با آغاز انقلاب خط مقدم بود و شبها در گرگان نگهبانی می داد ، در سال 59 به سپاه پیوست و در عملیات فتح المبین فرمانده گروهان شد ، همزمان پرنده خوشبختی روی شانه هایش جا گرفت و بر سفره عقد نشست ، در عملیات فتح المبین توسط عراقی ها دستگیر می شود اما در هنگام انتقال به دلیل شدت آتش ایرانی ها ، عراقی ها آنها را رها می کنند .
او فرمانده ای بی ادعا بود ، در سال 63 در هنگام شناسایی در منطقه کوشک مورد اصابت کالیبر 50 عراقی ها قرار گرفت و از ناحیه زانو مجروح شد اما بعد از بهبودی به جبهه بازگشت ، سختکوشی او همه را متعجب کرده بود .
همیشه از بسیجی ها عذرخواهی می کرد که به دلیل اینکه فرمانده آنها شده مجبور بود گهگاهی سرشان داد بزند ، میگفت من خاک پای شما بسیجی ها هستم .
فرمانده لشکر 25 کربلا می گفت در عملیات والفجر 8 اینقدر داد زده بود که صدایش در نمی آمد ، گلویش را با چفیه بسته بود تا التیام یابد، 48 ساعت بدون خواب و استراحت این سو و آن سو دویده بود.
روز چهلم عملیات والفجر 8 درتاریخ بیست و نهم اسفند 1364 به اتفاق سردار مرتضی قربانی در خط مقدم ضلع جنوبی کارخانه نمک سنگر گرفته بودند که در آن زمان صدای اذان ظهر بگوش میرسید .
وعده صادق محقق شده بود و او برای وضو گرفتن از سنگر بیرون آمد و در حال بالا بردن آستین های لباسش بود که ترکش سنگینی به سینه ایشان اصابت کرد و به شهادت رسید .
در وصیتش نوشته بود :
از شما ایثارگران می خواهم که نگذارید افراد منحرف به سپاه که با خون ده ها هزار شهید روییده وارد شوند و بخواهند سپاه را بد نام کنند.
مبادا روزی شود که سپاه رابه عنوان شغل انتخاب کنید؛ سپاه مکان شغل نیست بلکه پایگاه جهاد است.
29 اسفند ماه سالروز شهادت سردار شهید صادق مکتبی گرامی باد
انتهای پیام /
ارسال دیدگاه