدواج با بستگان مخالفان را هم ندارید. بنابراین من هم با درجه گروهبان یکم از نیروی هوایی بیرون آمدم تا بتوانم ازدواج کنم. هر چند وقتی از این شغل بیرون آمدم خانواده ام مخالفت کردند و می گفتند در این بحران بیکاری چرا کارم را از دست دادم ولی من می گفتم روزی رسان خداست و درست می شود و علاوه بر این نمی خواهم برای سازمانی کار کنم که اختیار نداشته باشم همسرم را انتخاب کنم.

مرآت- وضعیت خدمات نیروی هوایی رژیم شاه را چگونه می دیدید؟

نیروی هوایی ایران هیچ اختیاری از خودش نداشت و تحت سلطه آمریکا بود. تمام آموزش هایی که در نیروی هوایی می دادند صرفا برنامه آموزشی اش از آمریکایی می آمد. ستاد فرماندهی نیروی هوایی دو قسمت ساختمان داشت که در یک قسمت آن آمریکایی ها مستقر بودند. ما از این ساختمان ها نگهبانی می کردیم ولی هرگز اجازه نداشتیم به ساختمانی که آمریکایی ها بودند وارد شویم و حتی اجازه نزدیک شدن را هم نداشتیم و فقط اجازه داشتیم حفاظت کلی از بیرون ساختمان را داشته باشیم.

مرآت- بعد از استعفا از نیروی هوایی به چه کاری مشغول شدید؟

رفیقی داشتم به نام حسن حُسنان که دانشجوی متالوژیک در دانشگاه علم و صنعت و از دانشجویان نخبه بود. من زمانی که در نیروی هوایی بودم تایپ زبان لاتین را یاد گرفته بودم  و این رفیقم نیز در دانشگاه زبان را یاد گرفته بود. یک آگهی استخدام برای سفارتخانه آمریکا دیده بودیم که به اتفاق هم ثبت نام کردیم و هر دو نفرهم قبول شدیم. حسن حسنان چون مشکل ضعف بینایی داشت برای مداوا به اسپانیا رفت ولی من در واحد تعمیرگاه سفارتخانه مشغول به کار شدم. بعد از حدود یک سال که رفیقم از اسپانیا برگشت پیگیر کار سفارتخانه شد و بالاخره وی هم مشغول به کار شد.

مرآت- با وجود اینکه شما حرکات مبارزاتی داشتید، چگونه پذیرفتید که در سفارتخانه آمریکا کار کنید؟

من و حسن حسنان دنبال کار می گشتیم و آنجا شرایط کار وجود داشت ولی وقتی وارد این کار شدیم بیشتر خواستیم نفوذی باشیم. ما می فهمیدیم که شاه مثل یک عروسک در دست استعمارگران و آمریکا است وخودش کاره ای نیست. بنابراین به این نتیجه رسیده بودیم که اگر اقدامی در کشور باید صورت بگیرد اول باید تکلیف آمریکایی ها در کشور ما روشن شود والا مادامی که آنها در مملکت ما هستند هیچ اتفاقی نمی افتد.

آن زمان حدود 35 هزار مستشاران آمریکایی به ایران آمده بودند و تا حدود 50 هزار هم می خواستند افزایش دهند. مستشاران آمریکایی که کارشان همسطح ما بود، حقوق های آنچنانی می گرفتند که با حقوق یک تیمسار ایرانی برابری می کرد و ماشین و خانه و امکانات هم در اختیارشان قرار می دادند ولی خدمات و امکانات به ما نمی دادند. ما هم می خواستیم نفوذ کنیم و از کارهایشان سر دربیاوریم.

مرآت- جرقه اولیه مبارزاتی شما از چه زمانی زده شد؟

من قبل از اینکه به تهران بروم، در دهه 1340در همین سرخه فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه را دنبال می کردم ولی بسیار پنهانی بود و کسی از فعالیت ما خبر نداشت. به اتفاق عده ای از دوستان در یکی از مکان ها جمع می شدیم و در خصوص مباحث سیاسی علیه شاه صحبت می کردیم.

اوج این فعالیت ها در دستجات عزادای و سینه زنی بود. که در دستجات برای شاه دعا می کردند و ما این اقدام را نمی پسندیدم و مغایر با عزاداری ابا عبدالله می دانستیم. تصمیم گرفته بودیم ما افرادی که مخالف شاه بودیم دستجات را تا جایی همراهی کنیم که از ابراز ارادت به شاه صحبتی نمی کردند و وقتی چنین مباحثی به میان می آمد و به جان شاه دعا می کردند ما برای مخالفت با این امر از دستجات جدا می شدیم و مجزا به سینه زنی و عزاداری می پرداختیم.

مرآت- وقتی به استخدام نیروی هوایی در آمدید، آنجا هم فعالیت سیاسی خود را ادامه دادید؟

وقتی در نیروی هوایی بودم فعالیت چندانی در خود محل کار نداشتم ولی در غیر ساعت کاری به مساجد و سخنرانی هایی می رفتم که ضد رژیم شاه و انقلابی صحبت می کردند.

یادم می آید که یک ضبط صوتی خریده بودم که سخنرانی ها را ضبط می کردم و بعد پخش می کردم. اولین صدایی هم که ضبط کردم سخنرانی آیت الله امامی کاشانی در مسجد لُر زاده در میدان خراسان بود.

اصل مبارزاتم زمانی بود که با شهید حسن حُسنان رفیق شدم و باهم علیه رژیم شاه فعالیت می کردیم که این رفیقم جذب سازمان مجاهدین خلق شد. به خاطر اینکه وی جذب سازمان شده بود مسائل امنیتی را بیشتر رعایت می کردیم.

در این سازمان گروههای مختلفی جذب شده بودند از مذهبی ها گرفته تا غیر مذهبی و کمونیسم ها در این سازمان بودند. وحید افراخته یکی از اعضای این سازمان بود که تفکر کمونیستی داشت و مخالفان خودش را ترور می کرد که در ترور حسن حُسنان نیز دست داشت.

مرآت- ماجرای این ترور چه بود؟

نخست وزیری، دربار، سفارت و ساواک هیچ کسی خبر نداشتند که حسن در سفارت نفوذی است ولی وحید افراخته از کار من و رفیقم سر در می آورد و لو می دهد. بعد از آن نیز خود وحید افراخته به همراه محسن خاموشی از دیگر اعضای سازمان مجاهدین خلق، به خاطر تفاوت ایدئولوژیکی و تسویه حساب شخصی درون سازمانی حسن را در خیابان و درون خودروی سفارت آمریکا ترور می کنند و در سال 1354 وی را به شهادت می رسانند.

آنها نه تنها شهید حسن حُسنان را ترور می کنند بلکه 25 نفر از افراد نخبه را نیز به خاطر تسویه حساب درون سازمانی ترور می کنند.

وقتی رژیم فهمید که بنده با حسن حُسنان رفیق هستم همین کافی بود که به سراغم بیایند و در صبحگاه 17 رمضان ساواک بنده را دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکاری بردند و در سلول انفرادی زندانی کردند. 5 سال حبس محکوم شده بودم ولی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که مردم انقلابی به زندان ها حمله و به  آزادسازی زندانیان سیاسی اقدام داشتند، رژیم هم برای اینکه خشم مردم را خاموش کند، گروه گروه از زندانیان را آزاد می کردند که بنده هم جزو این آزادشدگان بودم.

بعد از آزادی به سرخه آمدم و حدود دو ماه در سرخه ماندم و همچنان به فعالیت های انقلابی می پرداختم و در تظاهرات ها شرکت می کردم. بعد از مدتی یعنی در بهمن به تهران بازگشتم و فعالیتم را در تهران ادامه دادم. به حمدالله فعالیت های مبارزین و انقلابیون بالاخره نتیجه داد و انقلاب پیروز شد.

مرآت- از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما قراردادید و دراین گفتگو شرکت کردید بسیار سپاسگزاریم

بنده هم از اینکه رسانه شما به مسائل دوران انقلاب می پردازد، تشکر می کنم

انتهای پیام/ 

,

مرآت- بیوگرافی از خودتان بفرمایید

, مرآت- بیوگرافی از خودتان بفرمایید,

خلیل نجار هستم که در سال 1324 در خانواده ای مذهبی و فقیر در سرخه متولد شدم. بعد از اینکه مقطع راهنمایی را خواندم و سیکل گرفتم، برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان باید به سمنان می رفتم ولی به دلیل فقر مالی نتوانستم ادامه تحصیل دهم برای همین هم ترک تحصیل کردم و تصمیم گرفتم کار کنم.

,

برای پیدا کردن کار به اتفاق پدرم به تهران رفتم. در تهران کار مناسبی پیدا نکردم و به کارگری رضایت دادم و حدود 3 سال کار کردم. دنبال کار بهتر بودم که برای درجه داری نیروی هوایی ثبت نام کردم که بعد از 4 ماه که اسامی پذیرفته شدگان را اعلام کردند بنده هم جزو پذیرفته شدگان بودم.

,

اگر اشتباه نکنم در سال 1344 یا 45 بود که در کادر درجه داری نیروی هوایی مشغول به کار شدم و یک سال هم دوره آموزشی را گذراندم. ما 7 سال تعهد داشتیم که در نیروی هوایی خدمت کنیم. بعد از 7 سال بر سر ماجرایی استعفا دادم و از نیروی هوایی بیرون آمدم.

,

مرآت- چه ماجرایی؟

, مرآت- چه ماجرایی؟,

من می خواستم ازدواج کنم ولی مسئولین نیروی هوایی اجازه نمی دادند چرا که دختری که قصد ازدواج با وی داشتم خواهر زاده حجت الاسلام والمسلمین شیح حسن اختری بود که به دلیل مبارزات سیاسی که داشتند، برای همین اجازه نمی دادند ازدواج کنم و می گفتند دایی این خانم با رژیم مخالف است بنابراین اجازه ازدواج با بستگان مخالفان را هم ندارید. بنابراین من هم با درجه گروهبان یکم از نیروی هوایی بیرون آمدم تا بتوانم ازدواج کنم. هر چند وقتی از این شغل بیرون آمدم خانواده ام مخالفت کردند و می گفتند در این بحران بیکاری چرا کارم را از دست دادم ولی من می گفتم روزی رسان خداست و درست می شود و علاوه بر این نمی خواهم برای سازمانی کار کنم که اختیار نداشته باشم همسرم را انتخاب کنم.

,

مرآت- وضعیت خدمات نیروی هوایی رژیم شاه را چگونه می دیدید؟

, مرآت- وضعیت خدمات نیروی هوایی رژیم شاه را چگونه می دیدید؟,

نیروی هوایی ایران هیچ اختیاری از خودش نداشت و تحت سلطه آمریکا بود. تمام آموزش هایی که در نیروی هوایی می دادند صرفا برنامه آموزشی اش از آمریکایی می آمد. ستاد فرماندهی نیروی هوایی دو قسمت ساختمان داشت که در یک قسمت آن آمریکایی ها مستقر بودند. ما از این ساختمان ها نگهبانی می کردیم ولی هرگز اجازه نداشتیم به ساختمانی که آمریکایی ها بودند وارد شویم و حتی اجازه نزدیک شدن را هم نداشتیم و فقط اجازه داشتیم حفاظت کلی از بیرون ساختمان را داشته باشیم.

,

مرآت- بعد از استعفا از نیروی هوایی به چه کاری مشغول شدید؟

, مرآت- بعد از استعفا از نیروی هوایی به چه کاری مشغول شدید؟,

رفیقی داشتم به نام حسن حُسنان که دانشجوی متالوژیک در دانشگاه علم و صنعت و از دانشجویان نخبه بود. من زمانی که در نیروی هوایی بودم تایپ زبان لاتین را یاد گرفته بودم  و این رفیقم نیز در دانشگاه زبان را یاد گرفته بود. یک آگهی استخدام برای سفارتخانه آمریکا دیده بودیم که به اتفاق هم ثبت نام کردیم و هر دو نفرهم قبول شدیم. حسن حسنان چون مشکل ضعف بینایی داشت برای مداوا به اسپانیا رفت ولی من در واحد تعمیرگاه سفارتخانه مشغول به کار شدم. بعد از حدود یک سال که رفیقم از اسپانیا برگشت پیگیر کار سفارتخانه شد و بالاخره وی هم مشغول به کار شد.

,

مرآت- با وجود اینکه شما حرکات مبارزاتی داشتید، چگونه پذیرفتید که در سفارتخانه آمریکا کار کنید؟

, مرآت- با وجود اینکه شما حرکات مبارزاتی داشتید، چگونه پذیرفتید که در سفارتخانه آمریکا کار کنید؟,

من و حسن حسنان دنبال کار می گشتیم و آنجا شرایط کار وجود داشت ولی وقتی وارد این کار شدیم بیشتر خواستیم نفوذی باشیم. ما می فهمیدیم که شاه مثل یک عروسک در دست استعمارگران و آمریکا است وخودش کاره ای نیست. بنابراین به این نتیجه رسیده بودیم که اگر اقدامی در کشور باید صورت بگیرد اول باید تکلیف آمریکایی ها در کشور ما روشن شود والا مادامی که آنها در مملکت ما هستند هیچ اتفاقی نمی افتد.

,

آن زمان حدود 35 هزار مستشاران آمریکایی به ایران آمده بودند و تا حدود 50 هزار هم می خواستند افزایش دهند. مستشاران آمریکایی که کارشان همسطح ما بود، حقوق های آنچنانی می گرفتند که با حقوق یک تیمسار ایرانی برابری می کرد و ماشین و خانه و امکانات هم در اختیارشان قرار می دادند ولی خدمات و امکانات به ما نمی دادند. ما هم می خواستیم نفوذ کنیم و از کارهایشان سر دربیاوریم.

,

مرآت- جرقه اولیه مبارزاتی شما از چه زمانی زده شد؟

, مرآت- جرقه اولیه مبارزاتی شما از چه زمانی زده شد؟,

من قبل از اینکه به تهران بروم، در دهه 1340در همین سرخه فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه را دنبال می کردم ولی بسیار پنهانی بود و کسی از فعالیت ما خبر نداشت. به اتفاق عده ای از دوستان در یکی از مکان ها جمع می شدیم و در خصوص مباحث سیاسی علیه شاه صحبت می کردیم.

,

اوج این فعالیت ها در دستجات عزادای و سینه زنی بود. که در دستجات برای شاه دعا می کردند و ما این اقدام را نمی پسندیدم و مغایر با عزاداری ابا عبدالله می دانستیم. تصمیم گرفته بودیم ما افرادی که مخالف شاه بودیم دستجات را تا جایی همراهی کنیم که از ابراز ارادت به شاه صحبتی نمی کردند و وقتی چنین مباحثی به میان می آمد و به جان شاه دعا می کردند ما برای مخالفت با این امر از دستجات جدا می شدیم و مجزا به سینه زنی و عزاداری می پرداختیم.

,

مرآت- وقتی به استخدام نیروی هوایی در آمدید، آنجا هم فعالیت سیاسی خود را ادامه دادید؟

, مرآت- وقتی به استخدام نیروی هوایی در آمدید، آنجا هم فعالیت سیاسی خود را ادامه دادید؟,

وقتی در نیروی هوایی بودم فعالیت چندانی در خود محل کار نداشتم ولی در غیر ساعت کاری به مساجد و سخنرانی هایی می رفتم که ضد رژیم شاه و انقلابی صحبت می کردند.

,

یادم می آید که یک ضبط صوتی خریده بودم که سخنرانی ها را ضبط می کردم و بعد پخش می کردم. اولین صدایی هم که ضبط کردم سخنرانی آیت الله امامی کاشانی در مسجد لُر زاده در میدان خراسان بود.

,

اصل مبارزاتم زمانی بود که با شهید حسن حُسنان رفیق شدم و باهم علیه رژیم شاه فعالیت می کردیم که این رفیقم جذب سازمان مجاهدین خلق شد. به خاطر اینکه وی جذب سازمان شده بود مسائل امنیتی را بیشتر رعایت می کردیم.

,

در این سازمان گروههای مختلفی جذب شده بودند از مذهبی ها گرفته تا غیر مذهبی و کمونیسم ها در این سازمان بودند. وحید افراخته یکی از اعضای این سازمان بود که تفکر کمونیستی داشت و مخالفان خودش را ترور می کرد که در ترور حسن حُسنان نیز دست داشت.

,

مرآت- ماجرای این ترور چه بود؟

, مرآت- ماجرای این ترور چه بود؟,

نخست وزیری، دربار، سفارت و ساواک هیچ کسی خبر نداشتند که حسن در سفارت نفوذی است ولی وحید افراخته از کار من و رفیقم سر در می آورد و لو می دهد. بعد از آن نیز خود وحید افراخته به همراه محسن خاموشی از دیگر اعضای سازمان مجاهدین خلق، به خاطر تفاوت ایدئولوژیکی و تسویه حساب شخصی درون سازمانی حسن را در خیابان و درون خودروی سفارت آمریکا ترور می کنند و در سال 1354 وی را به شهادت می رسانند.

,

آنها نه تنها شهید حسن حُسنان را ترور می کنند بلکه 25 نفر از افراد نخبه را نیز به خاطر تسویه حساب درون سازمانی ترور می کنند.

,

وقتی رژیم فهمید که بنده با حسن حُسنان رفیق هستم همین کافی بود که به سراغم بیایند و در صبحگاه 17 رمضان ساواک بنده را دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکاری بردند و در سلول انفرادی زندانی کردند. 5 سال حبس محکوم شده بودم ولی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که مردم انقلابی به زندان ها حمله و به  آزادسازی زندانیان سیاسی اقدام داشتند، رژیم هم برای اینکه خشم مردم را خاموش کند، گروه گروه از زندانیان را آزاد می کردند که بنده هم جزو این آزادشدگان بودم.

,

بعد از آزادی به سرخه آمدم و حدود دو ماه در سرخه ماندم و همچنان به فعالیت های انقلابی می پرداختم و در تظاهرات ها شرکت می کردم. بعد از مدتی یعنی در بهمن به تهران بازگشتم و فعالیتم را در تهران ادامه دادم. به حمدالله فعالیت های مبارزین و انقلابیون بالاخره نتیجه داد و انقلاب پیروز شد.

,

مرآت- از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما قراردادید و دراین گفتگو شرکت کردید بسیار سپاسگزاریم

, مرآت- از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما قراردادید و دراین گفتگو شرکت کردید بسیار سپاسگزاریم,

بنده هم از اینکه رسانه شما به مسائل دوران انقلاب می پردازد، تشکر می کنم

,

انتهای پیام/ 

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه